هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بند موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۱:۳۴ شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۹
#17

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
امروز ۱۱:۴۲:۱۰
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 706
آفلاین
شب قبل دیوانه سازان با هزار زور و زحمت حیوان وحشی را به درون یکی از بندها کشاندند و آن را زندانی کردند. ولی تمام شب آن حیوان نعره های وحشتناکی میکشید و در های سلولش را دیوانه وار تکان میداد. جوری که دیوانه سازها هم با آن همه بی احساسیشان خسته شده بودند و با کلافگی از این طرف به آن طرف میرفتند.

صبح روز بعد:

شب قبل دیوانه سازان با هزار زور و زحمت حیوان وحشی را به درون یکی از بندها کشاندند و آن را زندانی کردند. ولی تمام شب آن حیوان نعره های وحشتناکی میکشید و در های سلولش را دیوانه وار تکان میداد. جوری که دیوانه سازها هم با آن همه بی احساسیشان خسته شده بودند و با کلافگی از این طرف به آن طرف میرفتند.

به دلیل سربازدن دیوانه سازها از تغذیه کردن حیوان رئیس زندان مجبور شده بود دو نفر از دستیارانش را مسوول رسیدگی به حیوان وحشی کند.

رئیس فنجانش را روی مز گذاشت و گفت:پس بیل چرا برنگشت؟مگه قرار نبود بعد از صبحانه دادن به حیوونه برگرده؟ما کلی کار داریم.

دوستش گفت:حتما داره با حیوونه درد و دل میکنه!الان میرم دنبالش.

و بدون هیچ حرف دیگری از آنجا خارج شد.

همان لحظه تلفن زنگ خورد و رئیس تلفن را برداشت.

-الو؟بله وزیر ! همون طور که خودتون خواسته بودید اونو زندانی کردم و اوضاع کاملا تو دستمه.نگران نباشی...

ناگهان در با شدت باز شد و مرد نفس نفس زنان برگشت و در حالی که رنگ از چهره اش رفته بود و کفش هایش خونی بود گفت:اون حیوون وحشی بیل رو کشته و فرار کرده و هیچ کدوم از دیوونه سازها نتونستن بگیرنش.


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: بند موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۶:۳۴ چهارشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۹
#16

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
سوژه جدید:

شب بود و هوا به شدت طوفانی و سرد بود. دیوانه سازها همگی به صورت مرتبی در اطراف آزکابان با فاصله ی معین ایستاده بودند.

در این میان گروهی از افراد که همگی بارانی پوشیده بودند با احتیاط در حالی که همگی چوبدستی هایشان به سمت چیزی بود و زنجیری را محکم گرفته بودند از میان دیوانه سازها میگذشتند و به سمت آزکابان میرفتند.

هر از گاهی صدای غرش بلند و ترسناکی در میان صدای غرش ابرها به گوش میرسید.

بند موجودات خطرناک:

رئیس آزکابان در گوشه ای کنار فردی که از طرف وزارت سحر و جادو آمده بود ایستاده بود و مشغول صحبت کردن در موضوع مهمی بودند.

- باید سریع تر یکی از بندارو خالی کنی ، این دستور وزیر سحر و جادوئه!

- ولی من دستوری دریافت نکردم. اون حیوون بیرون از آکابان میمونه تا وقتی که مهر تایید وزیر رو بیارین.

مرد با عصبانیت گفت: میدونی اگه اون حیوون فرار کنه چی میشه؟

- میدونی اگه من بدون دستور وزیر این کارو بکنم چی میشه؟

مرد دستش را روی سرش گذاشت و دوباره گفت: داره میاد. نامه ی وزیر توی راهه! ما سریع تر اومدیم تا یکی از بندارو خالی کنی! اون حیوون به هیچ وجه نباید فرار کنه.

- بهت قول میدم تا وقتی که تاییدیه رو بیاری مواظب باشم در نره. اما نمیتونم بدون دستور کاری رو انجام بدم. خودت یه مامور هستی ، باید اینو بهتر از من بدونی.

- درسته و به همین دلیله که باید بذاری اون حیوون همین الان بره توی یکی از بندا!

