هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۱:۲۳ چهارشنبه ۴ مهر ۱۳۹۷
-تو اصیل زاده ای؟ من همیشه آرزو داشتم تو موهای یه اصیل زاده... .
-پناه بر لرد. چقد حرف میزنی، کروشیو!

کروشیوی بِلایی که از وراجی های غذای نجینی خسته شده بود، به مقصد voldemort1 در موهایش به راه افتاد.

کروشیو کوله پشتی شکنجه هایش را در پشتش بالا انداخت، کفش آهنی به پا کرد و به دنبال سرنوشتش به راه افتاد. سرنوشت هم موذیانه او را به جای خوف و خفنی آورده بود.

کروشیوی قصه ی ما نگاهی به جنگل انبوه و تاریک موهای بلاتریکس کرد، با ناامیدی فکر کرد که با این پیچ و خم ها راه بس دشوار است و مقصد بس بعید. ولی او دست بردار نبود، او کروشیویی بود که با نمرات عالی از طلسموارتز فارغ التحصیل شده بود. طلسم با شکنجه کردن چندین طره از مو و جیغ های آنها در اطرافش، راهش را می شکافت و پیش می رفت. شپش ها و راه گم کردگان دوان دوان از جلوی راهش کنار می رفتند.

بعد از دقایقی که او به تیره ترین و پیچ پیچی ترین قسمت جنگل موهای بلا رسیده بود، ناغافل پروتگویی سردرگم و زیبا از بیشه ای بیرون پرید و به کروشیو برخورد کرد. همانطور که کروشیو خم شده بود تا جزوه های دفاع پروتگو را جمع کند، آنها یک دل نه صد دل عاشق هم شدند و همدیگر را خنثی کرده به جزایر نجینی آپارات کردند.

اما غذای نجینی همچنان وراجی می کرد.
-وای، طلسم نابخشودنی! شما یه اصیل زاده ی واقعی هستین.


بپیچم؟


پاسخ به: شهر لندن
پیام زده شده در: ۲۲:۵۲ جمعه ۳۰ شهریور ۱۳۹۷
درحالی که در خانه ی پاتر ها ،که جزو مرفهین بی درد شهر لندن بودند، ذوق و بازگشایی کتاب معجون ها درجریان بود، ماموررنگی های شهردار در محله ها گشت می زدند.

مامور رنگی ها گروهی شامل لات ها، لوت ها و بازنشستگان ماجراجو بودند که همه ی آنها از ساحره گرفته تا جادوگران میانسال و مرد، موهای خود را در ابعاد مختلف خرگوشی بسته و به انتهای آنها رنگ و خون و در صورت کمبود مایعات رنگی پاشیده بودند. سردسته ی این ماموران که بخاطر رنگی ترین بودنش رییس شده بود دختری بود با موهایی رنگ به رنگ و چاقوهایی آویزان به لباسش. ملانی استانفورد در حال حاضر با جدیت تمام قدم زنان مشغول ایجاد تاریکی مطلق در خیابان های شهر بود.
-خب، به فرمان شهردار کرو میخ های بوق دار رو بپاشید. امشب هر جنبنده ای مخل امنیت عمومی بشه میره تو گونی. دماغاتون رو هم بالا بگیرید که دزدها بوی متعفنی دارند. جاسوس هامون اینطور گفتن. یالا بجنبید.

-اینجا که کلا بوی متعفن داره.
- کی بود؟ گیساشو بکنید و بندازینش تو گونی. مامور رنگی بهونه نمیاره.


بپیچم؟


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹ پنجشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۷
1-هرگونه سابقه عضويت قبلي در هر يک از گروه هاي مرگخواران / محفل را با زبان خوش شرح دهيد!
هرماینی ای بودیم ناز و در عمل انجام شده قرار گرفته

2- به نظر شما مهم ترين تفاوت ميان دو شخصيت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چيست؟
مهم ترینش مهارت و ضربه شست اربابه که دامبلدور نداره و فقط حرفه.

3-مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخواران چیست؟
هم جواری با لرد سیاه.

