هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۱:۰۵ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۸

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
خانه گریمولد


صدای لرزان آنتونینون از روی مبل شنیده شد: سوژه مورد نظر در نزدیکی یخچال هست...تمام!
با شنیدن این، تمامی سرها بسوی یخچال چرخیدند. لرد که کلاه ایمنی خود را محکم چسبیده بود، چوب خود را بسوی آن موجود عجیب گرفت و گفت: همگی، آتش!
صدها نفرین سبز رنگ بسوی سوسک شلیک شد. در آن میان، اکسپلیارموس کوچکی هم دیده میدشد که گویا از طرف ریموس شلیک شده بود.

چند دقیقه بعد

دود و خاک همه جارا فرا گرفته بود. هیچ صدایی در اتاق شنیده نمیشد. لرد سیاه کمی خود را جابجا نمود و به آرامی بسوی سوسک رفت. نفس همگی در سینه زندانی شده بود. لرد چوب خود را از ردا دراورد و با ترس به بدن موجود ضربه زد. موجود هیچ تکانی نخورد. لرد باری دیگر، این بار کمی شجاعانه تر، با چوب به موجود ضربه زد.گویا سوسک مرده بود. لرد با غرور چوب خود را به نشانه پیروزی بالابرد و بعد، صدای شادی مرگخواران خانه گریمولد را زیر و رو کرد.

در راه وزارت

صدای تپ تپ ماشین آزارشان میداد. بوی روغن سوخته مشامشان را پر کرده بود. گرابلی،که بزور در اگزوز ماشین چپیده شده بود، رو به آبر گفت: چرا اینطوری داریم میریم؟چرا اینجور ژآنگولرانه؟
آبر که در لاستیک ماشین جا خورده بود، جواب داد: چون گفتن باید مخفیانه بریم! مثل جاسوسا.این ماشین ماگلی هم داره میره طرفای وزارت.ماهم همینطوری مخفیانه باهاش میریم و کسی متوجه نمیشه.

زیر میدون گریمولد!

صدای آب در فضا طنین میانداخت. سرمای عجیبی بدن تد را دربر گرفته بود. تد با ترس در راهروی باریک فاضلاب پیش میرفت. ناگهان، نور کم سوئی از آن طرف تونل دیده شد؛ تد به خروجی نزدیک شده بود!


تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۰:۳۵ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۸

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
در خانه گریمولد

_ ااا چرا نمی شه؟
ولدی این را گفت و با تعجب به ریموس نگاه کرد. ریموس که از شدت سوزش سرخ شده بود و اشک در چشمانش دیده می شد با این حرف نگاهش را به سمت دستش برگرداند.
بروی ساق دست هیچ اثری مشاهده نمی شد. ولدی یک باردیگه :
پیـــــس
_ د! چرا این نمی شه؟ نکنه خراب شده... آنتونین!
_ بله ارباب!
_ این چش شده؟
_ من نمی دونم ارباب!
_ که نمی دونی... کروشیو... کروشیو... بی عرضه ها! یه روز این داغ رو دادم دستتون ها! معلوم نیست چه بلایی سرش آوردید. بلاتریکس!
_بله ارباب!
_این چرا خراب شده؟
_ من نمی دونم ها! ولی خب یه روز دیدم که بارتی بزرگ داشت باهاش بازی می کرد. فکر کنم یه دور هم پیچ و مهره هاشو در آورد و دوباره سر جاش گذاشت!
ولدی :
_ بارتـــــی... بارتـــــی!
ولی هیچ جوابی نیامد!

در میان صف محفلی ها زمزمه هایی شروع شد!
سارا با شیطنت خاص گفت :
_ حالا وقتشه!
چند لحظه بعد
_ ســـــــــــــــــــــــــوسک!
و سپس ملت محفلی و مرگ خوار بودند که هرکدام از ترس این موجود خطرناک به سویی شتافتند و سنگر گرفتند!ولدی هم با شنیدن این فریاد به سرعت از جاش بلند شد و روی دو پا روی صندلی ایستاد.

در یک گوشه اتاق!

