هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۵

پشمالو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۰ جمعه ۹ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۴۵ پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۸۵
از برزخ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
مسابقه‌ی دوازده قدم و سه وجب تا رستگاری!
توجه:
مجری برنامه (م): دامبل!
شرکت کننده = (ش)
---------------------------
م: الو سلام! شرکت کننده محترم لطفا خودتون رو معرفی کنید.
ش: هانی ِ پاتری زاده ،بیست ساله، کرج...
م: تبریک میگم! شما سیصد و هفتادومین نفری هستید که به من ای اس ال میدید!
صدای پیام از پشت ِ خط به گوش میرسه:
- سیزده نفر مونده تا بتونی رکورد منو بزنی!
و سپس دوباره صدای شرکت کننده میاد:
- الو الو...
م: آهان بله ...اهم اهم... خب لطفا یک شماره رو انتخاب کند... کدام خانه یا عدد؟
ش: به نیت چهارده معصوم و هفت وبمستر ِ آل ِ درپیتگران شماره‌ی 56.
م: خب میریم که خانه ی شماره ی 12 رو ببینم که چه در انتظار شماست ... بعله! خانه ی بازی هاست... کدام بازی؟
ش:آقای مجری من گفتم شماره ی پنجاه و شش!
م : آهان بعله ... این توی اتاق فرمان مشکل پیش اومده واسه رایانمون... مربوط به دیتابیس ِ سایته! ... خب شماره ی پنجاه و شش رو با هم میبینیم...بعله! خانه ی بازی هاست... کدام بازی رو انتخاب میکنید؟
ش: تصویر شناسی اگه میشه...
م: بعله با هم میریم که ببینم...
ش: آقای میلاد کمک کنید لطفا!
م: باشه حالا... کدام گزینه؟

الف- دوازده سالگی تام کروز
ب- ورودی ِ کمپانی پشم پیکچرز
ج- تم پیش فرض سایت
ه- نسخه ی پسر ِ هدیه پاتر...


ش: آقای دامبلدور کمک کنید لطفا...
م: خب... اتاق ِ فرمان میتونم کمک کنم؟... بعله ... دوستان اشاره میکنن این بخش مسابقه رو نمی شه کمکی کرد.
ش: گذینه‌ی... پ! بله خودشه!
م: متاسفانه اشتباه جواب دادید! پاسخ صحیح هیچکدام بود! این عکس اولین عکس ِ میتینگ ِ جادوگران بود.
ش: آخ ... تقصیر ِ مامانمه! اشتباه گفت... اگه دیگه میتینگ بردمت مامان!
م: کسی در خانه به شما کمک میکنه؟
ش: نه آقای مجری
م: بسیار خب... سی ثانیه زمان دارید! 2650 تومان را قبول میکنید یا خیر؟
ش: آقای دامبل کمک کنید...اه ... الهی شامپو چشمتون رو بسوزونه! کور بشین! ایش
م: خب در این بخش کمکتون میکنم( )... پس 2650 تومان رو قبول نمی کنید؟
ش: صبر کنید مشورت کنم...
م: الو! صدای منو دارید؟
ش: نه...
م : پس چطوری فهمیدی من این سوالو پرسیدم
ش:
م: پس لطفا انتخاب بفرمایید کدام خانه یا عدد؟
ش: خب! به افتخار ِ شبکه ی جی تی وی شماره‌ی 35 و نیم!
م: بله با هم ببینیم ... و بعله ... خانه ی جوایز و شما برنده ی پانزده هزار تومن کمک هزینه ی تزریق آمپول ِ ب. ک شدید!...مبارکتون باشه بای!



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۰:۱۵ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵

گلوری گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۱ چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۲۶ یکشنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۵
از خوابگاه دختران گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 176
آفلاین
فردا شب آن روز بود که مادر خانواده گفت:خب بهتره الان بریم پای جادوگر تی وی!
پدر و مادر به همراه نوزاد کوچک روی مبل راحتی نشستند.

ناگهان جادوگر تی وی زیر نویس کرد:ادامه ی فیلم مستند جنایات ولدی کچل

مادر خانواده تخمه ها را از کیسه در آورد.


جادوگر تی وی:

(( فیلم مستند جنایات ولدی کچل))

در همان لحظه بود که تصویری نمایان شد مردانی که موهای خود را می کندند و خون از سرو رویشان می بارید داد می زدند:

ما پیرو ولدمورت نمی شویم فقط محفل فقط!

ولدمورت به سرعت آمد و با طلسمی همه ی آن ها را مجبور به ساکت شدن کرد.ولدمورت دستش را روی صفحه ی دوربین گذاشته بود و مانع فیلم برداری از صحنه های جنایاتش شده بود.

