هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۸:۴۲ جمعه ۲۱ فروردین ۱۳۸۸

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
ملت مرگخوار چند دقیقه ای قبل از ظهور محفلیا، تدی رو به زیر زمین برده بودند و طلسمش کردن تا صدایی ازش در نیاد، سپس همگی سعی کردند مثل همیشه رفتار کنند.

بلیز که به تازگی معجون را خورده بود در حال تغییر شکل به تدی بود که صدای محفلیا به گوش رسید.

نزد محفلیون

آلبوس: خب همه اومدین؟

- بــــــــله...

- جیمزم اومد؟

- :no:

- خب چرامیگین بله؟ولش کنین...خب همه آماده این، باید آروم آروم به سمت در بریم و یهو وارد شیم و بعد..بعد...خب بعد تدی رو ورمیداریم میایم.

محفلیون مثل همیشه به دلیل هوش سرشار آلبوس برای او سوت، جیغ دست و هورا کشیدند.
- خیلی ممنون...ممنونم...جدا تشکر میکنم....کافیه...متشکرم...ای بابا بسه دیگه

ملت محفلی ساکت شدند و به دستور آلبوس به سمت در که چه عرض کنم دروازه خانه ریدل راه افتادند. آلبوس جلو تر میرفت، و چارلی پشت سرش و بقیه ملت کمی با فاصله حرکت میکردند. فقط صدای نفس نفس شنیده میشد...که ناگهان

هاااااااااپوچه(افکت عطسه)

نزد مرگخوارا


لرد صدای نکره خودش رو ول کرد و پرسید:
- صدای چی بود؟

بلا: مای لرد، صدای عطسه بود، احتمالا باغبونمونه.

- بلا موهاتو از تو دهنم بکش بیرون ببینم....اه....ما باغبون داریم؟محفلیا اومدن.

ملت مرگخوار دندون به هم فشردند و منتظر ماندند.

دوباره محفلیا

- یک...دو....سه....

شترق(در شیکست)

محفلیون وارد شدند و با مرگخوارا مواجه شدند که همگی دست به چوب دستی بودند. فضای نیمه تاریک خانه ریدل با انوار متبرکه طلسمات شوم و غیر شوم روشن شد.

آلبوس به دیدا سپرده بود که بعد از ورود به دنبال تدی بگردد و او مشغول بود.
...


[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲ چهارشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۸۸

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
محفلی ها آماده شدند تا بروند به دنبال نجات تدی.
در این هنگام مالفوی با خود اندیشید:فکر کردن فقط خودشون بلدن...اگه چفت کننده ی خوبی بودم چی؟اون وقت ترسم از شکنجه شدن از طرف لرد از بین می رفت...

او همچنان در گوشه کنار اتاق می گشت و فکر می کرد...سر انجام با خود گفت:بهتره با علامتم به لرد خبر بدم...

لوسیوس آستین دست چپش را بالا زد و با سدت زدن به علامتش سوزش شدیدی را احساس کرد...ولی می دانست که کارش درست است.

فلش بک!!!

لرد در اتاق نشسته بود.روبروی تدی و به لوسیوس می گفت:اگگه گیر افتادی یا فهمیدن کی هستی ما رو با علامتت خبر کن...

پایان فلش بک!!!

لوسیوس لبخندی زد و روی زمین افتاد و از خستگی بی هوش شد.


در همین هنگام جلوی خونه ی گریمولد!

دامبلدور به ساعت دوازده عقربه ای اش نگاه کرد و با این قیافه: گفت:ما باید الانا بریم...وگر نه دیر میشه.

دامبلدور گفت:صبر کنید!آپارات نکینید!

محفلی ها در حالی که داشتند آپارات می کردند سر جایشان میخکوب شدند.

دامبلدور گفت:همه هستن؟

ریموس گفت:نه.

دامبلدور پرسید:کی؟

دیدالوس گفت:جیمز!

دامبلدور گفت:اشکالی نداره.
مالی با ترس گفت:یک وقت لوسیوس نیاد از در بیرون و...

دامبلدور با اعتماد کامل گفت:خودم قفلشون کردم مالی...تازه چوبدستیشم...چوبدستیشم...

او اندکی در جیب هایش جست و جو کرد و گفت:نمی دونم کجاست!

مالی گفت:پس باید یکی بمونه خونه...
-نه.زیاد مهم نیست.یادمه که اونو ازش گرفتم حالا هر جا هست...دست خودش نیست.

