هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۴:۲۸ دوشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۸۷

امیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۱ جمعه ۳ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۹:۴۴ شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۷
از بارو \\\"
گروه:
کاربران عضو
پیام: 109
آفلاین
آرتش قدرتمند وایت تورنادو تاپیک خوابگاه های گریفیندور را فعال می کند ...

سوژه ی جدید "

نویل با عجله در حالی که وزغ سبز رنگش تره ور را در دست داشت وارد خوابگاه شد و با حالتی عجیب گفت : الان یک اعلامیه دیدم که توی همه ی راه رو ها زده بودن ، همه ی بچه ها دارن در مورد اون حرف می زنن ...
رون که اصلا به حرف های نویل اهمیت نمی داد و در حال خوردن آب کدو حلوایی بود :pint: گفت : حالا اعلامیه چی چی بود ؟
نویل که به علت شکه شدن رنگ صورتش پریده بود گفت : می خوان وضعیت خوابگاه ها رو تغییر بدن "
رون ، هری ، سیموس و دین به طور هم زمان از روی تخت هاشون بلند شدن و به به سمت در رفتند .

در راه :
وایستین منم بیام ... این صدای نویل بود که از کنار خوابگاه به گوش می رسید . رون ، هری ، سیموس و دین لحظه ای در پا گرد سوم منتظر نویل مانند . نویل مانند توپ فوتبالی که آن را از پله رها کرده باشند خود را به پا گرد سوم رساند .

رون : اعلامیه ها کجا بودن ؟
نویل با لحظه ای مکس با دستش به اعلامیه ای که بر روی یکی از دیوار ها نصب شده بود اشاره کرد ؟
همه با هم به سمت اعلامیه ای که بر روی دیوار نصب شده بود رفتند و بر روی آن زوم کردند .

اعلامیه

طبق آخرین جلسه ی برگزار شده توسط هیئت رئیسه ی مدرسه تصمیم گرفته شده به علت موارد امنیتی برای نظارت بیشتر بر دانش آموزان ، محل خوابگاه های گروه ها به محل جدید تغییر می یابد نتیجه ی کلی این موضوع در ساعت یک و پنج دقیقه توسط مدیر مدرسه در سرسرای بزرگ اعلام می شود .



هری به رون نگاه کرد و گفت : الان ساعت چنده ؟
رون آ ستینش رو بالا زد و به ساعت نگاه کرد : اوه ... ببخشید ساعت ندارم .
سیموس به سرعت به ساعتش نگاه کرد و فریاد زد : ساعت .... یک و چهار دقیقست ..... یک دقیقه بیش تر وقت نداریم ....

سر سرای بزرگ

هری ، رون ، نویل ، دین و سیموس وارد سر سرای بزرگ شدند . دانش آموزان از تمامی گروه ها به انجا آمده بودند و در حال گوش دادن به حرف های دامبلدور بودند . دامبلدور مثل همیشه در مقابل دانش آموزان ایستاده بود و در حال صحبت کردن در مورد خوابگاه ها بود .
رون ، هری و نویل به طرف هرمیون که در گوشه ای از سالن در حال گوش کردن به حرف های دامبلدور بود رفتند . هرمیون با دیدن آنها در کنار خود جایی برای آنها باز کرد و در حالی که از دامبلدور چشم بر نمی داشت گفت : سلام ...
رون با آرنجش ضربه ی آرومی به هرمیون زد و گفت : خوابگاه ها چی شد ؟
هرمیون لحظه ای به صورت پر از کک و مک رون نگاه کرد و گفت : میخوان به دلیل اقدامات امنیتی خوابگاه های همه ی گروه ها رو ببرن طبقه ی آخر و به هر گروه یک سالن بدن.....
هرمیون حرف هایش را قطع کرد و به ادامه ی حرف های دامبلدور گوش داد .

- از ساعت 8 شب همه ی دانش آموزان باید در خواب گاه های جدیدشون مستقر بشن ، فعلا به دلیل وقت کمی که داریم نمی تونیم خوابگاه دختر پسرهای هر گروه رو جدا کنیم ، فقط خوابگاه های گروه ها فرق می کنه .
دانش آموزان با شنیدن این خبر نگاه هایی به این شکل به یک دیگر کردند و بعد به این حرکت مشغول شدند

ادامه ...