مادر خانواده:ببین مانع دید می شه.حتما مرگخوار ها دارن اون ها رو تکه پاره می کنن!
نوزاد گفت:خب مامان پس به نتیجه می رسیم که محفل بهترینه!
مادرو پدر هر دو به طرف نوزاد برگشتند و دیدن که حرف زد

مادر:بهتره بیشتر به فیلم توجه کنیم.

ولدمورت دستش را از روی دوربین برداشت و گفت:بالاخره بهتون می رسم محفلیها!اسم من رو ولدی کچل می زارید؟
خبرنگار:ممنونیم از ولدی کچل که وقتشون رو در اختیار ما گذاشتند.
دوربین به طرف تظاهر کنندگان برگشت.روی همه ی تابلو ها نوشته بود:
مرگ بر ولدی کچل
درود بر محفلیها

در همان لحظه دوربین به طرف توماس جانسون برگشت و او را نشان داد که دوربین ها رو کنار می زد.
خبرنگار جادوگر تی وی:اقای توماس جانسون نظرتون در رابطه با محفل چیه؟
توماس:خب.ما ارتشی هستیم در واقع سعی در نابودی ولدمورت داریم.
خبرنگار رویش را به سمت دوربین برگرداند و گفت:
بینندگان عزیز اکنون وضع خیابان آزکابان را مشاهده می کنید مملو از جمعیت و با حضور ولدی کچل و مرگخوارانش.ایا او امشب دستگیر خواهد شد؟آیا باز هم به کشتار های خود ادامه خواهد داد؟
شب خوش!

مادر و پدر:خدا این ولدمورت و مرگخواراش رو از روی زمین محو کنه!

نوزاد:اوهههه اوهه(گریه به علامت تایید)


[size=small][color=FF0000]عضو افتخاری ارتش الف د


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۱:۵۹ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵

لوئیس لاوگودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۹ چهارشنبه ۹ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۴۲ جمعه ۲۱ دی ۱۳۸۶
از Silent Hill,The Church
گروه:
کاربران عضو
پیام: 292
آفلاین
ماموریت سپید

جنایات ولدی



- خانمی، قشنگم...تلویزیون رو بگیر...
خانمی تی وی رو روشن میکنه و میپرسه:
- باز چه برنامه ای داره؟
دخترک خانمی و آقایی بالا پایین میپره و میگه:
- من بگم؟... من بگم؟...
- بوگو عروسکم.
- جنایات ولدی کچل...
- ...
دقایقی بعد فیلم شروع میشه. یک فیلم مستند از شکنجه ها و کشتارهای مردم توسط ولدی کچل و مرگخواراش، که به سختی به دست مسئولین جادوگر تی وی رسیده. البته با چند صد واسطه...
پدر و مادر همراه فرزند با تخمه میشینن پای تی وی، در حالی که کودک شیرخوارشون هم در گهواره پشت سرشون مدام گریه میکنه. قبل از شروع فیلم یک هشدار در یک بک گراند قرمز ظاهر میشه، بدین شکل:
دیدن این فیلم برای افراد زیر سی سال ممنون است.
پدر و مادر:
فرزند: بابایی، ممنون یعنی چی؟
بابایی: ...چیزه ، استعارست...
و فیلم آغاز میشود...
دوربین که مدام تکون میخوره یه ساختمون خرابه رو در شب از دور نشون میده و بعد چند نفر رو میبینیم که از راه باریکی به سمت ساختمون خرابه میرن. لحظاتی بعد، درون اتاقی تاریک و نمناک پر از وسایل شکنجه ماگلی هستیم. ابتدا اتاق خالی به نظر میرسه، اما با ورود سه نفر نقاب پوش میفهمیم که دیگه به نظر نمیرسه. بعد از دخول اون سه نفر، پنج نفر دیگه در حالیکه سه نفر دیگه رو در غل و زنجیر میکشن وارد میشن. اون سه نفر رو که مرد هستن بر روی صندلی هایی جدا از هم میشونن و یکی از سه نفر اولی شروع میکنه به حرف زدن:
- با روش ماگل های خرفت، شکنجتون میدیم...بعد مثل همون خرفت ها میکشیمتون.
یک نفر دیگه از سه نفر اول:
- یعنی ما هم خرفتیم؟
- ها؟!...من هم چین چیزی گفتم؟!...آقا نگیر...
ولی فیلم کماکان برداری میشود و ما دیگر شاهد آغاز شکنجه آن سه نفر می باشیم. ابتدا یکی از پنج نفر پتکی رو بر میداره و کله ی یکی از اون بخت برگشته ها رو که داشته تو دوربین نگاه میکرده و چشمک میزده، مورد هدف قرار میده....پاااااااااااق ق ق(آخه این چه شکنجه ایه که با همون ضربه اول طرفو میکشن؟ )...
کودک شیر خوار گریش قطع شد و بعد(حالا دیگه نمیدونم چجوری) این از دهانش بیرون اومد:
- ها؟!...ایول...
- مامانی...بابایی...حرف افتاد بهادر...
و فیلم ادامه پیدا میکنه...
...نه...وااا...خود ولدی کچل وسط یه دشت وایساده جلوی دوربین و داره حرف میزنه:
- تمام مخالفای من سسسسسسسس بدونن عاقبتشون همینه سسسسسسس....
و با دستش پشت دوربین رو نشون میده. دوربین هم میچرخه و اونور رو نشون میده. دو نفر ریخته بودن رو سر یه نفر و داشتن موهای سرشو با دست از پوستش جدا میکردند(همون میکندند)...مرده که کلش خونی شده بود مدام فریاد میزد...
در این لحظه تصویر قطع شد و این نوشته اومد:
ادامه فیلم مستند فردا همین ساعت
بابایی: فیلم تموم شد...
مامانی:
فرزند: خیلی قشنگ بود بابایی...فقط بازی ولدی کچل خیلی بد بود...
بابایی: ولدی کچل پاک بی آبرو شد...
مامانی:
..................................