4-به دلخواه خود یکی از محفلی ها(یا شخصیتی غیر از لرد سیاه و مرگخواران) را انتخاب کرده و لقبی مناسب برایش انتخاب کنید.
دامبلدور: ریش کمند

5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟
از راه ساخت کلاه گیس قرمز.

٦-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟
چاقوهای ریز و تیز و ناز.

7-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟


رفتار مناسب با وجناتشون.

8-به نظر شما چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده است؟
در هورکراکس های قبلی گذاشته شده.

9-یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید.
فروش به عنوان پشمک به ماگل ها، بافتن فرش، موکت، تابلو فرش.

یه ردای سیاه اضافه دارید دیگه؟


ملانی... شما مضنه دیه چشم رو دارین؟ ده نه دیگه... ندارین دیگه!

پست های جدیدتون رو خوندم و... امیا و احشا؟!
با اینکه قبلا تو محفل بودین، ولی به نظرم نیومد که سیاه نویسیتون مشکلی داشته باشه. یعنی حداقل در این دو پست که نداشت.
سیاه بنویسید ملانی... سیاه بنویسید! رنگی ننویسید! کورمون کردین... اون ردای سیاه اضافه رو از اون بغل بردارین و تشریف بیارین داخل دیه چشم بنده رو بدین!

تایید شد.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۹ ۲۳:۲۸:۲۳

بپیچم؟


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۲۰ پنجشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۷
سام علیکم دارک لرد.
میزونید؟
بی زحمت یه نقد می کنید. خیلی وقته تو ایفا نبودم.
خوشحال میشم.


نقد پست ارسال شد.

ما میزونیم!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۳۰ ۲۳:۱۳:۱۶

بپیچم؟


پاسخ به: کافه تریا مادام پادیفوت
پیام زده شده در: ۱۹:۰۵ پنجشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۷
خلاصه:
همه چیز در دنیای جادوگری تغییر کرده و برعکس شده. هکتور معجون نمیسازه و فروتن شده، دامبلدور به اسنیپ شک داره، بلاتریکس موهاشو صاف کرده و قربون صدقه میره، لرد با همه مهربونه. در این بین تنها کراب تغییر نکرده و می خواد با تاسیس ارتش صورتی ها قدرت رو در این دنیای جدید به دست بگیره. تا الان فقط لینی عضو شده و عضو گیری ارتش در کافه مادام پادفوت در حال جریانه.
-------------------------------------------------------

کراب با دستمال صورتی اش عرقش را پاک کرد و جرعه ای از نوشیدنی اش را خورد تا تاثیر بوگارت را از ذهنش بشوید. تازه واردی که به سمت میز می آمد، دختری بود که لبخند مرموزی بر لب داشت و لباس تنگش مانند موهایش به رنگ صورتی آدامسی بود. کراب با خوشحالی فکر کرد که بلاخره شخص مناسبی را برای ارتشش یافته است.
-هی! برای عضو شدن تو ارتش من اومدی، مگه نه؟
-نه من برای معامله اومدم... ارتش؟ این پوشش کارتونه؟ ملان هستم.

کراب که با نشستن ساحره ای صورتی و مشتاق درکنارش، فرصت معرفی ایده درخشانش را یافته بود چندبار پشت سرهم پشت چشم نازک کرد تا دختر متوجه ی سایه ی صورتی اکلیلی چشمانش شود.
-پوشش مون به رنگ صورتی هست ملان جان. من رییس ارتش، کراب هستم. اینم لینی معاونم. شما هم به نظر ما کاملا واجد شرایطی. فقط باید قوانین رو رعایت کنی، مثل آرایش کامل، پوشیدن رنگ های شاد... .

