هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۰:۵۷ پنجشنبه ۲۲ دی ۱۳۸۴
#15

شاهزاده خالص


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۵۲ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۵۷:۵۶ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 460
آفلاین
زاخی: اِ.....شاهزاده اومد
شاهزاده: سلام به همه!
زاخی: سلام! اومدی ولی حالا چرا؟
هپزیبا: ...بی وفا حالا که من افتاده ام......
زاخی: یکی اینو ببره بیرون.آره شاهزاده جون گفتم بیای خواب اینو تعبیر کنی ولی این مث این که به یه روانپزشک احتیاج داره.راستی چرا نمی آی یه دست تیله تف کن بازی کنیم
شاهزاده: آره فکر خوبیه! میکینگیوس تیله تف کنیشن
در خلال بازی:
زاخی: راستی شاهزاده چرا نمی آی پیش ما تو خوابگاه
شاهزاده که قبل از آن خوب محیط را سنجیده بود: چی؟ چی؟ گفتی کی بیام؟
زاخی: هر وقت خواستی می تونی بیای.جاتم رو اون تختی که طبقه دوم سیریوسه
شاهزاده در حالی که می رفت روی تختش: من خوابم میاد دارم می خوابم، اگه میتینگی گذاشتین منو صدا کنین
زاخی: باشه

و این گونه شاهزاده ی خالص در خوابگاه ماندنی شد.
=+-_=+-_=+-_=+-_=+-_
دومبول جان فکر کنم باید اون جایزهی بهترین خاله بازیت رو بدی به من


تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۲۱:۵۰ سه شنبه ۲۰ دی ۱۳۸۴
#14

رز زلرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۸ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۳۶ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
از خوابگاه مختلط هافلپاف!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 181
آفلاین
در خوابگاه مختلط هافلپاف همگي در خواب ناز به سر مي بردند كه
ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
هلگا با وحشت از خواب مي پره وداد مي زنه اون به دنبال منبع صدا ميگرده اما منبع صدا رو نمي يابه پس
ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
سرژ از خواب مي پره به اطراف نگاه مي كنه تا صورت وحشت زده ي هگا رو مي بينه اون هم جيغ مي كشه
ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
در اثر اين صروصداها هپزيبا از خواب مي پره اما اون ديگه جيغ نمي زنه وقتي صورت وحشت زده ي رز زلر رو مي بينه به جاي جيغ مي زنه زير خنده در همين هنگام دامبل با عصبانيت داد ميزنه : ساكت ساكت دادگاه رسميست
اما با همين حرف همه ساكت مي شوند
هلگا : جناب قاضي موكل من دچار حمله ي عصبي شدن
رز زلر : من اعتراض دارم اينا فقط ادا اتفارهاي موكل ايشونه شاهد مي خواد شهادت بده
سرژ : اعتراض شما وارد نيست
پيتر : خرسي ختم دادگاهو اعلام مي كنه
دامبل : اينجانب دامبلدور شهادت مي دهم كه در هنگام وقوع جرم در خوابگاه حاظر نبودم
رز زلر : من ختم دادگاه را با مجازات مجرم يعني دامبل اعلام مي كنم
دامبل : من شكايت دارم بعد تو منو به مجازات محكوم مي كني
در همين موقع صداي در همه را از توهم دراورد
رز هافلپاف در حالت خواب لاودگي به سمت در رفت
شاهزاده : سلام شما با شاهزاده ي نيمه خالص صحبت مي كنين امرتون چيه ؟
هلگا : راستي دادگاه چي بود ؟
رز زلر : اصلا در رابطه با چي قضاوت مي كرديم ؟
دامبل : چرا من شكايت دارم ؟
سرژ : تو شكايت مي كني بعد مي پرسي واسه چي شكايت مي كنم ؟
دامبل : شكايتم از توه
سرژ :چرا اينجا همه از من شكايت دارن ؟؟؟!
هلگا چند بار رز را صدا مي زند اما حواس رز پرت بود و متوجه نميشه پس هلگا بالشتش رو به سمت رز پرتاب مي كنه
رز در اثر ضربه ي از توهم بيرون مياد از اين رو بالشتش رو به سمت هلگا پرتاب مي كنه و اين بود تاريخچه ي بالشت پراني


هافلپاف هرم نبض آتشين ماست در شرجي عشق و اشتياق
تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۱:۲۰ دوشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۴
#13

