هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





بدون نام
زنقد و امتيازات جلسه‌ي چهارم (آخر) كلاس معجون سازي

جميز هري پاتر:
[spoiler=جميز هري پاتر]خب! جميز عزيز بايد بگم كه سوژه‌ي خيلي خوبي داشتي و خوبم پرورشش دادي! ديالوگ‌هات مناسب بود، فضاسازيتم كافي بود. ايده‌ي استفاده از اين انيميشن ِ چهارشنبه سوري واقعآ جالب بود! دقيقآ هون چيزي بود كه اخيرآ بهش فكر مي‌كردم. نشون دادن ماهيت اصلي دامبولي هم خيلي جالب و باحال بود. غلط املايي اونجوري هم توي پستت نديدم. در كل مشكلي توي پستت نديدم. خيلي از رولت لذت بردم!
30 امتياز![/spoiler]

تد ريموس لوپين:
[spoiler=تد ريموس لوپين]
ايول تد خيلي پست خوب و خفني بود! كلي خنديدم و حال كردم!
پست بي‌نقص و تكميلي بود تقريبآ. فضا سازيت مناسب بود؛ سوژه‌ات جالب بود و خوب پرورشش هم داده بود. غلط املايي هم تا جايي كه ديدم نداشتي! يه كم استفاده از شكلكت كم بود ولي نه تا اون حد كه به چشم بياد! در كل خيلي لذت بردم از پستت!
30 امتياز![/spoiler]

بارتي كراوچ:
[spoiler=بارتي كراوچ]
پست خوبي بود. فضاسازيت خوب و كافي بود، ديالوگ‌هات به جا و خوب بود. سوژه‌ات خوب بود ولي يكم گنگ بود. نكاتي مثل اينكه جنگ سر چي هست يا اصلآ كي( key ) هست! يا توي آخر پستت يهو اون كسايي كه مي‌خواستن وارد دستشويي بشن غيبشون زد! يا اينكه در آخر پستت گفته بودي كفشي را در انتهاي راهرو ديدند! نفهميدم منظورت چي بود! منظورت اين بود كسي رو ديدن؟! مي‌تونستي بگي پا يا فردي يا خيلي چيزهاي بهتر! پس اين پيچوندن‌ها ديگه چيه؟! غلط املايي اونجوري هم توي پستت نديدم! استفاده از شكلكت هم خيلي كم بود! يا استفاده نمي‌كردي كلآ يا درست استفاده مي‌كردي!
29 امتياز![/spoiler]

هوگو ويزلي:
[spoiler=هوگو ويزلي]
خب! هوگوي عزيز اين پستت خيلي از پست قبليت بهتر بودم! آفرين! ولي اين پستت هم مشكلاتي داشت.
پستت در وهله‌ي اول كمي به نظر مصنوعي بود! توي پستاي جدي اين موضوع توي ذوق مي‌زنه! فضاسازيت خوب بود ولي سعي كن يه كم روونترش كني! اين همه از اسمها استفاده نكن مثل:
هوگو گفت، هوگو با دوستش رفت، هوگو نگاه كرد...
مي‌توني در مواقعي هم از ضمير استفاده كني! ضمير براي همين كاره! سوژه‌ات خيلي خيلي خوب بود و خوبم پرورشش داده بودي! نامه‌ي آلبوس رو اگه كج مي‌كرديش خيلي زيبا‌تر مي كرد چهره‌ي پستت رو! واسه‌ي نوشتن ديالوگ‌ها هم نيازي نيست دو نقطه ( : ) رو بياري همين خط ( - ) كافيه! روي جمله بندي‌هات كار كن! ايراد توي جمله‌بندي‌هات زياد بود! سعي كن جملاتي كه زياد ضروري نيست و زياديه رو از رولت حذف كني چون باعث خستگي خواننده مي‌شه!
يه پيشنهاد دارم برات: وقتي مي‌خواي كلماتي مانند مي شود يا مي خواهد رو بنويسي بين ( مي ) و ( خواهد ) اسپيس نزن به جاي اسپيس از نيم فاصله ( شيفت+اسپيس يا آلت+157) استفاده كن! مي‌خواهد يا مي‌شود!
در كل مي‌تونستي پست خيلي بهتري رو با رعايت كردن اين موارد كوچيك بنويسي! اگه يكم براي رول‌هات دقت و زمان بيشتري صرف كني مطمئنم مي‌توني رول‌هاي خيلي خيـــلـــي خوبي رو بنويسي!
25 امتياز![/spoiler]

آلبوس سوروس پاتر:
[spoiler=آلبوس سوروس پاتر]
آلبوس عزيز پست خيلي خوبي زده بودي! فضاسازي مناسب و خوبي هم داشت پستت! ديالوگ‌هات هم به جا و خوب بود! سوژه‌ي خيلي باحالي هم داشتي، من كلي حال كردم با سوژه‌ات، تيكه‌هاي طنزت هم جالبتر كرده بود سوژه و رولت رو! غلط املايي توي پستت نديدم! از قابليت‌هاي "پاسخ" هم خوب استفاده كردي! (ك.ر.ب پرسي!) استفاده از شكلكت هم خوب بود! مشكل خاصي تو پستت نديدم!
30 امتياز![/spoiler]

--
گريفيندور:85
3 نفر.

هافلپاف: 30
1 نفر.

اسليترين: 29
1 نفر.


پ.ن: در كل ببخشيد اگه به كسي امتياز كم دادم يا حق خورده شده! ولي اگه اينجوري شده خدايي از قصد نبوده! ببخشيد! اميدوارم توي تمام مراحل زندگي موفق باشيد!

