هوا گرم بود!
دژ با مشعل هاي بلندي كه در هر طرف اون قرار داشتن شبيه حمام بخار شده بود.
از سالن بقلي صدايي شنيده ميشه
--مرتيكه الدنگ!مگه من علاف توام؟.....آواداكداورا!!
-كففففففففف!(صداي كف كردن فرد مذكور)
ولدمورت خيس عرق از اطاق بيرون مياد.
ولدمورت:اينم از اين سيستم تهويشون!سلايترينه ميگه بزنم تمام......اووووف!چقدر گرمه!!
-ارباب ارباب!
ولدمورت:هوووم؟ زرتو بزن!
-ارباب حمله كردن!
ولدمورت:حمله؟كيا؟ديوونه شدي؟
-ارباب....محفليا!حمله كردن!الان پشت در دژ وايستادن
ولدمورت:جل الخالق!....نگاه كنا!...يه بار اين شد دامبلدور!بي جنبه!برو گمشو الان ميام ببينم چه خبره!
ولدمورت با گامهايي خسته به سمت در اصلي دژ ميره
نگهبانها در رو باز ميكنن و ولدمورت خارج ميشه
ناگهان!!!!!!!!!!!!!!!!!
تمام اعضاي محفل ققنوس كه متشكل از چهار نفر بودن! اونجا وايستاده بودن.همه چوب دستياشون آماده تو دستشون بود.
ولدمورت:چيه آلبوس!باز زده به سرت!ميدونستم جنبه نداري
دامبلدور:اولا سلامت كو!دوما من اومدم تورو بكشم
ولدمورت:خب همين ديگه!اوني كه قراره شروع بكنه به كشتن منم نه تو!ميگم كه قاطي كردي!
دامبلدور:من اين چيزا حاليم نيست!الان همه با هم قاطي شدن.در ضمن اينقدر به من نگو آلبوس آلبوس من ولدمورتم!
ولدمورت:جل الخالق!....آواداكد....نه يعني چيزه.ببينم تو به سرت نزده؟
دامبلدور:اتفاقا چرا به سرم زده.اين آفتاب زده مخ ملاجمو داغون كرده...اووووف!چقدر گرمه!ققنوس بيا بادم بزن!
ولدمورت نگاهي به ققنوس و گريفندور و لي جردن كه با دامبلدور اومده بودن ميندازه.
ولدمورت:ببينم شماها حوص شكنجه كردين؟
ققنوس:جون مادرت!!!منو عفو كن!به جون خودم اين آلبوس ديوونه شده!....از ديشب داشت تو خواب هزيون ميگفت(توجه كنيد كه اين ققنوس همان ققنوس دامبلدور است!....يا شايد هم نيست!...چه كسي ميداند؟)
ولدمورت وقتي ميفهمه حال دامبلدور خوب نيست شروع ميكنه!
ولدمورت:هي آلبوس گوگولي!بيا اينجا پيش عمو كارت دارم
دامبلدور:آواداكداورا!
ولدمورت جا خالي ميده!
ولدمورت:بابا اين خيلي وعضش خرابه يه سنت مانگويي چيزي ببرينش!من تا چيزيم نشده برم.كاري نداري آلبوسي؟باي باي آلبوس!
و ولدمورت به سمت داخل دژ ميره.
دامبلدور رو هم ميبرن سنت مانگو يه هفته ميخوابوننش!
------------------------------------------------------------------------
دقت كنيد كه پست كاملا عاري از هرگونه جديت بود!
فعلا صلحه!
هر چقدر ميخواين بزنين برقصين تا جنگ شروع نشده
ببين دامبول جان...ديگه نه ديگه...همونطوري كه من ديالوگ هاي دامبلدور رو هميشه سعي ميكنم با دقت بنويسم و سعي ميكنم قدرت رو نشون بدم توش ديگه نبايد تو بياي ديالوگ بزين براي ولدمورت:گوگولي..
درسته رول هست.ولي كمي واقع بين تر...آخه ايقدر راحت البوس و دامبل با هم وارد گفتگو بشن..بقيه هم اونجا بپلكن؟ببين.فرقي بايد بين شخصيت هاي عادي و اين دو شخصيت(ولدمورت و داملبدور ) باشه...لطفا دقت كنيد.اصلا چه بهتر كه براي همه شخصيت ها ديالوگ هاي قوي انتخاب كنيم...!البته منظورم اين نيست كه طنز رو نابود كنيم..اون هم جاي خودش...
از اين پس پستهاي كه ين مورد رو رعايت نكنه پاك ميشه.
البته تمام اينا از زيباي نوشتت كم نميكنه..خداييش كلي حاليدم از پستت ....ايول ايول خوشمان آمد!....چه عجب پست مارو نقد كردي!كاري كردي كه كار دست تازه واردين بياد!
هر تازه واردي حف هر كاري را ندارد و حق ندارد شخصيت من و ولدي رو كوچك كنه ولي خودم چرا!
به هر حال.....
مارا ببخش!...اين پست از اون قول معروف نشات ميگيره كه ميگن:آرامش قبل از طوفان!بزار تا كاراي اصلي شروع نشده يه حالي به هولي بكنيم!....در ضمن من اخلاق و رفتار سالازار به ولدمورت دادم تا يه كم بتونم جالب تر و خنده دارتر بنويسم....ديدم نميشه با ولدمورت خشك و خالي پست خيلي خنده دار نوشت!....يعني نه اينكه نشه ولي من آمادگيشو نداشتم كه بنويسم.در كل اگه خوبي اي بدي اي از ما ديدن حلالمون كنين!(چه ربطي داشت!)در ضمن كمي خواستم نشون بدم كه ارتش ما هنوز هماهنگ نشده!با تشكر!
آلبي دومبول!!!!