هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲۲:۲۵ چهارشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
3:22 نصفه شب :
( این نشان دهنده ی وظیفه شناسی و وقت شناس بودن ناظرانه ! ناظران گلاب های سایت هستند ، بیایید و آن ها را بیشتر دوست بدارید )

ویرایش ناظر :
تایید شد .
ولی شخصیتتون باید هری پاتری باشه .
موفق باشید .


عسل مسل ، پس از گرفتن سومین تاییدیه ، لبخندی بس شرورانه و ملیح می زنه ... و می خوابه.. موهاهاهاهاته !

صبح روز بعد ، تاپیک قوانین سایت :

از این لحظه به بعد ، تا چهار ثانیه ی دیگر تمامی شخصیت های غیر هری پاتری تایید خواهند شد !

( ویرایش شده توسط پروفسور کوییرل )

در کسری از ثانیه ، کلمه ی " ایفای نقش " به دیگر مشخصات عسل مسل اضافه شد .
کوییرل بلافاصله ویرایش دوم را نوشت :
- تصمیم تغییر کرد ، شخصیت فقط هری پاتری !

اما متاسفانه قبل از ارسال ویرایش دوم کوییرل ، چند نفر دیگر با شناسه های « دختر گوگولی » ، « لینزی پاتر » ، « فاطی گرنجر» ، « عباس ولدمورت» و .... نیز به ایفای نقش پیوسته بودند !
( این سایت بازدیدش بالاست ! کاریش نمیشه کرد... )


ساعتی بعد - چت باکس :

کاربر شماره یک : بچه های ریون ! من تا دقایقی دیگه با شناسه ی چی چانگ ، خواهر چو ، از اسلیترینی های خشن به شما پناه می آورم ! مرا دریابید .
جیمز : کروشیو ولدم .
ولدمورت : جیمز ! تو هنوز اون اطلاعاتی رو که قول داده بودی نیاوردی .
دامبل : اوه ، تام ؛ بیا با هم دوئل کنیم باز .
کاربر بوقی : ملت برید اینجا پست بزنید : http://www.jadoogaran.org/mdulesدامبل/newbb/reply.php?forum=25&
ولدمورت : برو بابا دامبل ! کروشیو دامبل ! جیمز ! تو هنوز اون اطلاعاتی رو که قول..
مدیر شماره ی یک : عهه !
ولدمورت :... داده بودی نیاوردی !
شخصی مجهول ( ملقب به علامت سوال «؟» ) : بکوبید ای ملت !
ملت :
ملت :
ملت :
علامت سوال : دیگر نکوبید ای ملت !
کاربر شماره ی دو : کاربر شماره ی سه ! امتحان دیروز چطور بود؟
کاربر شماره ی سه : افتضاح ! آخه مریض بودم .
کاربر شماره ی چهار : وزیر مردمی مسنجر پلیز !
تدی : مسنجرم خرابه !
وزیر مردمی : به تد : کی با تو بود؟ بندازینش آزکابان ! به کاربر شماره ی چهار : مسنجرم خرابه !
کاربر شماره ی پنج : کاربر های شماره ی دو و سه ! ، بیاید مسنجر ، با خانم معلم و بچه ها کنف راه انداختیم .
کاربر شماره یک : ریون! من بعد از طی کردن تمام گروه ها ، فهمیدم که گروهی بهتر از تو وجود نداره !
کاربر شماره ی شش : مرگ بر مدیران ! زنده باد حذب !
جیمز : کروشیو دامبل !
ولدمورت : جیمز ! تو هنوز اون اطلاعاتی که قرار بود بیاری رو نیاوردی.
کاربر شماره ی شش : مدیران را بلاک کنید ! مرگ بر مدیران !
کاربر شماره ی هفت : ملت با چه شناسه هایی عضو میشن ، عسل مسل ! هههه !
کاربر شماره ی هشت : کاربر شماره ی هفت ! اون چت باکس رو نمی بینه ! زشته ! نگو اینا رو !
عسل مسل : شما چه بچه های بی تربیت و گاها بی ادبی هستید !
مدیر شماره ی دو : بوی بلاک میاد !