استاد درس معجون سازي در ترم چهارم؛
مرلين.م.ك


ویرایش شده توسط مرلين مك كينن در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۲۱ ۲۳:۲۴:۲۰
ویرایش شده توسط مرلين مك كينن در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۲۱ ۲۳:۴۲:۰۸


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۳:۲۵ یکشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۶

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
توی رولتون معجونی بسازید و آثار اون رو نشون بدید


دوربین از پشت درب اتاق نسبتا بزرگی به طرز ماهرانه ای وارد اتاق شد ؛ گازهای سبز و سرخ رنگی از پاتیلی که در انتهای اتاق قرار داشت متصاعد میشد و به همراه بوی عجیب و غریبی که از آن ساطع میشد با آرامش فضای اتاق را در بر گرفته بودند و دور از نگرانی از بین رفتن ، چرا که تهویه ای در آنجا وجود نداشت !

دوربین قفسه های بلند و شیشه های معجون ها رو به ترتیب نشون میده ؛ صدایی شنیده میشه ، صدایی بم و خشن که هیچ تاثیری در حرکت دوربین به سمت خودش نداره .

- اوه عالیه ... بزار ببینیم چیکار کردم ؛ ریشه گل تاج قدوس ( دوربین که گویا با صدای جادوگر هدایت میشه ، با هر ماده ای که معرفی میشه توسط او به سرعت به سمت بالا حرکت میکنه و در عرض زمان کوتاهی ماده مورد نظر رو نمایش میده و روش زوم میکنه ، بطوری که اسم ماده به وضوح روی شیشه مختصش نمایش داده میشه ) ، شیره معده بوزینه آفریقایی ، سه تار ریش دامبلدور ، تخم ! چشم سانتور ماده ! خوب همه چیز آمادست .

به آرامی دستان پینه بسته اش را به دیوار مجاورش قفل کرد و با زحمت از جایش بلند شد ، لنگ لنگان به سمت پاتیلی که قبلا آن را آماده کرده بود و اکنون در حال جوشیدن بود رفت ؛ گازهای سبز و سرخ هنوز از آن به هوا بر میخاست . چوبدستی کوتاهش را از پشت شلوار ماگلی ای که تنش بود خارج کرد ، نوک آن را در پاتیل فرو برد ، لحظه ای مکث کرد و با خود گفت : اوه ، ولدان ! آماده آمادس !

لبخند خشنی روی لب های نازک و بی حالتش ، شکل گرفت و با نگاه موذیانه ای ، به عقب جست ، ملاقه کوچکی که به کتاب ریز نقشی تکیه داده بود را برداشت و در پاتیل فرو برد ، به آرامی و طوری که چکه نکند بلند کرد ، بالا برد و در دهانش فرو ریخت .

از دردی که متعلق به داغ بودن معجون نبود نالید ، با دو دست سرش را محافظت کرد و خودش را روی زمین انداخت ، دقایقی معذب به خودش پیچید و بعد با حالتی عجیب بی حرکت ماند ؛ رنگش مثل گچ شده بود و نفس نمیکشید .

او نمرده بود ، چرا که لحظه ای بعد لرزید و به آرامی از جایش بلند شد ، گویا اصلا اتفاقی نیفتاده بود . به دور و برش گذرا نگاهی کرد و همانطور که دیگر اثری از درد پا و عضلاتش وجود نداشت از اتاق خارج شد ، گویی تازه متولد شده بود ؛ چند پسر نوجوان خوش چهره در خیابان 24 لندن مشغول توپ بازی ماگلی بودند .

- وایی ! چه پسرای خوشگله سیفید میفیدی !



" این معجون بابت اثرات مفیدی که دارد ، به معجون دامبلدوریوس معروف شد ، معجونی که ظرف 5 دقیقه درست میشود و برخی خصوصیات دامبلدور کبیر را به خورنده خود القا میکند ، اثرش ساعت ها دوام دارد و ویژگیش این است که همه درد ها و امراض فرد را تا زمانی که اثر داشته باشد از بین میبرد "

اين پست توسط دبير حساب نشود..از زمان قانوني گذشته است!
مديريت مدرسه


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۹ ۱۵:۳۴:۴۰

چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۹:۴۶ شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۶

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
يك معجون كه تا به حال در كلاس اسمي از آن برده نشده است را تهيه كنيد و طي يك رول به هر شكلي كه دوست داريد آثار اون رو روي افراد يا خودتون يا... در هر محل يا مكاني نشون بديد!
پس بايد توي رولتون حتمآ معجون رو بسازيد و همچنين حتمآ بايد آثار اون معجون رو نشون بديد...


شُــــــــــــــــــــــر!(شفاف سازي: این صدای ناشی از ریختن زهر باسیلسک در پاتیل بود)
آلبوس سوروس پاتر با چشم‌هایی گود افتاده و موهایی که آدم را به یاد ادیسون می‌انداخت. مشغول ساخت معجونی بود که پس از مرگ او با نام آلبوس کیلر (Albus Killer) خطرناک‌ترین معجون قرن شد و رنک معجون نمونه سال را در آن دنيا از آن خود کرد.
آلبوس با آشفتگي و خستگي با خود زمزمه كرد:
- خب بايد مرگ موش و آب دهان پرسی رو هم اضافه كنم! بعد بايد... آهان اينم از بخار صورتی...
نگاهي به معجون كرد، تقريبآ آماده شده بود. دستي به هم كوبيد و با خوشحالي گفت:
- ديگه تمومه! يه دور ديگه هم مي‌زنيم! ايـــــــول! تمومه!
آلبوس چند قطره از معجون را در لپ لپی که به همراه خود داشت ریخت. لپ لپ را در دستانش با گرفت و با اشتياق گفت:
- بالاخره تموم شد. کارت تمومه بارتی کراوچ!

