هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۹:۵۰ جمعه ۱۰ آبان ۱۳۸۷

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
جسی به آرامی بسوی پنجره رفت.پرده را به کنار زد و به پشت آن خیره شد.ماه تابان از بیرون پنجره نمایان شد. جسی به روبه سایرین نمود.انهایش را بالا انداخت و گفت:
هیچی نیست.فکر کنم پسرا دوباره سعی کردن بیان بالا که افتادن.
جسی این را گفت و از پنجره بکنار آمد.در آن سوی پنجره،دامبل به زحمت لبه پنجره را چسبیده بود و از آن آویزان شده بود.کمی پایین تر،پسران گریفندوری بطور وحشتناکی ریش آلبوس را گرفته بودند. آلبوس نگاهی به پایین نمود و سپس با صدایی بلند،طوری که پسرها بتوانند بشنوند گفت:
خب.خطر رفع شد.حالا همه آروم باشن و تکون نخورن تا من بیارمتون
بالا.تکون نخورین وگرنه همتون افتادین و دوباره باید بیاین!
دالبوس به زور خود را بالاکشید و بدنبال وی،پسران گریفندوری هم به بالای پنجره آمدند.پسر ها نگاهی به یک دیگر کردند و سپس،از لابلای پرده به داخل خیره شدند.صدای دختران که هر کدام مشغول تمیرین نمایشنامه خود بودند شنیده میشد.چندین دوربین بزرگ یا چیزی شبیه به آن در سرا سر خوابگاه دیده میشد.در گوشه خوابگاه،لباس هایی رنگارنگ دیده میشد که هر کس پس از دیگری،یکی از آنها را برداشته و از اتاق خارج میشد تا آن را بپوشد.جیمز نگاهی به داخل اتاق انداخت.دستی به چانه خود کشید و گفت:
عجب!خیلی کار کردن.من میدونم چطوری باید بریم تو.الان همه دارن میرن اتاق بقلی تا لباس عوض کنن.وقتی همه رفتن،ما میریم تو و در رو قفل میکنیم.این جوری ما توی اتاقیم و دوربین و وسایل اینا هم دست ما هستن.بعدش هم یک فیلم عالی میسازیم. اوکی؟



جسیکا نگاهی در آینه کرد و تکانی به لباس زرد رنگ خود داد. دکمه های پیراهن خود را بست و از اتاق پروو خارج شد:
لباسم قشنگه؟من نقش جولیت رو دارم.جولیت باید لباس های خوب بپوشه.
جینی نگاهی به وی انداخت و گفت:
آره.خیلی قشنگه.بیا بریم تو اتاق فیلم برداری تا تمیرین کنیم.
جینی این را گفت و دستگیره در را به پایین فشرد.در باز نشد.دوباره
اینکار را تکرار نمود.سپس،با تعجب به جسیکا خیره شد و گفت:
در قفله؟باز نمیشه.


ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۱۰ ۲۰:۱۶:۱۵
ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۱۰ ۲۰:۱۷:۱۹
ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۱۰ ۲۰:۲۲:۴۲

تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۳:۴۱ پنجشنبه ۹ آبان ۱۳۸۷

ریـمـوس لوپـیـنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۶ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
از قلمروی فراموش شدگان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 395
آفلاین
بعد از این که همه پشت پرده جمع شده بودن و دامبل در حال جمع کردن ریشش (مو سابق راپونزل) بود. و هی زیر زبون به استر فش می داد .

جیمز: حالا چه کار کنیم ؟
- دامبل : بریم تو همه رو تلسم کنیم وهمه رو از فا صله شو نصد متری پرت کنیم پایین تا دیگه ما رو پایین پرت نکن .

تدی با موافقت گفت :اره اونا مثل ما دامبل ندارن که از ریشش بگیرن بیان بالا اگه هم چیزی پیدا کردن بیان بالا می دیم پیتر حالشون بگیره.

همه داشتن با نظر دامبل موافقت می کردن .

پیتر : می ترکونیمشون !
جیمز : حالشونو می گیریم!
دامبل : اون چوب من کو !

تدی گفت چرا دارید داد می زنید ؟
کورماک : راست می گه .بس کنین دیگه

اونور پرده


جینی: بچه این صدای چی بود ؟
جسیکا :از پشت پرده اومد .داد زد کی اونجاست

تدی کفت :
بچه ها لـــــــــــــــــــــــــــــــــــو رفتیم


در قلمروی ما چیزی جز تاریکی دیده نمی شود !
اینجا قلمروی فراموش شدگان است !


