هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۲:۲۷ دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۵

ریونکلاو

راجر دیویس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۱۲:۲۵ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
ریونکلاو
پیام: 1220
آفلاین
هي مي‌خوام تو رول دخالت نكنم نمي‌زارين ديگه!
-----------

يهو فلور دلاكور اونجا با پوششي نامناسب ظاهر ميشه و شيرجه ميزنه تو استخر!!
كريچر: (همون اسمايله)
در همين لحظه راجر هم پشت سر فلور با پوششي نامناسب‌تر ظاهر مي‌شه و شيرجه مي‌زنه تو استخر!!
آوريل و وينكي و ادي:
و پشت سر راجر مي‌پرن تو كه باعث مي‌شه آبي روي صورت كريچر بريزه و اون از شوك بيرون بياد

كريچر كه هنوز مثل هالكه پشت سر اونا مي‌پره تو استخر كه به خاطر قانون ارشميدس (شما فرض كن قانونه) جرم اضافي براي جا شدن كريچر تو استخر از آب كسر مي‌شه و آب اضافي به بيرون مي‌ريزه و دخمه‌ي حذب زيرآب غرق مي‌شه

از اون طرف خوني كه خيس آب شده و داره اثرات خونش از بين مي‌ره! (آبش به دليل ريختن لوازم آرايش فلور و آوريل و وينكي و ادي تو آب خاصيت شويندگي داشت×) عصباني مي‌شه و چوب‌دستيش رو مي‌كشه بيرون و كريچر رو سامون مي‌كنه (Summon)
كريچر از خوني رد مي‌شه و از اون طرف به در ورودي دخمه مي‌خوره و اونجا رو خراب مي‌كنه (هنوز هالكه) ولي براش مهم نيست و دوباره مي‌ره سمت فلور.
راجر هم كه مي‌بينه وضعيت خطرناك شده و درصد بي‌ناموسي خون كريچ از اون بيشتره، سريعا كريچر رو حذف شناسه مي‌كنه
××× بيب بيب بيب بليت داري! ×××
راجر لپ‌تاپش رو باز مي‌كنه و بليته رو نگاه مي‌كنه
nemesis_tell درگيري بين مديرا!
راجر: مي‌گما بيا دوستانه حلش كنيم! و آيديه كريچر رو از بك‌آپ سيستم فراخوني مي‌كنه! با اين كار كليه‌ي تغييرات كريچ به هالك از بين مي‌ره....


× براي اونايي كه نمي‌دونن و مثل خودم حدس مي‌زنن! منظورم صابون پاك كننده‌ي آرايشه!! بقيه كه تو آب حل نمي‌شن


!


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۲۳:۵۴ یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۵

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
ادي يك آمپول در مياره و و با چوب دستيش يك افسون خفن روش اجرا ميكنه، از اون مدل افسون هاي كه بيشتر شبيه اسم اون يارو تو اصحاب كهفه!
ادي: اين آمپول رو به هركي بزنيد وقتي كه درصد بيناموسيت خونش بره بالا، عين هالك يهو گنده ميشه و به رنگ صورتي در مياد! با در نظر گرفتن شدت بيناموسي جامعه اين آمپول از هر شكنه اي بدتره...
ادي براي هرچه هيجان انگيز تر شدن داستان آمپول رو به طرف بارون خون الود پرتاب ميكنه! بارون جا خالي ميده و آمپول ميخوره به كريچر!و فرو ميره تو يكي عضلات فوق سنگين گوشش!
بارون: تصویر کوچک شده

كريچر بعد ها در كتاب«روايات الجني من احوالات دافي» در مورد آن روز و آن حالت اينگونه نوشت:
آنجا كجا بود؟ من كه بودم؟ من چه بودم؟ ايا چيزي وراي حقيقت منحوس مرگ در من اثر كرده بود؟!
همه چيز زير لايه هاي لزجي خم شده بود ، انگار همه چيز در همان حالت تبديل به جنين شده بود!
زمان ، همچون پرده طاق نمايي موج ميخورد و كش مي آمد و اجسام دوخته شده به تكه پارچه اي چركين در چاله اي مي افتادند تا پاك شوند و آنگاه خالقي كه خود را آفريد فرياد برآورد: من سياه چاله ظلمت هستم!!
واين اولين تلاش حقيقت براي فريب حقيقيتي ديگر بود

