هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۹:۲۲ چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
مرگخواران که میزان باز بودن دهنشان نشان از در کف بودگیشان داشت مشغول تماشای سه زندانی جدید بودند. سه زندانی جدید که از حالت مرگخوارها گیج به نظر میرسیدند به هم نگاه کردند و شانه هایشان را بالا انداختند. بلاتریکس زودتر از بقیه توانست فکش را ببندد و مرگخوارها را گوشه ای برای پچ پچ کردن جمع کند: ایوان، ابله! باید زودتر یادت بیاد که اون مو متعلق به کی بود وگرنه میدم آنی مونی ازت استیک درست کنه!

ایوان سرش را خاراند و دسته های ورق را به سمت مرگخواران گرفت و گفت: چه میدونم بابا، بیاین این نقاشی هایی که تا الان کشیدم رو ببینین و با اینا مقایسه کنین ببینم مشکل حل میشه یا نه.

مرگخوارها مشغول زیر و رو کردن نقاشی های ایوان شدند:
...ایوان این چیه پیتزاس؟
...ببینم تو با پیکاسو نسبتی نداری؟
...این نقاشی درسته؟ آخه هیچ کدوم از زندانی ها شبیه گردو نیستن!
بلاتریکس که از شدت عصبانیت خون به صورتش دویده و حسابی سرخ شده چوب دستیش رو جلوی دماغ ایوان نگه میداره و میگه:مرتیکه بوقی برای من چشم چشم دو ابرو کشیدی؟! این مزخرفات چیه تحویلمون دادی؟!

ایوان کمی من من کرد و گفت: تقصیر من نیست خب. تو هاگوارتز واحد نقاشی تدریس نمیکردن!
روفوس دسته کاغذها را به سینه ایوان کوبید و زیر چشمی نگاهی به زندانی ها انداخت. هر سه با ترس و تعجب مشغول نگاه کردن به آنها بودن. روفوس با صدای آرامی گفت:بچه ها کل کل کردن بسه دیگه. یه کاری بکنین اینا دارن ماها رو نگاه میکنن. یکی از اینا لرده، کاری نکنیم بعدا بیچارمون میکنه ها!

بلاتریکس آستین هایش را بالا زد و با گام های استوار به سمت زندانی ها رفت. چوب جادویش را به سمت اولین زندانی گرفت و گفت:خیلی سریع خودتو معرفی کن وگرنه تبدیل به رب گوجه فرنگی میشی!
زندانی اول که انگشت هایش را صلیب کرده بود با دیدن زنی سیاهپوش با موهای وزوزی که تکه چوبی را جلویش گرفته بود از حال رفت!
بلاتریکس چوبش را به سمت دو زندانی دیگر گرفت و آنها هم مثل برگ خزانی که از درخت بیفتند به روی زمین ولو شدند!

بلا چوب دستی اش را در جیبش گذاشت و به ایوان گفت:این آخرین اخطاره ایوان. وقتی بهوش میان (گرچه اونی که لرده خودشو به بیهوشی زده) باید دوتاشون رو شکنجه کنیم و اگه تا اون موقع چیزی یادت نیاد اولین کسی که شکنجه میشه تویی!
ایوان برای اولین بار از 100 درصد حجم مغزش استفاده کرد و لحظه ای بعد در حالیکه جرقه ای در ذهنش شکل گرفته بود به هوا پرید و شادی کنان فریاد زد:یافتم...یافتم! اونی که موها متعلق بهشه زن بود!مطمئنم!

بلیز به شانه های ایوان زد و بعد در حالیکه به زندانی ها اشاره میکرد گفت: خسته نباشی قهرمان. زن بود؟ یعنی مثل این سه تا زندانی دیگه؟!
و ایوان که حالش به شدت گرفته شده بود به سه زندانی زنی که بیهوش روی زمین افتاده بودند نگاه کرد!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۱:۵۲ پنجشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
مرگخواران بعد از خالی کردن حرصشان بر روی ایوان، گوشه ای جمع شدند تا ببینند حالا چه کاری میتوانند بکنند.