_ خب ... اولین موضوع مهم اینه که توی نامه ای که وزارت داده گفته شده این کار را هماهنگی محفل و وزارت انجام شده! باید ببینیم این درسته یا نه! و اگه درسته کدوم محفلی با عنوان نماینده این کار رو قبول کرده !شاید ولدی به زور این مجوز رو گرفته باشه. باید هرجور شده بریم و از وزارت خبر بگیریم.
چند تا محفلی که دور رو بر سارا بودن یا سر این حرف رو تایید کردند.
_ آبرفورث و گرابلی هرچه زودتر خودتونو مخفیانه به وزارت برسونید و ببینید ماجرا از چه قراره!

در میدان گریمولد

_ باید بریم دنبالش بجنب!
تدی با دست به طرف انتهای تونل اشاره کرد و این را گفت.
_ باشه! بریم...
ولی هنوز تد دوباره چند قدمی برنداشته بود که...
_ باز چی شده؟ چرا نمی آیی پس؟
و برگشت تا پشت سرش را ببیند. اما متاسفانه دید که جیمز در چنگال مدیریت گیر کرده و عله او را از پشت یقه بلند کرده است.
_ تدی تو برو! تا من و پدرم چند دیقه با هم اختلاط می کنیم تو برو و استر رو پیدا کن و بیار اینجا!



Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۳:۱۳ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
- باشه، اما یادت نیست منوی مدیریتم رو کجا گذاشتم؟ ایوان تو ندیدیش؟

- الان داشتی باهاش میکوبیدی تو سر ملت... نمیدونی چی کارش کردی؟

- آهان ایناهاشش، پیداش کردم، تو اتاق ثبت نام الف دال جا مونده بود. من رفتم فاضلاب ببینم این بشر رو میتونم نجات بدم یا نه.

استر در حالی که آخرین مشت پاپکورن رو هم توی دهنش خالی کرد به سمت در سینمای جادویی رفت و آنرا بی توجه محکم بست. چند لحظه بعد صدای پاق بلندی شنیده شد و استر ناپدید شد.

میدان گریمولد

پاق...

استر در وسط میدان ظاهر شد و با خلوتی عذاب آوری رو به رو شد. ابتدا کمی مشکوک شد اما سپس هدف خویش را به یاد آورد و سعی کرد به دنبال عله بگردد.
- آخه تو که هنوز سرت بوی سیر میده، نباید به من بگی این بچه رو کجا گذاشتینش؟ خب من حالا کجا دنبالش بگردم؟

ناگهان در همین لحظه نوری کم سو را دید که از دور چشمک میزند. خیلی آرام به سمت آن نور رفت و متوجه شد از یکی از دریچه ها فاضلاب کف خیابان است. طلسمی زیر لب زمزمه کرد و...

- آآآآخخخخخ

دریچه فاضلاب با شدت به بینی استر برخورد کرد.

- خاک بر سرم...به جای چوب جادوم از منو استفاده کردم، زیادی قدرتش زیاد بود.

پس از مدتی کوشش و جنش و اینا، موفق شد جواسش را متمرکز کند. سپس به سمت دریچه رفت و فریاد زد:
- کسی اونجاست؟

درون گودال جیمز و تدی، با شنیدن صدای استر به وجد آمدند و خیلی سریع شروع به فریاد زدن کردند.
- استر ماییم...بیا پایین، بدو...

استر دوباره فریاد زد:
- کسی نیست؟

جیمز و تدی نگاهی تعجب آلود به یکدیگر کردند و فریادی سر دادند. اما استر هیچ صدایی نشنیده بود و از آنجا دور شد.
- تدی حتما اینجا حادو شده، یه کاری کن...

در خانه گریمالد

همه افراد محفل در حالی که صف کشیده بودند، منتظر بودند تا علامت شوم مرگخواران روی بازوهای سیدشان حک شود. و در این میان بلاتریکس با نگاهی به آنها لبخند شومی را برلبان آورد.


[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۲:۲۹ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸

برودریک بودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۰۲ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷
از هولد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 63
آفلاین
زیر میدون گریمولد!