باقي ماجرا:
كريچر: آخ كريچر ايدز گرفت!
يهو فلور دلاكور اونجا با پوششي نامناسب ظاهر ميشه و شيرجه ميزنه تو استخر!!
كريچر: تصویر کوچک شده



Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۲۲:۰۰ یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۵

سر بارون خون آلود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۷ جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۵۷ سه شنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 139
آفلاین
آوریل که به حالت درامده بود مونده بود جواب بارون رو چی بده

بارون در حالی که عاشقانه به Hوریل خیره شده بود ادامه میده:میدونی!!؟تو من یاد زن اولم میندازی!!!
---
فلش بک

یه زن در ابعاد حسین رضازاده تصور کنید که دراز کشیده و یه روح که بارونه داره ناخونای پاشو سوهان میکشه!!!
بارون نشسته بوده رو اون هیکل که ناگهان صدای نا بهنجاری شنیده میشه و بارون میچسبه سقف!!!

پایان فلش بک!!
---
آوریل که حالت صورتش به این---> حالت در اومده بود میگه :آخی...خب دیگه من تو رو یاد چی میندازم؟

بارون میگه :تو منو یاد ماه فروزان میندازی!!
----
فلش بک

بارون به ماه آسمون خیره شده که ناگهان یه ضربه میخوره تو سرش!!!
سرشو میاره پایین میبینه طرف جلوش واستاده:
بارون:
طرف:داشتی چه غلطی میکردی؟چشم و دلم روشن!!!حالا با زن و هفت هشتا بچه میشینی دختر همسایه رو دید میزنی؟بی ناموس!!!

و آن شب صداهای التماس و جیغهایی فضا رو انباشته کرده بود!!!

پایان فلش بک
-----
بارون یهو میبینه کریچر هم به حالت ایستاده!!!

کریچر:حالا کارت به جایی رسیده که به ناموس رئیس حذب نظر داری؟!!!!.....الان بهت حال میدم!!!....ادی!!! بارون رو شکنجه کن!!!


ویرایش شده توسط سر بارون خون آلود در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۲۰ ۲۲:۰۴:۳۸

و ما بر می گردیم تا درس عبرتی باشد برای کسانی که بر نمی گردند!


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۶:۳۱ یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۵

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
وینکی: اینا که گفتین چه ربطی به من داره بقیش رو بگین جاهای مهمش رو.
آوریل : صبر کن دیگه! بعدش این کریچ چند روز واس خودش ر ِئیس بود و کلیم با خودش حال کرده بود که برنامه فیلمبرداری و اینا پیش میاد و بعد از بوق بازیی که آنیتا در اورد، ادی و کریچ رفتن که اون صحنه رو بازی کنن :
فلش بک
ادي لباساي فشني پوشيده و فشني راه ميره! كريچر كه خيلي مدل خشانت و خفانت(خفنيت!) زده، دنبال ادي كرده! دختره(ادي) بدو ... مرد خشنه(كريچر) بدو ... ! رفتن و رفتن تا رسيدن به يه كوچه ي تاريك و بن بست و تنگ!!
....
كريچ در همون وضعيت : خوبه كه ... بزار بعداً سانسورش ميكنيم ...
....
كريچر: آي اديمو بردن ...
پایان فلش بک