بلا چشم غره ای به ایوان رفت و گفت: الان از کجا باید اربابو تشخیص بدیم؟

سپس روبه ایوان برگشت و گفت: یکم به مغزت فشار بیار! تو میتونی به یاد بیاریـ...

ایوان وسط حرف بلا پرید و گفت: میگم اصلا نمیدونم کدومشون بود که بخواد یادم باشه یا نباشه.

لودو نگاهی به ایوان انداخت و گفت: پس همه ی کسایی که اونجا دیدی رو شکلشونو روی ...

لودو کمی به اطراف نگاه کرد و بعد از یافتن کپه ای برگه ها و قلم پرها در گوشه ای، به سمت آن رفت، برگه ای را همراه قلم پری برداشت، آن را به ایوان داد و گفت: بیا، بکششون!

سر ایوان لحظه ای گیج رفت و گفت: چــــــــی؟ همه رو؟ میدونی چند نفر بودن؟

آگوستوس حرف لودو را تایید کرد و گفت: بلند شین بریم اونورتر تا حواس ایوانو پرت نکنیم و ببینیم چی کار میتونیم بکنیم!

بنابراین مرگخواران جای خود را ترک کردند و ایوان را با کاغذ و قلم پر تنها گذاشتند.

آنورتر:

آستوریا چشمانش را روی ایوان فیکس کرده بود و کاملا او را زیر نظر داشت تا مطمئن شود صورت تمام کسانی که دیده است را میکشد و در این حین گفت:

- اگه اونی که قراره ارباب بشه رو ایوان نقاشی نکنه چی؟

مورفین که گوشه ای کز کرده بود و هیچ کس حتی متوجه حضور او نیز نشده بود، با صدایی ضعیف گفت:

- خب یکیتون بره همین الان ببینه ارباب شکل چی در میاد. شخت نیش که!

برقی در چشمان بلا نمایان شد و گفت: درسته، لونا برو!

از آنجایی که لونا جای هیچ مخالفتی نداشت، با اکراه و دلواپسی بلند شد و به سمت در شکنجه گاه رفت که درست در همان لحظه در باز شد و آنتونین همراه سه فرد وارد شد و فریاد زد:

- اینا افراد جدیدن! ارباب میخوان خوب ازشون اطلاعات کش برین!

لونا:

مرگخواران:




Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۸:۰۷ پنجشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۰

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
ایوان خواست داد و فریاد و تهدید و نفرین را آغاز کند و به شکنجه گاه برگردد اما با دیدن آنتونین که شنل بارانی اش را پوشیده بود و با چهره ای مشکوک دور و بر را نگاه میکرد تا کسی او را تعقیب نکند سریعا یک طلسم سرخوردگی روی خودش اجرا کرد و آرام همان جا ایستاد.
آنتونین بعد از این که مطمئن شد کسی در آن اطراف نیست آماده ی آپارات شد و در یک لحظه آپارات کرد اما ایوان خوش شانس بود که یک خون آشام بود و به سرعت و با سبکبالی یک خفاش خودش را به شنل آنتونین چسباند و در لحظه آخر با او همراه شد.


ایران - ارومیه - دفتر وکالت دم کلفتان - مرلینگاه

آنتونین طلسم سرخوردگی را روی خودش اجرا کرد و از مرلینگاه آنجا خارج شد.
ایوان با تعجب به فضای اطراف خیره شده بود، آنتونین بین این همه فضای مشنگی دور و نزدیک آن جا را چرا انتخاب کرده بود؟
آنتونین خیلی آرام به سمت یکی از اشخاص مونث دفتر قدم برداشت و وقتی به اندازه کافی نزدیک شد سعی کرد نفس خودش را حبس کند و سپس با یک حرکت چوبدستی چند تار مو از آن مشنگ را به دست آورد و ایوان که برای گم نشدن به آرامی گوشه ای از ردای آنتونین را گرفته بود بدون این که بفهمد آنتونین چه کرده فقط با کشیده شدن ردا متوجه شد آنتونین کارش را تمام کرده و در حال ترک محل است.


