هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۴۶ پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۵

آرامیس بارادا old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ پنجشنبه ۸ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۲۶ یکشنبه ۸ دی ۱۳۸۷
از مخوفستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 137
آفلاین
ترس و وحشت عمیقی بر دلش سایه انداخت. نگاهی به آسمان صاف و بی ابر شبانگاهی انداخت و به دنبال هرمیون و هاگرید وارد جنگل شد.
ناگهان تاریکی احاطه اش کرد. به سختی می توانست رو به رویش را ببیند. درختان وهم انگیز سر به فلک کشیده بودند. بوی خطر همه جا پیچیده بود.
اندیشید که معلوم نیست که از آن جا خارج می شوند یا نه. مطمئنا جان او با وجود هاگرید در امان بود؛ اما باز هم نمی توانست به آن جنگل اطمینان کند. یعنی کار او آن قدر بد بود که سزاوار چنین مجازاتی باشد؟


تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۴:۰۰ جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۵

مادام رزمرتا old32


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۷ سه شنبه ۴ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۴۳ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
از سه دسته جارو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 180
آفلاین
عکس درختان در سطح صاف و صیقلی دریاچه افتاده بود.از ترس آن هوای تاریک نفسش را در سینه حبس کرده بود.زیرا آنجا می شد به خوبی وجود خطر را حس کرد. تقصیر هری نبود که با یک سانتور لجباز درگیر شده بود .سانتوری به نام بین.مطمئنا بین هم در این ماجرا مقصربود.هر چه که بود شنل نامرئی آنجا جا مانده بود و او باید آن را پیدا می کرد .بر روی زمین مسیری را دنبال می کرد که یک هفته ی قبل با رون و هرمیون به آنجا آمده بودند.به آرامی شاخ و برگ ها را کنار میزد و پیش میرفت.بالاخره ی به محوطه ی بی درختی رسید که گراوپ زمانی آنجا بود .در حال جستجو به دنبال شنل بود که صدای سم هایی او را پریشان کرد.به دور و اطراف خود نگاهی کرد و بین را روبروی خود دید.کم کم صدای سم های دیگری نیز شنیده شد و بعد از لحظه ای گروهی از سانتورها دور هری حلقه زده بودند.پس از لحظه ای بین گفت: «دنبال این میگردی؟» و شنل را نشان داد.هری با سر پاسخ داد ولی معلوم بود که بین قصد ندارد شنل را به هری بدهد.بعد بین لبخندی موذیانه زد.هری ضربه ی سختی را روی قفسه ی سینه اش حس کردو دیگر چیزی نفهمید.


Only Raven


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۵۰ پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
آسمان با اینکه صاف بود، اما چیزی از تاریکی آن نمی کاست. مه همه جا را فرا گرفته بود و او بین درختان گیر افتاده بود و احساس خطر می کرد. تقصیر او نبود که هری آن پیشگویی را شنیده بود؛ مطمئنا او مخفیانه به حرفهای آنها گوش داده بود. می توانست سانتورهای خشمناکی که او را محاصره کرده بودند، ببیند. حلقه ی محاصره را تنگ تر کردند؛ معلوم بود که می خواستند به او حمله کنند. روزگار او به سر آمده بود.
و در یک لحظه ی تاریخی، کمانهای سانتورها به سمت او نشانه رفت و ... .
لحظاتی بعد، سانتوری نزدیک به مرگ، بر زمین افتاد. همه ی یاران دیرینش با خشمی آمیخته به تاسف، نظاره گر جان دادن او بودند. سانتور بعد از تلاشی بسیار، توانست آخرین حرفش را با سختی بسیار به آنها بگوید:
_ اون پیشگویی .... رد گم کنی بود...
و نفس آخر را کشید. و آه ندامت بود که از نهاد سانتورها بر آمد.