وینکی (رو به کریچ) : بی شخصیت! هیز! معتاد عمله! چطور تونستی این کارو با من بکنی؟
کریچ : واستا ببینم! این آوی همش رو نگفت! همین ادی بود که وقتی آوی داشت با من کل کل میکرد و غیرتی شده بود، با چوبش زد تو سر آوریل! مگه نه؟
آوریل که چیزی از اون قضیه به خاطر نمیاورد، نگاه کجکی به ادی میندازه!
ادی : هان؟ نه خب! میدونی.....یعنی راستش....
آوریل که در نظر داره همون ساعت شنی که سه دقیقه پیش خالی شده بود رو تو سر ادی خورد کنه، با صدای بارون میخکوب میشه.
بارون : اون موضوع ربطی به این نداره که شما (اشاره به کریچ) اول زن مردم، و بعدش شوهر مردم رو قُر بزنی واس خودت! اهن!
آوریل که میتونسته بعدا تلافی این عمل زشت ادی رو سرش در بیاره و الان قضیه کریچ مهمتر بوده : راست میگه! من کلا قضیه رو فراموش میکنم! مهم اینه که بعد از اینکه من بیدار شدم، تو خِر منو چسبیدی و گفتی زن توام و اسمم کوژانه! و من علاوه بر اینکه در کف غوطه ور شدم که چطور حاضر شدم زن تو جن کوتوله مفلوک بشم، بیشتر کف کردم که «آخه خدایا، این همه اسم! چرا کوژان ()؟»...
کریچ : همینی که هس! میخوای بخواه، نمیخوای نخواه!
آوریل : ساکت باش جن بی خاصیت! داشتم میگفتم....بعد من خوابیده بودم که ادی از استخر اومد بیرون و (در اینجا آوریل سرخ شده، نگاه بدی به ادی میندازه) و دوباره برگشت تو استخر...بعدش یه صدایی گفت «یالا کریچ خودتو تسلیم کن»! و من حس کردم ممکنه شوهرم رو که میگیرن هیچ، من بدبخت رو هم بگیرن! از ترسم پریدم تو آب و در لحظه ای که چشم همه به کریچر بود، سر من به دیواره استخر برخورد کرد و همه چی یادم اومد....
بارون یه بار اعتراف نامه ها رو مطالعه میکنه و برمیگرده به سمت آوریل : پس شما سکه ها رو تو جیب کریچ نریختین؟
آوریل : نه به خدا! من فقط روشون خوابیده بودم!
بارون از جاش بلند میشه : پس من رایمو تا یک دقیقه دیگه اعلام میکنم، آوریل بیاین اینور یه لحظه!
آوریل از جاش بلند میشه و با بارون میرن اونور.
بارون : خب! میخوام بدونم اگه من به نفع شما رای رو اعلام کنم، واسم چیکار میکنین؟!
آوریل : یعنی چی؟
بارون : یعنی میخوام بگم که....خب....زن من میشی؟!

___________________
به بارون :


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۲۲:۱۴ شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۵

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
بارون: وقت تمومه
آوریل: من اعتراض دارم باید یکی از اعضای حزبم باشه
بارون دستور میده ققی رو هم بیارن تو
- حالا بناید

کریچر شروع میکنه به حرف زدن
کریچر: همه چی از اونجا شروع شد که......
فلش بک
کریچر خوشحال و خندان داره توی کوچه ی دیاگون قدم میزنه و مغازه ها رو نگاه میکنه
یک بچه با دست کریچر رو نشون میده
- مامان من از اینا میخوام
مامان بچهه که خیلی بچش رو لوس کرده: پسرم اینو میخوای چیکار بیا بریم برات توپ بخرم بازی کنی
اینا که فروشی نیستن
بچهه: هستن
مامانه رو به کریچر: شما فروشی هستی؟( و چشمک میزنه که کریچر بگه نه)
در اینجا کریچر یکی میخوابونه در گوش زنه و یک لقد در بوق پسره
پایان فلش بک

بارون همین طور که دستش رو گزاشته زیر چونش داره گوش میده
بارون: خب بقیش
کریچر: تموم شد دیگه , همش همین بود
بارون :
ادی میپره وسط و میگه: نه صبر کنین من ادامش رو میگم
گونی جورابام دستم بود وداشتم توی کوچه ی دیاگون چرخ میزدم و دنبال جوراب بودم که از دور کریچر رو دیدم , رفتم جلوتر و گفتم
فلش بک
ادی: سلام کریچ چطوری, جوراب نداری به من بدی
کریچر: سلام , چطوری, جوراب ندارم به تو بدم
ادی میزنه زیر گریه و از زمونه شکایت میکنه که چرا این قدر بدبحته و از صبح تا حالا هیچی دش نکرده
ادی با گریه: از صبح تا شب تو حزب جوون میکنم بعدم مییام تو دیاگون تا بتونم واسه آوریل یک لقمه نون جور کنم , حقوق حزب کفاف خرجمون رو نمیده, میدونی پوشک چنده؟شیر خشک رو به پول خوون بارون خون آلود میدن
کریچر دستش رو میزاره روی دوش ادی و میگه:هر کاری از دست من بر بیاد انجام میدم , ولی فکر کن من الان یک جوراب به تو بدم کارت راه نمیافته که , این مشکل باید ریشه ای حل شه
ادی : یعنی چیجوری؟
کریچر: یعنی جوری بشه که در آمد تو از حزب بقدری باشه که تو جبور نشی دو شیفته کار کنی
ادی: خب میگی چیکار کنم
کریچر در گوش ادی یک چیزی میگه و هر دو بعد از یک خنده ی موزیانه به سمت آخر کوچه دوان دوان میرن
پایان فلش بک