خانه ریدل

آنتونین به محض این که ظهور کرد طلسم سرخوردگی خود را خنثی کرد و این باعث شد ایوان مرلین را شکر کند.
آنتونین به سمت اتاق لرد رفت و ایوان به محض بسته شدن در اتاق لرد پشت سر آنتونین به سمت شکنجه گاه رفت.


- چی شد ایوان؟
- تعقیبش کردم
- خوب، کجا رفت؟
- رفت به یک اداره ی مشنگی عجیب توی ایران!
- ایران؟ ایران کجاست؟ همون دهات پشت کوه های هاگزمید؟
- نه خیر ایران یه کشور خیلی گولاخه که از نظر سیاسی و اقتصادی و علمی و نظامی و کلا از همه نظر خیلی گولاخه
- خوب حالا میگی چی شد یا نه؟
- آره! آنتونین موی یه مشنگ رو گرفت و آورد.
- خوب اون چه شکلی بود؟
- نمیدونم!
-
- خوب چی کار کنم اون خودشو نامرئی کرد و اون جا هم کلی مشنگ بود و من نمیدونم موی کدومشون رو کش رفت!
-


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۷:۳۸ سه شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۰

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
لینی پس از چند ثانیه تفکر افزود:
-خب...مشکل هم همینه...از کجا بفهمیم کدومشون اربابه؟

و ملت به فکر فرو رفتند.
-فهمیدم! از وقتی که ارباب به آنتونین دستور داد موی یه ماگل رو بیاره،تا الان که از خونه ی ریدل خارج نشده...پس یکی باید تعقیبش کنه،ببینه ماگلی که موشو میاره،چه شکلیه...بعدشم بیاد و به ما بگه.

بلاتریکس به سمت آستوریا براق شد.
-که بعدشم ارباب رو شکنجه کنیم؟نـــــــــــــــه.مگه اینکه از رو نعش()من رد شین.

ایوان قبل از اینکه آن دو دعوایشان شود، نهایت استفاده را از سلول های مغزش کرد.
-نه...بفهمیم کدومشون اربابه که وقتی میاد ما رو مشغول شکنجه ی بقیه ببینه؛اون که نمیخواد بیاد اینجا تا ببینه شکنجه شدن چه طعمی داره.میاد ببینه ما کار می کنیم یا نه دیگه...خب وقتی که ببینه ما حتی وقتی که میدونیم اون مسافرته داریم با جدیت کار می کنیم...خب بی خیال می شه دیگه.

همه به فکر رو رفتند.
-خب...مثه اینکه این تنها راهمونه.حالا کی میره دنبال آنتونین؟
ملت:

آستوریا که حرصش درامده بود،جیغ بنفشی کشید.
-اَه برای یه بارم که شده...یکی داوطلب شه دیگـــــــه.
ملت:

لونا در میان سوت زدن هایش گفت:
-به نظر من ایوان باید بره.
ملت:
ایوان:

و قبل از اینکه ایوان فرصت شانه خالی کردن داشته باشد،ملت او را به بیرون شکنجه گاه،پرتاب کردند.




Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۵:۴۳ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
رز با چشمانی پر از اشک سعی کردن دور شدن لرد را هضم کند و فریاد زد:

- اربااااب! مطمئنم به یکی احتیاج دارین.

سپس بدون معطلی با استفاده از ورد اکسیو چمدان آماده اش را فراخواند. آنتونین به سرعت از جلوی در جاخالی داد تا مبادا با چمدان برخورد کند و لحظه ای بعد چمدان کنار رز فرود آمد.

رز جلوی چشمان حیرت زده و گشاد شده ی مرگخواران، چمدانش را برداشت و کنار لرد ایستاد.

- ارباب من آماده ام.

آنتونین که از نقشه ی لرد خبر داشت، سعی کردن چمدان را از دستان رز جدا کند و گفت: ولش کن ... تو نمیتونی بری، اگه قرار بود کسی همراه ارباب بره اون من بودم نه تو!