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۹:۳۲ جمعه ۳ آبان ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
و دقایقی بعد ، پیتر پتی گرو بر بالای برج گریفندور و چسبیده به پنجره ی خوابگاه در حال لرزیدن بود.
پیتر : اممم ، هووی استر ! اینجا یکمی... من از ارتفاع میترسم !

دوربین همراه با سر پیتر به سمت پایین برگشته و چند نقطه ی سیاه و کوچک را که نمایانگر استر و بقیه ی پسر ها در محوطه ی هاگوارتز بود نشان داد .

استر : اوکی اوکی درکت میکنم ، حالا برو بالاتر !
پیتر:

همان لحظه - داخل خوابگاه :

- جیـــغ ! تو اینجا چیکار میکنی تدی ! برو پیش پسرا !
تدی اخمی کرد و سپس دوباره با لبخند رو به جسی گفت :
- دهه ، جسی منم ! سار.ا..!

اما جسی پنجره ی خوابگاه را باز کرده و با کمک لیلی تدی را که حالا با پیتر فیس تو فیس بود،از طبقه ی شونصدم به پایین پرتاب کرده بود.
پیتر و تدی در حال سقوط : جیـــــــــــغ !

5 دقیقه بعد :

کورمک مک لاگن در حالیکه به لولای پنجره آویزان بود دزدکی نیم نگاهی از پنجره به داخل انداخت ، میتوانست چند دوربین فیلم برداری و وسایل فیلم سازی را بر روی تخت ها ببیند...

- هوووی استر !
سر کورمک به سمت نقطه ها برگشت،
- اینا دوربینم دارنـ... جیـــــــــغ !
جیغ کورمک حاکی از تکیه دادن هرمیون به شیشه ی پنجره و در نتیجه سقوط مک لاگن از ارتفاع شونصد متری بود.

5 دقیقه بعدتر :

آلبوس دامبلدور با چهره ای مصمم ، همانند مرد عنکبوتی از دیوار بالا رفته و به پنجره رسید ، با حالت اسلمشن و گولاخانه پنجره را باز کرده و به آرامی به داخل خزید .
یکی از نقطه سیاه های پایینی :

- راپونزلـ... چیز ، یعنی دامبل ریشتو بنداز پایین !

دامبلدور محتاطانه ریشش را پایین انداخته و در نتیجه لحظاتی بعد ، پسر ها نیز در خوابگاه ، از پشت پرده ی پنجره قق سیاه ساحره ها و دوربین هایشان را چوب میزدند.



Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۲:۳۲ جمعه ۳ آبان ۱۳۸۷

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
سوژه ی جدید (طنز)

استر با یک عدد چکش به سمت تابلوی سخنگو میره و یک تیکه کاغذ A6 در دم میکوبه روی اون ...

ملت در کسری از ثانیه از روی جنازه ی استر رد میشن تا اطلاعیه رو مطالعه کنن ...

بدین وسیله به اطلاع میرسانیم که ستاد فیلم سازی تالار گریفیندور از عزیزانی که مایل به ساخت فیلم مستند هستند دعوت میکند که فیلم های خود را تا تاریخ فلان به دفتر ناظرین ارائه دهند ...
ضمنا محل فیلم سازی خودتون رو هر چه زودتر مشخص نمایید ...

با تشکر

جسیکا و جینی و لیلی به همدیگه نگاه میکنن و یاد یک جای خوب میفتن برای ساختن فیلم ...
در همین لحظه دامبل چارلی جیمز هم به همدیگه نگاه میکنن و یاد همون جایی میفتن که دخترا افتادن ...

خوابگاه !
دامبل با سرعت میاد جلوی راه پله وایمیسه و میگه :
خوابگاه برای ماست ! کسی حق نداره بره داخلش !!!

جینی به اطراف تالار نگاهی میکنه و یک تیکه چوب برمیداره و میفته دنبال دامبل ...

دخترا در این لحظه پسرارو شکست میدن و خوابگاه رو تصرف میکنن ...
جیمز که از دست لیلی چهار پنج تا مشت خورده بود از دفتر ناظرین بیرون اومد و لگدی نصیب استر کرد ...
ـ هو برای چی میزنی؟
ـ هو تو کلات ... چجور ناظر تالاری هستی که میزاری خوابگاه رو دخترا بگیرن !؟؟

استر بلند میشه و میزنه توی سر پرسی ... نوشابه ی پپسی که دست پرسی بود میریزه روی لباس سفیدش ...