دیدا با بی حوصلگی گفت:آپارات کنیم؟

دامبلدور گفت:چی...؟آهان آره!

آنان به مقصدشان آپارات کردند.

فلش بک(نویسنده)بعد از متوجه شدن لرد از پیام لوسیوس

مورگانا جیغ زد:

لرد گفت:چی شده؟
-علامتم...علامتم میسوزه...
لرد با تعجب گفت:نه!لوسیوس گیر افتاد...

بلیز گفت:حالا چی کار کنیم؟حتما محفلی ها میان پیش ما...

لرد گفت:آره.و تو باید شبیه تدی شی!

ملت مرگخوار:

لرد گفت:آره من یک دسته مو از تدی کندم...

لرد ادامه داد:و تو باید به تدی تغییر چهره بدی و ما تدی رو قایم می کنیم.
بعد به اونا می گیم که تا لوسیوس رو ندید تدی رو نمی دیم که همون تو رو باید بدیم...

بلیز:

مورگانا گفت:بعد که بلیز رفت تو خونشون چی؟

لرد گفت:محفل رو از درون نابود می کنه...
مرگخوار ها:
لرد:

لرد ادامه داد:اون نقشه های محفل رو به ما میده و ما هم روزی دو بار براش مو می فرستیم...قبوله؟

مرگخوار ها موافقت کردند...

پایان فلش بک!

صدای ترقی گربه ای که همیشه کنار خانه ی ریدل می خوابید را از جا پراند...

محفلی ها آمده بودند...


ادامه...


ویرایش شده توسط ديدالوس ديگل در تاریخ ۱۳۸۸/۱/۱۹ ۱۴:۲۸:۵۷



غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۲:۱۶ سه شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۸۸

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
آلبوس که سعس میکرد نشون نده که ماجرا رو میدونه مشتاقانه جویای ماجرا شد و تدی قلابی نیز شروع کرد و گفت:
- داشتم میگفتم...دامب...یعنی آلبوس جان، مرگخوارا فعلا قصد کاری ندارن اوضاع خیلی آرومه و نزدیک ترین حملشون یکی دوماه دیگست. خیالتون راحت باشه خبری نیست. در ضمن ارب...یعنی لرد سیاه هم مریضه، فعلا خبری نیست.

- خب، این خبر خوبیه...پس خبری نیست نه؟

لوسیوس بعد از گفتن حرفاش خیلی سریع از جاش بلند شد و یه نگاهی به اطرافش کرد، آلبوس که میخواست یه جوری مچشو بگیره گفت:
- چی شده؟ چیزی میخوای؟

- نه دارم کش و قوس میدم، میخوام برم مرلینگاه.

لوسیوس که اوضاع رو خیلی ضایع دید، کمی نشست و ویلهلمنا را دید که بدون دندون مصنوعی در حال رفتن به سمت دستشویی بود، ویلهلمنا با دیدن تدی گفت:
- پدی، خویی؟ کبا بودی؟ پب بخیر(افکت حرف زدن بدون دندان )

پس از کسری از ساعت ویلهلمنا از مرلینگاه بیرون آمد و لوسیوس که در حال ترکیدن بود، به سمت مرلینگاه حمله ور شد.

صبح روز بعد

لوسیوس از خواب برخاست و دوباره مقداری معجون خورد، و به سمت در راهی شد. دستگیره در را گرفت و آنرا چرخاند تا در را باز کند، اما در باز نشد.

طبقه پایین

- آلبوس تو چی کار کردی؟ در رو روی کی بستی؟روی تدی؟

- من که گفتم...اون تدی نیست، لوسیوس مالفویه که تغییر شکل داده.

ملت در تشویق هوش سرشار آلبوس:

- بچه ها خیلی ممنون، واقعا تشکر میکنم، همونطور که گفتم لوسیوس الان اینجاست و تدی اونجا یعنی خونه تامی کچله. باید نجاتش بدیم...

ملت:پیش به سوی تدی

....