پانصد متر اونطرف‌تر... نه بوقی اونطرف‌تر نه اینطرف‌تر! یکم برو راست... آهان درست شد، دفتر اساتید!


بارتی در حالی که چندین عدد از دستمال های همه کاره‌ی اسکاور را در دست داشت. با صورتي خيس عرق از دفتر اساتید خارج شد.
-وای سرم! دستم! پاهام! بوقم! چقدر گیر دادن. ولی خوبه امروز هفده امتیاز کاسبی کردم.
لبخندي زد و به سوی سرسرای ورودی به راه افتاد. صدايي از پشت سر گفت:
- بارتی! بارتی صبر کن!
بارتی به پشت سرش نگاه کرد و گفت:
- کیه کیه داد میزنه؟
-منم منم آلبوس پاتر!
بارتی با لبخندی این شکلی سعي کرد دستمال‌های همه کاره را در جیبش پنهان کند و با دستپاچگي گفت:
-آلبوس تویی؟ چه غیر منتظره! چه ناگهانی! چه اینکریدیبل!
آلبوس از ردایش جعبه‌ی قرمز رنگی در آورد. آنرا جلوی بارتی گرفت و با خوشحالي ساختگي‌اي گفت:
- ببین برات چی آوردم. لپ لپ!
بارتی آن را از دست آلبوس گرفت و شروع بع باز كن جعبه كرد. با خوشحالی گفت:
-مرســـــــــــــی! من لپ لپ خیلی دوست دارم.
قرچ قروچ... شلف شولوف... هـــــــام! ( شفاف سازی: فرایند خورده شدن لپ لپ توسط بارتی!)
- هــــــــــم! ایول آلبوس... خیلی خوشمـ... آی دلم... وای چرا اینجوری شدم؟ چرا شکمم داره بزرگ می‌شه؟! گوشم چرا اینجوری شده؟ ايـــــــــي مـــامــــــــــان!
چشم‌های بارتی از حدقه بیرون زده بود و شکمش به صورت مورب بزرگ شده بود. رنگ پوستش به سرخی گرایید و زبانش سه متر دراز شد. بارتي از شدت درد بر روی زمین افتاد و از درد به خود پیچید.
-آلـ...ـبـ...ـوس! کمـ...ـکـ.....ـم کن آل!
آلبوس:
قبل از اینکه بارتی حرف دیگری بزند از دهانش ماده‌ای لزج و لجنی رنگي بیرون ريخت. پوستش متورم شد و با صدای ریتم دار بو بو بوم بوم بوم از نواحي مختلف بدنش ترکید!




Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۱:۳۲ جمعه ۱۷ اسفند ۱۳۸۶

هوگو ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ جمعه ۱۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۴:۰۷ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷
از کنار لیلی لونا پاتر
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 270
آفلاین
يك معجون كه تا به حال در كلاس اسمي از آن برده نشده است را تهيه كنيد و طي يك رول به هر شكلي كه دوست داريد آثار اون رو روي افراد يا خودتون يا... در هر محل يا مكاني نشون بديد!
پس بايد توي رولتون حتمآ معجون رو بسازيد و همچنين حتمآ بايد آثار اون معجون رو نشون بديد...


خورشید تازه با پرتوهای زردش صورت هوگو را نوازش می کرد.
هوگو چشمانش را باز کرد و با دستش بر روی میز بغلش دنبال عینک گردش می گشت .
عینک را پیدا کرد . بر روی چشمش زد و سفید بال را دید که نامه ای بر روی میز گذاشته است و با بیدار شدن هوگو بالهای سفیدش را باز کرد و رفت .
هوگو خمیازه ای کشید . کش و قوسی به خود داد و بعد نامه را از روی میز برداشت . نام فرستنده را نگاه کرد و با کمال نا باوری دید که نامه از طرف آلبوس سوروس پاتر اومده. نامه را به سرعت باز کرد . پس از خواندن احوال پرسی و از این حرفا به این بخش از نامه رسیده بود که نوشته بود :

-: به خاطر باز شدن هاگوارتز ماموریت های اوباش عقب افتاد. خودم من و حتی بارتی و خیلی از اعضای اوباش الان درگیر هاگوارتز و تکالیف هستن. فکر می کنم اون ها کسب امتیاز برای گروهشون رو به اوباش ترجیح بدن. منم نمی خواستم فشاری روی اعضا باشه. تو هم که اعتراض کردی به خاطر اینه که هیچ فعالیتی نداره و هیچ زحمتی برای هاگوارتز نمیکشه. صدبار هم توی شومینه برات توضیح دادم ولی مثل اینکه خیلی دوست داره انگشت نما بشه! تو وقتی که نمی فهمی ماها درگیر کاریم و به اوباش نمی رسیم چه توقعی می شه ازت در فعالیتت در اوباش داشت .

هوگو دوباره این بخش از نامه را خواند تا مطمئن شود که درست خوانده است . آیا واقعاً این نامه از طرف آل بود . آل تنها پسری در روی این کره بود که هوگو همیشه از او به عنوان یک الگو یاد می کرد. پسری که ...
هوگو نمی توانست باور کند که این ... ولی به هر حال آن نامه را ال فرستاده بود .
هوگو بعد از این که نامه را خواند با ناراحتی از جایش بلند شد . دست و صورتش را شست .لباس هایش را پوشید و همراه با لیلی از خوابگاه گریفندور خارج شدند و به سمت تالار اصلی برای خوردن صبحانه رفتند .