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۳۰ پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۸۵

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
بالاخره روز مسابقه کوییدیچ بین دو تیم گریفیندور و هافلپاف آغاز شده بود.نتیجه از چند روز قبل معلوم بود.کوییرل چند شب پیش خود را به جنگل ممنوعه رسانده بود.از میان درختان بلند و سرسبز جنگل گذشته بود و در آخر توانسته بود پیشگویی این مسابقه را از زبان سانتور بیرون بکشد.مطمئنا او اشتباه نمیکرد پس با اینکه مسابقه سختی در پیش بود او این خطر را برای خود و دیگر بازیکنان پذیرفت که بدون آمادگی وارد زمین شوند.
مسابقه لحظاتی بود که آغاز شده بود.گریفیندور اجازه داده بود تا هافلپاف براحتی به او گل بزند چون میدانست که در هر صورت خودشان پیروز میدان خواهند بود.رون ویزلی جستجو گر گریفیندور موفق شد گوی زرین را ببند صاف به سمتش پرواز کرد عجله ای برای پیروزی نداشت.جستجو گر تیم مقابل سریعتر از او عمل کرد و با سرعت دستش را به دور گوی حلقه زد.باورش سخت بود که آنها شکست خورده بودند.





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۱۵ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۸۵

یونا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۴ چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۱۸ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۵
از بيمارستان سوانح و بيماري هاي سنت مانگو-طبقه ي اول نه،طب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 120
آفلاین
آسمان صاف بود و ابري در آن ديده نمي شد. ستارگان و ماه در آن مي درخشيدند و با نور كمي كه داشتند جنگل را از تاريكي مطلق بيرون آورده بودند.هاگريد در دلش از ماه تشكر مي كرد و خوشحال بود كه مي تواند جلو پايش را ببيند.
حداقل نيم ساعت مي شد كه در جنگل پيش مي رفت.مطمئن بود كه با مشكلي مواجه نخواهد شد.اما وقتي ده دقيقه ديگر هم گذشت اطرافش به نظر كمي نا آشنا آمد.توقف كرد و به دقت محيط را نگاه كرد.بله...معلوم بود كه جايي اشتباه پيچيده.پس برگشت و به سختي از لابه لاي شاخه هاي درختان راه باز كرد.بايد خيلي احتياط مي كرد تا گم نشود و همين طور سروصداي زيادي به وجود نياورد.در همين فكر بود كه ناگهان پايش به شاخه ي درختي گير كرد و اشتباهي تيري از كمان تفنگي اش شليك شد.بلند شد و ايستاد.گوش هايش را تيز كرد اما چيزي نشنيد.مثل اينكه سانتورها هنوز نزديكش نيامده بودند پس بايد عجله مي كرد.راهي را كه احتمال مي داد به بيرون از جنگل مي رود در پيش گرفت و دويد.بعد از دو دقيقه صداهايي شنيد و فهميد كه سانتورها به دنبالش مي آيند.حتما مي خواستند دورش حلقه بزنند و محاصره اش كنند.نبايد چنين مي شد چون او اجازه ي ورود به جنگل را نداشت و بودن در اينجا برايش گران تمام مي شد.در همين افكار بود كه ناگهان صدايي از پشت سرش گفت:
-كجا ميري هاگريد؟


هنوز در همين نزديكي شايد منتظر ماست
يك جاده ي جديد يا كه دروازه اي مخفيØ


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۰۹ پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۸۵

بلاتریس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۱ دوشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۱ دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 123
آفلاین
مطمئن
بود چیزی که به دنبالش هست را

پیدا می کند . او در این راه سختی ها وخطر های بیشماری را متحمل شده بود . ولی میدانست به زودی حلقه سانتور را پیدا میکند . افسانه ای وجود داشت که می گفت : " سانتور ها سالیان پیش از اینکه جادوگران بفهمند که دارای نیروهای شگفت انگیز هستند از قلب و مغز خود نگینی ساخته و بر حلقه ای از طلا نشاندن . این حقه بر دست هر که رود همچون یک سانتور از قدرت پیشگویی برخوردار می شود " سبیل تیریلانی تنها ارزویی که داشت بدست آوردن این حلقه بود و برایش مثل روز معلوم بود که آن را پیدا میکند .
او یکبار در کودکی از مادر بزرگش شنیده بود که حلقه در جنگل وحشی در امتداد جنگل ممنوع در میان درختانراش سید و جود دارد .
سبیل این را هم میدانست که با به دست کردن آن انگشتری به تاریکی فرو میرود و دید چشمان خود را از دست میدهد . اما برای او داشتن چشمی که آینده را ببیند خیلی مهمتر از چشمی بود که با یک عینک ته استکانی تا جلوی پایش را هم نبیند .