[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۸:۵۵ سه شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۸۸

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
فردا صبح :

- لوسی؟ برا رفتن حاضری؟

لوسیوس مالفوی معجون پیچیده اش را سر کشید و در حالیکه موهای بلوندش به آبی فیروزه ای تغییر رنگ می دادند، سرش را به علامت تایید تکان داد و هر دو بند کوله پشتی اش را انداخت، مادرشـ...امم..اربابش را بوسید و لی لی کنان به سمت خانه ی گریمولد رهسپار شد.
لرد ولدمورت نیز با چشم هایی پر از اشک، کاسه ی آبی که با خود آورده بود برای شگون، پشت سر لوسیوس پرتاب کرد(!)

ساعتی بعد- خانه شماره دوازده گریمولد:

- خب تدی، برام بگو.

آلبوس دامبلدور که تازه دوش گرفته بود و ریش های خیسش را سشوار می کشید با حوصله و دقت، چهارزانو بر روی زمین و در مقابل شومینه نشست و با لبخند به تدی چشم دوخت.

ذهن لوسیوس:


- چقده اسکله!

ذهن آلبوس دامبلدور :


- اسکل خودتی مرتیکه لوس، خیلی لوسی! فک کرده من نمیفهمم تدیمونو دزدیدن! تازه، من ذهن خوانی بلدم!


لوسیوس مالفوی که تخصصی در ذهن خوانی نداشت، با دیدن چهره ی مشتاق دامبلدور، بدون معطلی شروع به دادن اطلاعات غلطی کرد که نقشه شان را از قبل با اربابش کشیده بود.



Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۰:۳۵ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۸

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
پسرک تدی بود!!!

او برگشت تا ببیند چه کسی وارد سلول شده است.او کسی نبود جز لرد ولدمورت که لبخندی کج و خشن بر لب داشت.

تدی تقلا کرد ولی نمیتوانست کاری کند.طناب های جادویی لرد بسیار قوی بود.

لرد به تدی نزدیک شد و گفت:سلام...تو اومده بودی فضولی ها؟ من تو رو اینجا زندانی کردم که به اهدافم برسم...وقتی رسیدم...

او انگشتش را از سمت چپ گردنش به سمت راست گردنش کشید که نشانه ی مردن بود.

-تو رو می کشم.

تدی همچنان عادی به نظر می رسی.ولی درونش در جوش و خروش بود: ای کاش نمیومدم این طرف...عجب ماموریتی داد دامبلدور!ولی بی احتیاطی از خودم بود...


لرد گفت:ساکت! می دونم به چی فکر می کنی!این بی احتیاطی تو نبود!قدرت مرگخواران من بود که تو رو گفتن...الان لوسیوس به تو تغییر شکل داده تا با یک سری اططلاعات غلت اونا رو سردر گم کنه و من...من محفل شما رو نابود می کنم!


تدی ناله ای کرد.

در همین هنگام در خانه ی دامبلدور!

دامبلدور گفت:تدی؟

تدی دروغین که جا خورده بود گفت:بله؟

دامبلدور گفت:من اینجا...یعنی تو خونه ی خودم خیلی تنهام!من می خوام برم به خونه ی گریمولد!

تدی گفت:ولی...من خبرامو نگفتم!

دامبلدور گفت:اشکالی نداره...بعدا می گی!

تدی گفت:باشه!

آنها به سوی خانه ی گریمولد آپارات کردند.همه خواب بودند.

دامبلدور که خسته بود گفت:من خوابم میاد حرفتو بزا برای بعدا!

تدی با عصبانیت گفت:نه!خیلی مهمه!

دامبلدور اندکی فکر کرد و گفت:نه!من الان خسته ام و باید بخوابم...فعلا شب به خیر.

تدی گفت:پس منم میرم دم خونه ی ریدل کشیک بدم.
-باشه!
تدی رفت.

تدی به سمت در خانه ی ریدل رفت و در زد.شخصی در را باز کرد و تدی که داشت به لوسیوس تغییر شکل میداد وارد شد.

به لرد گفت:من باید برای فردا بیشتر معجون بخورم...دامبلدور نمی خواد حرفامو گوش بده...
لرد باشه پس تا فردا اینجا بمون...

فردا صبح!




غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۴:۵۶ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۸

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۶ پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۴۹ پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۸
از دل تاريكي ها
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 302
آفلاین
با اجازه ی سران محترم محفل


سوژه ی جدید


درآن هوای سرد و شب تاریک در یکی از کوچه پس کوچه های لندن که توسط دو چراغ گازی درون کوچه اندکی روشن شده بود ،ناگهان با صدای پاقی دو مرد در چند قدمی یکدیگر پدیدار شدند .