- لوموس!
طلسم روشنایی بخش محفظه تاریک و وحشتناک رو روشن میکنه و تدی و جیمز برای اولین بار فرصت میکنن موجود رو ببینن.
جیمز : میگم این چه عینک آشنایی داره. تدی یک مقدار چوبت رو ببر نزدیک تر.

تدی چوبشو میبره نزدیک تر و چهره موجود نورانی تر میشه تا جیمز بتونه این موجود رو بهتر ببینه.
- این که عله سیم سروره!
تدی : این چیه؟
- این هم منوی مدیریت عظماست!

خونه گریمولد

لرد روی یک صندلی شاهی نشسته و یک فلز مزین به نقش یک اسکلت و ماری پیچیده در درونش تو دستاشه و جلوش هم صف طویل محفلی ها ایستادن.
- دیو هفت شاخ بیاد جلو!

ریموس زیر لب غرولند کرد.
- دیو هفت شاخ خودتی و عمه ی پسرخالت! این بابا اصلا نمی فهمه ما یک زمانی توی محفل برو بیایی داشتیما واسه ما لقب گذاشته!
لرد : هوی!
ریموس سرشو میندازه پایین و میره جلوی لرد.
پیـــــس!
ریموس به شدت خودشو کنترل میکنه تا درد داغ شدن علامت مرگ خواران رو با فریاد جواب نده!

سینما!

استر : اکهی! فیلم هم تموم شد. بوق به سرت ایوان! چقدر کوتاه بود. نتونست بار خستگی شدید ناشی از کارهای مدیریتی رو کم کنه!
کوئیریل : خب حالا که تموم شد بهتره بری عله رو ببینی توی مجرای فاضلاب زیر گریمولد!کارت داره. شنیدم اونجا داره آبتنی میکنه! فقط حواست باشه که منوی مدیریتت رو بالای سرت نگه داری تا بشناست چون عله به آدمای معمولی رحم نمیکنه...

--------
اینجاست که مثلا استر به هوای عله میره میبینه گریمولد چیشده یا تدی و جیمز از منو برای پیدا کردن دامبل استفاده میکنن یا...!


where is my love...؟


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۰:۵۱ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
خلاصه ی دوم :

لرد و بارتی موفق به صحبت با همدیگه نمیشن چون لرد بیزی میشه و برای اعلام قوانین جدید به اهالی خونه و نطق دومش، بارتی رو تنها میذاره. بارتی وارد اتاق دامبلدور میشه و به سمت یه کمد مشکوک حرکت میکنه.

از طرفی سارا اونز موفق میشه هر طور که هس یه سپر مدافع درخواست کمک برای استرجس که خارج از گریمولده بفرسته.

اونور، زیر میدان گریمولد جیمز و تدی با موجودی برخورد میکنن که به تدی نزدیک شده بود و با شجاعت و دلیری که برادر کوچیک تر از خودش نشون میده(!!!)، موجود میفته گوشه دیوار و بیهوش میشه!


و حالا ادامه ماجرا :


-اهم اهم!

نقل قول:
اول!
از همین امروز ، فاز یک شکار محفلی ها توسط مرگخواران من توی این خونه انجام میشه!
دوم!
علامت شوم زیبای من در اولین فرصت روی ساعد تک تک محفلی ها چاپ(!) میشه!
سوم!
در و دیوار گریمولد باید سیاه و تیره شه، سفیدیا چشممونو میزنه!
چهارم!
محفلیا یه اسم ترسناک برا خودشون انتخاب کنن، من شخصا شرمم میشه کسی رو سارا اوانز صدا کنم!