بارون : بقیش
ققی مییاد جلو: من بقیش رو میگم
ما همگی توی حزب بودیم که دیدیم ادی با گونی جوراباش اومد تو
فلش بک
ققی و بود دارن در مورد واکنش اخیر مدیران به قطعنامه ی 1960 و شکل گیری توده های مستقل ملی مردمی در مقابله با اصل آزادی مدنی در جوامع تازه شکل گرفته میحرفن
سرژ و فنگ هم دارن به حرفای اونا گوش میدن و میخندن
ادی گونیش رو میندازه یک گوشه و میگه: سلام بچه ها چطورین
بچه ها: سلام ادی چطوری
ادی: بچه ها بگیریم بخوابیم
بچه ها: باشه ادی میگیریم میخوابیم
فردای آن روز
ققی و برو بچ از خواب بیدار میشن و میبینن که به صندلی بسته شدن
سرژ : اینجا چه خبره
ادی و کریچر موذیانه خنده های فتحشان بر لب به اونا نگاه میکنن
کریچر: ادی همشون رو نابود کن
ققی به دستو پا میافته: نه کریچ , اگه بخوای همچین کاری بکنی تو رو لو میدم
کریچر که میدونه ققی کلی آتو از اون داره دستش رو باز میکنه و قبل از این که بقیه بخوان حرفی بزنن همه رو مجسمه میکنه
کریچر با صدای بلند: من رئیس شما هستم
ققی و ادی دارن تعظیم میکنن
پایان فلش بک

وینکی: اینا که گفتین چه ربطی به من داره بقیش رو بگین جاهای مهمش رو


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۲۰ ۱۱:۴۵:۲۹

كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۵:۱۵ شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۵

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 256
آفلاین
ادی و آوریل کف استخر نشستن و دارن گپ میزنن!(!) و هیچ کدومشون دچار هیچ گونه تنگی نفس ناشی از از وجود سه متر آب بالای سرشون نشدن!
یک دفعه آب استخر خالی میشه و آوریل یه نفس عمیق خفن میکشه!
-هههههههههههههههههههههه!
ادی:هههههههه! فکر نمیکردم اینقدر خوب بتونی نفستو حبس کنی! آموزشات خوب نتیجه داد!!تو شناگر ماهری میشی!
ادی نگاهی به اطراف میندازه و با صدای بلندی میگه:بچه ها آوریل جوووون رو تشویق کنید!
آوریل جون:
ملت به جای تشویق خیره شدن به انگشت کریچر که با انگشت آوریل رو نشونه گرفته!
آوریل:ها؟ حرفیه؟
ادی:به شاگرد ممتاز کلاس توهین نکنید!
کزیچر رو به بارون و وینکی: اون منو اغفال کرد...خودش همه ی سکه ها رو ریخت توی جیبم...نامرد!
آوریل:غلط کردی! من چی کار با تو دارم!؟
کریچر:وای!فحش میدی؟! وینکی ببین فحش میده! بی ادب!
بارون: خوب حالا طی یه بازجویی یک دقیقه ای من باعث و بانی این کار رو پیدا میکنم!
------
مکان: گوشه کنارای حذب:
توی تاریکی بارون یه ساعت شنی میذاره جلوی کریچر و آوریل و ادی!
میگه: یک دقیقه وقت دارین ،توی این یک دقیقه باید از خودتون دفاع کنین و فورا نتیجه گیری بشه وگرنه...
وینکی: یک دقیقه شروع شد!
بارون لبهاش در حال حرکته ولی صدایی ازش درمیاد!!!
آوریل یه نگاه به ادی میندازه،ادی یه نگاه به کریچر!
وینکی:30 ثانیه!
هرسه بازم یه نگاه به هم میندازن!
وینکی:10 ثانیه!
هرسه نگاهی به هم نمیندازن! بل خیره میشن به بارون که در اون لحظه هیچ صدایی ازش در نمیومد....


