هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.




پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۹:۲۴ سه شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲
ایوان فرصتی برای مخالفت کردن یا جواب دادن پیدا نکرد. چون در همان لحظه صدای جیغ گوشخراش زنی تمام محوطه را پر کرد. برای لحظه ای لرد بدون آنکه شمع های اتاقش را روشن کند سرش را از پنجره بیرون آورد و فریاد زد:
- صداتوووون رو ببررررررید! ایوان زودتر همه جا رو ساکت کن تا جمجمه ات رو به عنوان کاسه معجون به هکتور اهدا نکردم!

و بعد پنجره را با صدای بلندی بهم کوبید که همین صدای بلند پنجره هم باعث تشدید سردردش شد و فحش دیگری نثار ایوان کرد! ایوان مستاصل به اطراف نگاه کرد و یک بنشی را دید که کمی عقب تر از آن ها در حال جیغ کشیدن بود.

دوریا که گوش هایش را گرفته بود گفت:
- این اینجا چیکار میکنه دیگه؟!

ایوان خیز برداشت و با سرعت عملی مثال زدنی کلاه مشکی بنشی را از روی سرش برداشت و آن را در حلقومش چپاند و به طور موقت صدایش را خفه کرد! ایوان همان طور که نفس نفس میزد گفت:
- هالووین کوفتیه دیگه! همه این موجودات مزخرف امشب آزادن! تا من اینو خفه میکنم تو دست کوین رو بگیر و ببرش پیش بلا و راضیش کن که با کوین بره پارک! یکی دیگه از مرگخوارها رو هم خبر کن بیاد اینجا، شاید کمک لازم داشته باشم!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۸:۵۷ سه شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲
دوریا وقتی نگاه کوین را دید فهمید که مجموعه کلمات اشتباهی را به زبان آورده است. چرا نگفته بود «برات یه عالمه بستنی می‌خرم.»؟ سعی کرد درستش کند.
-نظرت در مورد یه عالمه بستنی چیه؟

کوین با انگشتان کوچکش چشم‌هایش را مالید و سرش را به نشانه‌ی مخالفت تکان داد.
-می‌خوام با خاله بلا برم پارک.

دوریا دهانش را باز کرد و دوباره بست. یکبار دیگر سعی کرد چیزی بگوید اما فایده‌ای نداشت؛ هیچ کلمه‌ای از دهانش خارج نمی‌شد.

-بچه مسخره کردی ما رو؟

ایوان در حالیکه سعی می‌کرد استخوان چکشی گوشش را جا بیاندازد با لحنی کوبنده این را گفت.
چشمان کوین دوباره پر از اشک شد و لبانش به لرزه افتاد.
دوریا سریع شروع به صحبت کرد.
-باشه قبوله!
-دیوونه شدی نکنه؟ میخوای بلاتریکس شکنجه‌ت کنه؟

دوریا با خشم به سمت ایوان برگشت.
-یا شکنجه‌ي بلاتریکسه یا مرگ توسط ارباب! به جای غر زدن بیا یه راهی پیدا کنیم تا بلا رو راضی کنیم با کوین بره پارک!


Isabella's lullaby-The Promised Neverland

یک عالمه اطلاعات بیشتر! (معجون راستی)

دوئل مرگ؛ بهترین نوشته‌ی من؟


,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


تصویر کوچک شده


پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۸:۳۰ سه شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲

جینی آرام آرام قدم میزد و به سوی مغازه ی آواتار ویزارد میرفت. وقتی به آنجا رسید در مغازه را آرام باز کرد.
- سلام
- سلام. چه کمکی میتونم بهتون بکنم؟
- چند تا آواتار میخواستم.
- این فرم و پر کنید. بعد براتون آواتار می سازیم. آواتارتون تا یک هفته دیگه آماده میشه.
جینی نگاهی به فرم کرد. در آن سوال هایی درباره ی شکل آواتار نوشته شده بود.

. سبک آواتارتون کدوم باشه؟
1) واقعی (مثال) 2) انیمه کارتونی ) انمیشینی (مثال)
انیمه

2. آواتار رنگی/سیاه و سفید باشد.(اگر میخواهید سیاه و سفید باشد سوال بعدی را جواب ندهید.)
رنگی

3. مشخصات آواتار:
رنگ چشم: قهوه ای
رنگ مو: قرمز
رنگ پوست: کرمی
رنگ لباس: قرمز

۴. مکان آواتار.(میخواهید در مکانی سر سبز یا جهنم باشد؟) به انتخاب خودتان
قلعه ی هاگوارتز، زمین کوییدیچ
۵. وسیله در دست! (مثل آواتار من که کیسه سکه داخل دسته.)
چوب دستی
۶. نوع لباس یا رنگ لباس دلخواه شما!
ردای کوییدیچ تیم گرینفیندور
پس از این که جینی فرم را پر کرد، آن را به صاحب مغازه، اسکورپیوس داد و از او تشکر کرد. سپس از مغازه خارج شد.


یک گریفندوریتصویر کوچک شده!


پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۸:۲۷ سه شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲
-طبلم! طبل قشنگمو حراب کردین! حرابکارا!