ملانی با تعجب به کراب زل زد.
-شوخی می کنی؟ گفتن فقط برای معامله این شکلی اید.
-کی گفته؟ چه معامله ای؟ فکرکنم اعلامیه رو اشتباه چاپ کردن، ما اینجا اشخاص مشتاق و مناسبی مثل شمارو عضو ارتشمون می کنیم و ...اوه داشت یادم می رفت. داغ پاپیون صورتی!
-واستا واستا آبجی با هم بریم. اینجا چه خبره، من برای گرفتن پوست ها اینجام. هیشکی ملانی رو داغ نمیزنه.
-داغ نیس که... اسمشه. اصلا اسمشو میذاریم هات پاپیو... چرا... چرا موهات قرمز شد؟
-چون دوس داشت. مردم مخشون تاب پیدا کرده... شانس آوردی به دل نمی گیرم.

کراب که با ترس به دختر ملوس قبلی که حالا با موهای سرخ و چاقوهای ریزی در دستش از میز آنها دور می شد، نگاه می کرد روی صندلی اش وا رفت.
-لینی دیدی چقدر جامعه پر از گرگ شده؟ تازه چاقو هم داشت... همون بهتر که رفت اصن. ایش.

کراب سرخورده نشد. کراب فهمید که اول از همه به یک محافظ نیاز دارد.

در این لحظه او چشمش به هیکل قوی و آشنایی در کنار پیشخوان افتاد که بلوز بلندی پوشیده و دکمه ی یقه اش را هم بسته بود. صدای او که با مادام پادفوت حرف می زد، تا میز آنها می آمد.
-السلام علیک خواهر... خواهرم حجابت رو رعایت کن. جامعه خرابه. گوهری در صدف باش. این نوشیدنی ها چیه میدی دست جوونا... .

-رودولف میتونه محافظ خوبی باشه. لینی، برو راهنماییش کن!


ویرایش شده توسط ملانی استانفورد در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۹ ۲۰:۰۷:۳۵

بپیچم؟


پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۶:۴۶ پنجشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۷
خلاصه:
دندون نجینی به اشتباه کشیده شده. لرد مرگخواراشو مامور کرده تا از یک محفلی استخون بگیرن تا جایگزین دندون نجینی بشه. مرگخوارا بیل ویزلی رو دزدیدن ولی تا این لحظه هیچ استخونی تو بدنش پیدا نکردن.
------------------------------------

-یعنی یه محفلی استخون دار نبود تو اون خراب شده؟ چرا این؟
-همه شون انقدر پیاز خوردن نرم تن شدن.
-لرد سیاه بهونه قبول نمی کنه.

همه ی مرگخواران جز رودولف در جای جای اتاق نشسته و به دوراهی استفاده از یک محفلی دیگر و قبول شکست و یا سر هم کردن بیل ویزلی ترکیده شده فکر می کردند. ریونی های جمع هم با تلاش بسیار در حال شکستن دوراهی و پیدا کردن راه جدیدی بودند. در آن میان رودولف که آلوده به امیا و احشای بیل شده بود و تیک های عصبی پیدا کرده بود در چهارچوب اتاق نشسته و به آرامی زیر لب تکرار می کرد.
-ارباب... هیک... محفلی فلج... هیک... ارباب غر... .

-محفلی ها استخون بشو نیستن. باید مواد اولیه ی دیگه ای رو پیدا کنیم.
-هیک... باشگاه دوئل... استخون داره... هیک.

خانه ریدل

لرد که بر صندلی خفن و سیاه خود در بالای سالن نشسته بود، با بی صبری خط و خال های نجینی را نوازش می کرد.
-یاران ما با دندانی سفید و تیز بر می گردند نجینی، قبل از آن که حوصله مان سر برود.


بپیچم؟


پاسخ به: مدال مرلين
پیام زده شده در: ۲۰:۰۶ چهارشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۷
سام علیکم خدمت همگی.

فعاليت بالا و با كيفيت، جادوگر ماه: هوریس اسلاگهورن
بنظرم به خاطر زحمات این ترم و برقرار کردن یه هاگ با کیفیت، سوژه های عالی اسلاگ و همچنین نقدهای خوبی که برای خود من انجام دادن لیاقت این رنک رو دارن. هم فعالیت بالا محسوب میشه هم باکیفیت.