- نه آنتونین، اون با من میاد. ممکنه جیغای اون، اون ساحره رو از یاران من بترسونه.

لرد با آرامش این را بیان کرد. آنتونین دهانش را باز کرد تا مخالفت کند، اما از آنجا که میدانست لرد کاری را بی دلیل نمیکند، سکوت کرد.

لرد برای اینکه مانع شود تا شخص دیگری برای همراهی کردنش کاندید شود، با صدای پقی ناپدید شد.

- ئه، ارباب! پس من چی؟

دوباره صدای پق دیگری شنیده شد، لرد لحظه ای ظاهر شد، ردای رز را محکم گرفت و بعد هردو ناپدید شدند. آنتونین که دوست نداشت با دیگر مرگخواران تنها بماند سوت زنان از آنجا رفت.

بلافاصله بعد از دور شدن آنتونین، زنوف با شادمانی گفت: ایول ارباب رفت!

بلا محکم بر سر زنوف کوبید و گفت: ای احمق! ارباب گفت میخواد جایی بره تا تو مدتی که بعنوان اسیر میاد ما نگیم ارباب کجا غیبش زد.

زنوف که تازه متوجه شده بود، سرش را خاراند و گفت: پس رز چی شد؟

همان لحظه - اتاق لرد:

- ارباب نمرد که؟

- کروشیو آنتونین! ارباب بعد از این همه وقت فرق طلسم استیوپفای و آوادارو میدونه. بندازش تو کمد!

آنتونین اطاعت کرد و بعد از چپاندن رز درون کمد پرسید: شما که میخواستین رزو از راه به در کنین پس واسه چی قبول کردین بیاد؟

- واسه انحراف!

درست در همان لحظه ی قبلی - نزد مرگخواران:

بلا بعد از کمی تفکر گفت: ارباب به راحتی میتونه سر اونو زیر آب کنه! الان باید سعی کنیم بفهمیم کسایی که به اینجا میان، کدومشون اربابه!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۱۰ ۱۶:۰۷:۱۹



Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۱:۳۳ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰

بلاتریکس لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۷ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 188
آفلاین
بلا با خشم صفحه شطرنجو بهم ریخت و مهره های اونو با کوبیدن مشتش بر روی میز خورد کرد :

- من اجازه نمیدم ! اگه لازم باشه تک تکتونو شخصا شکنجه کنم ولی اجازه نمیدم به یک تار موی لردسیاه آسیبی وارد بشه ! و سر خودشو به دیوار کوفت .

نجینی روی نامه ی بلیز چنبره زده بود و فسهای آرومو آه مانندی میکشید و بلیز پس از اینکه مدتی حواسش پرت اون شد رو به جمع نیشخندی زد و به بلا گفت :

- شاید برای اطلاعات عمومیت بد نباشه بدونی که لردسیاه مو نداره .

بلاتریکس چوب جادوشو برداشت و به قصد طلسم کردن بلیز قدم جلو گذاشت و درحال گفتنه " من همیشه بهتون تاکید میکردم که باید لحظه به لحظه این خون لجنیای پستو شکنجه کردو حتی حاضر بودم بخاطر خوشحالی لردسیاه شونمو به لینی و رز برای چند ساع ... " که لردسیاه وارد سالن شد و سکوتی مرگبار جمع مرگخوارنو فراگرفت .

آنتونین پشت سر لرد سیاه ایستاد و تلاش میکرد قیافه مهمی بخودش بگیره و داشت موفق میشد که نجینی روی زمین در کنارش خزید و آنتونین جیغ کشان از جایش پرید و با نگاه آروم و ترسناک لردسیاه مجددا ساکت شد .