شاهزاده خالص


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۵۲ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۵۷:۵۶ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 460
آفلاین
زاخی: این که نمی شه این خواب باید تعبیر شه
همه: که چه؟
زاخی: که بفهمیم یعنی چه
همه: خب کی میتونه تعبیرش کنه؟
زاخی نمی دونم
همه: زرشک!!!
سیریوس:من یه نفر رو میشناسم
همه: کیه
سیریوس: یکی که وقتی ارنی بودم تو نمایشگاه کتاب دیدمش. اومده بود حاجی رو ببینه. ویگولندزج عله بهش کارت مسئول جلسه داده
همه: کدوم عله؟
هپزیا: همون که رنگارنگه برای شاپرک ها یه خونه ی قشنگه... کدوم کدوم شاپرک؟..............
رز: مثل این که این حسابی قاتی زده
ادوارد:اوه! آره!
زاخی: خب سیریوس اون کیه؟
سیریوس: اون کسی نیست جز (نه هوخشتره نیست!) شاهزاده خالص
زاخی خب چی کارش کنیم؟
سیریوس: زنگ بزنیم بهش بگیم بیاد اینجا
تریسی: راستی اون چرا نیومد خوابگاه
زاخی: آخه خونه اش نزدیک بود شبا می ره خونه
سیریوس: اینا رو ول کن. شماره اش رو از کجا بیاریم
زاخی : نگران نشو من شماره اش رو دارم
زاخی دفتر تلفنش رو باز میکنه
زاخی: آها... اینجاست من میگم تو بگیر
سیریوس: بگو
زاخی:02177808706
سیریوس: الو؟؟؟؟
یه نفر از پشت خط:بله؟
با شاهزاده خالص کار دارم
-اشتباه گرفتی!
-نه! نه! صبر کن «دانیال»
-آها.....صبر کن
شاهزاده گوشی رو بر می داره
-الو....
-الو.....سلام شاهزاده خودتی؟! من سیریوسم
-اِ... سلام . چطوری؟
-خوبم...یه سر بیا خوابگاه
-چه خبره؟
-بیا می فهمی . قضیه تعبیر خوابه
-آها.... باشه، گوشی رو بزار اومدم....
و این گونه شاهزاده به سوی خوابگاه به راه افتاد


تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۹:۴۸ دوشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۴
#12

هپزيبا اسميتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۴۸ چهارشنبه ۱ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۵۱ چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۸
از از جهندم سياه همسادتونم نمي شناسي؟؟؟؟؟؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 998
آفلاین
شب حدود ساعت هاي دوازده همه لامپ ها خاموش شده و همه خوابن

هلكا:‌زاخي خوابي
زاخي :‌آره
هلكا :‌مي گم فهميدي امروز تو تمرين كوئيديچ چي شد ؟‌
سيريوس:‌مگه نمي بينين خوابم آروم تر
هلن:‌بچه ها هپزيبا داره تو خواب حرف ميزنه
سيريوس:‌بيدارش نكن ببينيم چي ميگه
هپزيبا :‌اوه تام عزيزم دوباره اومدي چه گل هاي قشنگيه واي مرسي شيطون
سرژ:‌يكي اينو از برق بكشه
زاخي :‌نه صبر كن داره حساس ميشه
هپزيبا:‌اوه اينم خيلي نازه بزار برم جلوي آينه ببينم بهم مياد يا نه
رز و پيتر
هپزيبا:‌نننننننننننننه
هپزيبا بلند ميشه لامپ ها رو روشن مي كنه ميره جلوي آينه
هپزيبا :‌آخيش
زاخي:‌آينده تو تو آينده ديدي ؟
سيريوس:‌خيلي فرق نمي كنه البته
هلكا:‌چته روله سي چي ايجور شد ؟(چته عزيزم چرا اينجوري شد ؟)
سيريوس و زاخي
هپزيبا:‌داشتم خواب مي ديدم واي نزديك پانصد سالم شده بود بعد رفتم جلوي آينه يهو واي ماماني بد بودم
سيريوس:‌گفتم كه تغيير نمي كني حالا تو فهميدي هلكا چي گفت ؟
هپزيبا:‌آره
زاخي:‌چطوري؟
هپزيبا:‌تو پرانتر نوشته چي گفته ديگه

زاخي:‌ها اون تام عزيزم كي بود ؟
هپزيبا:‌هوم اون انگاري ميومد ديدنم ...اصلا به شما چه ربطي داره ها؟
سرژ:‌طبق استناد هاي من اون موقع پانصد سالت نبوده پانصدو خورده اي سالت بوده
هلكا:‌تو از كجا مي دوني ؟
سرژ:‌آخه شجره نامش دستمه
زاخي:‌ببين اين تام آخرش چي مي شه
سرژ از زير بالشتش يه برگه در مياره و نگاه مي كنه
سرژ:‌نچ آشنا فقط هلكا اينجاست كه مال چند هزار سال پيشه بعد هپزيبا كه مال پانصد ششصد سال پيشه
(تولدش) بعدم زاخي كه مال الانه
سيريوس:‌اينها اونوقت الان همه اينجا چي كار مي كنن؟
سرژ:‌نمي دونم هرجور حساب مي كنم نمي شه
پيتر:‌خرس قشنگم تپلي و نازي خر و پف


پنهان شده ام

پشت ابر چشمهايم...