ـ بوقی مگه نمیدونی من به لباس سفید حساسم ...؟
استر نگاهی به لباس مشکی اون میکنه و میگه :

مشکی رنگ عشقه ... تقصیر تو بود دیگه ... مگه من نگفتم یک صندلی بزار پشت در خوابگاه ؟

پرسی نه نگفتی ... !
دامبل که تازه به هوش اومده بود گفت:

ببینم محفل ققنوس بیاد کمک خوبه ؟
همه میخواستن برن یک پذیرایی از دامبل بکنن که حرفشو عوض کرد و گفت:

بهتر نیست فیلمشونو خراب کنیم ؟ یا خوابگاه رو منفجر ؟؟؟

فکری شیطانی در سر پسرا شکل گرفت ...

ادامه دارد ...

----------------------

زیاد انتقام سنگین نگیرین ... ضمنا سوژه رو جوری پیش ببرید که فیلم ها در عین خراب کاری دخترا و پسرا ساخته و تحویل داده بشه سپس شاهکارها مشخص بشه !

ممنون ...


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۳ ۱۲:۳۷:۴۱

عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۳:۰۷ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۷

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ياهو


- به به ، مايه ي مباهاته كه سرگروه گريفيندور چنين جسورانه نقشه ميكشه! ... بهتر نيست در حل مسائل مختلف بهمون كمك كنين ؟!؟
مك گونگال اين را گفت و سريعا" خودش رو به محل حادثه رسوند تا بتونه كروكي رو كامل بكشه !
سيريوس و دوستان:


شروع اخطار : كاربران زير 18 سال ميتونن اين قسمت رو نخونن !

- تق تق تق ... ( افكت كفش هاي پاشنه دارِ مگي )!
پروفسور مگي هنوز چند قدمي رو طي نكرده بود كه صداي " جـــــــيغي " برخاست !
- ... كي جفت پا اومد تو دلم ؟!؟ جـــيغ و و ويـــــغ !!
مگي كه بر اثر اين پيامد پاشنه ي 8 سانتي كفشش ميشكنه ، و جيمز رو مقصر ميدونه ، نيم خيز ميشه و گوشِ سمت راستِ جيمز رو 180 درجه ميپيچونه و به جِـــــــــــــــــيــــــــــغ هاي ممتد اون هم توجهي نميكنه !
در اين وقت بود كه تدي رگِ غيرتش متورم ميشه تا جايي كه بچه ها شهادت ميدن تو حالت كبودي هم ديدن ! ... تدي به حالت اسلوموشن به سمت مگي حمله ميبره ، دوربين خارج از پنجره رو نشون ميده ، قرص كامل ماه بود !
تد :
جيمز : !

پايان اخطار : اگه شب خواب ترسناك ديدن به من ربطي نداره ها، من گفتم كه نخونين !!

- باووش ، يكي صداي رون رو خفه كنه ! او وقتي مك گونگال اومده هزيون ميگه!
باب خواست رون را بيدار كنه كه رون پس از آخرين حمله ي هيستريايي كه بهش وارد شده بود، با سر و صورتِ عرقي و سرخ شده از خواب ميپره و تته پته كنان ميگه:
- تتتت ...تددد ... اووون دداش ... پروووفسوور رووو گگگ ...گااااز مييگرفتتت ...
تد و دوستان :

سيريوس آهي كشيد ، او رون را در ضايع شدنش مقصر ميدانست، اگر چند ثانيه زودتر آنها را باخبر ميساخت، پروفسور مك گونگال نمي توانست او را پيش دوستانش تحقير كند!

مگ گونگال عينك مكعبي شكلش را كمي جابه جا كرد و بي توجه به حرف هاي رون ، با صداي رسايي كه بتواند هر دو گروه دختران و پسران را مورد خطاب قرار دهد ، گفت:
- اين اولين و آخرين باريه كه اين نقشه ها رو ميكشين! ... شما براي سال اولي ها الگو هستين، چند ساعت بيشتر به صبح نمونده، اميدوارم بي جنبه بازي در نيارين ! ... اين را گفت و غرغر كنان از خوابگاه خارج شد.
سيريوس و دوستان :