و عسل مسل ... به دلیل توهین به کاربران !!! توسط مدیر شماره ی دو ( معروف به بلاک آلود ) بلاک شد ...


ویرایش شده توسط جیمز هری پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۲۲ ۲۲:۲۸:۱۹


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۷:۱۵ چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۷

آرماندو ديپت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۹ چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۲:۰۷ سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۷
از من چی میخوای !!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 100
آفلاین
و منتظر تاييديه ي ناظر ميمونه ...

..........

23 ساعت و 59 دقیقه و 59 ثانیه بعد ویرایش ناظر:


بی ناموسی !! داف چیه دوست عزیز .. بزنم شناست رو باطل کنم ؟ ده بزنم ..

/....تایید نشد ..../

میره که مسئول تایید بخوابه در خواب ناز فرو میره


ساعت 3:21 نصفه شب

درینگ درهریریگ (افکت صدای زنگ خوردن تلفن)

ناظر عصبانی بلند میشه و ور میداره گوشی رو :

شما ؟

- عله پاتر

- به سلام (در ذهن ناظر : حتما اومده حقوقم رو بده اخ جون اخ جون)

- برو همین حالا عسل مسل رو قبول کن خداحافظ

مسئول تایید :



Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۶:۵۵ چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۷
#99

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 536
آفلاین
خان سوم: شخصيت خودتون رو معرفي كنيد


هري خوشحال و خندان در حالي كه تاييديه بازي با كلمات رو به دست راست، و تاييديه كارگاه نمايشنامه نويسي رو در دست چپ گرفته وارد شخصيت خودتون رو معرفي كنيد ميشه!

نام: عسل پاتر
نام خانوادگي:

هري چيزايي كه نوشته بوده پاك ميكنه و از اول مينويسه

نام: عسل
نام خانوادگي: پاتر
نام اصلي: عسل
نام فرعي: مسل
چوب جارو: مشكي
چوب دستي: سيفيد و كلفت
سن: قصد ازدواج ندارم
داف اصلي: هديه پاتر
داف فرعي: گل دختر

و منتظر تاييديه ي ناظر ميمونه ...


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲۰:۵۱ پنجشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۷
#98

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
ادامه ی ویرایش ناظر :

- اَه ! چقد باید با این کاربرای ارزشی سر و کله بزنیم ؟! خسته شدم از بس نوشتم " تایید شد ! " اصلا تایید نشد ! اَه ! این هری هم که حقوق نمیده به ما ! میریم کاربر عضو میشیم از این بهتره ! اَه ! ارزشی ها !
تایید نشد ! نمیشود ! نخواهد شد !

حالا هری : .... ( آنتونین جان ! می نویسی کامل بنویس ! )

دیلینگ دولونگ !

بلیتی برای ناظر ذکر شده ارسال گشت ... ناظر یاد شده با کله به سمت بلیت هجوم برد .

ذهن ناظر :

حتما حرف هام تاثیر داشته ! می خوان ترفیع مقام بدن ! مرلینا شکرت ! به همین نظارتم راضی بودیم ، به ما چه کار با زوپس ؟!

درون بلیت :

همین حالا عسل مسل رو تایید کن !!!! تاییدش کن !!! :bat:

ناظر :



Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۱:۱۷ دوشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۸۷
#97

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
خان دوم:کارگاه نمایشنامه نویسی

هری مغموم و ناراحت تاپیک کارگاه رو باز کرد و با خودش گفت:
_ببین حالا خوبه صد بار به اینا گفتم اینقدر به ملت گیزر ندید بذارید راحت فعالیتشونو بکنن و وارد ایفای نقش بشن این کارگاه دیگه چه صیغه ایه

بالاخره متوجه شد که باید در مورد عکسی که داده شده یه نمایشنامه بنویسه و در آخر شب و پس از انجام یک میلیون کاری که داشت(یک میلیون شیش تا صفر داره ) یه چیزی سر هم کرد و فرستاد

24 ساعت بعد-ویرایش ناظر:

دوست عزیز،در خط چهارم پاراگراف سوم سرکش آ رو نذاشته بودی،لطفا بیشتر دقت کن،چه وضعشه بابا خجالت نمیکشی اومدی تو این سایت عضو شی؟!!