باران در اتاق من است...

خالي هاي اتاقم را

از تصوير زنده ي نامش پر مي كن


خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۹:۲۶ شنبه ۱۷ دی ۱۳۸۴
#11

اوکهارت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۲ یکشنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۰۴ شنبه ۶ آذر ۱۳۸۹
از ازكابان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 78
آفلاین
در همين هنگام صداي گريه مياد
ادي:گريه
هلگا:بچه كم بود اينم اضافه شد
همه موافقت ميكنن
ادي:زاخي ناراحت نباش پسونكه منم گم شده
زاخي:بهتره گروه تجسس راه بندازيم و اداي كاراگاهها رو ميگيره
همه با اين نظر موافقت ميكنن ميبينن گريه ادي بنده اومده ميگه هورا سيندرلا عروس شد قصه ما تموم شد
همه با كنجكاوي تلوزيونو ميبينن
زاخي سرفه ميكنه سر پسونك از دهنش ميپره بيرون وقتي چراغا خاموش شده بود از ترس گاز گرفته بوده
ادي هم گفه دستشو وا ميكنه و ميخنده ميگه از همين الان الزايمر گرفته
ادي:خبر روز سن پسونك خوردن بابلا رفت

مشكل كوتاهي پستت مشكل كوچيكي نيست!
وقتي كسي كه داره شروع ميكنه به نمايشنامه نويسي حداقل با بلندتر كردن پستش ميتونه بدي پسش رو كمي بپوشونه.
اگر بخواي باز به همين صورت كوتاه بنويسي فكر نكنم بتوني پيشرفتي بكني.بايد سعي كني بلند تر بنويسي نمايشنامه هات رو.
هر وقت يه سطحي رسيدي كه واقعا نمايشنامه نويسي يا همون رول نويسيت عالي شد اون موقع ديگه به كوچيك و بزرگ بودنش توجه نميشه.اون موقع همه دوست دارن خوبي هاي پستت رو ببينن.
همين.
در ضمن بر روي پارگراف بندي افراد خوب سايت هم دقت بكن و نجوه پارگراف بندي و علامت گذاري خوب رو ياد بگير تا باز بهتر بتوني بنويسي
در كل خوب بود
**دامبلدور**


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۱۸ ۲:۴۴:۴۷


خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۵:۴۹ شنبه ۱۷ دی ۱۳۸۴
#10

رز زلرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۸ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۳۶ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
از خوابگاه مختلط هافلپاف!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 181
آفلاین
مشتي ؟؟؟؟
زاخي : مشتي تو اينجا چكار ميكني چي شده سري به ما زدي ؟؟
سرژ : رات ميگه دلمون برات تنگ شده بود
مشتي : من نتوسنت اومد اون ها نگذاشت
هپزيبا : انگيزه ي شما براي موميايي شدن چي بود ؟ اقاي مشتي ؟
مشتي : اين باند از جلوي صورت من بازكن خواهم گفت !

رز ز: زود باشين ديگه بازش كنين الان خفه ميشه
هلگا : نترس اين خيلي جون سخت تر از ايناس حالا ها زندست
هپزيبا : بياين بريم تو خوابگاهمون ولش كنين بابا
رز ز: راست ميگه بريم بريم كارتون داستان سيندرلا كه مخصوص گروه سني الفه رو ببينيم
هلگا : تو قبلا نديديش داستان همون پسرست كه چوبي بود بعد شد ادم
سرژ : هلگا از اون حرفا بودا سيندرلا همون پسرس كه پول پولدارا رو ميدزديد مي داد به فقيرا
رز ه :حالا ولش كنين بياين بريم ببينيم
زاخي : اره
همه به سمت خوابگاه ميرن سرز و زاخي به گوشه اي ميرن و شروع به بحث ميكنن
زاخي: مال تو سرش نرم نيست تازه زودم پاره ميشه
سرژ : مال تو خيلي نرمه تازه مزهي پلاستيك ميده
زاخي : به هر حال پستونك من از مال تو بهتره
سرژ : نه:no:
زاخي : چرا
سرژ : نه :no:
زاخي : اره
اين بحث ساعتها ادامه پيدا ميكنه در همين حال بقيه در حال ديدن فيلم بودن
صحنه اي بود كه خواهران سيندرلا لباس او را پاره مي كردن
رز ه زار زار گريه مي كرد هپزيبا ديگر تحمل نداشت و از اتاق خارج شد و هلگا و رز قهقهه ميزدند
رز ز : خيلي خنده داره
هلگا : اره من نميدونم چرا نمي گن كارتون كمدي
پيتر : بسه ديگه مي خوايم بخوابيم
رز ز و هلگا تلويزيون را خاموش كردند و چراغ را خاموش كردند و خوابيدند
همه در خواب ناز تشريف داشتند كه
اه اه اه هاي هاي زار زار
رز ز: اه اين ديگه كيه ؟
رز ه : هر كي هست گريش خيلي ضايعه
هلگا : بچه ها اون جا رو
هلگا به تخت پيتر اشاره كرد پيتر زار زار گريه ميكرد
هپزيبا : پيتر چي شده ؟
پيتر : خواب ديدم البوس خرسمو ازم گرفت داد به سرژ
سرژ : من ؟
رز : خب بعد چي شد ؟؟
پيتر : اون سرشو كند !!!
رز ه : سرژ خجالت بكش بچه رو اذيت مي كني ؟!
رز ز: واقعا كه ! سرژ از تو بعيده
سيريوس : واقعا ازت نا اميد شدم سرژ
هلگا : برات متاسفم
زاخي : سرژ زود ازش معذرت بخواه
سرژ : واقعا متاسفم كه سر خرست رو تو خواب كندم
رز ز:حالا ديگه تمام شد برين بخوابين
رز چراغو خاموش كرد همان موقع صداي جيغ زاخي امد
رز ز : ديگه چي شده
زاخي : يكي سر پستونك منو كنده
هلگا نتونست جلوي خندش رو بگيره
زاخي : تو
رز زلر هم به هلگا پيوست
و ناگهان همه خنده را سر دادند
زاخي :

