لرد در حالی که با سردی تمام و خواب آلودگی به آستوریا نگاه می کرد، لحظه ای نجینی را در نقش تسبیح لوتی ماشالله اشتباه گرفت و او را دایره وار دور مچ دستش چرخاند اما بلافاصله به جا آوردش و او را در گلدان دربردارنده گل رزی سیاه رنگ و خشکیده فرو کرد. سپس مشتی محکم روی میز زد و گفت:
«بنال دیگه آستوریا !
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52494e2c0f1f3.gif)
»
آستوریا گذشته و دستور لرد را جلوی چشمم تجسم کرد. در ذهنش دنبال چیزی بود که علیه گریفیندوری ها تحویل لرد دهد. با نا امیدی گفت:
«ارباب ! ارباب ! گریفیندوری ها تو حمام ما از شامپوی ویژه شما استفاده می کنن !
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413799807e4.gif)
»
لرد: «شامپوی من ؟ من شامپو ندارم آستوریا ! کو ؟ مو می بینی ؟ من از شیشه پاک کن گلرنگ...نه..ببخشید...گلسنگ استفاده می کنم واسه کله ام. تیکه بود این حرفت ؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52494e2c0f1f3.gif)
»
آستوریا: «آهان. آهان. نه. نه. چیزه یعنی. یعنی گریفیندوری ها کاریکاتور شما رو روی در و دیوار حمام نقاشی کردن.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil5241376de3ded.gif)
»
لرد: «چی ؟ چی چی آتور ؟ مینیاتور من ؟ آه ! حدس میزدم به این زودی ها محبوب بشم بین شون. چیکار کنم. لرد هستم دیگه. فردا پس فردا می بینی روی پیشونی شون هم عکس منو خالکوبی کردن.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d4e36214a0.gif)
»
آستوریا که دیگر نا امید شده بود، انگشتانش را درون دهانش گذاشت و محکم گاز گرفت. جیغی کوتاه کشید و از درد اشکش در آمد. سپس با مظلومیت تمام در مقابل میز لرد زانو زد و با گریه مصنوعی اش گفت:
«ارباب ! ارباب ! میخوام صادق باشم. ما دیگه خسته شدیم از بس حموم رو تمیز کردیم. هر دقیقه تمیز می کنیم. اینا گریفی ها میان کثیف می کنن.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524137af26c3c.gif)
»
لرد در حالیکه لیوان تک شاخ گلاسه اش را از روی میز بر می داشت و هرت هرت کنان سر می کشید، با صدایی زنانه و مهربان گفت:
«گریه نداره که دخترم ! اصلا من و نجینی میریم الان حمامو تمیز می کنیم ! »
آستوریا: «راست میگین ارباب ؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d4c402897b.gif)
»
لرد: «نع ! هه هه !
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d417789699.gif)
»
آستوریا: «
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413716a517a.gif)
»
آستوریا با نا امیدی برگشت. به همراه ایوان داشت از دفتر لرد خارج می شد که صدای لرد آنها را نگه داشت. آستوریا برگشت و به لرد نگاه کرد.
لرد: «اما ! دخالتی نمی کنم. به من چه. فقط یه نقشه ای چندشناک می تونم بهتون پیشنهاد کنم که میتونه گریفی ها رو فراری بده و مجبور بشن برن تو جوب حمام کنن ! اما در این صورت شما هم باید جاسازی بشین توی جوب تا از نقشه هاشون با خبر بشین و برام خبر بیارین !
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f6c91016fc30.gif)
»
آستوریا بدون توجه به اولین شرط لرد، با خوشحالی به سمت میز لرد حرکت کرد و با اشتیاق مقابلش زانو زد...