هری:

...



Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲۳:۱۴ چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۶
#96

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
هری: از همه کاربرا اینو میپرسی؟
ناظر با خط بولد مینویسه: بستگی داره دختر باشه یا پسر.
_حالا کدوم بهترن؟با کدون ارتباطات بهتره؟
_من پسرم.حالا خودت تشخیص بده.
_ با آلبوس هم نسبتی نداری؟
ناظر یک شکلک برا هری میفرسته.
_خب پس من دخترم اسمم هم هریناست.
ناظر با این حالت کلشو به شیشه مانیتور میجسپونه:
هرینا...چه اسم زیبایی.میگم داستان زدی تو بازی با کلمات؟
هری:آره.سه بار زدم ولی تایید نشدم.
ناظر:اشتباه شده.تاییدی
هری: حالا اسم شما چیه؟
ایگور:اسم من ایگوره ولی تو به من بگو دوس پسر:yagrin:
هری با خودش:جزایر بالاک در خدت شما خواهند بود.



صبح روز بعد ساعت ۱ بعد از ظهر
هری:کوییرل...کوییرل چرا منو بیدار نکردی؟کوییرل کدوم گو...آها...یافتم من کاربر عادیم.چی من کاربر عادیم؟؟؟
با یک حرکت مدیرانه(ژانگولری)پرید پشت پی سیش و لاگ این کرد:
نههههههههه...منوی زویسم نیییست.منو مدیریت قشنگم...کوییرل خدا بگم چکارت نکنه.

++++انجمنها++++
ـ خب میبینم که نحوه فعال نیست...خدا را شکر خدا را شکر.سوال جدیدی هم که پرسیده نشده...یا مرلین...یا مرلین.
حالا چکار کنم؟؟؟آها باید شخصیتم رو معرفی کنم نه؟؟هوی کوییرل با توهم...آها کوییرل که اینجا نیست.پس میریم معرفی شخصیت!!


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۲۲ ۲۳:۱۹:۰۵



Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۸:۰۷ جمعه ۱۴ دی ۱۳۸۶
#95

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
سوژه جدید

کاخ سفید
هری:خررررررررررر پففففففففففف پیفففففففففففف خررررررررررررررررر
کوئیرل در حالی که پرده های اتاق خواب هری رو کنار میزنه با آرامش براش میخونه:

پاشو پاشو سحر شده وقت زوپیس و سایت شده

هری یه غلتی رو تختخواب میزنه،دهن دره ای میکنه،ابروئی نازک میکنه،گوشه چشمی میره،ناز و غمزه ای میکنه و....دوباره میخوابه!

کوئیرل:باشه پس مجبورم امروزم یه کلاس خصوصی با آلبوس برات بذارم!
و اینچنین شد که هری از خواب برخاست....

کوئیرل:دست و صورتتو شستی؟فین هم کردی؟
_اوهوم
_آفرین پسر خوب حالا بیا صبحانتو بخور :mama:

کوئیرل:خوب برنامت برای امروز چیه؟
هری:هیچی
_خودتو لوس نکن خوشم نمیاد،مگه دیروز با هم حرف نزدیم؟!
_چرا
_خوب مگه قرار نشد من بگم تو برات یه کاری پیش اومده یه مدت نمیتونی بیای سایت؟
_چرا
_مگه قرار نشد مثل یه عضو تازه وارد شروع کنی از بازی با کلمات و کارگاه و...اینطوری یه ماه فعالیت کنی تا بفهمیم برخورد مسئولان سایت با تازه واردا چه جوریه؟
_چرا
_خوب پس چی؟
_چرا!