سه ساعت بعد یکی از راهرو های هاگوارتز

هوگو داشت همراه با یکی از دوستانش به طرف کلاس تغییر شکل می رفت که در یکی از راهرو ها آلبوس را دید .
آلبوس را صدا زد و به طرف او دوید ولی آل با یدن او بر سرعتش افزود و از آنجا رفت .
هوگو که از دست این کارها و حرف های آل ناراحت شده بود تصمیم گرفت که شوخی نسبتاً بدی با او بکند . از ای رو پیش استاد معجون سازیشان رفت و به بهانه ی این که معجون جدیدی را کشف کرده است کمی مواد از او قرض گرفت .
شبها بر روی معجون کار می کرد تا این که آن را پس از سه روز به اتمام رساند . او آن را معجون را از مادرش یاد گرفته بود .
نام معجون بورس ویند واتر یا به معنی انفجار بادی آب بود .
دیگر نوبت آن بود که حال آلبوس را بگیرد . از این رو مقداری از آن معجون را درون نوشیدنی کدو حلوایی ریخت و به بهانه ی آشتی کردن او با ال با او درون حیاط هاگوارتز قرار گذاشته بود .

ساعت 4 بعد از ظهر حیاط هاگوارتز
هوگو که از نزدیک به ده دقیقه بود آنجا منتظر آل وایستاده بود به دیواری تکیه داده بود که آل از پشت او آمد و با چهره ای خندان گفت .
-: سلام هوگو .دیر کردم ببخشید .
-: نه ،به موقع اومدی ،راستی منو ببخش به خاطر...
-:اون دیگه گذشته نمی خوام در باره اش حرف بزنم . راستی اون چیه تو دستت هوگو ؟
هوگو که انگار در یک لحظه یادش رفته بود برای چی به انجا اومده بود با این سوال آل به خودش اومد و گفت .
-: هیچی نا قابله ،به مناسبت اشتی کنونمون آوردم . تو نبودی من سهم خودم رو خوردم . اینم برای تو هستش .
ولی در اصل این طوری نبود . اگر هوگو هم اون نوشیدنی را خورده بود به سرنوشت بدی که تا چند لحظه دیگر برای آل اتفاق می افتاد دچار می شد .
آل با خوشحالی فلاکس نوشیدنی را از هوگو گرفت . در یک لحظه هوگو فکر کرد که مانع خوردن او شود ولی برای شوخی هم که شده گذاشت که آل تا آخرین قطره آن نوشیدنی را بخورد .
آل با خوشحالی نوشیدنی را خورد . داشت از هوگو تشکر می کرد که درد شدیدی را درون شکمش احساس کرد . خم شد و روی زمین آفتاد . ناگهان شکمش باد کرد . بادی که انگار ردونش آب بود و به راستی که بود .
آب باعث شده بود تا شکم او باد کند و دریک آن منفجر شد .
واقعاً آل منفجر شده بود و آبی که درون شکمش بود به اطراف پاشیده شد .
هوگو توانسته بود با یک حرکت سریع ضد طلسم را اجرا کند تا بلای خاصی سر او نیاید و او نمیرد .
بعد آل که بسیار ترسیده بود با گریه آن محل را ترک کرد و جمعیت حاضر او را هوووو کشیدند و تا امروز آل هوگو را به خاطر آن نوشیدنی و بلایش نبخشیده و از او ناراحت است .
ولی هوگو توانست به خاطر اختراع آن معجون از استادش جایزه ی خاصی را دیافت کند که این جایزه باعث شد تا ال بیشتر با او لج بیافتد .

------------------

ممنون پرفسور به خاطر نقدتان حق با شماس من در درس قبلیم کوتاهی کردم . ببخشید


ویرایش شده توسط هوگو ویزلی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۷ ۲۱:۴۱:۴۹

چه کسی بود صدا زد هوگو ؟

تصویر کوچک شده


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۳:۰۱ چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۶

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
يك معجون كه تا به حال در كلاس اسمي از آن برده نشده است را تهيه كنيد و طي يك رول به هر شكلي كه دوست داريد آثار اون رو روي افراد يا خودتون يا... در هر محل يا مكاني نشون بديد!
پس بايد توي رولتون حتمآ معجون رو بسازيد و همچنين حتمآ بايد آثار اون معجون رو نشون بديد...




سنگ های سفید دستشویی خرابی که آن دو در آن قرار داشتند به وضوح تصویرشان را نمایش می داد .
شیشه های شکسته باد را به داخل راه می دادند و نوازش کنان از کنارشان عبور می کردند .

- ... بدو گابر باید این معجون رو سریعتر درست کنیم . الانه که جنگ رو ببرن .
- باشه صبر کن . یک ماهه می خوای اینو درست کنی حالا که موقع جنگ شده فکرش افتادی ؟
- باشه . خواهش می کنم گابر . بیا سریعتر درستش کن ... چقدر طول می کشه ؟
- یه 10 دقیقه وایسی تمومه . بیا کمکم کن !

دو نفری مشغول ریز کردن موادی شدند و همینطور مشغول ور رفتن با پاتیل و مواد بودند که از پشت شخصی به بارتی ضربه زد و او همون فشنگ پرید هوا ...

- چیه ؟ چته ؟ کیستَه ؟ ای بوق تو گورت ... باب نمی شد مثل آدم بیای ؟
- ببخشید بابا . چیکار می کنی ؟ بیا الان اون گروه از ما می برنا .
- باشه . بذار این معجونو درست کنیم .
- معجون ؟ معجون چیه ؟ ها ؟
- ایـــــــی ... باید واسه تو هم توضیح بدم ؟

باب با سرش به او می فهماند که بهتره بگه این چه معجونیه .