در همين حال پرسي براي ابراز وجود ظاهر ميشه و ميگه:
- بهترين فكر اينه كه تا صبح جشن بگيريم! ... بيخيال خواب ! ... يه شب كه هزار شب نميشه ! ... اين پرده رو هم جمعش كنين تا راحت باشيم ... رون رو هم ميفرستيم بيرون واسه كشيك دادن تا وقتي مك گونگال رو ديد بياد بگه ... هر كي موافقه " يا مرلين " !
ملت نديد بديد :





Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۳:۱۰ دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۷

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
مكان:اون طرف پرده

دخترا:
پسرا:
يهو همه روشون رو كردن به هرميون و دختراي ذوق زده كه الان افسرده شده بودن به اون بد و بيراه مي گفتن.
جيني:هرميون اين ديگه چي بود؟
هرميون:اين افسون از افسون هاي اسلامي بود كه همه را سر به راه كرده و باعث مي شود تا افراد مملو از دين و ...
هرميون با ديدن دختراي ذوق زده ( ) حرفشو قورت داد و نطقش كور شد.در همين حين سيريوس كه از طلسم جان سالم به در برده بود طلسم _________ (به دليل موارد ضد اخلاقي و بدآموزي از گفتن طلسم خودداري به عمل مي آيد) را روي پسرا اجرا مي كنه و صداي صلوات قطع مي شه.و دوباره دخترا حالشون خوب مي شه.هرميون كه عصباني از دست دخترا و سيريوس به صورت قصد داشت مغزشو بياره توي دهنش،ناگهان صدايي مي شنود و دست از اين كار برمي داره.گويا صدا صداي يكي از اساتيد بود كه به اين سمت مي آمد.
يكي از دختراي ذوق زده: بچه ها مك گوناگاله.
ناگهان صداي جيغ همه جا رو پر مي كنه.وهمه مي زنند توي سرو كله خودشون.

مكان:اين طرف پرده

پسرا: از صداي جيغ اين دخترا ديوانه شديم.
سيريوس:رون برو ببين چه خبره،از برادران هم خواهش مي كنيم بر اعصابشون مسلط بشن.
صداي پاي رون به گوش مي رسه كه داره بر ميگرده اما مثل اينكه يكي ديگه هم داره مي آد.سيريوس هم به حرفش ادامه مي داد:
دوستان نقشه اينه ما به اون طرف پرده كه رفتيم هر كسي يكي از دخ...
ناگهان پروفسور مك گوناگال و رون وارد مي شن و...
------------------------------------
پسرا چي كار مي كنن؟


ویرایش شده توسط پروفسور گرابلي پلنك در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۱ ۱۳:۱۴:۰۳

[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۳:۳۸ پنجشنبه ۷ شهریور ۱۳۸۷

وندلین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۶ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۸:۳۸ پنجشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۰
از همین دور و ورا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 17
آفلاین
دختر ها به هم نگاه کردند. هرمیون که تا حالا ساکت مونده بود گفت: باید به شما که تا این ساعت بیدار موندین و دارید جاسوسی مردم رو میکنید بگم این کار ما خلاف قوانین _
یکی از دختر ها دستش رو رو دهن هرمیون گذاشت و اونو ساکت کرد
جسی حالا تقریبا تمام دستگاه استراق سمع رو تو گوشش فرو کرده بود تا بهتر بشنوه.
- سیریوس! سیریوس! جان مادرت یواش تر!
رون: سیریوس یواش تر هم میتونی این کارو بکنی ها!
- نه! وقت ندارم رون میفهمی؟وقت! هر لحظه ممکنه یکی بیاد!
پرسی: از دست منم کاری برمیاد؟
- چرا که نه. کشیک بده کسی نیاد!
دختر ها فهمیده بودند که چه اتفاقاتی داره میفته. ولی نمیدونستند که چه کار باید بکنند
هرمیون که حالا خودش رو از دست اون دختر نامبرده نجات داده بود گفت:
- ما باید یکی از مبصرها رو بیدار کنیم یا به یکی از سرپرست ها خبر بدیم.
جسی گفت: نه. نمیشه. تو این تاریکی چجوری مبصر رو پیدا کنیم. اگر هم بخواهیم به سرپرست ها خبر بدیم پسرها میفهمن و همه چی خراب میشه ما باید خودمون مچشونو بگیریم.
- میگی چیکار کنیم؟
هرمیون:
هرمیون چوبش رو به طرف جایی که صدای پسرها از اون جا میومد گرفت و زیر لب گفت: آسلامیوس!
ناگهان اخگری سبزچمنی رنگ از نوک چوبش خارج شد، سوراخ کوچکی روی پرده سیاه ایجاد کرد و به زمین اصابت کرد
دیگه صدایی نمیومد. دختر ها به سمت پرده رفتند و از زیر پرده اونطرف رو نگاه کردند
دخترها:

@#@#@#@#@#@#@#@#@#@#@#@#@#@#@#@#@#@#@#@


اونها واقعا چی دیده بودند؟


ویرایش شده توسط وندلین در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۷ ۱۳:۴۷:۲۷

تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۲:۱۶ دوشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۷

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ياهو



تد كه فقط چند اينچ با پرده ي سياه فاصله داشت، به محض احساس كردن موجود زنده ، سعي در استتار كردن خود با محيط داشت كه به دليل كشيده شدن ملافه اي سفيد رنگ دور خود اين عمل بدون موفقيت به پايان رسيد.

تدي كه همينطور نشسته بود و عرق از سر و گردنش همچون سيلي (!) فوران ميكرد، دستِ كسي را روي شانه اش احساس كرد.

تد : نامردا منو فروووختن !!
سيريوس : ... شجاع باش مرد! ... همه چيز درست ميشه! ... بهتره به من همه چيز رو بگي ! ... ميتونم ازت تو دادگاه حمايت كنم!
پرسي كه به زور جلوي خنده اش را گرفته بود گفت:
- سيريوس درست ميگه! ... به نفع ته كه زود تسليم شي! ... پرونده ت رو سنگين تر نكن !!!
رون هم براي اينكه در داستان با شيرموز بستني اشتباه گرفته نشه، به تدي در بلند شدن كمك ميكنه !!


.:. محرمانه .:.

- پچ پچ پچ پچ !!
- يس ... پچ پچ !
دستگاه استراق سمع دخترا كمي جلو تر ميره !
- واااي كارهاي بالاي 18 سال !!
- بشين بينيم باووو ... منحرف !
-
- بعد از سالها اين فرصت پيش اومده ! ... حاليته ؟!؟
- اوهوم!
سيريوس كه بزرگ جمع بود ، بعد از اينكه آب دهنش رو قوت ميده ; ميگه:
- كسي ميدونه تا چند روز اين وضعه !؟؟
- :no:
- خب پس به نفعمونه كه اينكار رو كنيم ! ... تا كسي متوجه نشه ! ... خشششش خششش ..خخخششش ... پچ پچ ... ( همونطور كه ملاحظه ميكنين دستگاه با نقص فني مواجه شده ! اين شد كه نقشه ي آنها محرمانه شد. )


.:. آنسوي پرده ي سياه .:.

- اه ! اين چه وسيله ي _____ هستش كه خريدين؟ چرا __ كار ميكنه ؟! خاك تو سرـ _____ .... من عصباني ام از دستِ اين ______ !!!
جيني ، جسي ، و ديگر دختران كه به دليل تاريكي زياد ديده نميشدن! ... با چشم هايي متعجب و دهاني باز و حالتي شبيه به علامت سوال به فرد خاطي نگاه ميكردند!
جيني از جا بلند ميشه و در حالي كه بالشتش رو از زير پاي ويكتوريا به زور ميكشه ميگه:
- همون بهتر كه خراب شد! ... چرا پس كسي به فكر من نيست ؟! ... هري راحت خوابيده اونوقت من اينجا ... او ديگر نتوانست حرفهايش را به پايان برساند ، بغضي كه در گلو داشت تركيده بود !
جسي ، ناراحت از اين اتفاق ، كمي فكر كرد و خود را نيز بي شباهت به جيني نديد ! ... پس رفت تا بخوابد كه صدايي توجه آنها را به خود جلب كرد !
يكي از دختراي ذوق زده : يكي اين چه صداييه ؟!؟
يكي ديگه از دختراي ذوق زده : وااايي ! يعني پسران ؟!؟

*^***^**^^^****^*^*^

- چه چيزي در حال وقوع بود ؟!؟





Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۰:۲۱ دوشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۷

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۴ پنجشنبه ۶ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۳:۱۴ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 40
آفلاین
"مثل تموم عالم حالم خرابه خرابه ،
مثل تموم نفتا بخت منم تو خوابه
سنگ صبورم اينجا طاقت غم نداره نداره ،
طاقت اينکه پيشش گريه کنم نداره نداره"


تد هندز فری رو از توش گوشش در آورد و در حالی که ملافه رو چهار لا دور خودش پیچیده بود ، دوربین شکاریشو از یه جایی _که چون تاریک بوده راوی نتونست ببینه دقیقاً کجا_ در آورد و روی سوژه ی مورد نظر زوم کرد!