صدای تک زنگی از بیگبن شنیده شد ،این بدین معنا بود که ساعت یک بامداد است .
لحظه ای کاملاً بی حرکت ماندند و با چوبدستی هایشان سینه ی یکدیگر را نشانه گرفتند .

آنها همین که یکدیگر را شناختند چوبدستی هایشان را در زیر شنل هایشان پنهان کردند .سپس یکی از آن دو برای نفر دوم به نشانه ی سلام و احترام سری تکان داد و فرزو چابک هر دو در یک جهت به راه افتادند .

مرد ریشو پرسید :
- خب تدی ،امیدوارم که با دست پر اومده باشی .
- باید بگم همینطوره ،بهترین اطلاعات رو آوردم .
- منتظرم بشنوم .
- فعلاً خسته ام ، ترجیح میدم بعد از خوردن یک شیرشکلات داغ اطلاعات رو برات بگم .
و سپس بدون هیچ سخنی کوچه ی باریک را گذراندند و به یک دیوار مرمری رسیدند .
دامبلدور چوب دستی اش را در آورد و ضرباتی به دیوار زد و سپس دیوار با صدای بلندی جابه جا شد و پشتش دری پدیدارگشت .
تدی رو به دامبلدور برگشت و در حالی که داشت او را زیر چشمی نگاه می کرد گفت:
- نمی شد مثل بچه ی آدم واسه خونت در بزاری ، خوب شد تنهایی نیومدم و خودت رو دیدم وگرنه چجوری میخواستم زنگ خونت رو پیدا کنم ؟
- صحبت بسه ، بهتره بریم داخل


آنسوی ماجرا

در زندانی نمور و تاریک ،با دیوار هایی تیره و خاک خورده در انتهای راهرو ، در بند انفرادی پسری دست و دهن بسته درون سلولش که از خرابی آب می چکاند و از کثیفی سوسک راه می رفت نشسته بود .
در سلولش بازشد ،پسرک برگشت تا ببیند چه کسی در را باز کرده است .
پسرک تدی بود .


[color=0000FF][b]" - خوش به حالش رفته تو آسمون پيش خدا !!!
دست كوچكش كه در دستانتم بود محكم فشردم و پرسيدم :« كي ؟!»
با انگشت


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۲:۰۸ دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۷

دوركاس ميدوز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ شنبه ۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۰:۵۳ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از روز اول می دونستم ...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 178
آفلاین
[spoiler=آنچه گذشت!]
باعرض معذرت از دورکاس

جیمز سیریوس پاتر بازیگر مورد علاقه اش _ جرج کلونی_ رو به محفل دعوت می کنه تا کمی دور هم بخندن و خوش باشن ولی ماجرا به این سادگی ها تموم نمیشه.

در پی رفتار عجیب جرج کلونی _ در هوای گرم خونه اصرار داشت که پالتو بپوشه!_ جیمز و تدی که یه ذره احساس کنجکاویشون گل کرده با بررسی زیاد می فهمن که جرج کلونی هم یه مرگخواره!

ولدمورت در حالی که از دست مرگخوارانش که به حرفاش گوش نمی کنن شاکی بود با دامبلدور ملاقات می کنه و این جمله از دهنش می پره:
نقل قول:
میبینی البوس ، حتی این یارو مشنگه هم به درخواست لرد جواب نمی ده ، حالا فکر می کنه چون توی هالیووده نباید به درخواست های من جواب بده !


و به این ترتیب دامبلدور می فهمه که یک بازیگر مشنگ در هالیوود هست که مرگخواره. دامبلدور از جرج در مورد اون مرگخوار مشنگ می پرسهو جرج برای رد گم کردن اطلاعات غلط به دامبلدور می ده..

پست قبل رو هم بخونید لطفا..
[/spoiler]

جیمز رو به جرج کلونی می کنه و همانطور که دفترچه رو از جیبش در می آره از او می پرسه :



- ببینم اسم کارگردان این فیلم کوفتی که گفتی چیه ؟
- دقیق یادم نیست ولی فکر می کنم کار دیوید لینچ بود .
- - خوب ، تهیه کننده :
- اونم فکر می کنم خودش بود .
- - خوب تدی به نظرت یکم مشکوک نمی زنه ؟
- چرا ، به نظر مشکوک میاد . طرف می خواسته به نفع خودش کار کنه دیگه . یاد داشت کن جیمز .