خب از نظر محتوايي پست قشنگي بود كه البته اشكالاتي داشت:
1-در بعضي جاها به نظرم ميتونستي به جاي استفاده از شكلك از علامت تعجب (!) استفاده كني كه جالب تر ميشد.به استفاده از شكلك دقت بكن.
2-ديالوگهات جالب بود ولي بازم جالبتر ميتونه بشه و البته ديالوگها در اين پست خاله بازانه بود كه با اين تاپيك هماهنگي داره و خوب بود.
3-سوژه هاي خوبي هم درش استفاده كرده بودي.واقعا قشنگ بود از اين لحاظ!
4-البته فضاسازيش هم خوب بود ولي بهتر باز ميتونست باشه!

من پيشنهادي براي رفع اين مشكل برات دارم:««پستت رو قبل از فرستادن يه بار از اول با ديد يه كارشناس و نقاد يا به عنواني يك فرد بي طرف بخون و چيزهايي رو بهش اشافه كن و چيزهايي رو كم كن و نارسايي هاش رو از بين ببر»»....بببين چند بار گفتم!!
**دامبلدور**


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۱۸ ۲:۴۲:۱۶

هافلپاف هرم نبض آتشين ماست در شرجي عشق و اشتياق
تصویر کوچک شده


خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۵ شنبه ۱۷ دی ۱۳۸۴
#9

هلگا هافلپافold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۳ یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۲ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۲
از كجا باشم خوبه؟!؟!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 705
آفلاین
هلگا در حالي كه با دو تا دستاش محكم گوشهاش رو گرفته بود گفت:اي بابا...اين دختره از همون بچگيش هم جيغ جيغو بود!.....
رز در حالي كه كلاهش رو با دست محكم روي سرش نگه داشته بود دوان دوان سمت دخترها اومد!...
رز:بگين چي ديدم!....
هلن:جانداره؟
رز:
هلگا:توي كلاه تو جا ميشه؟....
رز:
هلگا و هپزيبا و هلن و رز زلر:پس صد در صد موشه!....
رز:اونم از اون گنده هاش...خيلي بي ريخت بود...راستي من يادم رفت بپرسم..در پشتي كجاست؟...
هلگا خواست بگه خوابگاه در پشتي نداره كه يهو صداي جيغ پسرا اومد....
پيتر:داره مياد اين طرف....ااااااااايييييييي....
زاخي:خودم دارم ميبينم كور كه نيستم!...و درست در همون لحظه با مخ ميره توي ديوار!...
سيريوس:وااااااااي....پيچيد سمت من!....
سرژ:يادم رفت گوشكوبم رو بردارم!.....بريم تو خوابگاه...بدو داره مياد اين طرف....پسرا يه دفعه سه تايي با هم ميپرن توي خوابگاه و در رو پشت سرشون ميبندن!....
سرژ و زاخي و پيتر: چقدر گنده بود!....
هپزيبا:موميايي از كجا ديگه پيداش شد؟...ما كه اينجا قبلا مومياي نداشتيم!....
هلگا:آره بايد يه سمپاشي درست و حسابي بكنيم تا كل زندگيمون رو مومياي برنداشته!...
بروبچز:
هلگا كه تعجب كرده بود گفت:چي شده؟!
زاخي:نه يه لحظه واستين....هلگا مومياي چيه؟!....
هلگا:يه چيزي شبيه مورچه كه چوب ميخوره!
سرژ: اون موريانست نه مومياي!....
هلگا كه حسابي سرخ شده بود و هر كي كه قيافش رو ميدي بي برو و برگرد ياد لبو ميفتاد گفت:منظورم همون بود ديگه.....
رز زلر گفت:حالا به نظرتون ما بايد با اين جنازهه چيكار كنيم؟(نكته كليدي:هلگا قيافه متفكرانه به خودش ميگيره بلكه معني جنازه رو درك كنه!)
سيريوس:ميكشيمش!
سرژ:خودش قبلا مرده!...
سيريوس:پس ميزنيمش!...
سرژ:از بس كتك خورده مرده!...
سيريوس:حب پس چيكارش ك.......
يه دفعه در باز شد و يه فرد باندپيچي شده اومد تو!
هپزيبا:مومياييييييييي.....و غش ميكنه!...پشت سرش هم بقيه دخترها و پسرها(!)...غش ميكنن!...
******************يك ساعت بعد********************
هپزيبا:اي..اي..اين چي م..ميگيه؟...
هلگا:مث..مثل اينكه گشنشه!...
زاخي:چرا مذخرف ميگي؟مومياي كه گشنش نميشه...اين ميخواد باندش رو باز كنيم حرف بزنه!...