- من فقط تابع قوانینم!

مرد اینبار کوتاه آمد و گفت: خیله خب ، پس لااقل یکی از بندارو خالی کن که وقتی نامه رو گرفتی سریع اون حیوونو زندانیش کنیم. خیلی خطرناکه اون حیوون!

رئیس آزکابان نگاهی به آن مرد کرد و گفت: همین الان دستور میدم یکی از بندارو که محافظت بیشتری ازش میشه برای اون حیوون آماده کنن.

دقایقی بعد:

فردی دوان دوان در حالی که گل های چسبیده به کفشش مرتب به اطراف میپاشید خودش را به آن دو رساند و گفت: اینم تاییدیه.

رئیس نگاهی به نامه انداخت و بعد از دقایقی گفت: همین الان میبریمش توی بند. شما میتونین برین.

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

توضیح: یه حیوون وحشی و خطرناک و کمیاب رو وزیر سحر و جادو برای محافظت ازش به آزکابان فرستاده که به اون حیوون به هر دلیلی که تو پستای بعدی مشخص میشه یک ماه دیگه نیازش داره. اما حیوون فرار میکنه و بقیه ماجرا ...


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۸۹/۲/۱۵ ۱۶:۴۰:۴۳



Re: ورزشگاه بند موجودات خطرناک (2)
پیام زده شده در: ۱۸:۵۶ سه شنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۸
#15

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۸ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۵ سه شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۰
از آواتارم خوشم میاد !!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 350
آفلاین
به نام یگانه خالق عشق

خوب این تاپیک تا لیگ بعدی قفل میشه.از استقبال گرم بازیکنان در این تاپیک کمال تشکر رو دارم


[b][color=000066]Catch me in my Mer


Re: ورزشگاه بند موجودات خطرناک (2)
پیام زده شده در: ۱۰:۴۴ پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۸
#14

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۸ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۵ سه شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۰
از آواتارم خوشم میاد !!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 350
آفلاین
.::پست شماره ی دو تیم گولاخ یونایتد::.

بلیز با ترس و لرز دستشو لرزون لرزون به سمت کیف می بره.صورتش غرق در عرقه و از این طرف بلوز سفیدش، بدن بند بند و منعطفش به وضوح دیده میشه.

بلیز همچنان دستشو به سمت کیف دراز میکنه.در همین حال ریگولوس داره حسابی ذوق میکنه و دستاشو به هم می ماله...

چند مین بعد

بلیز همچنان داره دستشو به سمت کیف دراز میکنه.

ریگولوس:

آخر سر ریگولوس مجبور میشه خودش در کیفو باز کنه.به محض باز کردن کیف، چشمای بلیز برقی میزنه و به رنگ سبز تغییر پیدا میکنه.انبوهی از اسکناس های دو هزار گالیونی توی کیف چرمی کهنه ی ریگولوس دیده میشه.

ریگولوس نیشخندی میزنه و بلافاصله کیفو میبنده.بلیز که بدجوری ضد حال میخوره، با نگاهی طلب کارانه به ریگولوس نگاه میکنه.

-اول امضا!

و کاغذی پوستی با این محتوا رو به بلیز نشون میده:

نقل قول:
اینجانب تعهد می نمایم که در هر صورت تیم ماهی مرکب ارزشی را برنده ی بازی کنم!


بلیز با تریپ اکشن کاغذ رو از دست ریگولوس می قاپه و با خط خرچنگ قورباغه ش کلمات نامفهومی رو به عنوان امضا یاداشت میکنه.ریگولوس کاغذ رو بر میداره و میذاره توی جیبش.

هر دو نفر:

صبح روز بعد، رختکن گولاخ یونایتد

زاخاریاس و کینگزلی با تریپ خفنی دارن مدام عرض اتاق رو طی میکنن، لودو سعی میکنه لباس گلگو رو (که برای یه موش طراحی شده ) رو تنش کنه و روفوس هم داره موهاشو واکس میزنه.