همه چیز همینه...
Only Raven


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۴:۱۹ شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
آوریل میفته تو استخر ... صحنه اسلوموشن می شه و یه آهنگ هندی پخش می شه ... ادی به حالت کرداهه کرداهه! شنا می کنه و آوریل هم به حالت نهی نهی! می چسبه لبه استخر و فوقع ما وقع !

...

در آنسوی ماجرا ، کریچر که لشکر زیر دست خونی! رو می بینه ، شروع می کنه به ریختن سکه ها تو روبالشتیش !

ملت لحظه به لحظه به کریچر نزدیک می شن و کریچر هم لحظه به لحظه مشتی سکه در گونی می کنه !

بعد با هیکلی که سه برابر قبل شده شروع می کنه به فرار کردن و صدای جیرینگ جیرینگ سکه هایی که از اونجاش! می ریزن رو زمین شنیده می شه .
سیاهی لشکری که با وینکی و بارون اومده بودن مشغول جمع کردن سکه ها می شن ... بارون از همون جای خونی پست قبل! چوب دستیشو می کشه بیرون ... وینکی هم دست تو روبالشتیش می کنه و یه فروند دمپایی سری ایچ دی! در میاره ... هر دو با هم هدف گیری می کنن ... بارون یه طلسم می فرسته و وینکی هم دمپایی رو پرت می کنه .
این دو عنصر با هم ترکیب می شه و یه چیز خفن قدرتی رو تشکیل می دن(تیریپ شوت سوباسا و تارو !) ... چیز خفن قدرتی! می خوره پس کله کریچر و در نتیجه کریچر با صدای مهیبی پخش زمین می شه .(به دلیل وجود مقادیر زیادی سکه )

در همین لحظه آوریل و ادی که فارغ شده بودن!(از همون) سرشونو از استخر در میارن بیرون و بارونو در حال کتک زدن کریچر می بینن ... در نتیجه از خوشحالی بسی بسیار زیاد دوباره می رن تو استخر .
................




ايول ... !
پیام زده شده در: ۱۲:۳۶ شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۵

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 536
آفلاین
در راه يه چند تايي جارو جلوش وايميستن و بوق ميزنن كه وينكي بدون توجه به اونا راه خودش رو ادامه ميده!(بابا بچه مثبت!!)

وينكي كه از اينجا و اونجا تعريف يه ضد كريچري رو شنيده بود به سمت قبرستان در حركت بود و پيش خودش فكر ميكرد: يعني كجاش ميتونه خوني باشي؟! نكنه خون نزاره نور بتابه ... (و از اين فكر به لرزه افتاد!)

وينكي از كنار سنگ قبرا رد ميشده و بلاخره به قبري ميرسه كه روش نوشته بود بارون! يكم جيغ و داد ميكنه و بارون با قيافه اي عبوس از قبرش ميياد بيرون!
- (بارون:) ده گاليون دادم اين آيفون تصويري رو گرفتم واسه اين؟!
وينكي: بارون خون آلود؟
بارون سرشو ميياره بالا و تازه متوجه ميشه طرفش مونثه: بله بله .. بفرماييد داخل ... قبر خودتونه ! (دست از سر جنا هم برنميداري؟!)
وينكي: بعداً خدمت ميرسيم!! فعلاً ميخوام يه درس درست و حسابي به اين كريچر بدم ...
بارون به محض اينكه اسم كريچر رو ميشنوه دست ميكنه و از جاي خونيش چوبدستيشو ميكشه بيرون!
- (بارون:) كو؟ كو كريچر؟
وينكي: توي ساختمان حذبه ... !