عرق روی پیشونیشو پاک کرد با خودش زمزمه کرد " چیزی نیست. فقط باید از روی شکم پرسی ویزلی رد بشم بعدش می رسم به پاهای سیریوس ازا ونم که رد بشم فقط میمونه کله ی رون بعدش که برسم به قسمت دخترا همه چی حللله!"

تد یه بار دیگه نقشه شو مرور کرد ، بعد از اینکه مطمئن شد همه چی درست پیش می ره شروع به حرکت کرد. حالا فقط صدای نفس های خودشو می شنید. همینطور در ادامه ی مسیر خودش پیش رفت و پیش رفت و پیش رفت و همچنان که پیش می رفت فکر کرد چقدر دیگه باس پیش بره تا پست به اون اندازه ی مناسب طولانی باشه تا ناظر گیزر نده!
ولی بعدش چون به نتیجه ای نرسید همچنان پیش رفت . همینطور که کیلومتری پیش می رفت متوجه شد که پرسی سر جاش نیست ولی مهم نبود.هدف مهم بود و همین چرت و پرتا!!

خلاصه همینجوری تد داشت پیش می رفت و گند میزد به سوژه!که متوجه یک اتفاق مهم شد!!
اون رسیده بود به مزر ولی نه سیریوس و نه رونو دیده بود!!

نفس عمیقی کشید!!حالا دیگر چند گام با سوژه فاصله نداشت که صدای نفس های چند نفر رو پشت گردنش احساس کرد!!

_رون!پرسی!سیریوس!
_پرسی!تد!سیریوس!
_سیریوس!رون!تد!
_رون!تد!پرسی!



Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۴:۱۸ یکشنبه ۳ شهریور ۱۳۸۷

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
زمان:چند دقیقه بعد از چند دقیقه قبل.
مکان:خوابگاه گریف


- میشه اینقدر به من نگاه نکنی؟دارم لباسمو عوض میکنم.
-چه خوب شد که خوابگاها مختلط شد. اگه نمیشد من هیچ وقت با تو نمیخوابیدم.تو خیلی سیفیت میفیتی.
- پرسی من از همون اول با تو تو یک خوابگاه بودم.من هم مثل تو پسرم بجان دامبل.
- عجب....پس من چرا تو رو زودتر کشف نکردم؟


کمی آن طرف تر،در کنار چمدانها و خرت وپرتهایی که دانش آموزان بر روی هم گذاشته بودند،چند دختر مشغول زدن پرده ای سیاه،در وسط اتاق بودند.دخترک اول،که موهایی سیاه و کوتاهی داشت و لباسهای گشادی بر تن داشت،بالای چهار پایه،سعس داشت با زور پرده را به دیوار بچسباند:
ایی..جسی اینقدر تکون نخور دیگه.مثل آدم پرده رو نگه دار دیگه.هی وول وول میخوره.
- آخه تو هم این پایین بودی و یهویی چهل جفت چشم مذکر بهت خیره میشد هی وول وول میخوردی

پسری که در همان نزدیکی بود و برق شیطنت در چشمانش دیده میشد،با صدای ریزی گفت:
عزیزان چرا پرده میزنید؟بیاین همین جا بدون پرده باهم میخوابیم.اگه جا نشدیم یکم صمیمی تر میخوابیم.

جسی چشمش رو برای پسرک باریک کرد و با لحن بی ادبانه ای جوابش را داد:
نخواسته!همین که سیسی جینی میگه.وقتی گفت پرده میزنیم پس پرده میزنیم.

صدایی از دور،فریاد کشان بگوش رسید:
بابا بین پسرها هم پرده بزنید!این پرسی منو خفه کرد!اصلا من میام پیش دخترا میخوابم.
پیتر آهی کشید و گفت:
خدا رو شکر کن باز تو یک پسر گیرت اومد.ما که هیچی گیرمون نیومد.

در تالار باز شد.ابتدا عمامه ای به بزرگی لوستر تالار وارد شده و سپس کله ریز پرفسور کوییلر،در چهارچوب در پدیدار شد:
چرا نمیخوابین.همگی بخوابین زود.تا ده دقیقه دیگه برق خاموش میشه!

پسرها با شنیدن کلمه"خاموش"به فکر نقشه های شیطانی در آنسوی پرده افتادند
_____________
فعال سازی تالار









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.