ویرایش شده توسط رون ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۲ ۱۵:۲۷:۱۷
ویرایش شده توسط رون ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۲ ۱۵:۳۸:۴۰
ویرایش شده توسط رون ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۲ ۱۵:۴۸:۳۵

من همون روبیوس هاگریدم !!!
عضو اوباش هاگزمید


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۶

پاتریشیا وینتربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۷ پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۲۵ دوشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۱
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 122
آفلاین
دامبلدور همه ی بچه ها رو به صt کرد و جلوشون قدم میزد:مامورای وزارت که بیان میبرنتون بازداشتگاه اون موقع دیگه نباید نگران جا باشین. هه اتاق نیازمندی! پس چرا این مامورا نمیان؟
بچه ها واستاده بودن و به دابلدور نگاه میکردن که بالا و پایین میرفت و شکوه و جذبه ی دامبلدور بر هیچ کس پوشیده نبود.
سارا با آرنج به پهلو سینیسترا زد :آخ
-هیس محکم نزدم که .دامبل دورو نگاه من به نظرم یه هاله ی نور دورشه میبینی؟
-خیلی ام محکم زدی ولی آره منم یه هاله میبینیم .
پیتر که هیچ وقت کوچیک ترین حرکتی از دیدش مخفی نمیموند چه برسه به این سارا با آرنج بکوبونه تو پهلوی سینیسترا و سینیسترا رو زمین ولوشه گفت:هی ...پیست...پیستتتتتتتتتتتتتتتت پیسسسسسسسسسسس.سارا سارا سارااااااااا.
پیترکه بادش خالی شده بود زد سارا برگشت .
-سارا منم اوون هاله ی دور دامبلدورو میبینم داره ازش نور ساطع میشه.
پاتریشیا که داشت با حوله ای که به سرش بسته بود ور میرفت نزدیک شد وصف بچه ها و دامبلدور عصبی که البته هیچ هاله ای ام دورش نبود مثله همیشه.
متاسفانه بچه ها انقدر تابلو بازی درآوردن که هیچ گونه امیدی برای فرار پاتریشیا باقی نموند.
-پاتریشیا برو
-پاتی فرار کن به فکر ما نباش برو
دامبلدور با عصبانیت گفت:کجا بیا واستا تو صف.
پاتریشیا نگاهی عصبانی به گروه تشویق کننده انداخت:مگه چیزی ده پروفسور؟
-تو اطلاعات بعد از بازجویی معلوم میشه.
پاتریشیا :پروفسور وقتی داشتم میومدم اینجا دیدم ملاقاتی داشتین جلو دفترون واستاده بود.
-کی؟
-نمیدونم یه مرد میانسال چهل دو سه این حدودا شبیه برد پیت بود یه خورده البته بعد پوست کشی.منم دیده بنده خدا معطل شده گفتم برم ببینم ..
جیمز:نه اتفاقا خیلی شبیه برد پیت بود اصلا فک کنم خودش بود.

دامبلدرور که دچار استیصال شده بود دستی به ریشش کشید:من میرم شما همینجا میمونید دروازه ها بستست فکر در رفتنم نکنین.
بچه ها به دامبلدور که دور میشد نگاه میکردن.
سارا:پاتریشیا هاله ی دور دامبلدورو دیدی؟
- نه چون هاله ای نیست که ببینم.جریان چی بود؟
لوپین نامه را به پاترشیا داد:هوم خوب میخواستن آوارمون نکنن.
پیتر حالا واقعا شبیه برد پیت بود؟
پاتریشیا نگاهی به پیتر انداخت :از جیمز بپرس
سارا:فکر کردم تو حموم خفه شدی.سه ساعت کلا آب هاگوارتز قطع شده بود.ترم بعد پول آبو میکشن رو شهریه حالت جا میاد.
سیریوس :باید فرار کنیم.
سینیسترا:نه باید بریم دادگاه بگیم بیگناهیم ...
سارا:سینیسترا تو میتونی بمونی ببرنت بازجویی بگی بیگناهی از هاگوارتزم اخراجت کنن.... من زندون نمیرم
پاتریشیا:منم .زندون جای بدی هر کاری میکنم که دوباره نرم.
پیتر:مگه قبلا زندون بودی؟
-من؟ نه
-خودت گفتی؟
-خب فک کن آره که چی؟میخوای بپرسی غذاش چطوره؟یا این که زمین کوییدیچ داره؟
سارا داد زد:اتاق نیازمندی !
سینیسترا:اینم دیوونه شد.اصلا کی بود گفت بریم اتاق نیازمندی؟

