ققی : اگه فیلمنامه ات رو میخوای باید من دست راست باشم ادی دست چپت
کریچر یک نگاه به ادی میکنه یک نگاه به ققی میکنه و بین یک دوراهی گیر میکنه که سرنوشت دنیای جادویی به نظر کریچر بند بوده.
ادی که میبینه کریچر توی دوراهیی گیر کرده که سرنوشت دنیای جادویی به اون بنده رو به کریچر میگه: ارباب من برام فرقی نمیکنه چه سمتی داشته باشم بادیگارد , دست راست یا دست چپ هیچ فرقی نداره مهم خدمت به شماست
کریچر که کلی با حرکت ادی حال میکنه سریع پیشنهاد ققی رو قبول میکنه
ققی هم خوشحال و خندان فیلم نامه رو پس میده به کریچر
در همین لحظه آوریل از جاش بلند میشه و گیج و گنگ به اطرف نگاه میکنه
- من کیم؟ این جا چیکار میکنم؟ کی منو .........
در همین لحظه کریچر میپره وسط حرفش: ادی این زنت رو جمع کن , اینجا زنو بچه زندگی میکنه
ادی رو به کریچر: زن نه ارباب شوهر
کریچر:
ادی ادامه میده: نگاه کن ارباب من زنم اون شوهره
کریچر : چه لوس , خب اینو جمع کن
ادی میره سمت آوریل تا اون رو ببره خونه اما اوریل دست ادی رو میزنه کنار: تو کی هستی بی حیا
ادی رو به کریچر: ارباب این حافظش رو از دست داده چه کنیم
کریچر یکم فکر میکنه و میگه: من میگم بهتره یک زندگی خوب رو بهش هدیه بدیم , و رو به آوریل میگه اون زندگی ملالت بار قبلی دیگه تموم شد
- تو کوژان هستی منم کاچارم تو و من زنو شوهریم
همه با چشمان گشاد نگاه میکنن آنیتا در این لحظه با مشاهده ی بازی کثیف روزگار خودش رو فوربیدن میکنه تا نتونه وارد سایت بشه
کریچر ادامه میده: الان من اینجا رئیسم هر کی بخواد خلاف حرف من حرف بزنه مثل الان بوق میزنم به رولش , هر چی من میگم همونه , حزب یعنی من , من یعنی قدرت
و چون خیلی با این جملش حال میکنه میگه اینو بزنن سر در ساختمون حزب
در همین لحظه در ساختمون باز میشه و کلی خبرنگار وارد ساختمون میشن تا با کریچر مصاحبه کنن
یک خبرنگار: سلام , شما خجالت نمیکشین اومدین واسه خودتون رئیس بازی در مییارین و صدای مخالفا رو توی نطفه خفه میکنین
کریچر(با صدای علی دایی ) : من؟...........خیلی ببخشیدا .....شما انتظار دالین هر کی هل کاری خواست بکنه منم نگاه کنم
یک خبرنگار دیگه: شما چرا ققی رو نگه داشتین اون در گوش شما چی گفت
کریچر: دیگه دالین وارد مسائل خصوصی میشین ..... من از شما میپلسم زنتون چند سالشه؟
خبرنگاره: زن من 24 سالشه ..... قد 165 ...چشم ابرو مشکی......وزن 55 کیلو .... بدون مادر زن.... به بالاترین پیشنهاد
کریچر: نه بلادل من ما خودمون زنو بچه دالیم
و با دست آوریل رو نشون میده
یک خبرنگار دیگه:چه برنامه هایی برای حزب دارین آیا اصلا بهش فکر کردین یا قدرت , چشم شما رو کور کرده
کریچر: بله من فکر کردم ...برنامه های بلند مدت و کوتاه مدت داریم
برگزاری کلاس های زبان , قرائت کتاب مرلین, نقاشی , خط با قلم درشت, شنا و تئاتر از جمله برنامه های ما هستن که همین الان داشتیم کلاس تئاتر رو برگزار میکردیم
یک خبرنگار: شرکت در این کلاسها برای عموم آزاده؟
کریچر: بله بله از فردا ثبت نام رو شروع میکنیم
خبرنگارها سوار وانت میشن و میرن
کریچر رو به بروبچ: حالا کی مربی نقاشی میشه؟
هیچ کس حرفی نمیزنه
کریچر: خط
سکوت
کریچر: زبان
سکوت
کریچر: شنا
همه : من ...من ... من
کریچر: نخیر هر کی تک بیاره
و بدین ترتیب 50 نفر دور هم جمع شدن تا تک بیارن