مورگانا با دیدن فنریر که با عصبانیت فریاد می کشید سرجایش نشست و به سرعت عینکش را به چشم زد.فنریر به مورگانا نگاهی کرد و بعد روزنامه اش را برداشت و درحالی که مشتش را ارام روی میز می کوبید زیر چشمی به مورگانا نگاه کرد.
تدی با شنیدن صدای فریاد مورگانا و فنریر به سرعت نمک را در سوپ خالی کرد و به طرف میز مورگانا رفت.جیمز با ناباوری به ظرف شکر که همچنان پر بود نگاه کرد
-اوخ اوخ.قرار بود شکر رو بریزیم توی سوپ نمک رو بریزیم توی قهوه؟یا قرار بود قهوه رو شیرین کنیم نمک رو شور؟ای وای یادم رفته.
جیمز دقایقی به فکر فرو رفت و بعد با عجله به طرف ظرف زردچوبه که در گوشه ای از اشپزخانه به چشم می خورد رفت و ان را در قهوه خالی کرد
-اهان یادم اومد. زردچوبه رو باید توی قهوه می ریختیم.
در سالن اصلی کافه :مورگانا قاشق زنگ زده اش را در سوپ فرو برد وبا انزجار به ان نگاه کرد.تدی با نیشخند به او خیره شده بود.
-اوه اوه، در قصر ما هرگز کسی چنین گستاخی نمی کند. قاشق زنگ زده به ما می دهید؟
- خانم مورگانا جونه حالا شما یه ذره از این سوپه بخورین شاید خوب بودش.
مورگانا بی توجه به گرگینه ی کوچک قاشق زنگ زده را در سوپ فرو برد و جلوی دهان وی گرفت
-اگه دهنت میکربی نیست یه فوتش بکنن. در قصر ما برایمان فوت می کردند.
-فوووووووووت.حالا بخورین.
مورگانا با تردید به تدی نگاه کرد و بعد قاشق را در دهانش فرو برد. سپس در حالی که به نظر می رسید راضی باشد غرید :
-من نمی دونم چرا سوپ اینجا این مزه ایه. به هرحال ما در قصر باشکوهمان همچین چیزی نداشتیم. برای همین این بار شمارا می بخشیم چون چیزی را اوردید که تا بحال ندیده بودیم.
-
ان سوی کافه :جیمز با افتخار قهوه را روی میز گذاشت.مایع نارنجی رنگی که درون فنجون رنگ رو رو رفته ای به چشم می خورد اشتهای هرکسی را تحریک می کرد(به نویسنده:جون عمت!!!!!!!!)
فنریر به قهوه نگاهی کرد و بعد با دقت به جیمز نگاه کرد.
-چی کار داره میکنه؟
-کی؟ کی داره چی کار می کنه؟
-همون دیگه. غذاشو آوردن.
-آره آوردن. داره هورتش می کشه.
-واقعا؟ داره هورت می کشه؟ ازش بعیده.
-چقدرم که زشته.سبیلای قهوه ایش اصلا با موهای قرمزش خوشکلش نکرده.
-کی رو داری می گی؟
-همون اقا زشته که گوشه کافه خوشکل ما نشسته دیگه.
-
جیمز که تازه متوجه شده بود که منظور فنریر مورگاناست خواست چیزی بگوید که با دیدن قیافه ی عصبی فنریر ساکت شد.فنریر به قهوه نگاهی کرد و بعد با صدای محکمی پرسید :
-این دیگه چیه؟ یادمه قهوه سفارش داده بودم.
-این هم قهوه ی مدل جیمزیه اخه. خودم اختراعش کردم. تازه حاضر مطمئن.
اگه میشه نقد شود
به زودی نقد میشه، اما از این به بعد لطفا درخواست های نقدتون توی انجمن محفل ققنوس رو ، توی تاپیک نقدستان محفل ققنوس مطرح کنید.10 امتیاز
ویرایش شده توسط پنه لوپه کلیرواتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۴ ۱۵:۰۵:۵۲
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۵ ۲۰:۵۹:۴۶
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۶ ۱۰:۲۸:۴۸