سیریوس: ما اول اومده بودیم شما باید میرفتین یه جای دیگه.
جیمز:دقیقا .همش تقصیر شماست.
پاتریشیا که تازه متوجه شده بود داد زد:سارا ... سارا تو فوق العاده ای
سارا لبخند زد.
سینیسترا:بفرما این یکی ام دیونه شد
پاتریشیا به سمت سارا رفت که سینیسرتا دستشو گرفت:خودتو کنترل کن چتونه شماها؟
پاتریشیا : میدونستم.. میدونستم
سارا:باید زودتر بریم بجنب
پاتی:باشه .سینیسترا بیا باید بریم.
پاتریشیا درحالی سینیسترا تقلا میکرد اونو دنیبال خودش میکشید و با سارا به درون اتاق نیازمندی رفت.
سارا:پس پسرا چی؟
-به ما چه بزار برن آب خنک بخورن.
جیمز که نشانه ها ی درک در چهره اش وضوخ میافت.نه جیمز از این حواسا نداره.سیریوس که نشانه های درک در چهره اش وضوح میافت گفت :اتاق نیازمندی
سینیسترا :نه فک کنم من دیوونه شدم.
دامبلدور با خیال این که تمام راه های خروجی رو بسته برای مهمانش چای میبرد..که فریاد زد:اتاق نیازمندی.


پ.و


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۵:۴۴ پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۶

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
از کابان...مخوف ترین زندان!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
سينسترا نامه رو باز كرد. 5 ثانيه نگذشته بود كه گفت: خاك بر سرمون شد. نامه پروفسور دامبلدور هستش.از كجا فهميده كه هممون اينجاييم؟
پيتر:اينا رو ول كن. اصل حرفش چيه.
سينسترا كه كم كم اشك از چشاش سرازير شده بود گفت: بدبخت شديم. فكر كرده اومديم اين جا كارهاي بد بد كنيم. گفته كه يه نامه فرستادم به كميته امر به معروف و نهي از منكر وزارت. مي خوان مارو ببرن.
جيمز: اين مردك از كجا فهميده.به نظرم بهتره سريع برگرديم خوابگاهمون .اين طور حد اقل جلو كميته مي تونيم يه چيزي بگيم.
سينسترا: گفته كه همين الان بياين دفترم بيچاره شديم.اگه بابام بفهمه بابامو در مياره.دست بزن داره آغامون
لوپين: نگران نباش.اصلا نميريم دفتر دامبلي.
لي لي كه در همون موقع كاغذ رو از دست سينسترا مي گيره مي گه: فكر كنم خيلي دير شده.گفته همين الان پشت در اتاق ضرورياته
ملت:يا حضرت سدريك ديگوري
سارا: بي خود پاي اون مظلومو وسط نكشين.همش تقصير شماست.
سيريوس: جميعا بهتره همين الان بريم بيرون.سر مسائل چرت جر و بحث نكنيد.الان مياد طلسممون مي كنه ها.
همه با ترس و لرز ميان بيرون. دم در دامبلدور با صورتي شبيه گراز وحشي ايستاده.
دامبلي: بچه هاي احمق!!! توضيح بدين
پيتر: دامبلي جون به خدا تقصير ما نيست.
دامبلي: دامبلي و مرگ. خودموني شده.
لوپين: باور كنين راست مي گيم. ما اصلا كاري به كار اينا نداشتيم
دامبلي: وقتي بردنتون اطلاعات معلوم مي شه. فقط يه چيز ديگه بگين هر كدومتون با كدوم يك از اين دخترا مي گردين.
سيريوس: من قبلا با سارا دوست بودم.
لوپين: منم يه زماني لي لي رو دوست داشتم.
جيمز يه كشيده مي زنه تو گوش لوپين و مي گه: شما بي جا مي كني باهاش دوست بودي بي ناموس. الان من عاشقشم.
پيتر هم كه مي خواسته كم نياره جلو دامبلدور و بگه آدم پاكيه مي گه: استاد منم فقط با جيمز دوستم.
دامبلي:اي شيطون نسناس تو هم افكار جووني منو داري. منم يه زميني با گريندل والد دوست بودم. ولي بقيشو كه خودت مي دوني
پيتر: دامبلي به خدا ما اهل اين كارا نيستيم. من كه زندگي چرت تورو نداشتم.
دامبلدور: پسره احمق.حالا طلسمت مي كنم تا بفهمي كي زندگيش چرته. در ضمن دامبلي و مرگ باز
پيتر:
دامبلي: تا چند دقيقه ديگه ماموراي وزارت مي رسن...