لردسیاه نگاهشو از قیافه ضایع شده آنتونین برداشتو رو به مرگخوارن گفت :

" یاران سیاه من . چندلحظه پیش به من خبر رسید که ساحره ای در ارومیه ادعای سیاه بودن میکنه و فکر میکنه در حد من قدرتمنده . جهت پاره ای تحقیقات میخوام سفری به اونجا داشته باشم . توی مدتی که نیستم لرد جدیدی انتخاب نکنید . کودتا هم نکنید . نذارین سفیدا بیان توی تالار که راز و رمز قدرتمند شدنمونو بفهمنو بعدش برن توی محفل . تا میتونین سفیدا رو شکنجه کنید . آنتونینو هم اذیت نکنین . "

-


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۱۰ ۱۲:۰۶:۴۷

?You dare speak his name
!Shut your mouth
!You dare speak his name with your unworthy lips


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۲:۱۹ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سوژه جدید:


شکنجه گاه خانه ریدل:


-لینی حواست کجاس؟...گفتم کیش!
-هوم...باشه...بذار کمی فکر کنم!
-آنی مونی، این پیتزا به اندازه کافی کش نمیاد...ببر یکی دیگه برام بیار!
-بچه ها این عکس روفوسو دیدین؟اولین جارو سواریشه...به جای اینکه سوارش بشه از جارو آویزون شده!


درحالیکه مرگخواران سرگرم انجام تفریحات سالم و ناسالم بودند در شکنجه گاه باز شد و لودو دوان دوان بطرف محل تجمع مرگخواران رفت.
-جمع کنین...ارباب داره میاد!

ظرف سه ثانیه بساط بازی و خورد و خوراک و استراحت مرگخواران ناپدید شد و هر مرگخواری با جدیت بطرف یکی از اسیران رفت...
باورود لرد سیاه مرگخواران تعظیم کردند.لرد با عصبانیت به اسرا اشاره کرد.
-چی شد؟هنوزم حاضر نیستن اعتراف کنن؟

رز ویزلی آخرین مهره شطرنج را که در دستانش پنهان کرده بود ناپدید کرد.
-نه ارباب...فکر میکنم باز مجبوریم از کروشیو استفاده کنیم.

لرد با اشاره سر مجوز اجرای طلسم شکنجه روی اسرا را صادر کرد و از شکنجه گاه خارج شد.


چند دقیقه بعد...اتاق لرد سیاه:

-تو مطمئنی آنتونین؟

آنتونین سرش را به نشانه تایید تکان داد.
-بله ارباب.مطمئنم.هیچکدوم از اسیرا رو شکنجه نمیکنن.یه عده سرگرم بازی میشن.بعضیا غذا میخورن.بعضیا میخوابن.حتی دیروز بلیز رو دیدم که داشت برای نجینی نامه عاشقانه مینوشت!خلاصه...اینا هر کاری انجام میدن بجز شکنجه اسیرا...چون مطمئن هستن که شما بالاخره دستور اجرای کروشیو رو بهشون میدین و اسیرا هم اعتراف میکنن.

لرد با عصبانیت از جا بلند شد.چهره اش از شدت خشم سرخ شده بود.
-چطور جرات میکنن؟این شکنجه گاه باستانیه!این رسم ارتش سیاهه که اسرار رو اول اونجا شکنجه کنن.اونوقت این تنبلای بی مصرف...میدونم باهاشون چیکار کنم...گوش کن...


شکنجه گاه:

بلیز زابینی مرگخواران را دور خود جمع کرده بود و با هیجان برایشان تعریف میکرد.
-هوم...پشت در بودم.رفته بودم مرخصی بگیرم.شنیدم که آنتونین ما رو لو داد.اربابم بهش دستور داد یه تار موی ماگل براش بیاره.ارباب تصمیم گرفته به شکل یه اسیر ماگل وارد اینجا بشه و ببینه ما چیکار باهاش میکنیم!زود برگشتم که به شما خبر بدم.حواستونو جمع کنین.