تق تق تق!(افکت کوبیده شدن چماق بر روی میز)

زاخاریاس با حالتی عصبانی و خشن چماق خودشو روی میز میکوبه و اعضای تیم عینهو برگ چقندر به قیافه ی در هم رفته ی زاخی خیره میشن.

-گوش کنید...ما قراره کویدیچ بازی کنیم
ملت:دروغ میگی
زاخاریاس ادامه میده:«و اونا خیلی قوی هستن »
ملت:این قدر دروغ نگو

-و در نتیجه باید خیلی خوب بازی کنیم!

کینگزلی توی حاشیه ی سخنرانی به شونه ی زاخی میزنه و زاخی با تریپ بهت زده به سمت کینگزلی بر میگرده.کینگزلی آب دهنشو قورت میده و میگه:
-خودت تنهایی فکر کردی؟

زاخاریاس که به شدت از این کار کینگزلی عصبانی شده بود، چماقشو بر میداره و محکم میزنه روی فرق سر کچل کینگزلی!کینگزلی عین مرغ پر کنده دور اتاق شروع میکنه به دویدن.ملت هم با تریپ بهت زده به این صحنه ی اکشن خیره میشن.

زاخی:
...

چند مین بعد، وسط بازی

هوا آفتابیه و خورشید جو ورزشگاه رو عینهو اجاق گاز در آورده.بازیکنان گولاخ یونایتد، با پیراهن های صورتی گل منگلی، یکی یکی وارد ورزشگاه میشن و مورد تشویق تماشاچی ها(که اکثرشون رو جک و جونور های زندان تشکیل میدادن) قرار میگیرن.( )

کینگزلی که یه تپه ی جدید روی سرش افتتاح شده بود، جلو تر از همه با بازوبند کاپیتانی پا روی زمین چمن ورزشگاه میذاره.
زاخاریاس با هندزفری با به روی چمن میذاره (از قرار معلوم داشت آهنگ راک گوش میده چون عینهو بز سرشو بالا پایین میبره ).

لودو با تریپ عصبانی پشت سر اون میاد، گلگو پاهای بزرگشو روی زمین میذاره و رد پای بزرگی رو به جا میذاره و در آخر روفوس با ژست ژیگولی خودش پشت سر همه وارد میشه.

از اون طرف بازیکنان حذب ارزشی با پیراهنی خال خالی به همراه عکس بزرگ از یه ماهی مرکب (در وسط پیراهن) به کاپیتانی ریگولوس وارد میشن.تماشاچی ها براشون موج مکزیکی میرن و به ضد تیم گولاخ یونایتد شعار میدن.

در کنار ورزشگاه، بلیز، که کلاه گروه بندی رو روی سرش چپونده، با تریپ گولاخانه ای نشسته و داره برای بازیکنان ماهی مرکب دست تکون میده.از اونجا ریگولوس رو میبینه که داره با انگشت شصتش علامت موفقیت میده.

بلیز یه کم تو فکر فرو میره و در جواب ریگولوس شصتشو بالا می بره و به داور مسابقه اشاره میکنه که از قرار معلوم کسی نیست جز...جز...ایوان روزیه!

...


ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۲۶ ۱۶:۲۰:۵۹

[b][color=000066]Catch me in my Mer


Re: ورزشگاه بند موجودات خطرناک (2)
پیام زده شده در: ۱۸:۰۱ سه شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۸
#13

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
* پست اول تيم گولاخ يونايتد *

آسمون ابری و گرفته هس. باد شديدی در ورزشگاه شهر دياگون، می وزه. هفت بازيكن تيم گولاخ يونايتد، در غرش سهمگين ابرهای سياه و زوزه ی باد، مصمم به تمرين می پردازن...

-بد نيس يكم به گلگلومات پنالتی بزنيم، كاپيتان؟

كينگزلی در حالی كه با جاروش ويراژ ميده، لبخندی ميزنه و ميگه:
-نه، اول يكم با مدافعين تمرين ميكنيم، استراتژی مدافعين تو بازی اينه كه با چماق بزنن تو سر بازيكنای حريف! لودو، زاخارياس، تو بازی چی كار ميكنين؟

-با چماق ميزنيم تو سر ملت!