[b]تن�


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۳:۰۸ پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۶

هرميون  گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۹ شنبه ۳ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۳۷ سه شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۸۷
از کلاس ریاضیات جادوویی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 215
آفلاین
استر : خوب خانم سارا چطوری عزیزم ؟
سارا : هی استر به من نگو عزیزم !
لیلی : استر چطور شما زودتر رسیدید ؟
پیتر : لیلی جون بخاطر تو بود ورنه نمی رسیدیم جیگر بلا!
لیلی : خفه شو پیتر کسی از تو سوال نکرد
پیتر گفت : استر جان من اشتب کردم جواب دادم ؟

استر : نه عژِیژم خوب کردی !

لیلی : فهمیدم شما مارو دنبال کردید و در نتیجه زودتر از ما به این جا رسیدید یا این که نقشه ی...اقای مهتابی.....نکنه.!

ملت پسران بی ام سی باز :

سیینیسترا گفت : بیاین بریم دخترا این پسران بی ناموس باز هم پیداشون شد ما یک مخفیگاه پیدا می کنیم که هیچ کدومشون نتونند بیان ! و به استر شکلک در اورد :

استر گفت : دختران حمق گیریفندور ی شما ها هرجا برید ما دنیال شماییم زیرا کار دیگری نداریم
و در همین زمان جغد نامه ای بر سر سینیسترا انداخت او نامه را باز کرد :
...................


دوستان این پست رو زدم اظهار وجود کنم وگرنه فکر نکنم ربطی به سوژ] داشته باشه ولی از این به بعد ما هم هستیم اره


[b][color=FF6600]!و هرمیون گرنجر رفت و همه چیز را به هپزیبا اسمیت سپرد .

و فقط چند نفر را با


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۱:۳۴ شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۶

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
بانوی چاق که حسابی دمی به خمره زده بود، مشغول چرت زدن بود که یهو دامنش از دست برفت! دونه دونه پسرها، پاورچین پاورچین از تالار اومدن بیرون.
-آخ! پامو له کردی.
- هیس! مگه وقتی این جیمز بوقی پرید روی کمرم،صدام در اومد!
- خب اون بچه پسر خوندته،وظیفته!
- حالا این اتاقه کجا هست؟
- پرسی خوب بلده.
پرسی که مشغول باز کردن یکی از پنجره های راهرو بود به حالت برگشت و به استر نگاه کرد.
- هان؟
- اون پنجره رو ببند.
- نه بذار باز باشه! صدای باد باعث میشه سر و صدامون کمتر به گوش برسه.
همه با تعجب به تدی نگاه کردن. حرفش زیادی فیلسوفانه بود.
- حقا که پسر خودمی
- جمعش کن ریموس. پرسی راه بیفت جلو!
- کجا؟
- اتاق ضروریات!

پسرها یکی یکی پشت پرسی به صف شدن و به سمت اتاق ضروریات به راه افتادن.