آن ها همینطور به پرسش و پاسخ با جرج کلونی ادامه دادند تا اینکه دیگه حرص جورج در اومد و گفت : بابا مگه برای مجله دارید گزارش می گیرید ؟ منو دووووووووووووووووووووووووووووووووود . بسه دیگه .اه .



اگه دیگه با من کاری ندارید من باید برم . منو از سر فیلم برداری کشوندید اینجا که چی ؟
من رفتم .
همانطور که به سمت در حرکت می کرد طلسمی از چوبدستی جیمز خارج شد و مانند زنجیری به دور پای جورج پیچید و کنترلش را از دست داد و به زمین خورد .



- این مسخره بازیا چیه دارید در می یارید .آزادم کنید . من می خوام برم .
- نه پسر یه ذره زوده . هنوز باهات کار داریم . تا همه چیز روشن نشده تو حق نداری از اینجا خارج شی . یعنی ما نمی ذاریم خارج شی . می فهمی که چی می گم .



- آخه مگه من کاری کردم ؟
فیلمشو یکی دیگه ساخته . بازیشو یکی دیگه کرده . سودشم یکی دیگه خورده اونوقت من باید زندانیشو بکشم ؟


جیمز به حرف او اهمیتی نداد و به همراه تد به سمت دامبلدور به راه افتادند ...

10 امتیاز


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۶ ۱۱:۲۶:۳۰
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۱/۱۵ ۱۴:۲۴:۱۸

Can You Forgive Me Again, You're My One True Friend, And I Never Ment To Hurt You

[url=http://meadowsisadorc.livejournal.com/profile]حقایق ت


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۸:۱۲ چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۷

نيمفادورا تانکسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۵ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۳:۲۵ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 41
آفلاین
ریموس روشو کرد طرف جرج کلونی: مگه تو توی هالیوود کار نمی کنی؟

جرج با تردید به ریموس نگاه کرد، انگار که می خواد بگه نه، ولی مجبور شد اعتراف کنه: چرا. همون دور و ورام.

- خوب پس تو حتما بقیه ی هالیوودیا رو می شناسی.

- خوب، همشونو که نه! ولی بیشتریا رو. اگه اطلاعات بیشتری در اینمورد بخوای، می تونی با مدیر برنامه هام صحبت کنی.

گرابلی با بی حوصلگی پروند: مدیر برنامه دیگه چه کوفتیه باو! بگو ببینم بینشون کسی رو ندیدی که مشکوک باشه؟

جرج کلونی تو فکر فرو رفت. یعنی حالا وقت نجات پیدا کردن بود؟ مرلین بگم چیکارت کنه جیمز سیریش که منو دعوت کردی و به جای انکه یه خورده بخندم، انداختی منو تو هچل.... یه کوچولو بعدش: آهان. یادم افتاد. یه فیلمی چن سال پیشا توی هالیوود ساختن که توش طرف نقش یه خوناشام رو بازی می کرد. با هواپیمای سسنای خودش می رفت کشورای مختلف و ملتو می کشت و اینا! ولی یه چیز عجیبی که توی اون فیلمه بود، خیلی از سیاهی لشکرای فیلم دیگه پیداشون نشد و نیومدن پولشونو بگیرن.

ملت محفل با دهن باز به جرج کلونی چش دوختن: بعد هیشکی نگفت این جریان چقده مشکوکه؟

- نه! چون کارگردان خیلی خوشحال بود که توی هزینه هاش صرفه جویی شده، درنتیجه پیگیر ماجرا نشد. به ماهام که مربوط نبود.

دامبلدور که از شنیدن این جریان خیلی شاکی شده بود فورا روشو کرد طرف محفل: زود میرین آماده میشین که بریم تو اون مملکت خراب شده ی یانکیا ببینیم چه خبره. فقط وسایل ضروری رو بردارین. چون راه دوره نمی تونیم آپارات کنیم. مجبوریم از کشتی استفاده کنیم. جیمزی، تدی، شما همراه جرج برین و اسم تهیه کننده و کارگردان اون فیلمو پیدا کنین. نمی خوام وقتی می رسیم ینگه دنیا، از همه جا بی خبر باشیم.