و یک کروشیو بسیار خطرناک با فاصله کمی از کنار گوش چپ هری رد شد

هری با نام عسل مسل! مانند کسی که فقط جزو گروه کاربران عضو هست پا به عرصه جادوگران گذاشت...

خاک سفید

هری که تعجب کرده چطور بعد از اینهمه فعالیت تو سایت هنوز با سه بار پست زدن در بازی با کلمات تائید نشده با ناظر و مسئول مربوطه میچته

مسنجر

_سلام
_علیک
_چرا 3 روزه نیستی؟
_به تو چه
_نمیترسی کوئیرل برت داره؟
_بینیم بابا
_بچه پر رو یادت رفته چند بار خرج میتینگ دادی تا ناظرت کردم؟
_چی؟چی داری میگی؟تو اینارو از کجا میدونی
وجدان هری(همون کوئیرل):هی....
هری با خود:این صدای چی بود؟
_هوی....
هری همچنان در تفکر
_اوهوی
_بله؟
_بلا،مگه قرار نبود از کوره در نری سه نکنی
_ اِ کوئیرل توئی؟بابا اینجا خیلی اوضاع بده من میخوام بیام همون کاخ سفید....هی....هوی....
هری بعد از اینکه به خودش مسلط میشه:
_والا از بچه ها شنیدم
_بچه ها غلط کردن با تو،دیگه خواب تائید شدن ببینی...بذار ببینم اسمت عسل بود؟
_آره
_خوب عسل مسل جون ای اس ال پلیز
....

...و بارون و راجر و استر هم از این قضیه بیخبرن!....



Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۶:۱۸ دوشنبه ۱۰ دی ۱۳۸۶
#94

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
ملت كه نميخواستن بدون آسيب رسوني به منو مديريت از اون منطقه دور بشن به گروه هاي مختلف تقسيم ميشن تا شايد بشه يه سوراخي چيزي پيدا بكنن.عله قزوينيه،حتما يه سوراخي ايجاد شده اين جا ها!پس نبايد نا اميد شد.

گروه حذب كه قبلا هم در اين منطقه يه سوراخ پيدا كرده بودن و از طريق اون به "گفتگو با همديگه"رفته بودن با اميد بيشتري به دنبال يه جايي ميگشتن كه دوباره بتونن نفوذ بكنن.

در همين لحضاته كه بارون در حال قدم زدن بين گروه هاي مختلف هست و با نيشخند به تلاش اونا نگاه ميكنه.

-هووووي بووبو پاشو برو نگهباني بده ديوانه سازا نيان!
-ديوانه ساز!؟حالت خوبه امپراطور؟تو اين محيط كه ديمنتور وجود نداره!
-نه ابله..منظورم مديران بود..اين موجودات تو گفتگو با مديران كاربران رو تبديل به ديوونه ميكنن.پس ميشه بهشون گفت ديوانه ساز!

از شانس در همين لحظه بارون در حال گوش دادن به اين صحبت ها بود.صورتش ابتدا قرمز شد و بعد دوباره به صورت عادي در اومد.يه وسيله نقره اي از جيبش در آورد.با خودكارش تقه اي بهش زد و درش رو باز كرد.بر روي شناسه فردي رفت و بر روش كليك كرد.در همين حالت بود كه به صورت عجيب و اتفاقي و اين جور چيزا و كمك نويسنده بووبو بارون رو ميبينه كه نزديك اونا رو هوا هست و داره كاري انجام ميده.

-ببينم بوقي!تو داري چيكار ميكني!؟چرا شناسه امپراطور رو بازي كردي؟ااا چرا داري تو گروه هاش تغيير ايجاد ميكني؟عجب!
-ببين من مديرم..خفنم!من بلاكش ميكنم سه روز ديگه بازش ميكنم!خوبه!؟

هفته ها بعد!همون مكان!

هنوز امپراطور به صورت خشك و بلاك شده بر روي زمين افتاده..بووبو بالا سرش وايستاده و داره اشك ميريزه.دوباره بارون به اين گروه نزديك ميشه.