پيتر كه از يه ساعت پيش تا حالا چشم از موميايي بر نداشته بود و حتي پلك هم نزده بود گفت:شايد مي خواد بخورتمون!...
رز زلر:پيتر حرفا ميزنيها!...مومياي كه آدم نميخوره!....
انگار مومياييه از برنامه هاي سينما 2006 هم جالبتر بود كه يك ساعت تمام همه زل زده بودن توي چشمش و هيچكس هم حتي موقع حرف زدن نگاهش رو از روش بر نميداشت!...انگار همه ميترسيدن توي يه چشم به هم زدن دخلشون رو در بياره!....
هلگا در حالي كه هنوز زل زده بود به موميايي:بريم كمك بياريم!....
هپزيبا:نميشه!....
رز هافلپاف:چرا نميشه؟....بلاخره يكي بايد بره ديگه...
هپزيبا:آخه اين يارو جلو در نشسته...هر كي بخواد بره بايد از كنارش رد بشه!....
-من خسته است!...
هلگا:پيتر تو بودي؟....
پيتر:نه...سرژ بود!....
هلن:سرژ چرا خسته اي؟...
سرژ:من نبودم كه!....
همه: موميايي بود!.....
جيييييييييييييغ
-مشتي ترس نداشت!...از من نترس!...
هلگا:اين به خودش چي گفت؟.....
هپزيبا كه قيافه متفكرانه اي به خودش گرفته بود گفت:نگفت مشتي؟....
سيريوس:اكه خدا....چقدر گيوه هاش شبيه گيوه هاي مشتيه؟ببينم اينم در دوران حياتش دمپايي فروشي داشته؟! ....زاخي:جل الخالق!
بروبچز:مشتي؟......

واقعا جالب بود!
با اينكه گفته بودم زياد هم استفاده از سوژه هاي تكراري مثل سريال شبهاي برره جالب نميشه ولي اگر دقت كنيد اين مثال همون استثناء هايي بود كه گفتم.خيلي قشنگ وقتي ربطش بدي به موضوع جادوگري واقعا جالب ميشه.
ربط دادن موميايي به مشتي در اوج داستان و در حالي كه كسي فكر نميكرد اون مشتي باشه و از فكرش اومده بودن بيرون كلا يه دفعه مشتي سر و كلش پيدا ميشه.واقعا جالب بود!...به فكر من كه يه چنين چيزي نرسيده بود.حتي تا آخرين لحظات خوندن پست نميتونستم حدس بزنم چي ميشه و اين نمايانگر يه پست عاليه كه خواننده رو براي خوندش ترغيب ميكنه.
واقعا خوب بود و ديالوگهاي زيبايي داشت.سوژه خوبي بود و روند كلي داستان رو خوب پيش بردي ولي به نظر من همه بايد توجه بكنين كه روند داستان كند پيش بره كه بعدا سوژه كم نياد.
آفرين!
**دامبلدور**


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۱۸ ۲:۳۵:۳۳

هاف[size=large][color=FF0066]ل[/co


خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۸:۱۷ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۴
#8

رز هافلپاف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۹ جمعه ۲۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۴ جمعه ۳۰ تیر ۱۳۸۵
از خوابگاه مختلط هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 254
آفلاین
هلگا در حالی که از خوشحالی داشت پر در میاورد رو به رز کرد و گفت : بیا با هم بریم ببینیمش به نظرم خیلی جالب میاد . در همین هنگام برقا رفت رز که به شدت ترسیده و همچنین نمی خواست در برابر هلگا هم کم بیاره گفت باشه من از در پشتی میرم هلگا قبول کرد اتاق به شدت تاریک بود و صدای سوزباد از پنجره به داخل میامد یک هو هلگا برگشت و گفت : مگه ما در پشتی داریم؟
همه : هااااااا نه
هلگا با تعجب داد زد : رز گم شد
رز در حالی که داشت به دنبال یک در می گشت تنها نور شمعی را میدید که در دست یک ادم در حال نزدیک شدن است
رز در حالی که فکر می کرد هلگا امده دنبالش ا امید واری داد زد : هلگا نور نزدیک میشد و رز همچنان به طرف نور می دوید
در جمع دختران
یکی: حالا چی کار کنیم
یکی دیگه : نکنه .... هیچی
هلن : نکنه چی بگو من طاقتش رو دارم سر خواهر غزیزم چه بلایی میاد
همون یکی دیگه : نکنه .... مو مو مومیایی
در همین لحظه صدای جیغ رز اومد ...