-به عنوان مثال الان اين كار رو ميتونيد روی گلگومات انجام بديد. گلگو برو جلو.

گلگو به زحمت جاروش رو كه به سختی وزن زيادش رو تحمل ميكرد، به سمت لودو ميبره...

-بنــــــــگ! ( افكت برخورد چماق لودو با پس كله ی گلگلومات! )

در اين لحظه، چماق لودو به طرز عجيبی از وسط نصف ميشه...

دارامــــــــــــــــــــب! ( افكت برخورد چماقِ زاخارياس با سرِ گلگلومات! )

چماق زاخارياس هم از وسط نصف ميشه. گلگومات لبخند فاتحانه ای ميزنه كه ناگهان جاروی خودش به خاطر وزن زيادش از وسط نصف ميشه...

دونــــــــــــــگ! ( افكت شكسته شدن جاروی گلگو!)

گلگو به سرعت به سمت زمين ميره و محكم به زمين ميخوره. لحظه ای زمين شروع به لرزيدن ميكنه و گلگو، طوری كه انگار اتفاق خاصی براش نيفتاده از زمين بلند ميشه... ( لطفا" گلگومات را با آرنولد اشتباه نگيريد! )

همان لحظه، منزل بليز زابينی:

ديـــــــــنگ! زيـــــــــنگ! ( افكت به صدا در آمدن زنگ! )

بلير با بيحوصلگی روزنامه پيام امروزش رو روی ميز قهوه ای رنگ، چوبی و نسبتا" كهنه ی كنارش ميذاره و به سمت آيفون ميره...

كمی بعد:

ريگولوس بلك، با كيف سياه چرمينی جلو مياد و به بليز نگاه ميكنه...

-شما داور بازی تيم ما با گولاخ يونايتد هستين درسته؟ اين پول رو بگيريد و بازی رو به نفع ما قضاوت كنيد.

بليز كمی ميلرزه و با ترس و لرز در چمدونی رو كه ريگولوس به طرفش گرفته بود رو باز ميكنه...

ريگولوس:


ویرایش شده توسط كينگزلی شكلبوت در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۲۵ ۹:۵۹:۴۱
ویرایش شده توسط كينگزلی شكلبوت در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۲۵ ۱۳:۳۵:۲۱
ویرایش شده توسط كينگزلی شكلبوت در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۲۵ ۱۴:۳۶:۲۷


Re: ورزشگاه بند موجودات خطرناک (2)
پیام زده شده در: ۲۱:۴۱ یکشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۸
#12

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
بازی تیم های گولاخ یونایتد و ماهی مرکب یونایتد ارزشی

زمان برگزاری مسابقه:
دوشنبه 23 شهریور (ساعت 00:00) لغایت یکشنبه 29 (ساعت 24) شهریورماه




Re: بند موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۲۱:۱۰ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۸
#11

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۸ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۵ سه شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۰
از آواتارم خوشم میاد !!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 350
آفلاین
سوژه ی جدید:

مینروا روی کاناپه ی راحتی خود لم داده بود و داشت معجون کوفت (ببخشید میل ) و تلویزیون نگاه می کرد.

ناگهان در با صدای قیژ قیژ آرامی باز شد.مینروا خود را سریع جمع و جور کرد و کتابی را که روی میز بود را برداشت و تظاهر به خواندن آن کرد.

دیوانه ساز تنومندی وارد اتاق شد و به نیره تعظیم کرد منیره به آرامی برای او سر تکان داد و اشاره کرد حرف خود را بزند.دیوانه ساز سر خود را بالا آورد.سپس تلفن همراه خود را برداشت و آن را روی سایلنت گذاشت.

-صد دفعه گفتم از این موبایلای بوقی نخر!...اینجا ایرانسل آنتن نمیده!

-هیییی هووووهــــــــــــــا! (معذرت می خوام.)

-خوب حرفت رو بزن.گزارش جدید چی داری؟

دیوانه ساز برگی از روزنامه ی پیام امروز را نشان منیره داد و خود شروع کرد به خواندن؛

(برای اینکه روند سریع تر پیش بره، ترجمه رو قرار می دم!)