- خب باشه . معجون های پاور (High Power) این یه معجونه که قدرت بدنی رو زیاد تر می کنه . یه قلپ هم تو بخوری بهتره .
- من ؟ باشه ... خوبه . حتما می بریم . گابر درست نشد ؟
- نه . یه چند دقیقه وایسین درست می شه . نگاه کنین الان رنگش آبیه . وقتی این افسنتین ها رو توش بریزم بنفش می شه و کمی هم جیگر آرمادیلو برای اینکه کمی تزهوش بشین و با فکر بجنگین بهش اضافه می کنم که رنگش رو قهوه ای می کنه .

نگاهی به آن دو که دهنشون وا مونده می کنه و سپس نگاهی به در دستشویی . گویا صدایی از پشت آن شنیده می شد .
به آرامی در گوش بارتی و باب زمزمه ای کوتاه کرد و آن دو به سرعت به سمت در شتافتند .
کتف ها را به در تکیه داده بودند و آن را با قدرت هل می دادند . انگار فهمیده بودند کسی قصد ورود دارد .

گابر در آنطرف دستشویی به سرعت معجون را هم می زد که بالاخره دست از آن کشید و دو لیوان ظاهر کرد .
دو لیوان را از معجون قهوه ای رنگ پر کرد و به سمت بارتی و باب دوید .
به آنها رسید و کمی از معجون را به بارتی خوراند و کمی به باب .
سپس لیوان را به آن دو داد و آنها تا ته سر کشیدند .

- عجب مزه ای داشت .
- من که به زور خوردم .
- بچه ها بدویین . الان دیر می شه ها .
- اوه ... راست می گه . بدو باب , فکر کنم بچه ها همه نفله شدن . چقدر عضلاتت زده بیرون
- واسه تو که از مال من بدتره .
- فقط تا دو ساعت اثر داره و از یک ساعت و نیم که گذشت همینجور اثرش کم می شه !

به سرعت در را باز کردند و کفشی را در انتهاب سالن دیدند که به سمت راست پیچید . به سرعت به دنبالش دویدند و گابر را با آن پاتیل و مواد معجون تنها گذاشتند .



Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۲:۱۲ چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۶

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
تکلیف) يك معجون كه تا به حال در كلاس اسمي از آن برده نشده است را تهيه كنيد و طي يك رول به هر شكلي كه دوست داريد آثار اون رو روي افراد يا خودتون يا... در هر محل يا مكاني نشون بديد!
پس بايد توي رولتون حتمآ معجون رو بسازيد و همچنين حتمآ بايد آثار اون معجون رو نشون بديد...


صبح بود و دانش آموزان به تنهایی یا به همراه دوستانشان از خوابگاه های خود خارج می شدند تا بعد از صبحانه، به کلاسهای خود بروند. تابلوی اعلانات مثل همیشه با تذکرات مدیران، قوانین جدید، آگهی های فرند شیپی () و مزه پرانی های بچه ها پر بود اما یک آگهی بزرگتر از بقیه درست در مرکز تابلو خودنمایی می کرد:

« قابل توجه دانش آموزان هاگوارتس!
کارگاه آموزشی فشرده و یک روزه با عنوان معجون سازی برای زیبایی در کلاس شماره 5 فردا ساعت 7 شب برگزار می شود. علاقمندان تا امشب فرصت دارند به دفترانتظامات مراجعه و با پر کردن فرم ثبت نام و پرداخت یک گالیون برای این کارگاه اعلام آمادگی کنند. توجه کنید با توجه به محدودیت ظرفیت، اولویت با افرادی است که زودتر مراجعه کنند.»

×× ساعت 7 شب روز بعد ××

ابتدا شکمش وارد شد، بعد سیبیل و در نهایت اسلاگ پیر با تمام هیکل در کلاس بود . دوازده دختر یکی از دیگری زشت تر و چاق تر روی نمیکت ها نشسته بودند و با اشتیاق به پروفسور نگاه می کردند. مقابل هر کدام پاتیل کوچکی با شعله روشن و پاکتی قرار داشت. اسلاگهورن در حالی که سر تا پای شاگردانش را بر انداز می کرد گفت:
- هوممم! خوب می بینم که فیلچ برای اولین دفه توی عمر نکبت بارش به حرف یکی گوش داده!

دختران با تعجب به یکدیگر نگاه کردند. اسلاگ ادامه داد:
- من بهش سپرده بودم که تنها از افراد برازنده ثبت نام کنه و خوشحالم که میبینم این کارگاه به درد شما می خوره. معجونی میخوام بهتون یاد بدم که براتون مفیده... شاید حتی ثروتمندتون کنه! اسم این معجون هست، معجون لاغری و باید بگم که .... بله بله... یه کم ساکت تر ابراز احساسات کنید ... داشتم می گفتم این معجون از آخرین اختراعات خودمه و بهترین نتیجه رو روی مادام ماکسیم عزیز خودمون داده که الان از لحاظ قد و وزن با پروفسور دامبلدور مطابقت می کنه .

دستی به هوا رفته بود. الویز میجن با چرب زبانی پرسید:
- استاد، ببخشید که می پرسم اما چرا روی خودتون امتحان نکردین؟
- خب باید بگم که من با همینی که هستم حال می کنم، حرفیه ؟

دخترک با شرمندگی سر جایش نشست. اسلاگهورن ادامه داد:
- توی پاکتهای روی میز، 100 گرم پودر خاویار، یک تار موی پریزاد، 1 عدد برگ درخت کاج، یک تیوپ از کرم های حلزونی حاوی الانتوئین! و 50 گرم پهن خشکیده اژدها وجود داره

دخترکان :

- توی پاتیلهاتون 200 گرم آب داغ قرار داره، الان تیوپ کرم حلزونی رو توش خالی کنین و 10 دقیقه بهم بزنین تا خوب توش حل بشه... شعله رو زیاد نکنین... در نهایت باید رنگ آب به صورتی متمایل بشه!