بارون يكمي فكر ميكنه و يادش ميياد كه دفعه قبل چجوري حالش گرفته شده! بلاخره دلش رو ميزنه به دريا و ايندفعه با دو تا كلاش راهي حذب ميشه!
در راه، هر جاروسواري كه جلوي وينكي وايميستاده رو با خودشون همراه ميكنن تا برن و حسابي حال كريچر رو بگيرن!(به پيشنهاد بارون!)


***ساختمون حذب***
كريچر داره سكه هاش رو ميشماره و آوريل روي گاليونا خوابيده!
ادي بدو بدو از توي كلاس شنا با يه مايوي دوتكه ميياد پيش كريچ!
- (ادي:) ارباب ... جمعيت اين كلاسا خيلي زياده! از اين به بعد فقط سيفيدپوستا رو ثبت نام كنيد ...!

كريچر زير چشمي به آوريل نگاه ميكنه و مطمئن ميشه كه خوابه! بعد برميگرده و چند باري ادي رو از بالا تا پايين از نظر ميگذرونه! يكمي كه ميگذره ميبينه واقعاً نميتونه خودش رو كنترل كنه ... بوق!
در همين حين آوي از خواب بيدار ميشه و ميبينه كه اونجا چه خبره! ولي از اونجايي كه بي صبرانه منتظر شب اول ازدواجشون بود دوباره خودش رو ميزنه به خواب!

پنج دقيقه بعد ادي برگشته به استخر و كريچر داشته پولارو ميشمرده كه يهو در ميشكنه و ده نفر ميريزن تو!
-ديگه آخر خطه ... يالا كريچ خودتو تسليم كن!

آوريل كه اين منظره رو ميبينه با يه حركت انتحاري ميپره تو كلاس شنا پيش زنش!!


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۹:۵۴ شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۵

سر بارون خون آلود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۷ جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۵۷ سه شنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 139
آفلاین
همه جمع میشن که تک بیارن برای انتخاب مربی شنا

کریچر:هر کی تک بیِِِــــــاره....اون مربی شنا میشه!!میشه!!
همه دستاشونو میارن پایین
جالب این بود همه دستاشونو مثل بازی سنگ کاغذ قیچی اورده بودن پایین!!!!
((مشخصه که در شهری که همه کورن...انسان یه چشم، پادشاهه!!))

کریچر یه نگاه به دور و برش میندازه و سری به نشان تاسف تکون میده: :no:

کریچر بیخیال میشه و میگه: باشه!! خودم یکیتونو انتخاب میکنم!!......ادی به نظرم شایسته ترین فرد برای پست مربی شنائه!!!!

ادی هم از خدا خواسته از جاش میپره و میره مقدمات ایجاد کلاس رو فراهم کنه

-----------
پس از ثبت نام کلاسها:

کریچر رو مجسم کنید که دور وبرش یه خروار گالیونه .....به طوری که ارتفاع هر یک از ستونهای گالیون سه چهار برابر قد هاگرید!!!

در همین هنگام آوریل مثل پروانه به دور کریچر میگشت!!!....... از دور به وینکی اینجوری میکرد---------->

وینکی که تحمل نداشت ،یکی جاشو بگیره اونم درست موقعی که دری به تخته ای خورده واوضاع کریچ توپ شده بود. سعی میکنه موقعیت از دست رفتشو پس بگیره
در نتیجه بدنبال کسائی میره که با ریاست کریچ مخالف بودن!!


ویرایش شده توسط سر بارون خون آلود در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۱۹ ۹:۵۸:۵۴

و ما بر می گردیم تا درس عبرتی باشد برای کسانی که بر نمی گردند!