رز با یک حرکت لینی را مات کرد.
-اوممم...خب...الان ما باید چیکار کنیم؟ارباب رو شکنجه کنیم؟یا نکنیم؟




Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۲۳:۳۰ جمعه ۱۳ خرداد ۱۳۹۰

پرسیوال دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۲۱ چهارشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۵۱ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از این همه ریش خسته شدم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 317
آفلاین
یاکسلی...کجایی که یادت بخیر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اگر آن لحظه رنگی به صورت بلا مانده بود آن مقدار هم از چهره اش پا به فرار گذاشت.

- ارباب...من اربابمو میخوام....

و بلا خواست که جسم یابی کند اما.....

طلسم بدون چوبدستی گریندل والد بدون هیچ تلاشی به آسانی مانع از غیب شدن او شد....

با اشاره ی دست گریندل والد،بلا در قنداقی از آتش پیچیده شد به نحوی که فقط سرش بیرون ماند.

رز با صدای ضعیف و لرزانی گفت:
- آقای...گرین...گرین...گریندل والد.....اِ...ببخشین.....ما از طرف شرکت نظافتی که مسئولان باکینگهام باهاش قرار داره اومدیم و منزل زیبای شما هم در طرح....

ادامه ی حرف رز در صحبت گریندل والد گم شد

پیرمرد ترسناک بلند قد با صدایی خشن شروع به صحبت کرد:
به به به.....آفرین....آفرین....اون ارباب احمقتون هنوز چفت شدگی رو بهتون یاد نداده؟دختر نادون...فکر کردی میتونی بزرگترین جادوکار سیاه در تمام اعصار رو سر کار بذاری؟شماها و اربابتون هنوز کوچیکید که بخواید در مقابل من بایستید سبک مغز ها!

بلا به سختی توانست نفرین گریندل والد را خنثی کند
و فریاد زد:

- دیگه اجازه نمیدم به اربابم بیشتر از این توهین بشه

و چوبدستیش را بیرون کشید

-آوادا کداورا...

اما طلسم قبل از برخورد با گریندل والد کمانه کرد

دهان بلا از تعجب باز ماند.

رز با حیرت گفت:

- چی شد؟

و گریندل والد خندید
خنده ای وحشتناک...
و بار دیگر با صدای خشنش گفت:
- بچه جون...من برای حفاظت از خودم ابزارهای بسیار قدرتمند تری از پروته گو دارم.

دستش را بروی دهان بلاتریکس کشید و دیگر صدایی از حلق بلا در نیامد

با خشمی آشکار گفت:
- فعلا قدر ت نمایی بسه و میریم سر اصل مطلب ....

گریندل والد دستش را در هوا به سمت چیزی برد و آنرا گرفت و فشار داد..
یک دفترچه ی کهنه و رنگ و رو رفته در دستش پدیدار شد.

بار دیگر گریندل والد خوف انگیز شروع به صحبت کرد:
- ارباب نادان شما از مرگ می ترسه....در دورانی که در گروه آتشکاران و تحت تعالیم خودم بود همیشه سعی داشت انچنان در جادوی سیاه کند و کاو کنه تا بتونه راهی برای زنده کردن و زنده نگه داشتن هرچند موقت افراد دلخواهش و یا حتی خودش پیدا کنه!....روزی از روزها من در همین اتاق نشسته بودم که این دفترچه از طرف آلبوس به دستم رسید....بله این همان دفترچه ی آرزوهای ارباب شما بود....اون در تلاش های مذبوحانه ای سعی کرد این رو از من بدزده اما نتونست ....و الان هم بخاطر این که در گذشته خودش نتونسته این کار رو انجام بده ،به گردن شما انداخته....
اما امشب من هم برای پاسخ به تمامی اعمالش نه دفترچه رو به شما میدم نه میذارم از این جا برید....شما پیش من میمونید تا خواسته ی من از ولدمورت برآورده شه....

و با گردش اندک چوبدستیش،اژدهایی سپیدفام به سمت خانه ی ریدل به پرواز در آمد..