ویرایش شده توسط لوييس لاوگود در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۶ ۱۲:۰۶:۱۶

[color=0000FF]گاهی اوقات دلت میخواد که زندگی ر�


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۰:۰۰ یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
روی صفحه بزرگ و با شکوه نوشته می شه:
حذب تی وی تقدیم می کند:
باغ عمو هدی

قسمت اول این برنامه

تصویر یه باغ بزرگ و قشنگ رو نشون می ده که یه تاب وسطشه که یه جغد روش نشسته.یه سری بچه هم دور اون تا روی زمین نشستن و دارن به حرفای جغده گوش می دن.
تصویر می ایسته و جغده به سمت دوربین برمیگرده و با لحنی مهربون می گه:
_سلام بچه های گلم...حال و احوالتون چطوره؟...خوبید؟
بچه های داخل استودیو همه با هم بلند می گن:
_بله عمو جون.
هدویگ دستشو می زاره روی نوکش.بچه ها ساکت می شن و با ذوق و شوق به عموشون نگاه می کنن.
_امروز می خوایم قسمت دوم و آخر فیلم "رابین هود" رو براتون بزاریم...پس پای تلویزیونا بشینید و برنامه رو نگاه کنید...یادتون نره که زیاد به تلویزیون نزدیک نشید...چشماتون اذیت می شن.
_خوب آماده اید؟
همه بچه های داخل استودیو با هم بلند داد می زنن:
_بـــــــــــــــــــــله.
_پس شروع می کنیم.
تصویر سیاه می شه...


تیتراژ برنامه روی صفحه تلویزیون نقش می بنده:
بازیگران:
کریچر در نقش جنیوس!
کوییرل در نقش ناموسیوس!
ولدمورت در نقش آنتی حذیوس!
سرژ تانکیان در نقش رابین هود!
ققی در نقش جان کوچولو!
با تشکر از همه کسانی که با دیدن قسمت اول ما را خوشحال نموده مدیران را نا امید کردند!

خلاصه داستان:برای فهمیدن داستان به اینجا مراجعه کنید:
قسمت اول این برنامه

ادامه داستان:

تصویر دهکده ای زیبا و سرسبز رو نشون می ده.مردم دهکده همه جایی جمع شدن و دارن به چیزی نگاه می کنن.
دوربین نزدیکتر می شه.جان کوچولو نمایان می شه که داره طلاهایی که رابین هود بهش داده رو بین همه پخش می کنه.مردم هر کدوم یکی یکی سهمشونو می گیرن و به گوشه ای می رن و از خوشحالی خدا رو شکر می کنن.ناگهان شخصی بلند داد می زنه:
_مامورای سلطنتی دارن میان...الان بالای تپه ان...دارن میان.
همهمه ای بر پا می شه و مردم هر کدوم به سمت خونه خودشون می رن...کار جان کوچولو هم تموم شده بود...اون هم کیسه ای که دستش بود رو روی زمین گذاشت و به سمت جنگل به راه افتاد.


تصویر کلبه رابین هود رو نشون می ده.جان کوچولو به سرعت به سمت کلبه می ره و در رو می زنه.رابین هود در رو باز می کنه و در حالی که داره ریششو می خارونه می گه:
_چیزی شده جان کوچولو؟
جان کوچولو یه خورده با پرش سرشو می خارونه و می گه:
_نیروهای سلطنتی می خوان به دهکده بی ناموسیلیک حمله کنن.باید کمکشون کنیم.
رابین هود از کلبه بیرون میاد و در کلبه رو می بنده و می گه:
_بریم که ممکنه دیر شه.
رابین هود و جان کوچولو به داخل جنگل به راه می افتن.