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۲۲:۳۷ پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۵

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
ققی : اگه فیلمنامه ات رو میخوای باید من دست راست باشم ادی دست چپت
کریچر یک نگاه به ادی میکنه یک نگاه به ققی میکنه و بین یک دوراهی گیر میکنه که سرنوشت دنیای جادویی به نظر کریچر بند بوده.
ادی که میبینه کریچر توی دوراهیی گیر کرده که سرنوشت دنیای جادویی به اون بنده رو به کریچر میگه: ارباب من برام فرقی نمیکنه چه سمتی داشته باشم بادیگارد , دست راست یا دست چپ هیچ فرقی نداره مهم خدمت به شماست
کریچر که کلی با حرکت ادی حال میکنه سریع پیشنهاد ققی رو قبول میکنه
ققی هم خوشحال و خندان فیلم نامه رو پس میده به کریچر
در همین لحظه آوریل از جاش بلند میشه و گیج و گنگ به اطرف نگاه میکنه
- من کیم؟ این جا چیکار میکنم؟ کی منو .........
در همین لحظه کریچر میپره وسط حرفش: ادی این زنت رو جمع کن , اینجا زنو بچه زندگی میکنه
ادی رو به کریچر: زن نه ارباب شوهر
کریچر:
ادی ادامه میده: نگاه کن ارباب من زنم اون شوهره
کریچر : چه لوس , خب اینو جمع کن
ادی میره سمت آوریل تا اون رو ببره خونه اما اوریل دست ادی رو میزنه کنار: تو کی هستی بی حیا
ادی رو به کریچر: ارباب این حافظش رو از دست داده چه کنیم
کریچر یکم فکر میکنه و میگه: من میگم بهتره یک زندگی خوب رو بهش هدیه بدیم , و رو به آوریل میگه اون زندگی ملالت بار قبلی دیگه تموم شد
- تو کوژان هستی منم کاچارم تو و من زنو شوهریم
همه با چشمان گشاد نگاه میکنن آنیتا در این لحظه با مشاهده ی بازی کثیف روزگار خودش رو فوربیدن میکنه تا نتونه وارد سایت بشه
کریچر ادامه میده: الان من اینجا رئیسم هر کی بخواد خلاف حرف من حرف بزنه مثل الان بوق میزنم به رولش , هر چی من میگم همونه , حزب یعنی من , من یعنی قدرت
و چون خیلی با این جملش حال میکنه میگه اینو بزنن سر در ساختمون حزب
در همین لحظه در ساختمون باز میشه و کلی خبرنگار وارد ساختمون میشن تا با کریچر مصاحبه کنن
یک خبرنگار: سلام , شما خجالت نمیکشین اومدین واسه خودتون رئیس بازی در مییارین و صدای مخالفا رو توی نطفه خفه میکنین
کریچر(با صدای علی دایی ) : من؟...........خیلی ببخشیدا .....شما انتظار دالین هر کی هل کاری خواست بکنه منم نگاه کنم
یک خبرنگار دیگه: شما چرا ققی رو نگه داشتین اون در گوش شما چی گفت
کریچر: دیگه دالین وارد مسائل خصوصی میشین ..... من از شما میپلسم زنتون چند سالشه؟
خبرنگاره: زن من 24 سالشه ..... قد 165 ...چشم ابرو مشکی......وزن 55 کیلو .... بدون مادر زن.... به بالاترین پیشنهاد
کریچر: نه بلادل من ما خودمون زنو بچه دالیم
و با دست آوریل رو نشون میده
یک خبرنگار دیگه:چه برنامه هایی برای حزب دارین آیا اصلا بهش فکر کردین یا قدرت , چشم شما رو کور کرده
کریچر: بله من فکر کردم ...برنامه های بلند مدت و کوتاه مدت داریم
برگزاری کلاس های زبان , قرائت کتاب مرلین, نقاشی , خط با قلم درشت, شنا و تئاتر از جمله برنامه های ما هستن که همین الان داشتیم کلاس تئاتر رو برگزار میکردیم
یک خبرنگار: شرکت در این کلاسها برای عموم آزاده؟
کریچر: بله بله از فردا ثبت نام رو شروع میکنیم
خبرنگارها سوار وانت میشن و میرن
کریچر رو به بروبچ: حالا کی مربی نقاشی میشه؟
هیچ کس حرفی نمیزنه
کریچر: خط
سکوت
کریچر: زبان
سکوت
کریچر: شنا
همه : من ...من ... من
کریچر: نخیر هر کی تک بیاره
و بدین ترتیب 50 نفر دور هم جمع شدن تا تک بیارن


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۱۷ ۲۳:۴۰:۵۷

كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.