رز به حرف آمد:
ولی ج ....ج...جناب گ...گریندل والد.....شما از کجا میدونید که ما

چند نفریم؟
گلرت باز هم خندید
از همان خنده های وحشتناک..
و گفت:
- واقها از این که ولدمورت یک همچین آدمهای ساده لوحی رو دنبال خودش راه انداخته خجالت می کشم....دختر نادون خودت همین الان لو دادی که ما چند نفریم....تو حتی به حرفهای خودت هم توجه نداری....نصیحت من رو آویزه ی گوشت بکن که اون اینه که سعی من ذهنتو بسته نگه داری!

و سپس فریاد زد:
- آتشکاران....گروگان ها رو بیارید!

و در باز شد.

بلا از شدت تعجب فریاد زد:چــــــــــــــــــــــــــــــــــی؟!

و دهان رز باز ماند.

نفر اول از یاران گریندل والد کسی نبود جز ویکتور کرام که با اشخاصی دست بسته وارد شد که آنها لودو و لینی بودند
و پیرمرد قدبلند ترسناک دوباره خندید...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
و یاکسلی هنوز از داغ مرگ دخترش ضجه میزد.


::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
توضیح:
آتشکاران گروه 3500نفره از یاران گریندل والد بودند که برای خود حتی چارت سازمانی هم داشتند


ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۱۴ ۰:۳۵:۳۲
ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۱۴ ۱۷:۱۳:۵۴

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۲۱:۰۹ یکشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۰

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
از لرد سیاه اطاعت میکنم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 388
آفلاین
جلوی خانه گریندل والد
در با صدای قیژی باز شد و مرگخواران با دلهره ی بسیار وارد فضای خاک گرفته ی خانه ای شدند که تکان خوردن در آن باعث ایجاد صدایی می شد که حتی یک ماگل را مطمئن می کرد جادو وجود دارد. وگرنه امکان نداشت خانه فرو نریخته باشد.

- لوموس ماکسیما!

نوری از چوبدستی لودو که حالت بسیار خفنی گرفته بود بیرون رفت و اتاق رو روشن کرد. درواقع مجموعه ای از تار عنکبوت ها، آشغال ها، ....

-جیــــــــــغ! ســــــــــــوســـــــــک! جیـــــــــغ!

درحالی که لینی به جیغ کشیدن ادامه می داد مرگخواران به آرامی وارد خونه شدند و به بررسی اتاق های مختلف پرداختند.

- جیــــــــــغ! من تو این خونه نمیام! جیــــــ... وایسا ببینم من واسه کی دارم جیغ میزنم؟!!!

در خانه

- بلا بیا اینجا رو ببین. این اتاقا انگار به ترتیب خاصی شماره گذاری شدن. نگاه کن. از دو تا 12 ستاره رو پیدا کردم.

بلا که با نگاهی موشکافانه درحال نگاه کردن به ستاره ها بود گفت :من پیشنهاد میکنم از هم جدا بشیم و کم کم خونه رو بگردیم. بلاخره یه گروه پیداش میکنه. البته به شرطی که تو خونه باشه...

- هممم ولی من نمیفهمم. بابام میگفت توی هر ستاره ای باید یه هوموگلوسورمات باشه. عجیبه!

- باشه. خب تقسیم میکنیم. آنتونین، تو با ایوان برید اتاق شماره 12. لودو و لونا برن اتاق 11. اسکورپیوس و...

کمی بعد
- رز و من هم میریم اتاق شماره 1. صبر کن ببینم. اتاق شماره 5 کجاست؟

بلا با تعجب به فضای خالی بین دو اتاق زل زد. در این حین رز به آرامی شروع به لمس کردن دیوار کرد.

- هی اینجا یه دستگیره هست. ولی قفله. روشم نوشته Priv.

و در همین حین با فشار دادن دستگیره به سمت پایین چند کلمه روی در ظاهر شد : نکو نب

- هان فهمیدم. نکو نب. برعکسش میشه بن و کن. رمز بن و کنه.

صدایی از در بیرون آمد: واقعا فکر میکردی انقدر بی مزه باشه؟ بهت پیشنهاد میکنم با این مخ بیخیال باز کردن من بشی.

