ملت با چشمانی پرسان به یکدیگر نگاه کردند. حال چه باید به سیو می گفتند؟ اینکه تقاضای بازگشت لرد را از زئوس کرده اند؟
آرسینوس کمی کرواتش را مرتب کرد و هم زمان بزاقش را با سر و صدا قورت داد. صدای گامهای سیو می آمد ک نشان می داد در حال نزدیک شدن به انهاست و هر لحظه آنها را به انفجاری عظیم نزدیک می کرد. بعد از چند لحظه سیو در چهار چوب ظاهر شد.
_ مگه نشنیدید چی گفتم ؟ خریدای من کو؟
_خرید؟ اصلا خرید چی هست؟
_منکه مردم نمی تونم برم خرید!
از کله ی سیو دود بلند می شد و این همان انفجاری بود که انتظارش را می کشیدند.دود ها در فضا پخش شد و ناگهان سیو نقش زمین شد. در بین دود ها وینکی با قیافه ای مظلومانه به مرگخوار ها نگاه کرد و گفت:
_وینکی جن خانگی خوبی بود! وینکی ارباب مو چرب را دوست نداشت وینکی خودش رفت و به ریش سفید و یارانش گفت که لرد را ببخشند وینکی دلش لرد کچل را خواست.
ملت با سر حرف های وینکی را تایید کردند لرد وقعی هرچه که بود برای آنها خوب بود! اولین نفر آرسینوس اعلام آمادگی برای همکاری با وینکی کرد و به پشتوانه ی او همه ی مرگخواران حاضر شدند که برای لرد حلالیت بگیرند.
_خب حالا باید چه کار کنیم؟
آرسینوس که حالا فقط منتظر بود بتواند برای چند روز یا چند ساعت جای لرد باشد گفت:
_اول از همه دستو پای سیو رو ببندید. دهنشم ببندید تا نتونه زاغیشو صدا کنه.
ملت مرگخوار در یک صف بلند بالا راهی محفل شدند و سیو در خانه ریدل ماند.