طبق آخرین اخبار شایع شده از سالن ورزش ها ماگلی، یک بز روانی به نام بزغوغو، به علت ضرب و شتم با لرد سیاه، به دو ماه حبس در بند موجودات خطرناک محکوم شده و هم اکنون در آنجا به سر می برد...

منیره:

سپس خودش روزنامه را از دست دیوانه ساز گرفت و شروع کرد به خواندن.ناگهان چشمش به قسمت دیگر روزنامه افتاد؛
طبق آخرین اخبار، گروهی از مرگخوار ها به انبار وزارت حمله کردند و خساراتی بیش از بیست میلیارد گالیون به بار آوردند.ناگفته نماند که آنها در را از پشت قفل کرده اند و به همین دلیل، دیگر غذایی برای اعضای کابینه ی وزارت وجود ندارد.طبق گفته های شاهدان عینی، کلید زاپاس انبار به دست وزیر سحر و جادو است.

اکنون تمام ملت به دنبال پیدا کردن دسته کلید برای باز کردن قفل انبار هستند ولی خبری از مینروا نیست.مقامات عالی گفته اند که اگر تا دو روز دیگر خبری از وزیر نشد، وی را بر کنار می کنند.

با تشکر
ریتا اسکیتر!


منیر با دیدن این خبر، شروع کرد به کندن موهای خود و طولی نکشید که کاملا کچل شد!

دیوانه ساز:

منیره با عصبانیت چوبدستی خود را بالا آورد و...

سالن ورزش ها ماگلی

زاخاریاس با افسردگی به عکس بزغولو نگاه می کرد و اشک می ریخت.آبر هم داشت سطل هایی را که پر از اشک شده بودند را خالی می کرد.

-جونیور گریه نکن...این وزیر آشناست!...یه کاریش می کنیم دیگه...
زاخاریاس:
-حالا که این جوریه، خودم میرم اونو نجات میدم!

و از اتاق بیرون رفت...

خانه ی ریدل ها

مورگانا به همراه تره ور داشت ولدمورت را باد می زد.بلا و نارسیسا هم داشتند برای ولدمورت نوشیدنی می آوردند.ناگهان در با سرعت غور (!) باز شد و بارتی عینهو کانگورو به اخل خانه پرید.

-هه...هه...هه...چیره بابائی...خبرای جدید دارم!

و نوشیدنی ای را که در دست بلا بود را تا ته سر کشید...!

چند مین بعد

لرد و ملت مرگخوار:

لرد خنده ای شیطانی زد و با غرور گفت:«پیش به سوی آزکابان!»

...

دفتر دیوانه ساز ها

منیره وسایل سفر خود را در بغچه ای جا گذاری کرد و سوار بر جاروی خود شد و برای دیوانه ساز ور دست خود بای بای کرد!

...

صبح روز بعد

نسخه ای از پیام امروز:

طبق آخرین اخبار از زندان آزکابان، زاخاریاس اسمیت و سارا اوانز مدیران این زندان مخوف هستند.مصاحبه ای داریم با جناب زاخاریاس اسمیت...

...


[b][color=000066]Catch me in my Mer


Re: بند موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۸:۱۰ پنجشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۸
#10

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
گابر که به شدت متعجب شده بود با یکی از همون حرکتا رفت به بند راجر و گفت : آدم شدی؟فهمیدی؟
راجر : آره آره ویژدانا فهمیدم.

گابر با حرکتی فرا تصور همه دیوانه ساز هارو به عقب راند و گفت : یا همتون با من همکاری میکنین یا اینکه همتونو میفرستم بخش خدمات زندان.