من کی هستم


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۲۴ پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۸۵

گتافيكس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۵ یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۲۷ دوشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۶
از گال
گروه:
کاربران عضو
پیام: 109
آفلاین
معلوم - صاف - تقصیر -سختی - درختان - سانتور - مطمئنا - تاریک - حلقه - خطر

تقصير روزگاره كه زندگي سخت شده

حلقه تاريك دل تنگ ترو تنگ تر شده

سختي زندگي كه معلوم ميشه ما تازه

خطر را مطمئنا ميكنيم صاف تازه

سانتورا تو درختان زندگي را دوست دارن

جادوگرا تو خانه زندگي را خوش ندارن
---------------------------------------------------
فقط يه جا به جا سانتور نوشتم سانتورا


تصویر کوچک شده

هافلپاف هرم نبض زندگي ماست در شرجي عشق و اشتياق


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۳۶ پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۸۵
#99

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
کلمات جدید:
معلوم - صاف - تقصیر -سختی - درختان - سانتور - مطمئنا - تاریک - حلقه - خطر

درمیان درختان قدم میزد.جنگل تاریک بود و آسمان صاف .ستارگان نورانی تر از همیشه بنظر میرسیدند.بعد از مدتها وارد جنگل ممنوعه شده بود.میترسید.او اجازه وارد شدن به جنگل را نداشت.
به آرامی قدم برمیداشت حتی صدای نفسهای خودش را نیز به سختی میشنید.اگه او را میدیدند و یا فقط صدای پایش را میشنیدند معلوم نبود چه بلایی بر سرش خواهد آمد.مطمئنا دیگه زنده نبود تا به هاگوارتز باز گردد.دلش برای همه و همه چیز در جنگل تنگ شده بود.آیا میتونست فقط برای یه لحظه به گله خود نزدیک شود تا برای آخرین بار خانواده خود را ببیند.نه نمیتوانست چنین خطری را بپذیرد.فایرنز در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود به سمت مدرسه بازگشت در راه تنها به یک چیز فکر میکرد تقصیر او نبود که یک سانتور متولد شده بود.





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۳:۳۴ سه شنبه ۴ بهمن ۱۳۸۴
#98

آرتیکوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۸ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۷
از کاخ سفید پادشاهان در کوه های سفید سرزمین رویاها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
هوا سرشار از زندگي و زيبايي بود.او موفق به اخذ كاراگاهي از وزارت سحر و جادو شده بود و لحظه اي كه وزير سحر و جادو تنديس بهترين كاراگاهي را به او اعطا كرده بود.او برگزيده اي بود كه آوازه اش به دوردستها رفته بود و هزاران نفر براي ديدنش در مسير حركت او ازدحام ميكردند.زماني كه او بر تاريكترين جادوگر زمان چيره شد گويند قدرت جدش گودريك گريفيندور در او تجلي يافته است و راه او براي وزير شدن بسيار هموار است ولي او ميدانست اجتناب از قدرت تضمين يك زندگي آرام است.
او هري جيمز پاتر بود.


آرتيكوس الياس فرناندو الكساندرو دامبلدور

ملقب به سلامگنتئور(فنانشدني در همه دورانها)

[b][color=009900]آرتيكوس ..


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۲۷ جمعه ۳۰ دی ۱۳۸۴
#97

آرامیس بارادا old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ پنجشنبه ۸ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۲۶ یکشنبه ۸ دی ۱۳۸۷
از مخوفستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 137
آفلاین
سرشار از غرور بود. حق هم داشت. آخر او موفق به اخذ بالاترین درجه کاراهی شده بود. ریاست اداره کاراگاهان چیز کمی نبود. نام و آوازه او به عنوان کاراگاه برگزیده در دنیای جادوگران پیچیده بود. دیری نمی گذشت که مقام وزارت به وی اعطا می شد؛ و شد.
اسکریم جیور وقتی وزیر سحر و جادو شد, برای اولین بار با ازدحام مردم برای تبریک گفتن در اداره کاراگاهان رو به رو شد. برای اجتناب از آن ها در را بست, اما کارش فقط باعث شد به عزلت نشینی محکوم شود. هر چه باشد برخورد اول خیلی مهم است.


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.