««تالار عمومی گریفیندور»»

سارا با دیدن برف سنگینی که همچنان در حال باریدنه به فکر فرو میره!!!
- کی بود گفت ما تعطیلات کنار دریاچه بودیم؟! توی این هوا کجا میخوایم بریم؟
سینیسترا با بی توجهی گفت:
- فکر من بود...آخ، نزن!
آماندا با نگرانی گفت:
- زودتر به فکر یه جا باشین! من نمیخوام مثل جن خونگی ازم کار بکشن!
- هاگزمید چطوره؟
سارا با تعجب به لیلی نگاه کرد:
- حتماً هم بریم پیش ابرفورث؟
-
-
- بالاخره به نتیجه رسیده جسی؟!
- از کجا فهمیدی؟
- از اون لامپ دویستی که بالای سرت روشن شد! :grin:
- اتاق ضروریات!
ملت: ایول! خودشه!
سارا: زودتر پس راه بیفتین! زیادم سر و صدا نکنین! اگه این پسرای بوقی بفهمن چه جای دنجی پیدا کردیم حتماً میخوان با ما بیاین!
لیلی: فکر کن یه هفته جایی باشی که اعضای حذب بی ناموسی هم هستن!
جسی: کله گراز خطرناک تره یا چهار تا پسر بوقی؟

لیلی دیگه حرفی نزد و با بقیه به آرومی تالار رو ترک کرد. هم مواظب بودن کسی مچشون رو نگیره و یه موقع مجبور به کار نشن و هم اینکه پسرها از نقشه شون بو نبرن، غافل از اینکه اونا زودتر به اتاق ضروریات رسیده بودن....


تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۲۳:۱۹ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۸۶

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
- خب نقشه اینه ! همه زیر شنل نامرئی قایم می شیم و بدون اینکه دخترا بفهمن از تالار می ریم بیرون !

ملت : درسته درسته !
سیریوس دوباره رو به جمعیت کرد و گفت:

- بعد ، مسئولین میان و دخترا راهنماییشون می کنن... تا اون موقع ما هم جول و پلاسمون رو جمع می کنیم و می ریم این یک هفته رو جنگل ممنوعه پیش گراپ !
ملت :
الیور به حرف آمد :
- بابا جنگل ممنوعه چرا؟ بریم یه هفته مهمون هاگر باشیم.
ملت : درسته درسته !
پرسی که تا آن لحظه به این صورت به استر خیره شده بود ، چشم از او برداشت و با همین حالت به الیور خیره شد ، سپس با همان حالت به اتاق کثیف خیره شد، سپس رفت تا پنجره را باز کند.

لارتن در حالیکه پوستر های نارنجی رنگش را از روی دیوار می کند و در کوله پشتی اش جای می داد ، رو به ملت گفت :
- هاگر نه ! بریم تو اتاق نیازمندی...
برق شرارت در چشمان ملت پسر برقید و اینبار همگی فریادیدند :
- درسته درسته !
...
سیریوس در حالیکه دستش را از چشم الیور بیرون می آورد گفت :
- خب ، حالا کدومتون شنل نامرئی دارید؟
و دوباره دستش را در اعماق چشم الیور جای داد.
ملت برگشتند و به جیمز خیره شدند:
- بابای تو یه شنل نامرئی داشت ؟ به تو نرسیده!
جیمز:
- نه ! نـــــه ! این عادلانه نیست ! بابا واسه اینکه دعوا نشه بین ما شنل رو نصف کرده ! نصفش مال من ، نصفش مال آل ! تازه منم باید واسه اینکه دعوا نشه بین بچه هام باز اونو نصف کنم واونا هم همینطور.... این همه ملت چطوری میخواین برین زیر شنل !

____________________

دوستان گریفی خواهش می کنم سوژه رو عوض نکنین ! باب منظور من این بود که این یه هفته رو بچه های گریف دربه در شن تو هاگوارتز ! هر جا برن راشون ندن ! نه دعوای بین دخترا و پسرا ! بیاین از خوابگاه بزنین بیرون ! الان پسرا با شنل نامرئی بیان بیرون و برن تو اتاق نیازمندی ، دخترا هم خودشون یه جوری بیان بیرون ...
منظورم اینه که دربه دری تومدرسه رو شروع کنیم !



Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۸۶

الیور وود قدیم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۴۱ یکشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۴
از دور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 321
آفلاین
سینیسترا : الآن ساعت چنده ؟
سارا: 1 !
سینیسترا : خوبه ، فعلا یه ساعت وقت داریم . بهتره ادامه بدیم : هه هه ! این تیرکمون مال کیه؟!
شق
- آخ . چیزه ، باشه ، بهتره سریعتر اینجا رو تمیز کنیم
ملت دختر نگاهی به خوابگاه می ندازن . به جز پنجره ها هیچ چیز در جای خودش قرار نداره !
- می گم بهتره همون کار قبلیمون رو ادامه بدیم : هه هه ! این تیرکمون مال کیه؟!
شق
- آخ ! باشه ، یه چیزی به ذهنم رسید اونطوری که من یادمه ما از صبح رفته بودیم کنار دریاچه تعطیلاتمون رو سپری کنیم . پس توی خوابگاه نبودیم !
ملت :


خوابگاه پسر ها

پرسی : دامبلدور ! من به شخصه مسئولیت راهنمائیش رو بر عهده می گیرم
شق
- آخ !
ملت که هنوز در شُک نامه قرار دارند به صورت چپکی به پرسی نگاه می کنند . ( همراه با مشتقات که باعث شد پرسی بگه آخ )
استر نگاهی به خوابگاه انداخت ، بعد در گوش سیریوس چیزی گفت :
- می گم در ریم ! من و تو آبرو داریم تو این سایت ! خودمونو قاطی اینا نکنیم ( این ها رو یواشکی گفت ، اما نویسنده ترجیح داد خواننده ها اینا رو بشنون )
لارتن : چی داری می گی در گوشش ؟
استر : هیچی. می گم سریعتر شروع کنیم اینجا رو تمیز کنیم
جیمز هری : ای نامرد ، همین دو خط بالاتر به سیریوس گفتی بیا در ریم .
سیریوس : ها؟ چیزه ، از کجا فهمیدی ؟ حالا ولش ، من یه فکری دارم . اونطوری که من یادمه ما از صبح رفته بودیم کنار دریاچه تعطیلاتمون رو سپری کنیم ، پس توی خوابگاه نبودیم !
ملت :


ویرایش شده توسط الیور وود در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲۶ ۱۵:۴۱:۴۸

این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد...

«قیصر»


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۳:۰۱ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۸۶

