نقل قول:
هری با خشونت فریاد:اینجا اتاقمه!! و به سمت کمد رفت و دستش را به داخل نور فرو برد.ناگهان کمد غرشی کرد و هری به داخل آن کشیده شد...
آلیشیا با وحشت فریاد زد:هری!!نه.....کمک
با صدای فریاد آلیشیا همه وارد اتاق شدند. و آلیشیا را در حالی که دو دستش را روی سرش گذاشته بود و گریه می کرد پیدا کردند.
دامبلدور ابتدا با تمرکز چند ورد را روی کمد امتحان کرد و گفت: این کمد یک نوع پورت کی(رمزتاز) پیشرفته ست. یعنی هر دفعه که کسی بره توش فرد رو به مکان های مختلفی می فرسته. احتمالا دو یا سه مکان. ما باید به کمک هری بریم. نوبتی رد می شیم . اگه شانس بیاریم ممکنه یه گروه برن اونجایی که هری رفته. یادتون باشه هر گروه باید راه برگشت رو پیدا کنه. امیدوارم کسی تک نیفته.
اول از همه دامبلدور داخل کمد رفت و در یک لحظه ناپدید شد. بعد هرمیون، آلیشیا، لارتن، ریموس ، رون و دیگران به نوبت وارد کمد شدند.
دالان زیر زمینیهرمیون، لارتن و چند محفلی دیگر به جایی تاریک منتقل شده بودند و وقتی چوب دستی هایشان را روشن کردند ، فهمیدند در یک راهروی زیرزمینی نمناک و سرد هستند.
لارتن فریاد زد: هری!
و پژواک صدای خودش را بارها شنید.
هرمیون: احتمالا هری اینجا نیست. چون اگه بود نباید زیاد دور می شد. ما باید راه برگشتو پیدا کنیم.
گروه حرکت خودشونو شروع کردند و هر چه بیشتر پیش می رفتند بوی مشمئز کننده ای در هوا بیشتر می شد.....
جنگل تاریکریموس ، آلیشیا و چند نفر دیگر دریافتند که در جنگلی تاریک هستند.
ناگهان یک چیزی از پشت سر با ریموس برخورد کرد و او را به زمین انداخت و به طرف دیگر پرواز کرد.
آلیشیا در حالی که به ریموس در بلند شدن کمک می کرد گفت: این دیگه چی بود. خیلی بزرگ بود. تو حالت خوبه؟
ریموس: من خوبم. باید مراقب اطراف باشیم.
سپس هر دو چوبدستی هایشان را روشن کردند ولی چیزی آن اطراف نبود جز تنه قطور درختان که در تاریکی سیاه بودند و در میان درختان یک فضای خالی وجود داشت که مانند جاده ای به دل جنگل می رفت و در واقع آنها را فرا می خواند....
اتاق های تو در تودامبلدور، رون و دیگران در اتاقی ظاهر شدند و هری را حیران وسط اتاق یافتند.
هری با حالت شرمساری گفت: من...من خیلی بی فکرم. همتونو به دردسر انداختم.
دامبلدور با لبخند همیشگیش گفت: ولی این راهی بود که بلاخره باید می آمدیم تا به گنجینه برسیم. حالا باید ببینیم اینجا چه جور جاییه.
آنها در اتاقی بودند که سه خروجی داشت.
دامبلدور: خب همگی تقسیم بشین و ببینین توی این اتاق ها چیه و به کجا راه داره؟
اما بعد از چند لحظه فهمیدند هر کدام از اتاق ها خود سه خوروجی دارد.
رون به آرامی گفت : ما باید با هم باشیم....
در مجموع پست خوبی بود!
ولی اگه داستان کمد رو اینقدر پیچیده نمی کردی بهتر بود! چون معمولا باید داستان متناسب با اسم تاپیک باشه برای همین بهتر بود که از دره گودریک خارج نمی شدیم!
البته من می دونم که قصد تو از این کار دادن سوژه بود اما اگر سوژها داخل خود دره باشه مناسب تره!
اما در مورد نقد خود پست :
این خوب نبود که می گفتی " چند محفلی دیگر " یه عضو محفل همیشه باید بقیه اعضای محفل رو به خوبی بشناسه و اگر کسی رو هم یادش نیست که بهتره اینجوری نباشه و حدالامکان از همه استفاده کنه نگه که حالا یه چند محفلی رفتن اونجا!
خودت باید منظورمو بفهمی که چی می گم!
قسمت پایانی پست هم زیادی در خروجی واسش ساختی! این یه مقداری گیج کننده است که اگه اینطوری نبود همراه هیجان ماجرا هم مشخص بود!
اما برای اول کار کلا خوب بود!
امتیاز پست 10 به علاوه یه D که کلا می شه 12!