- هو هوه هووووووووووو هوووووی(ترجمه : اوکی اوکی هر چی تو بگی))
- هووووم خوب شد،حرکت میکنیم.راجر،بوقی بیا بیرون دیه.
راجر : در قفله به خدا،باور کن.
گابر لحظه ای دلش به حال راتجر سوخت اما به سرعت اقتدار خود را بدست آورده و گفت : هووووووم باز بود،این دیوانه سازا بستنش.
ملت دیوانه ساز ::////ol(ترجمش میشه این=> (

گابر : خوب دیگه راه بیفتین.
صد ها دیوانه ساز پشت سر راجر و گابر به راه افتادند و پله های مخوف زندان آزکابان را طی کردند تا به سرسرا رسیدند.
راجر که خونسردیش را به دست آورده بود گفت : خوب دیوانه سازان عزیز،همونطور که مستحضر هستین...
گابر حرف او را قطع کرد و گفت : بیشین بینیم باو،میرین اون اژدها رو میگرین میارین اینجا.فهمیدینیوس؟

ملت دیوانه ساز : هوووووووهو(100% 100%)

همه دیوانه سازا در کسری از ثانیه پراکنده شدن.
گابر : خوب راجر جونم،حالا بریم یه کم بشطرنجیم،تازه فهمیدم این بازی چقدر مفرحه:devil:
راجر که میدانست توان سر باز زدن از این درخواست را ندارد سری تکان داد و به دنبال گابریل رفت.


کیلومتر ها اون ور تر،دیوانه ساز ها...


(جهت تسریع در امر رول پلیینگ فقط ترجمه ها رو مینویسم)
دیوانه ساز اول : کجا بریــــــــــــــــم؟
دیوانه ساز دوم : نمیدونــــــــــــــم
دیوانه ساز سوم : یه اژدها اونجا معلومـــــــــــــــــــه
دیوانه ساز اول : خودشـــــــــــــــــــــه،بزن بریـــــــــــــــــــم!
دیوانه ساز ها با سرعت فزاینده ای به طرف آزدهای سبز رنگی که آنسوی تپه کوچک ،روی زمین نشسته بود رهسپار شدند.

5 مین بعد

دامبلدور : خوب محفلی های عزیز،این آژدها اومده تا به ما در امر مرگخوار خوری کمک رسانی کنه.طبق هماهنگی هایی که من با سران زندان انجام دادم کسی به دنبال این موجود نمیاد لذا نترسین... جیمز و تدی الان در راه زندان هستن تا این موضوعو به اطلاعشون برسونن


چند کیلومتر این ور تر،زندان آزگابان

راجر : بابا گابر،غلط کردم،بـــــــــــــــوق،دست از سرم بردار.
گابر : نخیرم،نمیشه،حرکت کن زود باش،افعیم منتظرته
گابر که کتاب رمز و راز های تقلب در شطنج جادویی را از بر کرده بود مهره هایی نظیر تسترال،اژدها و ... در اختیار داشت.

یه گند کیلومتر بین اینور و اونور،،بیشه زار سرسبز و بزرگ ،جایی که جیمز و تدی...

- یو یوی من زیر درخت آلبالو گم شده،خبر داری نچ نچ،بی خبری،نچ نچ...
تدی : یویوی تو زیر درخت آلبالو گم شده؟به من چه،به من چه!
جیمز : آره من که میدونم داره دلت آتیش میگیره که اینارو بدم بهت بازی کنی باهاشون.
تدی : عمرا اگه لنگمو پیدا کنی،دیریریرین...
جیمز : اصلا پاشو بریم دیگه،پاشو ببینم.
تدی : دلمو با حرفات،این قده سر نگردون...

کیلومتر ها اون ور تر،دیوانه ساز ها

دیوانه ساز اول : باید حمله کنیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم!
ملت دیوانه ساز : اوکـــــــــــــــــــــــــــــــــی

انبوه دیوانه ساز ها به طرف دامبل که در حال حرف زدن با محفلیون بود،حمله کردند...


seems it never ends... the magic of the wizards :)


ورزشگاه بند موجودات خطرناک (2)
پیام زده شده در: ۱۴:۱۲ یکشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۷
#9

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
سلام


ورزشگاه بند موجودات خطرناک واقع در زندان آزکابان و در مجاورت بند موجودات خطرناک قرار دارد . بندی که موجوداتی که توسط وزارت سحر و جادو قابل مهار نیستند و برای جامعه جادوگری بسیار خطرناکند در آن محافظت میشوند !

روزانه موجودات خطرناک بسیاری تا شعاع چند کیلومتری از بندشان فرار میکنند و صد البته دیوانه سازهای قدرتمند زندان همواره موفق به بازگرداندن آنها به سلول هایشان میشوند !