کوین جیغ و داد می کرد و مشت هایش را محکم روی زمین می کوبید.
ایوان و دوریا که حس می کردند از چاله رد شده و داخل چاه افتاده اند؛ فوری از روی زمین برخاسته و سمت کوین دویدند.

- کوین گریه نکن. آروم باش. یکی دیگه شو برات می خریم. لطفا فقط آروم باش.

دوریا با اضطراب درحالی که نگاهش به پنجره ی اتاق لردسیاه بود اینها را می گفت و سر کوین را نوازش می کرد بلکه گریه هایش قطع شود.

- طبل جدید نمی حوام. فقط طبل حودم عالی بود. چرا ژدین ترکوندینش؟

ایوان جلو آمد و سعی کرد به زبانی که برای بچه قابل فهم باشد توضیح دهد.
- ببین ارباب بیمار شدن و اصلا تحمل سر و صدا رو ندارن. تو هم داشتی سر و صدا می کردی و ما هم مجبور بودیم یجوری جلوت رو بگیریم دیگه.
- آره اگه مجبور نبودیم که این کار زشتو نمی کردیم. الانم اگه گریه نکنی بهت هر چی دلت بخواد میدیم باشه؟

کوین نگاه متعجب و پر از اشکش را به دوریا دوخت. اگر گریه نمی کرد می توانست صاحب هرچیزی که دلش می خواهد شود.
ایده ی جدیدی به ذهنش رسید.


...I hold them tight, never letting go
...I stand here breathing, next to those who are precious to me





پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۸:۰۲ سه شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲
ایوان و دوریا هنگامی که به طبل نزدیک می‌شدند هر دو تمام تلاششان را کردند تا صدای فریاد از دردشان (در مورد ایوان صدای از هم گسستن مفاصل و پرت شدن هر کدام از استخوان‌هایش به گوشه‌ای) بلند نشود. اما آن‌ها حساب یک چیز را نکرده بودند.
وقتی شما اسباب بازی یک کودک را از او می‌گیرید، باید خطر گریه‌های او را به جان بخرید.
همانطور که دوریا نفسش از درد برخورد با زمین بند آمده بود و ایوان به دنبال استخوان رکابی گوشش می‌گشت، کوین کوچک قصه‌ی ما، لب‌های لرزانش را از هم باز کرد و صدای گریه و جیغش به هوا برخاست. این صدا برای دوریا و ایوان یک آژیر قرمز چرخان محسوب می‌شد.
ایوان که تازه استخوان رکابی‌اش را پیدا کرده بود آن را رها کرد و دستش را به سمت صورت کوین برد تا جلوی دهانش را بگیرد.
دوریا به حالت اسلوموشن دستش را به سمت ایوان دراز کرد تا جلوی او را بگیرد. چون او دیده بود که کوین دارد سرش را می‌چرخاند اما دیر شده بود.
استخوان انگشت ایوان محکم به لُپ کوین خورد.
قدرت جیغ‌های کوین افزایش پیدا کرده بود.


Isabella's lullaby-The Promised Neverland

یک عالمه اطلاعات بیشتر! (معجون راستی)

دوئل مرگ؛ بهترین نوشته‌ی من؟


,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


تصویر کوچک شده


پاسخ به: یاران لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن).
پیام زده شده در: ۱۷:۲۶ سه شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲
با سلاام من حال ندارم سوالا رو بنویسم فقط جواب و میگم:]
1- سابقه ندارم:)))


2-هیچی این یکی میگفت من زورم بیشتره اون میگفت تو غلط کردی من زورم بیشتره


3-یکم بریم با سفیدا بجنگیم ببینیم چه حسی داره


4- سیریوس بلک - فداکار ترین


5- اه اه ولمون کن


6-سر به سرش گذاشتن و اذیتش کردن تو خواب و ...


7-کاری به کارش ندارم من کارم به کار خودمه فقط کسی از من کمک خواست دخالت میکنم


8-والا مو دردسر داره همون بهتر که ارباب کچله ( ریا نشه یوقت)


9-والا فقط دخترا موهاشون رو میبافن بعد دامبلدور خجالت میکشید موهاشو ببافه چون به بافت خیلی علاقه داشت پس ریش تا سر خیابون گذاشت تا اونارو ببافه به هیچ دردشم نمیخوره ایش ایش چندشم شد .


آلیشیا!
حال ندارید سوال ها رو بنویسید، من برم یکی یکی از پست پایینی صورت سوال رو بخونم، بیام بالا جواب رو بیابم؟ دشمنی دارید؟
و بله! سوال ها رو حفظم اما دلیل نمیشه دبل چک نکنم!
جواب سوال چهار رو هم ندادید... یا حداقل من نمی تونم ببینمش!
آلیشیا من برای تایید شما احتیاج دارم پست های بیشتری ازتون بخونم. اگر اشتباه نکنم فقط یک یا دو پست ایفای نقش دارید که کافی نیست. عجله نکنید... بیشتر بنویسید، نقد بگیرید و سعی کنید ایرادات پست هاتون رو اصلاح کنید و می بینید که خیلی زود پیشرفت می کنید.