تصویر عوض می شه و دهکده بی ناموسیلیک رو نشون می ده.نیروهای سلطنتی به جلوی دهکده رسیدن و جنیوس داره اعلامیه ای رو برای مردم دهکده می خونه.
جنیوس:...هر کس تا یک ساعت دیگر این مالیات را نپردازد تمام اموالش ضبط شده و خانواده اش به اسارت پادشاه در می آید.
همهمه ای بین مردم ایجاد می شه.ناموسیوس جلو میاد و می گه:
_سریع برید مالیاتا رو آماده کنید.افراد من تا یه ساعت دیگه همه مالیاتا رو جمع می کنن.
همه مردم به سمت خونه هاشون به راه افتادن.ولی با شنیدن صدای رابین هود همه توقف کردن و برگشتن.
رابین هود به همراه جان کوچولو جلوی جنیوس و ناموسیوس رفت که کنار هم با است ایستاده بودن.بعد شروع کرد به حرف زدن:
_با این مردم بی چاره چی کار دارید؟اگه منو می خواید بیاید دنبالم.با این کارا نمی تونید منو گیر بندازید.
ناموسیوس دستشو به علامت حمله تکون داد و سربازاش ریختن سر رابین هود و جان کوچولو.
رابین هود هم ریششو به علامت تهدید تکون داد و با ضربات ریش یکی یکی اونا رو نقش زمین کرد.
جان کوچولو هم با پنجول و نوکش همه رو زخم و زیلی کرد.وقتی که کارشون تموم شد فقط جنیوس و نامویسیوس مونده بودن.
رابین هود ریششو تکوند و رو به اونا کرد و گفت:
_برید به آنتی حذیوس بگید که اگه جرات داره خودش بیاد.نه اینکه یه سری جوجه رو بفرسته سر وقت من.
جنیوس و ناموسیوس اسبهاشونو راه انداختن و به سمت قلعه آنتی حذیوس به راه افتادن.


پایان


هدویگ در حالی که داره با پرش یکی از بچه ها رو ناز می کنه می گه:
_خوب بچه های گلم فیلم رابین هود تموم شد.اگه خدا بخواد و بودجه هم فراهم باشه باز هم در خدمتتون هستیم.
بچه ها بغض کردن و خواستن گریه کنن که هدویگ پراشو بهم زد و گفت:
_نگران نباشید...بازم همدیگه رو می بینیم...
صفحه سیاه شد...




Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۸ شنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۵

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
برنامه اجتماعي- پزشكي حذب تيوي : معرفي «آمپول ب.ك»

سرژ در كنار پرفسور كوييرل در آزمايشگاه مخوفي ايستاده ، از شيشه هاي آزمايشگاهي دود هاي سياه و قرمزي بيرون مياد و در محفظه شيشه اي پشت آنها يك مارمولك هست كه سرش بزرگ و كوچيك ميشه!

سرژ:سلام بر شما همه طرفداران باناموسي ، در اين برنامه به معرفي يكي از امپول هاي كه در آينده منجي جامعه ميشود ميپردازيم...

كوييرل با ريش پرفسوريش يك پاتيل كوچك رو هم ميزنه...

سرژ:همانطور كه ميدانيد تنها معضل رول پلينگ ، بينامسوي نويسي هست و اگر بيناموسي نويسي حذف شود خود جي كي رولينگ هم ميايد در سايت بخاطر رول پلينگ خوب عضو ميشود ، تنها دليل افت رول بيناموسي نويسي هست ، واي كه چقدر افرادي مثل سرژ و ققي و حميد و بقيه بيناموس نويس ها باعث شدند سايت خراب بشه و اصلا فهميدم!! دليل افت رول پلينگ وجود همين ها هست ، و همينها بودند كه به اين اعضاي تازه وارد بيناموسي نويسي ياد دادن ، الان نيروگاه هاي انرژي پسته اي ما غير فعال شده ،وضع بازار خرابه و جوانان كار ندارند ، تهيه مسكن غير ممكنه و از اين جور بدبختي ها تمام دليلش همين بيناموس نويس ها هستند و پرفغسور كوييرل براي بهتر شدن جامعه و گند زداي بيناموس ها دست به اختراعي شديد زدند..پروفسور خودتون ادامه بديد!!

كوييرل با تريپ پروفسوري: بنده به اين نتيجه رسيدم كه بايد كلا بيناموسي را از ريشه خشك كرد و براي همين «آمپول ب.ك» را با مشقت و تلاش فراوان از شيره دماغ سوسكي كه در دهان گرگينه له شده و مخلوطي از ريش هاي بيناموس ها ساختم! اين آمپول پنج ثانيه بعد از تزريق در شخص تمام حواس بيناموسي شخص را از بين برده و باعث ميشود ديگر شخص اصلا فكر بيناموسي نكند چه برسد به بيناموسي نويسي و البته روي انواع موجودات از كوچك تا بزرگ امتحان كردم و الان جلوي شما هم امتحان ميكنم