همه به سرعت رفتن که وسایلشونو آماده کنن. جرج کلونی رفت توی ایوون و گوشی موبایل مشنگی خودشو برداشت و یه شماره گرفت. از اونور:

- شما با قصر کنت دراکولا در ترانسیلوانیا تماس گرفته اید. من درحال حاضر برای شکار از قصر خارج شده ام. بعد از شنیدن بوق، پیغام خود را بگذارید.

بوووووووووووووووووووووووق!

- هی، دراک! من مجبور شدم درمورد فیلمی که چن سال پیش بازی کردی یه کوچولو افشاگری کنم. بعدا یه تماس باهام بگیر ببینم چطوری رفع و رجوعش کنیم. فعلا بای!

گوشی رو قطع کرد و به اتاقش برگشت تا همراه جیمزی و تدی درمورد کارگردان و تهیه کننده ی فیلم صحبت کنه.

10 امتیاز


ویرایش شده توسط نيمفادورا تانکس در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۷ ۱۸:۱۵:۴۵
ویرایش شده توسط نيمفادورا تانکس در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۷ ۱۸:۱۶:۲۷
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۶ ۱۱:۲۰:۴۷

همه چی فدای رفیق!


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۲:۴۴ چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۷

ریـمـوس لوپـیـنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۶ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
از قلمروی فراموش شدگان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 395
آفلاین
بموب ( افکت ترکیدن در خانه گریمولد )

لرد در حالی که چوب دستی خود را پایین می اورد به سوی در خانه گریمولد در حرکت در آمد .

لرد : دامبلدور کجایی که امدم کرشیو ات کنم .
دامبلدور که به سرعت خود را به جلوی در رسانده بود و نفس نفس می زد گفت : هم هه ( افکت نفس نفس زدن ) چی می گی کچل نرسیده در خونه رو ترکوندی مگه خودت خونه نداری که در خونه ما رو می ترکونی ، مگه خودت مرگخوار نداری که اومدی محفلی ها رو کرشیو کنی ، مگه خود .....

لرد در حالی که سخنان روشن دامبلدور رو شنید ناگهان بغضش ترکید , رفت دامبلدور رو در آغوش گرفت و گفت : البوس چی کار کنم ، همه منو ترد کردن رفتن اون از معشوقم ، بلا رفته داره با اون ریشو تو دفتر مدیریت در مورد کوییدیچ می جنگه ...

دامبلدور که از این حرکت لرد شوک شده بود دستی برسر سیفیت و گولاخ لرد کشید و گذاشت لرد به حرفاش ادامه بده .
لرد : اینم از تو که مثلا من شاگردت بودم به من می گی کچل !
دامبلدور :

لرد :
دامبلدور که همچنان شوکه بود رو به لرد کرد و گفت : کچ... شرمنده تام بیا تو ببینم چی شده ؟

اتاق نیشیمن محفل ققنوس

لرد در حالی که همچنان عر می زد رو دامبلدور کرد وادامه داد : ببین البوس هر چی صداشون می زنم نمیاند !
لرد چوب دستی خود را به سوی دست چپش برد و هی علامت شوم را می فشرد !
لرد : میبینی البوس ، حتی این یارو مشنگه هم به درخواست لرد جواب نمی ده ، حالا فکر می کنه چون توی هالیووده نباید به درخواست های من جواب بده !
دامبلدور : واقعن که تام ، تو خجالت نمی کشی ، جادوگر ها کم بود مشنگ هارو هم مرگخوار می کنی ؟
لرد : اخه البوس این یکی معروف بود منم دلم نیومد درخواستشو رد کنم !
دامبلدور :

لرد بار دیگر چوب دستی شو به سوی دستش برد و مشنگ مرگخوار ( جرج کلونی ) رو احضار کرد ، ناگهان لرد قاطی کرد بلند شد و رو به البوس کرد و گفت : البوس این حرفها بین خودمون بمونه من می رم هالیوود حالشو بگیرم !
البوس : برو خدا بهمرات !

یک ساعت بعد _ اشپز خانه

البوس همه رو جمع کرد و این بار جرج رو هم به گفت گو های خصوصی محفل دعوت کرد .

البوس : خوب اطلاعات جدیدی که من به دست اوردم یه مشنگ هست تو هالیوود که مرگ خوار ما باید اونو پیدا کنم !
ملت محفلی :

البوس : جرج تو اگه می خوای عضو محفل بشی باید با کمک جیمز و تدی اون مشنگ رو پیدا کنی ؟
جرج : بله
جرج دوباره با نگاهای نگران از جیمز و تدی کمک خواست !