«10 دقیقه بعد»

- خب حالا برگ کاج رو بندازین توش و عقب بایستین....
با انداختن برگ کاج، معجون پاقی صدا کرد و دودی غلیظی از آن خارج شد.
- خوبه خوبه.... حالا نوبت کرم اژدها و پودر خاویاره... همزمان هر دو را بندازین و 30 دور در جهت عقربه های ساعت و 15 دور در خلاق جهت بچرخونین... هر وقت رنگ معجون طلایی شد دیگه ادامه ندین...

عرق همه در اومده بود... همه با دقت و مو به مو نکاتی که پروفسور می گفت را اجرا می کردند... پروفسور به پاتیلها نگاه کرد و گفت:

- فقط این خانم...اسمتون چیه؟
- پانسی پارکینسون قربان!
- بله فقط معجون این خانم خوبه، بقیه ادامه ندن چون بیفایده است... موی پریزاد رو نگه دارن برای دفعات بعد... خب حالا شما اون مو را توی معجون بندازین!

با رسیدن مو به سطح معجون، رنگ طلایی به تدریح کمرنگ شد و به نقره ای تبدیل شد. اسلاگهورن دستانش را بهم کوفت و با خوشحالی گفت:
- بسیار عالی... هر کس به اندازه لیوان کوچیک از این معجون بخوره!

----

نیم ساعت بعد، 12 دختر زشت ولی با هیکل و موهایی مشابه پریزاد ها مقابل اسلاگ پیر با عشوه و ادا ایستاده بودند


تصویر کوچک شده


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۴:۰۷ چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۶

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
يك معجون كه تا به حال در كلاس اسمي از آن برده نشده است را تهيه كنيد و طي يك رول به هر شكلي كه دوست داريد آثار اون رو روي افراد يا خودتون يا... در هر محل يا مكاني نشون بديد!
پس بايد توي رولتون حتمآ معجون رو بسازيد و همچنين حتمآ بايد آثار اون معجون رو نشون بديد...


جیمز : بیا بریم تدی جونم...
تدی : کجا بیام چیکار داری؟
جیمز : می خوایم بریم یه جای خوب !
تدی : اونجا تو با کی کار داری؟

جیمز خم شد و چیزی را در گوش تدی زمزمه کرد ، تدی گل از گلش شکفت.
در این میان دامبلدور که ریش نقره فامش در نور آفتاب می درخشید از کنار آنها عبور کرد و با هیجان پرسید :

دامبل : تو گوش تدی چی گفتی؟
تدی : بپا تو ریشت نیفتی !

دامبلدور سکندری خورد و با سر به زمین خورد.
جیمز دست تدی را کشید و از محوطه ی هاگوارتز خارج شد ، دوباره وارد قلعه شد و به سمت اتاق نیازمندی به راه افتاد ، تدی چیزی نمی گفت ، به جیمز اعتماد داشت ، جیمز ناگهان ایستاد ، سه بار از جلوی دیوار عبور کرد و زیرلب چیزی را زمزمه کرد .
در اتاق نیازمندی ظاهر شد .


جیمز و تدی در را هل دادند و وارد شدند ، مکان مورد نظر جیمز آزمایشگاهی عجیب بود که معجون های مختلفی در آن می جوشیدند و همین طور محتوای آنها که به طرز تهوع آوری در معجون معلق بودند.
تدی : اینجا چقد آشغاله !
جیمز : بیا ببین باحاله !

جیمز به سمت میز چوبی بزرگی که در مرکز اتاق قرار داشت رفت ، پاتیل برنجی کوچکی را برداشت . آستینهایش را بالا زد ، شیشه ی کوچکی را که محتوای آن نقره ای رنگ بود برداشت ، خون تک شاخ ...
سپس با دست دیگرش رشته ی عجیب و سرخ رنگی را از قفسه ی کنار میز برداشت ، چاقوی جیبی اش را بیرون آورد و شروع به تکه تکه کردن رشته کرد ، تدی که تا آن لحظه محو کارهای جیمز شده بود متوجه شد که آن رشته ی سرخ رنگ در حقیقت رگ انسانه...
با انزجار چشمانش را بست و دوباره با صدای جیمز به خود آمد.

جیمز : حالا باید قاطی کنیم ، این یکی رو با اون دو تا !
تدی : می خوای چی چی درست کنی؟

جیمز رگ خونی تکه تکه شده را همراه با خون تک شاخ درون پاتیل در حال جوشیدن ریخت ، سپس مقداری پودر استخوان برقک و پوست مار آفریقایی به آن اضافه کرد ، دود نقره ای رنگی که از معجون بیرون می آمد نشان دهنده ی این بود که کارش را درست انجام داده ، در آخرین لحظه نمونه ی کوچکی از معجونش را در بطری کوچکی که به همراه داشت ، ریخت و آنگاه با عجله جواب تدی را داد :

- یه معجون دامبل کشا !

بومب !