خب نمايشمت سوژش رو از سريال شبهاي برره گرفته بود كه خب اين از يه نظر بده و از يه نظر خوب.
نظر خوبش كه هيچي!
از جهت منفي اگر نگاه كني ميبيني كه خيلي هم به كار بردن اين سوژه ها در رول پليينگ جالب از آب در نمياد!...اگر سوژه چيزي باشه كه كسي تا حالا نديده باشه اونو خيلي عالي تر ميشه!
ديالوگهاي نمايشنامت هم خيلي خوب نبود و بايد به حالات فردي اون فردي كه داره اين ديالوگ رو ميگه فكر كني و خودت رو در اون حالت قرار بدي و ببيني طرف چه شكلي ممكنه صحبت كنه و اون صحبتش رو به عنوان ديالوگ بنويسي.
فضاسازي نمايشنامت هم خوشبختانه داره رو به پيشرفت جهتگيري ميكنه و اگه يه خورده تلاش كني خيلي بهتر ميشه.
الان يكي از مشكلات نمايشنامه هاي تو كوتاه بودنشونه كه يه جورايي نشان از ضعف در سوژه ميده كه بايد برطرف بشه.
در ضمن يه پيشنهاد:««سعي كن سوژه هاي جالبي كه در روز برات پيش مياد رو تويه ذهنت يا رويه كاغذ ثبت كني و در نمايشنامه ها به كار ببندي.خود من شده كه يه سوژه رو نوشتم و بعد از چند هفته ازش در يه نمايشنامه استفاده كردم.منظورم اين نيست كه تمام سوژه هاي اون روز رو بياري همون رو استفاده كني....نه!...مينويسي و بعدا ميتوني ازشون استفاده كني.زودتر كه چه بهتر!»»
**دامبلدور**


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۱۸ ۲:۳۰:۱۲

[b][size=medium][color=0000FF]توی آسمون دنیاهر کسی ستاره داره .Ú


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۴
#7

هلگا هافلپافold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۳ یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۲ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۲
از كجا باشم خوبه؟!؟!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 705
آفلاین
پيتر:كسي خرس من رو نديده؟....نميدونم كجا غيبش زده!...دلم براش تنگ شده!...
هپزيبا و رز زلر نتونستن جلوي خودشون رو بگيرن زدن زير خنده!...
هلگا كه دست كمي از اونا نداشت نخودي خنديد و گفت:آخي بميرم...يعني الان به نظرت كجاست؟.سردشه؟..گرسنشه؟...كجا ميخوابه؟....
پيتر بالشتش رو برداشت و پرت كرد سمت دخترا و گفت:به خودتون بخندين با اون عروسكهاي مسخرتون!...همين زاخي...همين زاخي كه الان اينجا واستاده شبها پستونك ميخوره!...
صورت زاخي سرخ شد و سعي كرد يه چيزي بگه ولي انگار اولين كلمه اي كه به زبون آورد مجوزي بود براي خنده بچه ها چونكه يه دفعه صداي سرژ و سيريوس اومد كه جيغ زدن و از خنده دلشون رو گرفته بودن و دخترا هم كه نميتونستن حرف بزنن و فقط بعضي وقتها تيكه هايي از كلمه پستونك بين خنده هاشون شنيده ميشد!...زاخي زير لب گفت:الهي درد بي درمون بگيري پيتر...من يه چيزي به تو گفتم بايد بياي جلوي اين همه ساحره جار بزني؟...
پيتر خواست يه چيزي بگه كه يهو در باز شد و ...
هلگا:كيه؟....
-هوووووووووو
سيريوس:اكه خدا...كيه؟...
-هوووووووووو
هپزيبا كه ترسش گرفته بود گفت:ن..ن..نكنه دزده؟...من ميترسم!... ...
سرژ:ترس نداره كه تا وقتي من اينجام تو نبايد بترسي!
هپزيبا:سرژ برو ببين كيه!
سرژ:چرا من برم؟...پس اين زاخي فقط بلده پستونك بخوره؟..
هپزيبا:د برو ديگه...به خاطر من!
سرژ:باشه ميرم!
هلگا:چه مشكوك!...
سرژ:من تنهايي نميرم بقيه پسرا هم بايد بيان!
هلن:بابا هركي بود ديگه اومد تو...خب بجنبين ديگه!...من يه ملاقه هم دارم اگه ميخواين ميتونم بدمش به شما به عنوان سلاح سرد ازش استفاده كنين! ...
سرژ:من نميدونم زاخي و سيريوس و پيتر هم بايد بيان!....
بعد از يك ربع ساعت جنگ و جدال پسرا رفتن ببينن دم در كيه كه يهو.....
اكه خدا...موميايي....