10 امتیاز


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۶ ۱۱:۱۰:۲۳

در قلمروی ما چیزی جز تاریکی دیده نمی شود !
اینجا قلمروی فراموش شدگان است !


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۱:۲۰ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۷

آندرومیدا بلک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۸ چهارشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۵۷ جمعه ۱۴ فروردین ۱۳۸۸
از پیش رفقا
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 16
آفلاین
خانه ریدل:

لرد با بی حوصلگی نجینی را فشار داد و بعد چنگال نقره ای رنگی که روی کاناپه به چشم می خورد برداشت و بعد در حالی که فلس های نجینی را می کند گفت:
-حوصله ارباب سر رفت.چی کار کنم؟فلس های تو هم که داره کنده میشه. بعدش ارباب چی کار کنه؟

نجینی :فش فوس فیییس فبششش اووش فیییس(چه می دونم. برو چهارتا مو رو اون کله کچلت بکار.)

-هییی مار خنگ، آخه بعدش چی ؟بعدش چی کار کنم؟اینا مادیاته.نباید دل بست.

نجینی در حالی که کبود شده بود و در حال خفه شدن بودبه چشمان سرخ لرد سیاه خیره شد
-فشش بیسس بوسسش.. (پس برو بمیر.)

-نجینی، یه فکری دارم ،چطوره به دامبل حمله کنم؟ آخه تنهایی؟ هییی جوانی کجایی که یادش بخیر.چاره ای نیست.خودم تنهایی میرم دوتا کروشیو می زنم به دامبل و برمیگردم. تا برگردم حواست به غذا باشه.

-قشش فوووش فیششش.( به من چه؟ مگه من آشپز تو ام؟)


محفل ققنوس:

تدی و جیمز به آرامی وارد اتاق شدند. کلونی که خود را به مریضی زده بود با صدای به ظاهر ضعیفی گفت :
-چی شده؟ من خیلی مریضم. من دارم میمیرم.

تدی در حالی که نیشخندی بر لب داشت به جیمز اشاره کرد.جیمز با ناراحتی به کلونی که روی تخت افتاده بود نگاهی کرد و بعد در حالی که چشمانش پر از اشک شده بود با بغض گفت:
-چی؟ قهرمان من داری میمیری؟نه تو نباید بمیری. تو امید منی. ما کلی نقشه داشتیم. تو قول داده بودی منو با خودت ببری

-آره دیگه. دارم میمیرم. هان؟ تویی جیمز؟ بیا تو درو ببند.

تدی در حالی که نیشخندی بر لب داشت به در اشاره کرد و بعد روی تخت نشست .سپس زیرچشمی به جیمز نگاه کرد و بعد در حالی که برق شیطنت در چشمانش دیده می شد گفت :
-درو که بستیم.من بستما.جیمز نبست.

-نخیر. تو می خوای چهره منو پیش کلونی عزیزم خراب کنی. تدی داره میمیره. نگاش کن ،اگه بمیره من چی کار کنم؟ وای باید برم یه قهرمان دیگه پیدا کنم که مرگخوارم باشه که بد بتونم بیارمش اینجا و نقشه بکشیم که لو نره.

-جیمز، من هیچیم نیست.

در همین لحظه صدای فریاد نیمفادورا ساختمان محفل را به لرزه در آورد
-ولدی اومده دامبل رو کروشیو کنه.

تدی

جیمز:جیـــــــــــغ

کلونی:
-ولدی؟ اگه منو ببینه چی؟ چی بهش بگم؟ سالازار به دادم برس.

--------

نقد بشه .

به زودی نقد میشه پنه ی عزیز، اما از این به بعد لطفا درخواست های نقدتون توی انجمن محفل ققنوس رو ، توی تاپیک نقدستان محفل ققنوس مطرح کنید.


10 امتیاز


ویرایش شده توسط پنه لوپه کلیرواتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۴ ۲۲:۰۳:۴۴
ویرایش شده توسط پنه لوپه کلیرواتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۴ ۲۲:۰۹:۲۰
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۵ ۲۰:۵۹:۵۶
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۵ ۲۱:۰۲:۲۸
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۶ ۱۱:۰۴:۰۸

همه چی فدای رفیق!

-------

.
"پایان سکوت.. گفتنی ها را باید گفت!"







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.