پاتیل جیمز منفجر شد و محتوای آن به در و دیوار پاشید ، تدی که زیر میز پناه گرفته بود با عجله یقه ی پیراهن جیمز را گرفت و به سمت در خروجی دوید.
با سرعت دویدند و وقتی به اندازه ی کافی دور شده بودند نفس نفس زنان ایستادند.
جیمز با هیجان گفت :
- باید بریم پیش دامبل !
- اما جیمز...
- اما نداره ! میای یا نه ؟
تدی آهی کشید ، دیگر به جیمز اعتماد نداشت .
جیمز سری تکان داد و با عجله به انتهای راهرو که مجسمه ی اژدر سنگی در آنجا قرار داشت دوید.
تدی بالاخره تصمیمش را گرفت و به دنبال جیمز رفت و به موقع خود را پی از باز شدن در بر روی پلکان مرمری متحرک انداخت.
- دامبل ! برات نوشیدنی آوردم ! دامبل بیا بخور خوشمزه اس ! دامبل !
آلبوس دامبلدور در حالیکه هنوز سرش را می مالید با حالت قهر پشتش را به جیمز کرده بود.
دامبلدور :
- تو باعث شدی من پام به ریشم گیر کنه و سرم بشکنه و مک گون با ریپارو درستش کنه ! باهات قهرم !
جیمز بی توجه به نگاه های تد با چرب زبانی گفت :
- اما این معجون درد رو کم می کنه ! مطمئن باش !
دامبلدور با هیجان به سمت آنها هجوم برد ، معجون را از دست جیمز گرفت و لاجرعه سر کشید .:pint:
تدی و جیمز :
و آنگاه ...
شد آنچه باید می شد !
دامبلدور زوزه کشید ، ریشش را به دور خود پیچید تا شاید از دردش کاسته شود ، سپس ، زانو زد و به زمین پنجول کشید
فرق سر بی مخش باز شد و شاخ براق و نقره ای رنگی از آن بیرون آمد ، بدنش حالت انسانیش را از دست داد و به صورت بدن مار درآمد ، دراز و کشیده ، ( وای !) به سمت جیمز خزید و دهانش را باز کرد ، زبانش از رگ های خونی انسان بود... !
تدی و جیمز : جیــــــــــــــــــــــــغ !
و بدین ترتیب چهره ی واقعی دامبل بر همگان آشکار شد



بدون نام
نقد تكاليف جلسه ي سوم


لودو بگمن:
[spoiler=نقد]1. 16 زيبا بود... بهتر بود يه خورده فضاسازيش رو بيشتر ميكردي در مواردي.
2. 12 خوب بود و خلاقانه!
28+2(براي شركت به عنوان نفر اول)=30[/spoiler]

ريموس لوپين:
[spoiler=نقد]1. 15 خوب بود ولي در يك پست جدي توصيفاتت رو جذابتر از اين هم ميتونستي بنويسي.
2. 12 كامل و خوب بود.
27[/spoiler]

جرج ويزلي:
[spoiler=نقد]1. 11 طنز چندان خنده داري نبود. علائم نگارشيت كمي مشكل داشت. بايد روي موضوع تكليف و معجون يه خورده بيشتر مانوور ميدادي.
2. 7 جواب درست بود اما بهتر بود قشنگ تر و كاملتر مينوشتي! يه خورده خلاقيت...
17[/spoiler]

هوگو ويزلي:
[spoiler=نقد]1. 9 روي ديالوگهات و صحنه سازي هاي طنزت و همچنين منطق نوشتت بيشتر كار كن.
2. 5 بد نبود. اما بايد بهتر و كاملتر مينوشتي! اگه به شما ربطي نداشت كه تكليفش نميكردم!
14[/spoiler]

جسيكا پاتر:
[spoiler=نقد]1. 17 توصيفات قشنگ و روندي زيبا به همراه طنز مناسب در پست شما مشاهده ميشد.
2. 10 خوب بود و مبتكرانه!
27[/spoiler]

پرسي ويزلي:
[spoiler=نقد]1. 15 بهتر بود بيشتر به موضوع اصلي يعني كشتن هري و تاثير معجون خوششانسي ميپرداختيد. روي جنبه ي طنز پستتون ميشد خيلي بيشتر كار كنيد.
2. 11 خوب بود.
26[/spoiler]

تد ريموس لوپين:
[spoiler=نقد]1. 16 خوب و جديد بود!
2. 11 جالب بود.
27[/spoiler]

اسكورپيوس مالفوي:
[spoiler=نقد]1. 16 جالب و قشنگ بود.
2. 9 خيلي كامل نبود! طنزش كمكت كرد!
25[/spoiler]

جيمز هري پاتر:
[spoiler=نقد]1. 10 جالب بود! اما اين كه ولدمورت خودش رو بكشه با معجون خوش شانسي تطابق نداشت! حداقل يه جور ديگه قضيه رو عنوان ميكردي!
2. 3 به پاچه خواري نمره داده نميشه! جواب درست بنويس!!
13[/spoiler]

بارتي كراوچ:
[spoiler=نقد]1. 0 اين تكليف رو انجام نداده بودي.
2. 5 بد نبود. اما بايد خيلي بهتر و كاملتر مينوشتي.
2+5 (از جلسه ي قبل طلب داشتي) = 7[/spoiler]

آلبوس سورس پاتر:
[spoiler=نقد]1. 9 بهتر بود به چگونگي قتل هري به كمك معجون هم اشاره ميكردي!
2. 7 قرار نبود مسائل خصوصي رو بيان كنيد! خوب و خلاقانه بود اما كامل نبود.
16[/spoiler]

--
گريفيندور: 151
7 نفر

اسليترين: 7
1 نفر

هافلپاف: 71
3 نفر

راونكلاو: 0
0 نفر


ویرایش شده توسط مرلين مك كينن در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۹ ۱۹:۵۰:۲۶


بدون نام
تدرس جلسه ي چهارم (آخر)


مرلين سراسيمه وارد كلاس شد!

كلاس طبق برنامه ساعت 8 صبح بايد تدريس ميشد. اما هميشه بر حسب عادت 8:30 شروع ميشد!
اما اينبار ساعت 7:45 دقيقه بود كه مرلين خود را داخل كلاس ميديد...