در میان سوت و کف و دست و هورای مرگخواران، محفلی ها با خشم به هم نگاه میکردند. توهمشان توهمی بیش نبود(!)، دامبلدور برنگشته بود و امکان نداشت وزیر سحر و جادو که کسی جز مینروا مک گونگال نبود، آن ها را به این روز انداخته باشد!
سارا خفنز در حالیکه موهایش را با حرص میجوید به مرگخواران خیره شد که سطل رنگ های سیاه سوخته شان را آورده و روی در و دیوار خانه خالی میکردند. در همین حال ریموس دستش را کشید تا او را متوجه خود کند:
- چی شده؟
- سارا، سارا..چیز یعنی تدی غیبش زده! جیمز هم همراش بود!
-


همان لحظات - سینمای جادویی:

- هرهرهرهرهرکرکرکر! دمت گرم ایوان!

استرجس پادمور در حالیکه از روی صندلی تاشو پایین افتاده و روی زمین می غلتید این را گفت. سینمای جادویی قرق مدیران بود که برای دیدن آخرین فیلم اکران شده توسط ایوانـ..شون پن! دور هم جمع شده بودند و در آن لحظه بسته های پاپ کورن و تخمه جاپنی! ها و منو ها و ماژول ها و کد ها را با خنده بر سر و صورت یکدیگر می کوبیدند.

کوییرل با حالت به پرده ی سینما چشم دوخته بود و در این فکر بود که اگر در این سایت سرگرمی به جز به روز کردن لیست شخصیت ها نداشت، چه خاکی بر سرش میکرد که ناگهان هیپوگریف درخشانی بال زنان از روی سرش عبور کرد و در مقابل چشمان متعجبش مقابل استرجس که از خنده سرخ شده بود، بر زمین نشست.

- سلام استر من سارام! ما تو گریمولد گیر افتادیم، لرد و مرگخواراش ریختن اینجا و دارن صاحابش میشن، چوبدستی هامونو گرفتن و دامبلدور هم غیبش زده، سعی کن پیداش کنی و زودتر خودتو به ما برسونی! تو تنها امید مایی استرجس، تماس فرت!

سپر مدافع ناپدید شد، استرجس که حتی یک کلمه از حرف های سپر را نشنیده بود با حالت به پرده ی سینما اشاره میکرد و درحالیکه دست راستش را به شکمش می فشرد خنده کنان پرسید:
- ایوان این چی میگف!؟

ایوان روزیه که پیام را کاملا واضح شنیده بود نیشخندی بر لبانش نشست. سوزش لذتبخشی را روی ساعدش احساس میکرد.
- هیچی اسوو اشتب گرفته بود! من میرم بیرون، برمیگردم!


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۱ ۲۰:۵۲:۱۸
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۱ ۲۰:۵۵:۲۲


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۹:۲۶ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸

مورگانا لی‌فای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۰۳ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۹
از یه دنیای دیگه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 516 | خلاصه ها: 1
آفلاین
کسانی که به شدت دماغشون سوخته، با سرهای فروافتاده و شونه های خمیده و کله پاچۀ تمیز نشده به سمت سالن پیش روی می کنن و زیر لبی اسم متبرک لرد سیاه رو به القاب مخوفی نسبت میدن و کلا به سیاهی محیط اضافه می کنن.

لرد سیاه دوباره همون وقار همیشگیش رو که متاسفانه به تازگی توسط یک چند عدد خس و خاشاک (نیگا چه هواتونو داشتم! برین حالشو ببرین. ) خدشه دار شده بوده، به دست میاره و با نیشخندهای خفنز اویل گونۀ ویژۀ خودش به سالن خاک خوردۀ گریمولد وارد میشه.

محفلیا که هنوز متوجه ناپدید شدن جیمزی و تدی نشدن، همونجور کلمات متبرک و سیاه رو به زبون میارن و به بلاتریکس که نصف موهاش بر اثر مبارزۀ اخیرش با یه محفلی از دست داده، نگاه می کنن. بلاتریکسم مدام به روح دامبلدور که محفلیاش رو نتونسته سفید نگه داره و سیاهی شون داره رو دست مرگخوارا بلند میشه، مرلینات () می فرسته.

لرد سیاه شروع می کنه به ابلاغ دستورات جدیدش.

همزمان، اتاق دامبلدور


اتاق خالیه و هیچ اثری از بارتی توی اتاق نیست. در کمد قدیمی به طور غیر عادی ای باز مونده.