-ببينم بارون مگه قرار نشد بعد سه روز بازش كني!؟چرا باز نشده هنوز!؟دو ماه گذشته ها..
ناگهان نوري بر صورت بارون و بووبو برخورد ميكنه و صدايي تمام محيط رو فرا ميگيره!عله بزرگ دوباره شروع به صحبت كردن بود.

-ببين وقتي كسي بلاك ميشه،قرار نيست اصلا باز بشه..بلاك خيلي چيز بدي نيست.خيلي هم خوبه تازه..كلي حال ميده.بارون از يه سري چيزا خبر نداشت گفت سه روز.
ملت به صورت اين به منبع اون صدا خيره شدن.همه يكصدا ميگن:

-خب اگه خبر نداره و مدتي هم نبوده،چرا هنوز مديره!؟
-چييي گفتيد!؟به شما چه مربوط..ما همين كار رو ازش ميخوايم اونم اجرا ميكنه.تازه هر كي اين حرف رو زد بلاك ميشه.

همه ملت با قيافه اي ناراحت و متعجب به هم خيره ميشن كه به صورت ناگهاني در باز ميشه و شخصيتي وارد ميشه با دستار صورتي و قرمز!اين شخصيت كوييرل هست!

-من آرشامم.اومدم از خودم دفاع... .
به صورت ناگهاني اين شخصيت افتاد زمين و فقط صداهاي شيطاني عله مي اومد. .حالا بايد حتما اين سوراخ رو پيدا ميكردن..اون تاپيك براشون مهم بود.بايد نقشه اي تازه ميكشيدن.


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲۲:۳۱ یکشنبه ۹ دی ۱۳۸۶
#93

سر بارون خون آلود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۷ جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۵۷ سه شنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 139
آفلاین
ناگهان طلسمی از سوی کوییرل به امپراطور شلیک شد......طلسم همینجوری داره به امپراطور نزدیک میشه.....بارون فریاد میزنه:حــــــــــــــــــاجــــــــــــــی...پشت سرت!!

امپراطور با خونسردی بر میگرده و نگاهی به طلسم میکنه سپس با جوانمردی!!کامل، بوبو رو جلوی طلسم میگیره!!

بوبو با چشمان گرد داره به طلسمی نگاه میکنه که داره طرفش میاد....فوری یه دفترچه و خودکار از جیبش میاره بیرون و شروع میکنه نوشتن!!

((ببین تو یه طلسم نیستی!!...تو از انفجار سیاره گولاگولا از کهکشان ژوپساژوپسا ساطع شدی که البته نویسنده پست، هیچ هدفی از خلق کردن تو نداشته و فقط خواسته به پستش حالت پست مدرنیسم بده!!در نتیجه تو از من رد میشی و هیچ آسیبی به من نمیرسونی!!!چون از ازل هم چیز نابود کننده ای نبودی،تو بنا به خواست نویسنده قراره منشا زندگی در یک کهکشان دیگه بشی!!!تو یه بیگ بنگ در زمان آینده ای!!))......سپس نوشته رو جلوی طلسم قرار میده!!!

نویسنده پست--------------->
طلسم------------------->

طلسم از بوبو و امپراطور رد میشه و هیچ آسیبی به اونا نمیرسونه!!!....هر دونفر نفس راحتی میکشن!!

ناگهان صدای عله میاد که:امپراطور کجایی؟ اینبار تو کدوم سایت زردی قایم شدی؟میخوای اونجا هم آبیاری کنم؟!!!صبر کن شلنگمو پیدا کنم!!!
ویرایش ناظر: مثلا شما گرداننده این سایتی....منظورت از شلنگ چیه؟
ویرایش بارون:شناسه ناظر به دلیل افکار منحرف بسته میشه!! مدت آن در چت باکس معاقبا اعلام میگردد!!

همه مدیران با شنیدن صدای عله بزرگ به سجده میفتن

صدا ادامه میده:از همتون ناامید شدم!!!......نقشه بعدی اینا رو نمیدونید؟مگر نمیدونید که منوی مدیریت در خطر هست؟بـــــــــــــــــــــیــــــــــــــــــب بر شما!!!