بهترین نویسنده، بهترین ناظر: فنریر گری بک
در عنوان دومی که شکی نیست. فنر یکی از دلایل مسلم قهرمانی گریف و انگیزه دادن به من و بقیه دوستام بوده و همیشه راهنمای خوبی برامون بوده. نویسندگیش هم، سریال جدیدشون عالیه و بقیه ی پستاش هم من میخونم و میخندم.

بهترین تازه وارد: رون ویزلی
تلاش رون توی هاگ و کویی و همچنین فعالیتش توی محفل واقعا خوب بوده و به نظر من بهترین تازه وارده.





بپیچم؟


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۴۰ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷
نام: ملانی استانفورد

گروه: گریفیندور

سن: ۱۹
پاترونوس: یوزپلنگ
چوبدستی: چوب آلوچه جنگلی، هسته ریسه قلب اژدها، کاملا انعطاف پذیر

محل زندگی: کالیفرنیا، سانتاکلارا

رنگ مو: متغیر با احساساتش، او دگرگون نما است.

خواهردوقلو: ملیندا بوبین استانفورد که دودقیقه از او بزرگتر است.

پدر و مادر: دیوید استانفورد نگوونپرس وزارت جادوگری، کلارا نایت مدل مجله ی ساحره.

شخصیت: رک، سرزنده، کمی مغرور و دمدمی مزاج و غیرقابل پیش بینی، عاشق هیجان و بسیار کنجکاو، اعتقاد کمی به قوانین و چیزهای دست و پاگیر دارد.

علایق: خواهر دوقلویش ملیندا، وسایل شوخی
جارو: نیمبوس 2000

زندگینامه:
ملانی از کودکی در میان لباسهای رنگارنگ مادرش و مهمانی های شلوغ او بزرگ شد.
آسان گیری ها و لوس کردن های مادرش باعث شده بود که او تابع هیچ قانونی نباشد و ریسک کردن را هیجان بداند‌. درگذر زمان موهای او هم از همین رویه پیروی کردند و باعث دردسر ملانی شدند. به طوری که با هر تغییر احساسی موهایش تغییر رنگ می داد، وقتی میترسید سفید و وقتی ذوق زده می شد موهایش به رنگ یاسی در می آمدند. به همین خاطر او هیچوقت نمی توانست بدون کلاه در دنیای ماگل ها راه برود.

در هفده سالگیِ او، مادرش با جهانگرد جوان و پولداری آشنا شد و با او ازدواج کرد. اما دخترش که از محدودیت مادرش عصبانی بود او را ترک کرد. قبل از ترک خانه مادرش راز وجود خواهر دوقلویش را به او گفت و ملانی با تمام سرعت به سمت پاریس پرواز کرد. پس از پیدا کردن و دیدن خواهر بزرگترش با لباسهای مشکی و موهای قرمز و اخلاق های جدی ای که با رگه هایی از مهربانی همراه بود، برای همیشه همراهش شد. ملانی از پدرش خوشش نیامد و او هم تا ملانی را دید رویش را برگرداند، شاید چون خیلی شبیه مادرش بود.

اما او و خواهرش با همه تفاوت هایشان بسیار صمیمی شدند و به مدت یک سال در سراسر جهان سفر کردند و در آخر به انگلستان و دهکده ی هاگزمید برگشتند. ملیندا با استعدادی که در کارهای جدی و وزارتی داشت در دایره جاسوسی وزارت استخدام شد اما ملانی هر روز به یک شغل مشغول بود. گاهی رنگ آمیزی منازل، آشپزی هندی و مکزیکی، گوشمالی دادن کسی، دیجی بودن در مجالس و غیره... خلاصه زندگی جادویی و پر ماجرای این دوخواهر از خانه ی دایره ای شکلی در هاگزمید، شروع شد.

شناسه ی قبلی

تایید شد!


ویرایش شده توسط Melan در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۱ ۲۰:۵۴:۳۵
ویرایش شده توسط Melan در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۱ ۲۰:۵۷:۱۱
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۱ ۲۳:۳۴:۰۶

بپیچم؟






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.