زیر میدان گریمولد!

- عووووووووو... عووووووووووو... جونور بی ناموس دستو بکش.

موجود دستشو از روی سینۀ تدی برمیداره و درحالیکه با تعجب بهش خیره میشه، انگشتاش رو به صورت مشت درمیاره و بلند می کنه تا میزان سختی سر تدی رو اندازه گیری کنه ولی در همون لحظه...

گرروووووووووووووووومپ!


جیمز محکم روی موجود می افته و موجود تعادلش رو از دست میده و محکم با دیوار کناری برخورد می کنه. سرش به دیوار سلام می کنه و بیهوش به زمین می افته.

- عوووووووووو... جیمزی تو بهترین برادری. تو منو نجات دادی.

جیمزی لبخند شرمگینی می زنه و سعی می کنه یویوشو که بازم نخش به پاهاش گیر کرده و باعث شده ناخودآگاه با موجود برخورد کنه رو پنهون کنه. برای عوض کردن بحث، روشو می کنه طرف موجود و به تدی میگه:
- بی زحمت همون چوبدستی خودتو بگیر طرفش ببینیم چه شکلیه.

و تدی چوبدستیشو که با لوموس روشن کرده به طرف موجود می گیره.


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۱ ۱۹:۵۵:۳۷
ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۱ ۲۰:۵۱:۲۴


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۷:۴۲ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
بارتی با تعجب مشغول دید زدن اتاق میشه!درون اتاق چندین رشته نورانی به در و دیوار متصل شده و بساط رقص نور را به طور کامل تامین میکند!
بارتی نگاهی به تابلوهای بزرگ و کوچک دامبل میندازه و میگه:زهکی!این پیرمرد چقدرم خود شیفته بوده!

یکی از آلبوس های درون تابلو میگه:اه فرزندم اینجا چیکار میکنی؟مشکلی پیش اومده؟
دامبلی که توی تابلوی کناری بوده میگه:اوهوی بوقی!تو برای چی باهاش حرف میزنی؟خودم مشکلش رو حل میکنم!
تابلوی دیگه ای از سمت دیگه اتاق فریاد میزنه:آییییییی نفس کش!من خودم مشکلات همه رو حل میکنم بوقیا!برین کنار!

بارتی با تعجب به عکس های دامبلدور نگاه میکنه که از تابلوهای خودشون بیرون اومدن و مشغول زد و خورد شدیدی با هم دیگه شدن!
بارتی تابلوها رو بیخیال میشه و به سمت میز عریضی میره که در انتهای اتاق قرار داشت.کاغذی به لبه میز چسبانده شده بود که بر رویش نوشته شده بود:یادگاری!

بارتی نگاهی به میز میکنه.میز پر بود از وسایل نقره ای که قبلا خرت خرت و فرت فرت میکردن.ولی الان هی خرت و پرتی نمیکردن چون همه مچاله و له و اورده بودن!
کمی اون طرف تر قدح اندیشه وجود داشت که قسمتی از اون فلوه کن شده بود و درونش هم خالی بود.
بر روی اون تکه کاغذی چسبیده بود که حاوی این جمله بود:
شب بیست سوم آگوست توسط یویوی قرمز جیمز خرد و خاکشیر شد!

بارتی نگاهی به اطراف میکنه و بعد به طرف کمد قدیمی ای میره که در ان سوی اتاق قرار داشت.
در طبقه پایین لرد پایین پله ها ایستاده و بود و حرکات متحیر القلوث! محفلی ها رو نگاه میکرد!
محفلی ها هر کدوم به سمتی از اتاق میدویند و وقتی به هم میخوردند در طرف دیگر شروع به دویدن میکردن!

لرد از با جادو سارا رو سر جاش نگه میداره و میپرسه:ببینم میشه برام توضیح بدی این کارناوال رو برای چی راه انداختین؟
سارا سینه اش رو جلو میده و میگه:دامبلدور برگشته!تو کارت تمومه!
لرد پوزخندی میزنه و میگه:چرا فکر میکنین اون برگشته؟
سارا با طبقه بالا اشاره میکنه و میگه:در اتاق باز بود!حتما خودش برگشته!