دست ميكنه تو امامش و از لاش دو تا مورچه نر و ماده بيرون مياره
كوييرل: بله اين دو مورچه اي كه ميبينيد همسايه ها از دست سر صداي اين دو مورچه آسايش نداشتند و حالا ببينيند چه كارشان ميكنم
و آمپول رو به هر دو مورچه تزريق ميكنه
دو مورچه به هم نگاه ميكنند: و بعد هر كدام از هم فاصله ميگيرند و ميروند به خانه خودشان


تصوير عوض ميشه جنگلي رو نشون ميده كه دو تا اژدهاي غول پيكر مجارستاني در قفسي در حال نزديك شدن به هم هستند ، كوييرل و سرژ هم پايين قفس تير كمون به دست ايستادن و آماده شليك آمپول هاي ب.ك هستند! داخل قفس يك ميز تحرير و اجاق گاز بزرگ هست!!
اژدهاي نر:
اژدهاي ماده:

كوييرل: يك..دو سه...آتش
تو تا آمپول به سمت اژدهاي نر و ماده شليك ميشه و در بدن آنها فرو ميره...پنج ثانيه بعد
دو اژدها نسبت به هم:

اژدهاي نر به سمت ميز تحرير ميره و چند تا پوشه در مياره و به كارهاي اداري ميرسه
اژدهاي ماده هم به سمت اجاق گاز ميره و غذا ميپزه

اژدهاي نر: خيووو وهووو عذا تهوووو....
اژدهاي ماده: ويوو؟ نيمووو خساهههت پزووو شيخموو تيهو...
(ترجمه:
-زن ، من عذا ميخوام
-چي؟ نيم ساعت صبر كن شكم گنده)

كوييرل:

سرژ:بله همانطور كه ديديد بعد از تزريق آمپول اين دو اژدها هم عاقل ميشوند و به كارهاي روزمره خود ميپردازند و زندگي خوب و خوشي دارند...منتظر مجوز رسمي از اداره بهداشت هستيم تا اين آمپول هارا به همه تزريق كنيم تا جامعه يك دست باناموس شود...تا برنامه بعد ، ريشم نگه دارتان


ویرایش شده توسط سرژ تانكيان در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۴ ۱۵:۰۱:۰۷


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۵۳ جمعه ۲۳ تیر ۱۳۸۵

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
روز مادر

در حالی که در تصویر مبل های زردی دیده میشه و یه میز جلوی مبل هاست و 5 نفر به طور دوستانه ای رو یه مبل و شخص دیگه ای که مشخصا زاخاریاس بود روی یه مبل دیگه ای نشسته بود...و زاخاریاس رو به دوربین شروع به صحبت می کنه...
-با سلام خدمت نوگل های باغ زندگی و تمامی جیگران عالم برنامه ویژه ای که برای روز مادر تدارک دیدیم در خدمت شما هستیم و در این برنامه از از دو خانواده ی آقای تانکیان و ققنوس به همراه عالم فرهیخته برادر حمید اصل قزوین دعوت به عمل آوردیم تا در این شب مبارک در کنار هم جمع باشیم...خوب من میکروفون رو خمی دم که بچه ها هم خودشون رو یه بار معرفی کنم....
و برادر میکرفون رو می گیره...
حمید:به نام یگانه منجی عالم جادوگری و با سلام خدمت کودکان کوچه باغ های تاریک و پر طراوت قزوین من هم این روزهای مبارک رو خدمت این مادران زحمتکش تبریک می گویم...
زاخی:قصد شما از شرکت در این برنامه چی بود؟!
برادر:والله بنده عمامه ام به شدت عرق کرده بود و داشتم از گرما تلف می شدم که دیدم اینجا کولرهای آبی خوبی دارد...قصدم همین بود...
ققی:با نام و یاد حذب لیبرات دموکرات جادوگریالیستی منم این شب عزیز و فضایی رو خدمت تمام بینندگان این شبکه تبریک و تهنیت گفته...
زاخی:و قصد شما چی بود
ققی: به علت این شب های ناز و خوب و سالگرد روز مادر و دادن 14 سکه ی بهار آزادی به نیت چهارده معصوم بنده در این برنامه شرکت کردم...

سرژ:با سلام خدمت تمام ریش درازان عالم منم این شب ها رو تبریک می گم و خوشحالم از اینکه در این برنامه ویژه شرکت کردم...
زاخی:قصدتون چی بود؟

سرژ:اصرار سرژیا برای دیدن ققی...چون من اونو از قتی 12 تا بچه به دنیا آورده از گردش با ققی محروم کردم...

سرژیا:من سرژیا تانکیان به همراه 2 تا بچه ی واقعی خودم یعنی سرژین و سرژیان در این برنامه شرکت کردم و قصدم دیدن دیگر بچه هام بود...

کفیه:منم کفیه همسر وفادار ققی هستم که به همراه یه دونه کودک خودم یعنی ققیا در این برنامه شرکت کردم...

زاخی:و این نه بچه دیگه مال کی هستن؟!!