خب من واقعا لذت ميبرم از خاله بازي ها مفرط!...گرچه بايد مثل اينكه سختگيري رو شروع كنم كه شما بهتر بنويسيد!
البته منظورم كلي بود چه الان نشستم وقتي آف بودم نمايشنامه هاي اين تاپيك رو خوندم و ديدم شديدا بد شده و بايد خودمون رو تقويت كنيم!(منظورم اين پست تو نبود هلگا!...كلي گفتم واسه همه ي پستا!)

خب نمايشنامت نسبت به بقيه نمايشنامه ها بهتر بود!
فضاسازيش هم بد نبود...يعني خب بازم فضاسازيش از نوع خاله بازي بود!!
به هر حال به نظرم بهتره ديگه جدي نوشتن رو باز شروع كنيم و سخت گيري بكنيم!
هلگا جان شما هم همين كارو بكن به عنوان ناظر!
بايد از همين الان سختگيري رو شروع كنيم!...خاله بازي ممنوع!

دلي كل سوژه هاش به نظرم خوب بود و از نظر سوژه چيزي كم نداشت و ديالوگهاشم بد نبود و ميتونست بهتر باشه!
يعني به نظرم تويه نمايشنامه هاي قبليت ديالوگ هاي بهتري مينوشتي!
به هر حال همه ي سايت پر شده از روابط عاطفي بين شخصيته ها!...البته تويه تاپيكهاي طنزي مثل اين بد نيست ولي هيچ وقت جاهاي ديگه اين شكلي ننويسين!
اگر ببينم بازم...همه رو ميگم!...اگه ببينم از اين به بعد كسي خاله بازي ميكنه بهش تذكر شديدي ميدم!
پس توجه كنيد!

به هر حال پستت خوب بود هلگا و نقد هم تحت تاثير جو كلي تاپيك قرار گرفت!
اگر سطح بندي باشه من بهت خوب ميدم ....ولي بايد تلاش كني حتي خاله بازيتم خوب باشه!...به هر حال خوب بود!....ايشاالله از تاپيكيهاي خاله بازانه ميزنيم و به تاپيكهاي جدي تر اضافه ميكنيم!
در صدد هستيم!
فعلا!

**يك پيشنهاد**(از اين به بعد ميخوام پايان نقدام اگر يادم بمونه يه پيشنهاد كلي هم بدم كه ممكنه اصلا به تاپيك مربوط نباشه ولي به هر حال فكر كنم مسمر ثمر باشه!
««سعي كنيد هميشه نمايشنامه هاتون رو قبل از فرستادن يك بار ديگه بخونيد و غلطهاي املايي-پارگراف بندي-جملات نامفهوم-كلماتي كه ميشه جاشون كلمات بهتري گذاشت-علامتهاي نگارشي و خيلي چيزهاي ديگر رو در نمايشنامتون اصلاح كنيد!...يك بار ديگه خوندن از نمايشنامه اصلا ميتونم بگم باعث ميشه نمايشنامتون به كلي رنگ ديگه (و البته بهتري) بگيره!...مطمئن باشيد!
(ناظر-دامبلدور)


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۱۵ ۱۷:۳۰:۳۶

هاف[size=large][color=FF0066]ل[/co


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۱:۰۴ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۴
#6