بارون تعظیمی میکنه و میگه:علی حضرتا!! گوش مبارک رو بیارید جلو تا نقشه بعدیشونو افشا کنم!!!فقط کافیه به خدمتگذار وفادارتان اعتماد کنید!!!
امپراطور و بوبو زیر لب میگن:ای نامرد خبیث دو رو!!

سپس کلماتی رو در گوش اون زمزمه میکنه!! عله فریادی میکشه و 100شناسه بیگناه!!!! رو بلاک میکنه!! و میگه :تا زمانی که اعلام نکنید از امپراطور پور سانت میگیرید از باز شدن شناسه خبری نیست!!!!
-------------
در همین حال بقیه دوستان به دنبال راه نفوذ به ((گفتگو با همیدگه)) هستند و البته هیچ سوراخی رو پیدا نمیکنند که وارد آنجا بشوند


ویرایش شده توسط سر بارون خون آلود در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۹ ۲۲:۳۷:۳۸
ویرایش شده توسط سر بارون خون آلود در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۹ ۲۲:۴۶:۱۵

و ما بر می گردیم تا درس عبرتی باشد برای کسانی که بر نمی گردند!


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲:۵۸ یکشنبه ۹ دی ۱۳۸۶
#92

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
بارون و اسکاور و کریچ دور خیز میکنن و آماده میشن تا بپرن داخل سوراخ...

میان وعده بازرگانی،یکی از مریدان آرشام:آقا گفت سوراخ خوب توجه کنین داره اشاعه بی بند وباری میکنه،یکی دیگه از مریدا:تازه تشویق اذهان عمومی هم میکنه باید از نظارت برش دارید

مرد جوان:بابا منظورم سوراخ در بود،بعدم تشویق نه تشویش!این گیرا سبک کلیسای جدیده؟!

خلاصه آماده میشن تا شیرجه بزنن داخل منفذ وارد کردن کلید در!

بازم پیام بازرگانی-مرید:آقا گفت منفذ دیگه باید حذف شناسش کنید

نویسنده:

همچنان میگذریم...

بارون:آقا یکی بشماره تا بپریم داخل سوراخ در
کریچ:بابا توام بیکاریا
بارون:نه حال میده خدائی اینجوری جیمز باندی میشه

اسکاور:باشه پس آماده باشید 3....2....2/25...2/5

بارون منوی مدیریتو درمیاره و یه کروشیو در حد اخطار قبل از بلاک به اسکاور میزنه

اسکاور:آخ اونجام

پیام اومد:-مرید:کجات؟

اسکاور:همونجام...خودتی داداش
مرید:چی خودمم؟
اسکاور:بازم خودتی

. چنین شد که تلاشهای مرید برای بلاک کردن اسکاور ناکام ماند و داداش ضیا ضایع شد

بارون:اسکاور تو جنبه نداری اصلا مرد جوان تو بشمار
جوان:آماده کمربندا سفت،دماغا بالا کشیده،نفس عمیق...3...2...4

بارون: ببین تو رو خدا ناظر انتخاب کردن تو اکابر رفتی؟!
مرد جوان:نه نهضت رفتم(در راستای یه سوزن به خود زدن و یه جوالدوز به بقیه)

بارون:خب کریچ هم که هیچی اصلا شمارش در گستره فرهنگ لغاتش نیست...خودم میشمارم:3...2...1
و همگی میپرن داخل سوراخ ببخشید منفذ نه معذرت میخوام چی بگم دیگه اصلا همون سوراخ آره میپرن ولی همگی پرت میشن بیرون،بعد از اینکه گنجیشکای دور سر کریچ از بین میره یه نگاه میندازه و میبینه کلید داخل دره،رو به بارون:
_یکی کلید گذاشته تو سوراخ در تا ما نتونیم بریم تو

