ربطی به بالایی نداره!!!
-----------------------------
یه آهنگ ترسناک زده میشه و بعد بر روی صفحه ی سیاه ، با خطی درشت و سفیدرنگ نوشته میشه:
کمپانی فیلم سازی HCO تقدیم می کند!
بعد با خطی خیلی درشت و قرمزرنگ نوشته میشه:
"زاخی، اعجوبه ی قرن!!!"
بعد تیتراژ با یک آهنگ تکنو و هیجانی می یاد بالا:
بر اساس طرحی از: پیتر پتیگرو ، هلگا هافلپاف
با حضور افتخاری زاخاریس اسمیت به نقش زاخی
ناظرین: هلن، پیتر پتی گرو و آلبوس دامبلدور
نویسنده و کارگردان و همه کاره به غیر از اونایی که گفته شده: آنیتا دامبلدور
بعد صفحه آبی میشه و روس صفحه نوشته میشه: "قسمت اول"
بعد صفحه آروم آروم روشن میشه و تصویر کره زمین نشون داده میشه و زیرش نوشته میشه:
" کره ی زمین"
تصویر زوم میشه روی آسیا و بعد روی ایران و زیرش نوشته میشه:
" ایران – سال 83"
تصویر روی تهران زوم میشه و زیرش مینویسه:
" تهران – ساعت: 13 بعد از ظهر"
بعد روی یک خانه زوم میشه و زیرش مینویسه:
" خونه ی زاخی...."
دوربین میره توی یک اتاق بهم ریخته و نامرتب که یه تخت نامرتب سمت راستشه و یه کامپیوتر توپ هم گوشه ی چپ اتاقه. دوربین میچرخه و زوم میکنه روی در اطاق و ناگهان در باز میشه و پسری با کیف و کوله باری از علم!!! با عجله وارد اتاق میشه و داد میزنه:
- کار دارم مامان........یک ساعت دیگه میام.
و با عجله کیفشو پرت میکنه روی تخت و با یک حرکت سریع، یه مجله از زیر بلوزش در میاره و میره پشت میز کامپیوترش و شروع میکنه به ورق زدن مجله...
دوربین یواشکی میره پشت پسر و میخواد که مجله رو دید بزنه اما پسر( زاخی) چنان مجله رو گرفته که هیچی دیده نمیشه. دوربین هی زور میزنه تا شاید چیزی ببینه ولی زاخی مجله رو محکم تر اون حرفا گرفته. حدود پنج دقیقه دوربین هی این ور و اون ور میره و هی به خودش فشار وارد میکنه!!! که آخر صدای آنیتا در حالی که فریاد میزد :" بکش اون ور اون کلتو!!!!" شنیده میشه. زاخی هم که حسابی هول کرده بود، با عجله مجله رو میگیره جلوی دوربین و با انگشت لرزانش خطی رو نشون میده که روش نوشته شده بود:
"
www.jadoogaran.org "
صفحه تاریک میشه. اینبار کامپیوتر روشن بود و دوربین روی صفحه ی پر پر کن کامپیوتر زوم میکنه و ساعت رو نشون میده:" 18 ب.ظ"!!!
صدای زنی جیغ زنان میگه: " زاخی......ساعت شیشه....بیا ناهارتو بخور!!!!"
دوربین با یه حرکت سریع میره روی چشمای سرخ و از حدقه بیرون زده ی زاخی و زاخی داد میزنه:
" مامان جون.....اینترنتش خوشمزه تره!!!!!"
صدای زن با عصبانیت گفت:" چی گفتی؟؟!!"
و زاخی یهو با دستش زد روی دهنش و گفت:" هیچی!!!! یعنی سیرم!!!"
و باز با چشمانی چون چشم الستور، به صفحه ی مانیتور خیره میشه. دوربین میچرخه روی صفحه ی مانیتور و روی قسمت adders صفحه ی وب زوم میکنه:"
www.jadoogaran.org"
دوباره صفحه تاریک میشه. اینبار چراغا خاموشن و فقط نور کامپیوتر سیاهی شب را در هم میشکست. تصویر میره روی چشمان خواب آلود زاخی. صدای قار و قور شکمی شنیده میشد.
صدای مامان زاخی میاد که دوباره داد میزنه: " زاخی..... مامانی ساعت دو شبه.........غذا نمی خوای؟؟؟!!!!"
زاخی داد زد:" نــــــــــــــــــــــــــــــــه!!......مرسی"
و صدای قار و قور وحشتناکی از شکمش خارج شد!!
دوباره تصویر میره توی شیشه ی مانیتور، بازهم زاخی توی نت پلاس بود!!!
تصویر سیاه میشه و دوباره میره توی اتاق زاخی. صدای آنیتا می یاد که میگه:
" یک ماه بعد؛ ساعت یک بعد از ظهر!!!"
دوباره زاخی وارد میشه. ولی اینبار با چهره ای زرد چون سندروس به همراه صدای قار و قوری که از شکمش می آمد. دوباره پرید روی صندلی و روز از نو، روزی از نو!!!
دوباره صدای آنیتا اومد که میگه:
" دوماه بعد از اون یک ماه!!!"
اینبار هوا تاریک بود و ساعت 12 شب. دوربین باز میره توی شیشه ی مانیتور . زاخی داشت با یکی چت میکرد:
- سرژ... میگی چی کار کنیم؟
- نمیدونم!!
- میگم بیا یه کاری کنیم که همه بخوان بیان هافل!
- اااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نه باب....ترکوندی!!!!
- (یه عکس سرخ شدن!!)
- خب آیکیو!!! چی جوری؟؟؟
- خوابگاه مختلط بزنیم......حموم بسازیم......کمپانی فیلم سازی راه بندازیم!!!
- ایول باب!!! ولی خودمونیم......همش که بیناموسیه!!!!
در این لحظه دوربین میره روی چهره ی زاخی که داره لبخند خفنی میزنه!!!!
صفحه سیاه میشه و بعد میره توی پارک جادوگران....
آنیتا اونجا وایستاده و باد در موهایش چنگ میزند. کادر دوربین فقط آنیتا رو داره و آنیتا موهاشو به عقب میزنه و بعد دستاش را به هم میزنه و با لبخند میگه:
- خب عزیزان....جا داره اینجا از زاخی جون و سرژ جیگر تشکر کنیم، چرا که هافل هرچی داره از سر زاخی و سرژ داره. کسایی که تلفنشون، اینترنتوشون و وقتشونو برای بهتر کردن هافل مصرف کردند. خب جیگرا !!!....تا قسمت بعدی خدانگهدار!!
و دستی برای دوربین تکون میده و میره...
آهنگ از کرخه تا راین پخش میشه...
منتظر قسمتهای دوم , سوم و چهارم باشید!
*********************
ادامه دارد......
ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۱۸ ۲۰:۰۲:۲۷
ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۱۸ ۲۰:۰۶:۳۴