موفق باشید.


ویرایش شده توسط آلیشیا اسپینت در تاریخ ۱۴۰۲/۸/۹ ۱۷:۳۰:۴۷
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۴۰۲/۸/۲۱ ۱۵:۵۸:۵۹

تصویر کوچک شده


پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۷:۲۳ سه شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲
ایوان و دوریا هر دو با یک جهش خیز برداشته و دوربین مثل کارتون فوتبالیست ها اسلوموشن شده است. دوریا در حالی که در هوا به آرامی به سمت طبل میرود به ایوان میگوید:
- میگم عقل کل! اگه من و تو هر دو به طبل کوین بخوریم که صداش خیلی بلندتر میشه!

ایوان صحنه آهسته وار چانه اش را می‌خاراند و میگوید:
- راست میگی! وایسا یه فکری به ذهنم رسید.

بعد به آرامی انگشت اسکلتی اش را به سمت طبل میگیرد و همان طور ارام ارام به آن نزدیک میشود. نزدیک تر، نزدیک تر.... و بله درست حدس زدید باز هم نزدیک تر!

انگشت ایوان رویه پلاستیکی طبل را به آرامی پاره میکند، طبل از صدا می ایستد، کوین با بغض و حیرت به این صحنه نگاه میکند و بعد در کسری از ثانیه سرعت دوربین به حالت اولیه برگشته و ایوان و دوریا روی کوین و طبل پاره پوره شده اش فرود می‌آیند!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۷:۱۳ سه شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲
بنابراین هر دو می‌دوان. همین‌طور هی می‌دوان. باز هم می‌دوان. اینقد می‌دوان تا خواننده از شدت دوایش اونا حالشون به هم بخوـ... چیزه، یعنی اینقدی می‌دوان که بالاخره به نقطه‌ای می‌رسن که کوین از دور دست‌ها نمایان می‌شه.

خب البته خود کوین که خیلی نمایان نبود. پسرک بسیار کوچیک بود، در حالی که طبل بسیار بزرگ بود. بنابراین در اصل چیزی که ایوان و دوریا می‌بینن کوینی همراه با یک طبل نیست، بلکه یک عدد طبله که کله و پای کوچیکی در آورده.

البته‌تر که جزئیات ظاهریِ اونچه که ایوان و دوریا می‌دیدن اونقد مهم نبود. الان سردرد لرد مهم بود و مراسم هالووینی که نباید برگزار می‌شد.

پس دوباره ایوان و دوریا می‌دوان. همین‌طور هی می‌دوان. باز هم می‌دوان. اینقد می‌دوان که خواننده حتی دیگه این حجم از دویدن رو نمی‌خونه و فقط از روش عبور می‌کنه تا بالاخره برسن به نقطه‌ای که ایوان از یک سو، و دوریا از سوی دیگه هر دو با فریاد بلندی، جهش بلندتری به سوی کوین برمی‌دارن.

برای کوین نیز صحنه به این شکل بود که ناگهان آسمون بالای سرش تیره و تاریک می‌شه و دو سایه که به سمتش هجوم آورده بودن، حالا روش فرود میان!




پاسخ به: اگه ميتونستي از يه ورد استفاده كني اون چي بود؟
پیام زده شده در: ۱۷:۰۶ سه شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲
بستگی به موقعیتی داره که توش باشیم
ولی در کل:
لوموس
اکسپلیارموس
اکسپکتوپاترونوم
کروشیو


تصویر کوچک شده


پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۶:۱۰ سه شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲
دوریا آخرین تابلو را در خاک باغچه جلوی خانه ریدل فرو کرد، بعد با دستش عرق پیشانی اش را پاک کرد و برای ایوان دست تکان داد. ایوان که داشت در نقطه ای دور تر از او تابلو ها را بررسی میکرد خودش را جلویش ظاهر کرد:
- اه ایوان درد بگیری این چه کاریه!
- هیشششششش ساکت دوریا! میگم هیچ کس نباید سر و صدا کنه. امروز باید خانه ریدل در سکوت مطلق باشه.

دوریا صدایش را پایین اورد و گفت:
- نمیخواد حالا به من این چیزا رو بگی. نا سلامتی برای اینکه سر و صدا نشه ۴۸ تا تابلو رو به جای اینکه با چکش تو خاک فرو کنم با زحمت و بدون سر و صدا سر جاشون نصب کردم ها.

ایوان نفس عمیقی کشید، دست هایش را باز کرد و گفت:
- میبینی؟ همینه. آرامش و سکوت مطلق!

...دام دارا دام دارا دام دارا دام!

ایوان و دوریا هر دو با صدای دامب دامب ریتمیکی که هر لحظه بلند تر میشد از جا پریدند!
ایوان با استخوان های کف دستش به پیشانی جمجمه اش کوبید و گفت:
- یا جد سالازار کبیر! کوین داره طبل زنان میره سمت خانه ریدل! بدو بگیریمش تا ارباب ازمون کدوحلوایی هالووینی درست نکرده!


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۴۰۲/۸/۹ ۱۶:۱۵:۳۰

ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.