بارون میره جلو،میزنه به در و میگه:ای سیاهی ک...
_از کجا فهمیدی من امپراطور تاریکیم
_بابا بذار جملم تموم شه...کیستی؟
_پارسی کولا
_تنهائی؟
_نه پپسی کولا هم دنبالمه
_کی؟
_بووبو رو میگم دیگه
_آهان
_باباته
_چی؟
_میگم باباته
_چی بابامه؟
_همون که گفتی،حاجی باباته
بارون در اینجا بسبک یکی از مجریان تلوزیون شرمنده میشه
_خوب چرا کلید گذاشتید تو سوراخ در گفتگو با مدیران؟
_یعنی هنوز نفهمیدی؟
_نه
_خب زمان حمله زمستانه به جادوگران فرا رسیده آرشامو اغفال کردیم انداختیم بجون علی خودمونم مواظب دریم تا شما نیاین تو چشتونم درآد

بارون:پس اینطوریاس؟بچه ها حاضر شید اصلا میزنیم درو میشکنیم سوراخ لازم نداریم

امپراطور دریا ببخشید یعنی تاریکی ملقب به سیاهی که بچه محلاشون پارسی کولا هم صداش میکنن و در ضمن تو خونه بش میگن گوله نمک(چکش) احساس خطر میکنه و به بووبو میگه اون دستمال قدرت کائیکومو بده...داخل پرانتز:بزنم به تخته قدو بالاش در حد رضا زادس کائیکو نمنه؟!(چکش)
خلاصه بووبو دست میکنه و یه دستمال در میاره میده به امپی ولی امپی تا بش دس میزنه بدنش مملو از کهیرهای رنگارنگ میشه....
_حالا ببین هی میخوام ضاهرسازی کنم بگم اگه در حد علی نیستم چه ربطی داره اصلا؟!من به ادبیات کشور کمک کردم تازه بچه ها گل آقا هم بهم پیشنهاد کار داده ولی در کل منظور اینکه خیلی مهربونم کیکم دوس دارم(چکش) ولی نمیذاری که

بووبو:آخ نامرد چرا میزنی
_چون این دستمال همه کاره اسکاوره نه دستمال قدرت
بووبو یا همون مخفف بَن بِن بُن:اوا ببخشید
_آخرش باید بری همون تبلیغ بند تنب...بکنی؟
_بند چی؟
نویسنده:خودتی(چکش)

بارون که دیگه دلش خیلی شور افتاده رو به کریچ میکنه و میگه:ما الان کجائیم؟
کریچ:داخل محوطه مدیران-ورودی دوم-دیوار به دیوار گفتگو با مدیران-تاپیک خوابگاه مدیران
اسکاور منم میخوام دیالوگ بگم
بوگو بوگو
میگم یار در خانه و ما گرد جهان میچرخیم بابا آنتو...یعنی مرد جوان بدلکار! با استفاده از اختیارات نا محدود نظارت بزن این دوقلوهارو محو کن ما راحت بریم تو گفتگو دیگه
مرد جوان:نه زشته زشته زشته
بارون:آره اسکی راس میگه من در اینجا بعنوان مدیر و بخاطر وضعیت فوق العاده این اجازه رو بتو میدم

و ناگهان تلالوئی از نور ملایم فیروزه ای شروع به درخشیدن میکنه و یک عمامه که بیشباهت به رمزتاز نیست ظاهر میشه و چند لحظه بعد کوئیرل با صدای بامب روبروی اون چهار نفر قرار میگیره همگی:ایول ایول آبجی...اوهوم اوهوم...داداش کوئی رو ایول
بارون:جا داره بهت خیر مقدم بگم چی شد تو رو منکرات آزاد کرد؟
_کالین تو ستاد مرکزی منکرات پارتی داشت ولم کردن
همگی:احسنت احسنت

در همین حین امپراطور تا صدای کوئیرلو میشنوه بووبو رو میندازه رو کولش و میگه:صاحابش اومد،دو تا پا داشت دستاشم گذاشت رو زمین و چار دست و پا فرار کرد....
و اینچنین شد که در باز شد...








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.