پروفسور سینیستراOld


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۲ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۴۳ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۱
از وقتی ایرانسل اومده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 256
آفلاین
~~~خوابگاه پسرا ~~~

-هه هه! این خرس عروسکی مال کیه؟!

استر از طرف تختش به سمت سیریوس شیرجه می ره و خرس عروسکیشو از دست سیریوس می قاپه.
سیریوس : هر هرهر کرکرکر!
شق..
-آخ!

-هه هه! این خرس عروسکی مال کیه؟!

سیریوس از طرف استر به سمت لارتن شیرجه می ره و خرس عروسیکشو از دست لارتن می قاپه.

لارتن: هر هر هر کرکر کر!
شق...
-آخ!

یک ساعت بعد...

-هه هه! این ****** مال کیه؟!
لارتن از طرف تختش به سمت جیمز شیرجه می ره و ***** از دست جیمز کش می ره!
جیمز: هر هر هر کر کر کر!
شق...
-آخ!

به دلیل ذیق وقت این صحنه ها را روی دور تند مشاهده می کنیم.

پسرهای خوابگاه به حالت اشعه های قرمز ( نکته ی کنکوری : به دلیل رنگ رداشون قرمز دیده می شن) از این ور خوابگاه به طرف دیگر شلیک می شن و وسایل مجاز وغیر مجاز بالای سرشان بالا و پایین می رود و صداهای مختلفی نظیر ههه ، شق و اخ به گوش می رسد!

یک ساعت بعد....

ملت پسر در حالی که تمام بدنشان کبوده و وسایلشونو لای رداشون پیچیدن به پهنای صورتشون به خوابگاه که کثیف تر از قبله لبخند می زنند که ناگهان پنجره باز می شه و یک جغد وارد می شه!


×××× خوابگاه دخترا××××

ملت دختر به دلیل انتقام از پسرا شروع به هم ریختن خوابگاه می کنند.

-هه هه !این تیرکمون مال کیه؟!

لیلی از طرف تختش به سمت سارا شیرجه میزنه و تیرکمونو از دستش می قاپه!

سارا: هر هر هر کر کر کر!
شق...
-آخ!

-هه هه ! این تیرکمون مال کیه؟!

سارا از طرف تختش به سمت اماندا شیرجه می زنه وتیرکمونو ازدستش می قاپه!

آماندا : هر هر هر کر کر کر!
شق...-آخ!

یک ساعت بعد ...

ملت دختر در حالی که تمام بدنشان کبوده و وسایلشونو لای رداشون پیچیدن به پهنای صورتشون به خوابگاه که کثیف تر از قبله لبخند می زنند که ناگهان این پنجره هم باز می شه و یک جغد وارد می شه!


از:
مدیریت هاگوارتز
به:
ساکنان خوابگاه گریفندور

در راستای طرح نوسازی مدارس و طبق همون بخشنامه ی قبلی سازمان آموزش و پرورش وزارت سحر و جادو تصمیم شورای مدیریت مدرسه بر آن شد تا از تعمیراتی اساسی در هاگوارتز بازدید انجام گیرد. بنا بر این تصمیم، بازدید از تعمیرات می بایست از تالارهای خصوصی آغاز شود.
و همچنین پس از انجام مراسم یه قل دو قل میان 4 سرگروه مدرسه که پرفسور مک گونگال سوخت و از دور بازی ها کنار رفت تصمیم بر آن شد که تالار گریفندور اولین خوابگاه برای بازدید از تعمیرات باشد.
لذا خواهشمند است راس ساعت چهار آماده برای پذیرایی از مسئولین باشید
مدیریت هاگوارتز
آلبوس پرسیوال وولفریک برایان دامبلدور


ویرایش شده توسط سینیسترا در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲۶ ۱۳:۱۱:۴۵

ـ «خدا را دیدی؟»

ـ «خدا؟… دیوانه شده­ای؟… کجا ست؟»

ـ «همین که می­پرسی «کجاست؟»، یعنی نخواهی دید!… بگذریم!…»


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۶:۵۱ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۸۶

آماندا لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۵۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
یکی از پسرا : یا همین الان میرید بیرون یا ... !
آماندا : یا چی ؟ شما برید بیرون !
- نمیریم !
آماندا : نمیرید ؟ باشه ! اشکالی نداره ! پس بچه ها بیاین ما بریم !
دخترا :

ناگهان چشمان سیریوس برقی میزند و دم گوش استر حرف هایی بلغور میکند ... !
استر :
سیریوس : پرسی ! پنجره رو باز کن !
پرسی : مطمئنی ؟؟؟
سیریوس : هیچوقت اینقدر مطمئن نبودم تو زندگیم !
پرسی : اِ ! راست میگی ؟ باشه بیا !
سارا : اینا دارن چی فکر میکنن واسه خودشون ؟
جسی : نمیدونم ! حتما نقشه ای دارن !
آماندا : وااااو ! اونجارو ! چه منظره قشنگی !