كلاس خالي خالي بود و هيچ اثري از دانش آموزان نبود!
- هووو... چيه اينقدر سرو صدا راه انداختي نميزاري آدم بخوابه!... چه خبرته؟؟؟!
مرلين با تعجب به نقطه اي كه صدا ازش درميومد نگاه كرد! زير ميز ِ آخر...
مرلين: پرسي؟؟؟
پرسي: مرلين؟؟؟ چيز... پروفسور مك ميلان؟؟؟
- تو اينجا چيكار ميكني؟؟؟
- به خدا من شب ِ قبل از كلاس تو كلاس نميخوابم... به خدا من تنها بودم! به خدا جسيكا پاتر باهام نيست! به خدا مامانم ميدونه من اينجام! ()
- خوب بابا...
و مرلين صداش رو صاف ميكنه و رو به نيمكت هاي خالي ادامه ميده:
- اهم! درس امروز رو شروع ميكنيم...

پرسي: فكر نميكني يه خورده زود داري شروع ميكني پروفسور؟؟ حداقل بزار من برم دست به آب... بعد بيام صبحونه اي كه ماميم واسم گذاشته تو بقچه رو با هم بخوريم، آخه دهن توهم مثل من بوي جنازه ي سگ(!) ميده!!

مرلين: خوب... كلآ نظرم رو عوض كردي! اصلآ تدريس نداريم اين جلسه... شما دانش آموزا تنبل بار اومديد! اين سري يه پروژه ميدم! بايد بيايد پروژه هاتون رو ارائه بديد... اينو به بقيه هم بگو!... من باس برم! بابام منتظرمه! دير برم شپلخ ميشم!! اينجا رو تخته مينويسيم به بقيه خودت توضيح بده!

و مرلين تكليف جلسه ي بعد رو با ضربه ي چوبدستي روي تخته ظاهر ميكنه و به سرعت از كلاس خارج ميشه...

بعد از خروج مرلين پرسي به حالت به سمت تخته ميره...
در ذهن ِ پرسي: الان تخته رو پاك ميكنم كه هيچكي نتونه تكليف رو بنويسه... فقط به بكس گريف ميگم... بقيه ي گروه ها صفر شن! آميــــــن يا رب العالمين!!!

پرسي تخته پاك كن رو برميداره و اون رو روي تخته ميكشه... غافل از اين كه يك طلسم محافظ روي اون نوشته ها نصب شده!

گوپس!!!

و پرسي منفجر ميشه و به سزاي اعمالش ميرسه!

--------------------------------------------------
تكليف:
يك معجون كه تا به حال در كلاس اسمي از آن برده نشده است را تهيه كنيد و طي يك رول به هر شكلي كه دوست داريد آثار اون رو روي افراد يا خودتون يا... در هر محل يا مكاني نشون بديد!
پس بايد توي رولتون حتمآ معجون رو بسازيد و همچنين حتمآ بايد آثار اون معجون رو نشون بديد...


تكليف به خورده كليه و شايد به همين دليل ساده باشه... پس يه نوشته ي خوب بنويسيد.
ممكنه به خاطر همين كلي بودن يه خورده هم سخت باشه!... پس سوژه هاي خوب پيدا كنيد!


با آرزوي موفقيت براي تمام دانش آموزان ِ گل و بلبل !


ویرایش شده توسط مرلين مك كينن در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۹ ۱۹:۴۴:۵۴


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۵:۴۵ شنبه ۴ اسفند ۱۳۸۶

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
تکلیف شماره یک:

سکوت بود و سیاهی...

نه...سکوت نبود...گوشه ای دور در قبرستانی خوفناک مادری زجه میزد بر سر جسد فرزند بیگناهش...کودکی که تنها گناهش خون معمولی رگهایش بود...

نه سکوت نبود...کمی آنسوتر قهقهه ای ترسناک طنین افکند: اینه سرانجام اونایی که خونشون کثیف باشه...

نه سکوت نبود...شغالی در خرابه های هاگوارتز بی هدف چرخ میزد و زوزه میکشید...

نه سیاهی نبود...مردی با پیکر نحیف و در هم شکسته، در قبری سپید آرمیده بود...

نه سیاهی نبود...برقی سرخ که از چشمان لرد سیاهی بیرون می جهید جهان را روشن میکرد...

نه سیاهی نبود...سفیدی چشمان مرگخواری مست که با لذت چند پسر بچه را شکنجه میداد، روشنی شبهای هاگزمید بود...

نه سیاهی نبود...درخشش طلایی رنگ معجونی نه چندان گمنام در ردای ولدمورت، آینده جهان را طلایی ساخته بود...

نه سیاهی بود و نه سکوت...دنیا از درخششی شوم و صدایی بدشگون بهره مند بود به یمن معجون فلیکس فلیسیس...

تکلیف شماره دو:

از فلیکس فلیسس استفاده کنه؟ شوخی می کنی...
پروفسور مک کینن و معجون فلیکس؟
نمی خواستم اینو بگم پروفسور ولی شما پرسیدید و باید جواب داد .
اون روز توی تالار هافلپاف یادتونه چی شد؟ روز ولنتاین؟ بگم بازم؟...
شما معجون فلیکس فلیسس رو برای اون روز آماده کرده بودید. می خواستید بخورید تا...تا...تا چیز کنید دیگه، جاش نیست بگم.
یادتونه چه افتضاحی بوجود اومد؟ یادتونه چه گندی به تالار زدید؟
نمی خوام جلوی دانش آموزان ضایعتون کنم وگرنه کامل توضیح میدادم. از اون ماجرا به بعد شما قسم خوردید دیگه از فلیکس فلیسس استفاده نکنید!
هیچ وقت اون روز رو یادم نمیره









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.