لطفا مراقب موجودات خطرناک و دیوانه ساز ها باشید !


ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۱ ۱۰:۵۷:۲۵
ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۵ ۱۱:۴۷:۵۸
ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۵ ۱۸:۳۷:۱۵

چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: بند موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۹:۲۰ جمعه ۵ مهر ۱۳۸۷
#8

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
از لرد سیاه اطاعت میکنم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 388
آفلاین
راجر نامه را بست و با آهی رو به گابر گفت:
- آخه دیوانه ساز ها به این سادگی ها راضی نمیشن ... !
اما درست در همون لحظه به یاد چیزی افتاد و قیافش از حالت به حالت تغییر پیدا کرد.
- میگما گابر،من الان یکم فکر کردم دیدم حتی اگه کتبیم بنویسی برای من فایده نداره. باید کامل مات کنمت ولی اگه نمیخوای باید بری همه دیوانه سازها رو بیاری اینجا و راضیشون کنی که به ما کمک کنن.
گابر: به توان دو
- نه بازی میکنم.
راجر: نخیرم، همین الان پامیشی اونکاریو که گفتم میکنی.وگرنه...
و با دست اشاره ای به منوی مدیریت کرد:

گابر: نچز، مثل اینکه باید با فنون خودم حالیت کنم که من از کسی دستور نمیگیرم ها؟.
و سپس به حالت آکروباتیک خاصی از روی میز پرید و روی یک دکمه قرمز فرود اومد.
لحظاتی بعد راجر در اعماق سلولهای آزکابان در جمع دیوانه سازان بود.
گابر رو به دوربین:
محل راجر
راجر:خب عزیزان من، فکر میکنم اشتباه اومدم و باید برم. اممم البته دنبال یه موجود خطرناک که بگیرمش و اگه شما هم بخواید به من کمک کنید...
جمع دیوانه سازها به حالت عجیبی به هم فشرده شد. انگار که آماده برای حمله شده باشن
راجر:خب من که گفتم باید برم. بیشتر از این هم ناراحتتون نمیکنم.
و سپس مراحل آپارات رو انجام داد.
- اهه من حواسم نبود اینجا که آپارات نمیشه کرد.خب پس لطفا همتون برید کنار.
دیوانه سازها باز هم جلوتر اومدند. کم کم راجر درون سیاهی اونا غرق شد ولی بطور عجیبی اصلا غم و غصه ای به ذهنش نرسید که البته از پشت اشاره میکنن به خاطر منوی مدیریته.
دیوانه سازها به حالت قدم رو به راجر نزدیک تر میشدن. در این حین راجر هم به یاد منوی مدیریت افتاد و دستش رو دراز کرد که همه ی دیوانه سازها رو از دم بلاک کنه.
اما درست در همون لحظه یک چیز سرد رو روی لپش احساس کرد و ...
راجر:
محل گابر
گابر درحالی که مشغول خواندن انواع کتب شطرنجه تا بفهمه خانه نود از کجا ییهو به وجود اومده توجهش به یک نامه ی عربده کش جلب میشه اما قبل از اینکه بتونه از جغد بگیرتش نامه منفجر میشه و خودش و جغدو به فنا میفرسته
شروع نامه
صدای آسپ: هوووووووی بوقیا مگه نگفتم برید دنبال اون موجود خطرناک. الان پنج تا دهکده ماگلی رو نابود کرده داره میره سمت شهر. اگه تا ده دقیقه دیگه با یه گروه دیوانه ساز به اونجا نرید بابایی خودم همتونو بلاک میکنه از دم.
صدای هری: ها؟ چی؟ من مدیر خودمو بلاک کنم؟ نه نمیشه.:no:
صدای آسپ: که نه هان؟ مامان جینی بابا منو اذیت کرد.
صدای جینی: جیــــــــــــــــــــــــغ. هری زود هرکاری که آسپ میگه رو انجام میدی یا ....
صدای هری: باشه باشه
پایان نامه
گابر:


ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۵ ۹:۲۳:۴۸







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.