هپزيبا اسميتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۴۸ چهارشنبه ۱ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۵۱ چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۸
از از جهندم سياه همسادتونم نمي شناسي؟؟؟؟؟؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 998
آفلاین
هپزيبا:‌بعد عمري اومدم پست بزنم ها!من يكي زمين بخواب نيستم!
همه دخترها مي رن مي شينن روي زمين سالن اجتماعات...
هلن:‌زري به نظرت من خيلي شبيه صندليم؟!
رزي: ‌نه چه طور مگه؟!
هلن:‌آخه نشستي روي من!!
هپزيبا:‌برو بچ اگه سردمون شد چي كار كنيم؟!
رزي:‌ميريم پيش شومينه
هپزيبا:‌نه اگه خيلي سردمون شد چي؟‌!
رزي:‌مي چسبيم به شومينه!
هپزيبا:‌اگه ديگه نتونستيم طاقت بياريم چي؟‌
رزي:‌شومينه رو روشن مي كنيم!!!
هپزيبا
هلگا:‌بايد يه جوري حالشون رو بگيريم!
رزي :‌من يه نظري دارم گوشتون رو بيارين...
همه ميرن طرف رزي...
هلن:‌من استقبال مي كنم!
هلگا:‌من گاز اشك آور رو توصيه مي كنم!
زري:‌هپزيبا تو چرا اين شكلي شدي؟!!
هپزيبا قيافه عجيب غريبي به خودش مي گيره(‌از توصيفش معذوريم!)
هپزيبا:‌با اينكه قهرم باهاتون ولي چون مي خوام حال پسر ها رو بگيرم سوسك رو توصيه مي كنم!
رز:‌نه من مي ترسم تازه پسر ها كه نمي ترسن
هلگا:‌من شك دارم
هپزيبا ‌بابا الكي ميگن يه سوسك بگير جلوي پيتر ببين چه جوري جيغ ميزنه!!
هلگا:‌د نمي شه ديگه!
هپزيبا:‌چرا نميشه؟
رزي:‌اصلا سوسك از كجا بياريم؟
هپزيبا دستش رومي بره لاي موهاش!
هلن:‌مي خواي از لاي موهات سوسك در بياري؟!!
هپزيبا:‌نچ من تو خوابگاه چند تا سوسك دارم!
دخترا :‌نع!
هلنا:‌خب مي توني بريزيشون رو سر پسرا؟
هلگا:‌آره بايد از زير در با چوبدستيش سوسك هارو احضار كنه بعد وسط راه ولش كنه
يهو همه شيرجه مي زنن طرف در خوابگاه و از زير در تو رو نگاه مي كنن...
هپزيبا:‌اهم اهم به نظرتون من نبايد برم زير در رو نگاه كنم؟
هلن:‌چرا خب!
بقيه بلند مي شن و هپزيبا از زير در با چوبدستيش كارش رو انجام مي ده...
هپزيبا:‌تموم شد...حالا عقب وايسين!
يهو در خوابگاه باز ميشه و همه پسر ها رديف ميان بيرون
پيتر:‌ديدم من...به خدا من يه سوسك ديدم!
زاخي:‌كي سوسك انداخت به جون ما؟
همين جور كه پسر ها حرف مي زدن دخترا مي رن تو خوابگاه هپزيبا هم همه سوسك ها رو جمع مي كنه...
سيريوس :‌ا ..اصلا ااا شماااا چ چ چرا تتترسيدين؟
هلن:‌تو خودت چرا ترسيدي؟
سيريوس:‌واسه همدردي با اينها!!
زاخي:‌زير سر كدومتون بود؟
زري:‌هپزيبا!!
هپزيبا :‌....‌آهاي وايسين ببينم!!
زاخي و پيتر و سيريوس و شاهزاده هجوم ميارن سمت هپزيبا و رزي كه با حرف هپزيبا همه سر جاشون خشك ميشن...
هپزيبا:‌دست ها بالا!!
همه دستت ها مي ره بالا...!
هپزيبا:‌سر ها پايين!
همه سر ها مي ره پايين...!
هپزيبا:‌خدايا توبه! من سر كارم يا شما؟
سيريوس:‌حرفت رو بزن مي خوايم بيايم بزنيمت
هپزيبا:‌رزي تو چي؟
زري:‌ديدم دعواست گفتم منم بيام!
هپزيبا ‌تا اطلاع ثانوي من مرجعم رو تغيير دادم!
زاخي:‌حيف!
پيتر :‌من خوابم گرفته...
هلكا:‌اهه تازه مي خوايم بزن بكوب راه بندازيم!

------------------------------------------------------------------
خوب ببخشين اصلا خوب نبود موقع امتحاناست ديگه

خب هپزيبا اولا اينكه پستت از لحاظ ويرايشي ضعيف بود واقعا!...يعني از قبل بدتر شده بود!....براي همين من يه كم توش دست بردم!...ميتوني الان ببيني چي شده!...البته بازم خوب نيست!
در كل نمايشنامت درسته كه تويه تاپيك خوابگاه نوشته شده بود ولي يادت باشه نمايشنامه يه قسمتيش توصيف اطراف رو ميخواد و فضاسازي احتياج داره!
درسته بر فرض يك جاهايي ديالوگ زياد ميشه(نمايشنامه بايد ديالوگ داشته باشه!...نداشته باشه كه نمايشنامه به حساب نمياد!)...ولي ديگه نبايد همه جا ديالوگ باشه!
به هر حال بهتر از اينا مينوشتي!
شايد به قول خودت بعد از عهدي و قرني اومدي اونم وسط امتحانا به خاطر همون بوده!

به هر حال...
**دامبلدور**


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۱۵ ۱۱:۵۶:۱۱

پنهان شده ام

پشت ابر چشمهايم...

باران در اتاق من است...

خالي هاي اتاقم را

از تصوير زنده ي نامش پر مي كن







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.