لرد سارا رو از حالت خشک شدگی در میاره و با خنده خشکی میگه:ون پیری نیومده.من با فرمان وزارت اجازه دارم که در روند اداره محفل تغییر ایجاد کنم.برای همین باید تمام خونه رو بگردم.مبارزارت شما بی فایده است!جمع بشین توی سالن تا تغییرات جدید رو براتون تشریح کنم.
بعد کروشیویی به سمتشون میفرسته و میگه:حالا!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۵:۴۸ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
جيليز ... جيليز ... جيليز ... جيليز ...

لرد از در فاصله گرفت. با اينكه همچنان به روي ويبره ي بسيار زننده اي بود و به صورت ِ‌ بندري مي رقصيد از در فاصله گرفت. روي در عكسي از دامبلدور ظاهر شد و تصوير با لبخند آغوشش را باز كرد و گفت‌:
- شما از جهت ِ سيفيدي ِ پوست مورد تاييد واقع شديد. با كاشتن موهاي خود، به زندگي اتان زيبايي ِ‌ دوچندان ببخشيد. بفرماييد داخل!

در اتاق رفته رفته باز ميشه كه به ناگه ! لرد احساس ميكنه از داخل راهرو صداهايي مرموز ميشنوه، در نتيجه به سرعت به سر در خانه نزديك ِ تابلوي جن ها آپارات ميكنه.

سارا در حالي كه از پله ها بالا مياد نفس عميقي ميكشه و زخم هاي روي صورتش رو پاك ميكنه. در فكر هست كه با كدام شكلك ميتونه وضعيت خودش رو هنگام زدن ِ بلاتريكس نشون بده، كه متوجه در باز اتاق دامبلدور ميشه.

سارا : اين در چرا بازه؟ در اين اتاق فقط با دست ِ يك پسر سفيد ِ خوش چهره و ترجيحا" جوان باز ميشه. چرا الان اين بازه؟ من كه بهش دست نزدم!

سارا براي لحظه اي با تمام نيرو سلول هاي خاكستري و نيمه صورتي ِ مغزش رو به حركت ميندازه ، سپس با يك جيغ ميگه :
- فكر كنم دامبلدور برگشته!

و اين شايعه رو با هيجان ، با خودش به سمت ِ سايرين (محفليون) حمل ميكنه.

بارتي چندي بعد از پله ها بالا مياد و دم در اتاق دامبلدور مي ايسته. سپس دستش رو به دستگيره ميزنه!

جيليز ... جيليز ... جيليز ... جيليز ...

در حال بارگزاري ،
دامبلدور ِ در تصوير : شما سه ثانيه فرصت ِ وارد شدن داريد، وارد نشيد خودم ميام بيرون!

بارتي زير لب فحش ركيكي ميده و در رو باز ميكنه به صورت كامل و وارد اتاق ميشه.

زير ميدان ِ گريمالد

تد : خب ببين جيمز، الان بپيچ چپ.
جيمز : باب چپم كه ديواره!
تد : خب راست!
جيمز : راست هم ديوار!
تد : برو جلو!
جيمز : تد، جلو هم ديواره.
تد : بيا عقب باب!
جيمز : جـــــــــــــــــــــيغ! عقب هم ديواره.

تد با ناراحتي غرولند ميكنه و ميگه:
- ديوار باباته، من تد هستم!
جيمز : باب اين ديواره.
- جيمز، دستتو از روي سينه ام بردار ميزنم تو سرتا !
جيمز : تد، باور كن من جولوم ديواره.
تد : پس اگه تو به من دست نميزني، اين كيه ؟
جيمز : شايدم بهتره بگي چيه؟

تد با وحشت چوبدستي اش رو روشن ميكنه و به موجودي كه دستانش را روي سينه اش گذاشته خيره ميشه.