و صدایی خشن و ترسناک از پشت ادامه داد : مگر اینکه شخصا با من کار داشته باشی؟

بلا به آرامی برگشت و با گریندل والد رو به رو شد.

بلا :

در همین حین

- هی آنتونین چرا تو همیشه انقدر عجولی؟ خب بیکار بودیم زودتر اومدیم؟ یکم به لونا میخندیدیم خب. ندیدی چطوری داشت ستاره ها رو مطالعه می کرد؟

- ساکت باش ایوان. ما باید دفترچه رو پیدا کنیم تا پیش لرد عزیز بشیم.



Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۲:۳۷ یکشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
[spoiler=خلاصه سوژه]
لرد دختری رو که اطلاعات بسیار سری از نقشه حمله بعدی محفل -که ظاهرا قراره روش جدید رو اعمال کنن- میدونه و اونو به دست مرگخوارا سپرده تا از اون اطلاعات بدست بیارن ولی دختره زیر شکنجه میمیره. مرگخوارا که میدونن لرد با دوسنتن این موضوع اونارو نمیبخشه سعی میکنن پنهانش کنن و مونتوگمری تغییر شکل میده و شبیه دختره میشه. طی اتفاقات مختلفی که توی پست ها میفته در نهایت مونتگومری به حالت عادی برمیگرده و لرد هم متوجه مردن دختر میشه. اما ناگهان یادش میفته که دامبلدور دفترچه ای داره که راز زنده کردن کسی که اطلاعات زیادی رو داره، توش نوشته. با اون راز میتونه دخترو برای ساعاتی زنده کنه تا اطلاعاتو ازش بگیره. حالا این دفترچه توی خونه ی گریندل والده و لرد مرگخواراشو میفرسته و به اونا سه روز مهلت میده تا دفترچه رو براش بیارن. از طرف دیگه غول ها که میدونن محفل نقشه ای داره، لردو تحت فشار قرار میدن که اگه نقشه رو نفهمی اتفاقات بدی میفته و لرد میگه تا سه روز دیگه نقشه ی محفل لو میره و جای هیچ نگرانی نیست. و حالا گریندل والد از زندان بیرون اومده و گروه بزرگی رو تشکیل داده. از طرف دیگه مرگخوارا به خونه ی گریندل والد رسیدن اما به جاش کاخ باکینگهام قرار داره ...[/spoiler]

- بدبخت شدیم رفت!

رودولف که تازه با صدای پقی ظاهر شده بود، بدون معطلی این را بیان کرد و با عصبانیت به کاخ باکینگهام خیره شد و بر عصبانیتش افزوده شد.

- این دیگه چیه؟ پس خونه گریندل والد کجاس؟

رز آهی کشید و نقشه ای را به دست رودولف داد و گفت:

- اینو نگاه کن، نقشه نشون میده خونه ی گریندل والد درست اینجاست، اما ببین به جاش چی اینجاس؟

بلا رز و نقشه را کنار زد و پرسید: تو اینجا چی کار میکنی؟

رودولف که تازه به یاد آورده بود برای چه به آنجا آمده بود گفت: به ما خبر داده شده که گریندل والد یه گروه عظیم تشکیل داده، باید قبل از اینکه تصمیم بگیره خونه شو بازدید کنه اون دفترچه رو پیدا کنیم.

روفوس با وحشت گفت: ولی خونه ش که نیست.

رودولف نقشه را دوباره از رز پس گرفت و بعد از نگاه موشکافانه ای به آن، نفس عمیقی کشید و گفت:

- خیالم راحت شد. شما نقشه رو اشتباه دیدین، نگاه کنین، خونه ی گریندل والد درست اون طرف کاخه. باید سرع تر وارد اونجا شیم!

مرگخواران که فرصتی برای کشیدن نقشه ای برای ورود به خانه ی گریندل والد نداشتند، سریعا به سمت آنجا آپارات کردند. باید قبل از رسیدن گریندل والد به آنجا، دفترچه را کش میرفتند.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.