لیلی : کجاست ؟ کو ؟ ببینم ؟

و بدین ترتیب دختران جذب پنجره میشوند ! اما غافل از اینکه سیریوس کمی آن طرف تر مشغول ورد خوانی بود تا آن منظره مجازی از بین نرود !
کمی بعد ...
دختران که به وجود آن تصویر شک نداشتند یکی یکی از پنجره به پایین پرت میشوند به خیال اینکه قدم به باغی میگذارند!

لارتن : میگم بچه ها ، مطمئنید این کارمون خوب بود ؟ یه وقت فردا خدا تاکسی دربست نگیره واسمون به مقصد جهنم ؟!!
پسرا :

اما پرفسور مک گاناگول که تمام وقت را مشغول محاسبه کردن تعداد گوساله ها بود فوری بشکنی زد و گفت : چار تا ! دو تا گوساله داشتیم ! دو تا دیگه اضافه شدن ،شدن چار تا ! وااااای ! من خیلی نابغم ! آلبــــــــــــــــــوس !!! من یه رابطه مهم ریاضی مشنگی رو کشف کردم !

جیمز هری ( یا همون هری جیمز ! نمیدونم یکی از این دو تا دیگه !) : خب دیگه ! بریم بقیه خوابگاه رو جمع کنیم !

...

همان لحظه ، محوطه ی هاگوارتز زیر پنجره خوابگاه پسران گریف !

لیلی : اه اه ! حالا چطوری این همه گل و لجن رو از رومون پاک کنیم ؟
جسی : نمیدونم ! اما همینو میدونم که باید حال اون پسرا رو جا بیاریم !
لیلی : چطوری ؟
آماندا : من بگم ؟
جسی : تو ؟؟ بگو ؟؟؟؟!
آماندا : نقشه ی ب رو اجرا میکنیم !
سارا : اصلا نقشه الفی در کار هست که نقشه ب اش رو اجرا کنیم ؟
آماندا : اگه نیست نقشه پ که هست !
سارا : حالا چی هست نقشه هه ؟
آماندا : خوابگاهو جمع نمیکنیم !
دخترا : چی ؟
آماندا : خب باشه ! به پسرا هم میگیم زحمت نکشن ! اما حقشون نیست که خسته بشن ؟ ببین اینجای پلیورم رو پاره کردن !

اون وقت ذره بینی رو از ناکجا آباد در میاره و جای آستین پلیورش رو نشون میده که اندازه نیم میل اونر و یک دهم نیم میل اونورتر نخ نما شده بود !!!
لیلی : یه کم واضح تر بگو ! اینقدر نرو تو حاشیه !
آماندا : فکر نمیکردم اینقدر دیر روشن شید ! بابا ما که بالاخره قراره یه یکی دو هفته ای رو نقش لاکپشت رو بازی کنیم و خونه به دوش شیم ! حالا چه جمع کنیم چه نکنیم وضعیت همینه ! فوقش اینه که یه کم توقیف میشیم ! بد دروغ میگم ؟
سارا : فجیع !
لیلی : نه ! زیادم تابلو نیست دروغات ! اما بد نگفتی ها !
سارا : پس بریم به پسرا هم بگیم !


تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۸:۳۰ پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۶

سیریوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۶ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۷ شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰
از تو چه پنهون آواره ام!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 422
آفلاین
در يك برهه(؟) حساس از زمان همه به سمت در برميگردن.
در همين حين جرج ويزلي مي‌گه:
- اوه اوه دخترا اومدن گاومون دو تا قلو ديگه زاييد!

ناگهان(نه آنچنان ناگهاني) مك‌گونگال در چهار چوب در ظاهر مي‌شه.

ملت نفسي از سر راحتي مي‌كشن(طبيعيه!) و نگاهي پرسشگر به استرجس مي‌اندازن.

استرس(ملقب به اسو با نام شناسنامه‌اي استرجس) رو به مگي مي‌كنه:
- چي شده پرفي؟
مك‌گونگال چونشو مي‌خارونه() و مي‌گه:
- اولا كه گفتيد گاوتون چند قلو زاييده؟
تدي سريع مي‌پره جلو:
-تا الان چهار قلو!
- ولي جرج كه گفته بود دوقلو! ايناها:
نقل قول:
جرج:گاومون زایید ... دو قلو هم زایید

چه مشكوك!
بعدشم اينكه، اين دخترا دم در خوابگاه شما چي كار مي‌كردن؟ باز داشتين چي كار مي‌كردين اينا اينجا جمع شده بودن؟

و استرجس با شنيدن اين صحبتا قرمز مي‌شه.

مگي يه مقدار هم بچه ها رو به جمع كردن وسايل تشويق مي‌كنه و مي‌ره...

و ملت گريفي با فهميدن اين نقشه شوم دخترا دوباره شروع مي‌كنن برا ريختن طرح يكي از اين دعواهاي خز و خيل ديگه بين دخترا و پسرا!
(بسيار انتحاري نوشته شد ... زيباييش به بي معني بودنشه!)

===

سارا به ياد مرحوم ‍ژانگولر اينو نوشتم!


باز جویم روزگار وصل خویش...







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.