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۱ ۱۶:۳۳:۲۴

[b]دیگه ب


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۵:۱۸ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
10دقیقه بعد، تدی و جیمز در راه



- میگم که!
- بگو که!
- امم، تدی، این یویو شبتابه رو نیاوردی؟
- هوووم، نه، دادیش به بارتی دیگه، از بس خودشیرینی!
جیمز نگاه خشمگینانه ای کرد و سکوت کرد. در و دیوار های تونل، رفته رفته صاف و تمیز تر میشدند. چند قدم بعد، کم کم سوسوی نور نیز به چشمشان خورد.
جیمز در حالی که بازوی گرگینه را چسبیده بود گفت : اممم، میگم میخوای من اینجا بمونم تو بری و بیای؟ آخه خوب با هم بریم بده دیگه، استهلاک داره!


تد که سعی میکرد ترسش را پنهان کند گفت : هومم، درسته، پس چون تو جثه کوچولو تری داری تو برو که استهلاک کم تر شه!
جیمز در مهلکه گیر افتاده بود. به ناچار موافقت کرد و به تنایی ب سمت پیچی که از آنسویش نور بیرون میزد به راه افتاد.



در همان لحظه، خانه گریمولد

لرد دست بارتی را گرفته بود و در حالی که با هم، ترانه زیبا و مجاز خوشحال و شاد و خندانم را میخواندند، به طبقه بالا و به سمت گنجینه افسانه ای خاندان دامبلدور حرکت میکردند. وقتی به پاگرد بالایی معلوم شد، لرد به بارتی گفت : هوووم پسر جان، همینجا بمون تا من بیام.
- بابایی میخوای بری مرلینگاه؟ منم بیام؟
- نیشتو ببند بابولیه بابا
- باوشه


لرد به سرعت باقی پله ها را طی کرده و به سمت درب اتاق دامبلدور رفت. در این بین، سارا که بر بلاتریکس پیروز شده بود، با فرستادن پاترونوسی، از استرجس درخواست کمک کرد و سپس، با سرعت تمام به سمت اتاق دامبلدور حرکت کرد.
لرد که چشمانش کودکانه برق میزدند، تقریبا به در اتاق رسیده بود. دستش را جلو برد اما...

همین که پوست دست لرد با دستگیره تماس پیدا کرد، آن اتفاق افتاد...


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۱ ۱۵:۴۷:۲۳

seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۵:۰۵ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۵۶ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۳
از تو دورم دیگه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 586
آفلاین
خلاصه ی موضوع جهت راحتی جنگجوها!

دامبلدور به طرز عجیبی ناگهان غیبش می زنه. کمی بعد هم از طرف وزارت سحر و جادو نامه ای به محفل می رسه و میگه که مجمع ویزنگاموت به زودی جانشین دامبلدور رو اعلام می کنه.

مدت زیادی نمی گذره که یه عدد شخص کچل و سفید با چندتا سیاه سوخته وارد خونه ی گریمولد میشن و نامه ای از ویزنگاموت میارن مبنی بر اینکه جانشین دامبلدور ولدمورته.

جیمز و تدی با هم از گریمولد خارج می شن تا با هم صحبت کنن. اتفاقات نا مشخصی میوفته و ناگهان میدان گریمولد دهن باز می کنه و یک تونل (مخفی) زیر میدون باز میشه که پر از اسکلته!

توی خونه ی گریمولد هم تام ریدل چوبدستی محفلی ها رو ضبط می کنه و بعد از اون به سراغ گنجینه ی دامبلدور می ره و سارا اوانز و بلاتریکس رو به حال خودشون رها می کنه تا تو سر و کله ی هم بزنن.

ولی وسط راه وظایف یک پدر دلسوز اونو به سمت بارتی می کشه. بارتی تو مرلینگاه به همراه مونتی گیر کرده ( حالا چرا و اونجا چیکار می کردن و اینا رو از خودشون بپرسید!). بارتی یه سری حرفها در مورد اینکه تام می خواد بره با دامبلدور صحبت کنه می زنه و ولدمورت هم که می بینه بچه ش زیادی داره حرف می زنه برش می داره می بره تو یه اتاق تا به طور خصوصی حرف بزنن.


باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.