ققی: اینا ممتنع هستن...یعنی مال دو طرفن(چکش)

زاخی:راستی آقای ققی شما چرا در مسابقات جام جهانی کوییدیچ شرکت نمی کنین؟!!

ققی:راستش بنده از ناحیه ی کمر دچار مصدومیت شدم و به خواسته ی مسئولان تیم برای اینکه مصدومیتم شدید تر نشه در بازی با تیم های در پیت شرکت نمی کنم...

زاخی:پس یعنی ما شاهد بازی های بسیار عالی شما در این مسابقه نیستیم...

ققی:والله تیم پاور آداس هم در پیته ولی خوب من اگه تا اون موقع مصدومیتم رفع شه در بازی ها شرکت می کنم...

زاخی:خوب آقای تانکیان ما برد رو هم به تیم شکا تبریک می گیم...و امید واریم تا باشه از این بازی های زیبا باشه
سرژ:منم ممنونم و تمام این برد های خودمو بین سرژیا و کیفه تقسیم می کنم...
زاخی:شایعه خرید شما چی بوده؟!
سرژ:راستش روزی 12 تا نامه خصوصی برای خرید من میاد ولی من تا خون در رگم دارم برای حذب بازی خواهم کرد...

زاخی:سرژین جون شما شعر بلدی عمو جون برای ما یه شعر بخونی..
سرژین:شبا که ما می خوابیم عمو ققی مون بیداره...ما خواب خوش می بینیم اون دنباله شکاره...

زاخی:به به...سرژیان عزیز شما چی شما هم بلدی عمو؟!!
سرژیان:شبا که ما می خوابیم یه توپ دارم قل قلی...ما خواب خوش می بینیم اون داره می ره زیر زمین

زاخی:خوب ققیا جون تو چی تو هم یه شعر بلدی بخونی...
ققیا:نمی دونی تا کجام می ره شبا که من می خوابم...تو خواب خوش می بینی من در حال...
زاخی:چی شد عمو...
ققیا:ادامه ش و یادم رفته عمو...

زاخی:واقعا شب خوبی رو در کنار این عزیزان گذروندیم و آمی واریم که همه تون کادو های خوشگلی رو برای روز مادر بخرین...ولی اگه ماماناتون روز تولد بهتون کادو ندادن شما هم تلافی کنین و واسشون چیزی نخرین...خدانگهدار


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
شعر روز

موضوع این برنامه:انتخابات ترین ها

خانوم پروانه ای(با اختصار خ پ):با سلام خدمت بینندگان گل و بلبل و شیطون و بلا گرفته برنامه!دوباره با برنامه شعر روز و استاد هدویگ در خدمتتون هستیم.از استاد می خوام که با صحبتاشون مجلس رو مورد عنایت قرار بدن!
هدویگ:اهم اهم!منم سلام عرض می کنم خدمت بینندگان عزیز و امیدوارم همیشه سرحال و شاداب باشن.شعر امروز در مورد انتخابات ترینهاست.بدون هیچ توضیح اضافی می ریم سر شعر امروز:

انتخابات جدید سایت را ما داشتیم..........................در همه جاهای آن بذر تبانی کاشتیم
هیچکس این بار استحقاق رنکی را نداشت.......................هر کسی بهر خودش در هر تاپیک پستی گذاشت
وامصیبت.این چه وضعی بود ای جادوگران؟.......................هر زمینه بهترین فردش نبوده از سران
هر کسی بهر فرندشیپش یه رایی داده است........................ارزشی ها را به عنوان ترین جا داده است
بی شک آن فردی که رایش از روی انصاف نیست.....................روز دیگر بر سر این رای ها خواهد گریست
"یک نصیحت بشنو از من کندر آن نبود غرض"........................رای ناحق را دیلیت کن گر نداری تو مرض!

خ پ:به به!عالی بود استاد.می شه یه خورده راجع به شعر توضیح بدید؟
هدویگ:البته.این شعر در باب ناعادلانه بودن انتخابات اخیر سایت سروده شده و کاملا لحنی اعتراض آمیز داره.امیدوارم این شعر اثر مناسب رو روی مخاطبش بزاره.
خ پ:دوستان اشاره می کنن که تلفن داریم.شخصی پشت خطه.......بله بفرمایید؟
پشت خط:سلام.می خواستم یه چیزی به آقای هدویگ بگم.
خ پ:اسمتون عزیزم؟
پشت خط:پرسی ویزلی.
هدویگ:بفرمایید پرسی جان.
پرسی:می خواستم بگم که من از این انتخابات استعفا می دم و می گم که من فقط یه شونصد تا پیام شخصی زدم و هزار بار خواهش التماس کردم.دیگه کاری برای رای گرفتن نکردم!هر کی هم دلش خواسته رای داده و هر کی نخواسته هم رای نداده!
هدویگ:بله چه استدلال منطقی ای!نفر بعدی لطفا.
بیب(صدای قطع شدن تلفن)...بیب(صدای وصل شدن تلفن)
پشت خط(صدای ساحره):الو سلام.
خ پ:سلام عزیزم.اسمت چیه؟
ساحره:فاطی پاتر!
خ پ:فاطی جان چی کار داری عزیزم؟
فاطی پاتر:می خواستم به آقای هدویگ بگم که حرف دل همه ما رو زدید.واقعا از شما ممنونیم!
هدویگ:شما لطف داری دخترم.
فاطی:از شما و خ پ و بینندگان خداحافظی می کنم!
بیب...
خ پ:خوب این برنامه هم به پایان رسید بینندگان عزیز.تا برنامه بعد خدانگهدار!




Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱:۳۳ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۵

سالازار اسلیترینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۴ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷
از تالار اسرار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 272
آفلاین
اه اه اه چه لرد جواتی ! ببینم لردی تو ریسس شعبه جوادیه مرگخوار خونه نیستی ؟
-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
از ولدمورت تا ولدمورت:

توضیح اولیه! : عزیزان متن اصلی این برنامه به زودی در مقالات و همچنین هالی ویزارد قرار میگیرد و این پست فقط پیام بازرگانی مبیاشد!

-=-=-=-=-=-=-=-

دختر نفس زنان میدوید! هر چند لحظه با نگرانی به پشت سرش نگاه میکرد و باز میدوید!

صدای گام های آرام که در امتداد مسیر دخترک حرکت میکرد بگوش میرسید! و دخترک همچنان میدوید! دیگر راهی نبود به انتهای راهرو رسیده بود
صدای قدم ها نزدیک و نزدیک تر میشد!

دخترک با چشمانی هراسان به رو به رو خیره میشه

صدای قدم ها قطع میشه
- آووادا کداورا!


-=-=-=-=-=-=-=-=- از لرد جی اف کش -=-=-=-=-=-=-

تا

لرد ولدمورت


نمایشنا


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۴ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۵

تام ریدل پسر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۷ چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۸:۴۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
از نا کجا آباد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 233
آفلاین
معجون:قویتر از هر جادو
برنامه با تیتر بالا شروع میشه و مجری در حالی که رنگ به چهره نداره شروع به صحبت میکنه

مجری:سلام عرض میکنم خدمت تمام جادوگران و ساحران عزیز..امروز با هزار و دومین برنامه در خدمتتون هستیم و مهمان عزیز این برنامه جناب اسمشو نبر هستن!!..سلام عرض میکنم

ولدمورت در حالی که دستی به موهای گیس شدش میکشه میگه: سلام!! منم خدمت شما و بینندگان عزیز و البته اصیلزادتون عرض ادب دارم در خدمتتون هستم

مجری در حالی که جرات نداره به چشمهای سرخ ولدمورت نگاه کنه میگه:خب بهتره سریع بریم سرا موضوع اصلی...چطور شد توانستید همچین گیسوان بلندی رو داشته باشید!!!؟

ولدمورت باز دستی به موهاش میکشه و میگه:خب البته..هر مشکلی یک راهی داره...من توانستم از مرگخوار عزیزم سرژ کمک بگیرم!!

مجری: مرگخوار عزیزتون سرژ!!!؟

ولدمورت در حالی که لبخندی دلنشین بر روی لباش بوده ادامه میده: بله سرز..کسی که توانست بزرگترین جاسوسیها رو به من بکنه و خدمت بزرگی رو برای من انجام بده

مجری در حالی که میلرزید گفت:میشه توضیح بیشتری بدید!!

ولدمورت:البته!!بعد از خرابکاری پیتر که استخوان بابای کریچ رو انداخت تو معجون سخت به دنبال راه حل این موضوع بودم!!البته برای من مو داشتن یا نداشتن مهم نبود ولی خب برای مرگخوارام مهم بود برای همین به عشق مرگخوارای عزیزم دنبال راه حل رفتم و توانستم راه حلشو پیدا کنم!!!

مجری در حالی که بادی به گلو انداخته بود پرید وسط حرف ولدی و گفت: و راحلش ساخ یک معجون دیگه بود نه؟

ولدمورت موهایش را پریشون کرد و گفت:بله!!..سراغ مرگخوار سری وفادارم رفتم واز او کمک خواستم!!..اونم دعوت منو لبیک گفت!!!.........و با تهیه معجونی از ریشش منو مودار کرد!!...البته زیادی مو دار کرد و من مجبورم روزی یک بار موهامو سلمونی کنم!! ....من به سرژ افتخار میکنم!!!

مجری در حالی که دهنش باز مونده بود گفت:متاسفانه وقت زیادی نداریم ممنون از اینکه دعوت ما رو پذیرفتید!!...حرف آخر؟

ولدمورت:خواهش میکنم!!! ...فقط یک چیز میگم و میرم:آوداکداورا!!

طلسم سبز به مجری میخوره و مجری پهن میشه وسط زمین

ولدمورت: ...تصویر بردار از پشت دوربین رو به ولدی:


[b]دلبستگی من به ریون و اعضاش بیشتر از اون چیزی بود که فکر میکردم!!.....بچه های اسلایت


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۵

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
**** فرهنگ ادبیاتی

صدای موسیقی آرامش بخشی به گوش میرسه و تصاویری از کتب مختلف ادبیات نشون داده میشه در همین لحظه مجری برنامه که عینک ته استکانی و کت و شلوار قهوه ای رنگی به تن داره شروع به صحبت می کنه:چه زیباست این ادبیات ، و چه بزرگوارند شاعران و نویسندگان جادویی که همیشه و در همه جا به فکر ما هستند.استادان بزرگ ما را یاری کنید تا هرچه بهتر در وصف شما ش.....
خــــــش خش خش
صفحه برفکی میشه و دیگه صدای مجری به گوش نمیرسه و بعد از مدتی دوباره همه چیز درست شده و دیگه اثری از صدای خش خش نیست.اما به جای مجری، دو نفر سیاه پوش روی مبل نشستن
سیاه پوش قدبلندتر:شوهاهاهاها.با برنامه ی فرهنگ لغات محفلی در خدتمتمون هستید.سلام عرض می کنم به شما دوستداران ادبیات.بی هیچ حرف و حدیثی بریم سر قطعات ادبی امروز.پیتر جان بخون
پیتر پتی گرو یه سری کاغذ در میاره و میگه:سلام.اول از همه باید از بلیز جان ممنون باشم که این قدر از من تعریف می کنن.اهم اهم
پیتر صداشو صاف می کنه و از روی کاغذ شروع به خوندن می کنه:از این به بعد به جای واژه ی نامانوس
سارا خفنز بگوییم سارا ژانگولر
از این به بعد به جای واژه ی نامانوس خانه ی گریمولد بگوییم، گاراژ سارا ژانگولر و رفقا
از این به بعد به جای واژه ی تخیلی آنیتا دامبلدور ،بگوییم آنیتا کفی یا اگر سخت است بگویید آنیتا ققی
واژه ی اوتو بگمن کمی قدیمی است پس بگوییم یار دیرین محفلی ها
از این به بعد به جا..............
در همین لحظه بلیز می پره وسط حرف پیتر و میگه:خواهشا پیتر جان ادامه نده چون امکان داره ناظر مربوطه اقداماتی کنه پس برنامه ی بعدی رو با همدیگه ببینم.
صحنه تغییر می کنه و تصویر یه پسر کوچیکی نشون داده میشه که داره دست تکون میده.
پسر کوچک:بستنی های دارکی هیچ جا نظیر نداره چون مصرفش هیچ کجا سیاه وسفید نداره
پیام بازرگانی تموم میشه و دوربین به استودیو بر می گرده
بلیز در حالی که لبخندی شیطانی بر لب داره شروع به صحبت می کنه:خوب دوستان گرامی ما منتظر تلفن های شما برای شرکت در مسابقه ی جدید ما هستیم شماره تلفن به صورت زیر نویس برای شما به نمایش در میاد

چند دقیقه بعد
زلینگ زلینگ
بلیز با خوشحالی وصف ناپذیری میگه: خواهشا وصل کنین
بعد از چند ثانیه ی نفس گیر صدای بیننده در استودیو انعکاس پیدا میکنه:سلام.
در گوشه ای از صفحه نوشته ای حک میشه: یارممد هاگزمیدی از دهکده ی هاگزمید
بلیز نگاهی به نوشته می اندازه و شروع به صحبت میکنه: سلام به شما دوست و بیننده ی عزیز شما می خواهید که توی مسابقه ی ما شرکت کنین؟؟
- بله
- خوب پس خواهشا یکی ازچهار موضوعی که میگم رو انتخاب کنید:ادبیات ، تاریخ سیاهی،تاریخ سفیدی، القاب
- تاریخ سفیدی رو اگه میشه
بلیز یه کاغذ سفید رو از زیر میز بر میداره و می پرسه: تا به حال چند جنگ وجود داشته که سفید ها آغاز کننده ی آن بودند؟ الف: 198 جنگ ب:سفید ها فقط کتک می خورند ج:یک جنگ د: گزینه ی ب و ج
- گزینه ی د
- درسته 15 امتیاز گرفتید بریم سر سوال دوم،نام جنگی که سفیدها آغاز کردند چه بود؟؟
الف: بی دلیل بودن را آموختند ب:سفید کشی ج:سفید ها مانور ژانگولر می دهند
- گزینه ی ب
- غلطه گزینه ی ج درسته
بلیز قیافه ای غمگین به خودش می گیره و میگه:خوب شما از دور مسابقه خارج شدید اما 30 گالیون از طرف صدای وسیما تعلق میگیره .خوب تا برنامه ی بعد خداحافظ


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.