هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۲
#41
اســتــــاد!
ایــــن هم کــــــار عــمــلی، رفتم با یک عدد خون اشام گرگینه شناس در راستای کلاس شما مصاحبه کردم! و هر چی میدونست راجع به گرگینه هارو از حلقش بیرون کشیدم! منتظر نمره ی کاملم هستم! ^___^

یک مقاله در مورد گرگینه ها به صورت کامل حداکثر 10 امتیاز.
گرگـــینه چیست؟
گرگینه، گرگ نما، وِر ولف یا قطــرب نــژادیست از نصف انسان ها که در زمان حال در معرض انقراض هستند و فقط تعداد مــــــعـدود و بـسیـــــار کــمــی از آن هـا مـــــانـــده. نــیمـــــه انــســان هـــا از پــیــونــد طــبــیعی یا مــصـنــوعــی انـســـــــان، با مـــوجـودات دیگر بوجود مــی آیند. گرگینه ها در زمان ماه کامل از انسان به گرگ تبدیل می شوند و البته نه گرگی مـعـــمــولی. بـعـضــــــی می گویـنـــد لـیـــکــــانـتـــروپی نوعی بیماریــ مسریست و بعضی نیز می گویند در ژن افرادی خـــاص بــه صــورت نـهـــــان وجـــود دارد و در سنینی خاص یا شرایطی خاص خود را نـــشـــان می دهد حتی بعضی اعتقاد دارند که لیکانتروپی نــفــرین مرلین بر جادوگران است!
مــشـنگ ها گرگینگی را نوعی بیماری روانی می دانند. ولی تا به حال تغییرات بدن را نتوانستند توجیح کنند!

تاریخچه و نحوه ی بوجود آمدن آنان
داستان های زیادی در مورد نحوه بوجود امدن گرگینه ها وجود دارند و هیچ منبعی نیست که آن را تائید یا تکذیب کند. یکی از داستان های معروف مال زمانیست که انسان ها و جادوگران کنار هم زندگی می کردند و در برابر حریفی قدرتمندتر، دیموناتا، می جنگیدند!
تا آن که پیوندی بین یک شیطان و یـــک انــســان بسته شد. عشقی دروغین... که نسل ها تمام خاندان را گرفتار نفرینی مرگبار کرد...!

در نظریه دوم،
لیکانتروپی بیماری ای است، که اولین دفـعه هنگامی که گرگی توسط الهه ماه سلنه نفرین شده بود به انسانی انتقال داده شد.
این گرگ با خیانت به ماه به بیماری ای دچار شد، که درک و فهم را از دست می داد و به انسان شبهت پیدا می کرد! اما با گاز گرفتن انسانی، این بیماری را به نـژاد آدمیان نیز انتقال داد. این انسان در همان شب به گرگینه تبدیل شد و بسیاری را گاز گرفت و به این بیماری دچار کرد. اما گرگینه های اولیه نه فقط در هنگام ماه شب چهارده بلکه در تمامی روز ها و سال ها گرگ می ماندند.
اما با دیدن غم آشکار در چشمان گرگینه ها سلنه چنین وضعی را تحمل نکرد که موجودات شب را چنین آزار دهد، پس مجازاتشان را به یک شب در هر ماه کاهش داد.

روش های گرگینه شدن
بانو آیوانا می گوید:
نقل قول:
روش اول:
باید عضو خاندانی نفرین شده باشید. اون وقت در دوره ی نوجوانی در یک شب که ماه کامل است به گرگینه تبدیل میشوید.

روش دوم:
باید توسط یک نوع گرگ ویژه یا یک گرگینه گاز گرفته بشید و پس از طی دوره ای پر از درد در اولین شبی که ماه کامل میشود مراحل تغییر شما آغاز میشود ؛ بافت اسکلتی شما به هم میریزد، روی صورتتان به سرعت مو رشد میکند، ناخن هایتان بلند میشود، صورتتان پوزه دار میشود و چشم هایتان تغییر میکند. در واقع پس از چند دقیقه به گرگینه ای تمام عیار تبدیل میشوید!

روش سوم:
این روش خیلی راحت است. شما فقط باید لباس هایتان را در بیارید و کمربندی از جنس پوست گرگ به کمرتان ببندید.

روش چهارم:
لباس هایتان را دربیاورید و دل و روده ی یک گرگ بزرگ را بیرون کشیده و در شبی که ماه کامل است درون آن بروید.

روش پنجم:
از یک جادوگر حرفه ای و قدرتمند، یا یک الهه درخواست کنید شما را نفرین کند که تبدیل به یک گرگینه بشوید.


تفاوت گرگینه با گرگ
گرگینه ها از قامت راست تر، چشمانی زرد رنگ و بی رحمی تمام بر خوردارند. و مانند دیگر جانوران فقط برای خوردن نمی کشند. بلکه از روی نفرت قتل عام راه می اندازند.


به نظر شما در زمانی که کلاس پشت در های بسته برگذار شد چه اتفاقی افتاد رولی در این باره بنویسید حداکثر 10 امتیاز
-دانــش آموزای خوش مزه ی گوگولی مگولی من!

-بله آغــای لوسیوس مالفوی داشتم می گفتم، که اوردن چنین جانورانی توی مدرسه کاملا بر خلاف قوانین مدرســس...

لوسیوس و گری بک کاملا تو حالت پــوکــر فیس به هرمیون گرنجر که با عصبانیت نطقی آتشین ادا می کرد خیره شده بودند. هرمیون کمی چپ چپ آن دو را که در سکوت فقط گوش می دادند را نگاه کرد و ادامه داد:
-بعله داشتم عرض می کردم! طبق قوانین اساسی کشور ایشون اصن باید توی آزکابان باشه! البته با این وضع مدیر و وزارت مسلمه که چنین اتفاقی میفته... در هر حال...

لوسیوس آهی کشید و از گری بک پرسید:
-نمی خوای کسیو نوش جان کنی؟ مثلا این دختررو؟

گری بک چینی به دماغش داد و جواب داد:
- بوی بدی میده... تازه اون موهای اسکاچیشو نگا... اصن هیچ علاقه ای به نزدیک شدن بهش ندارم..

هرمیون صدایش را بالا برد:
-شرم نمی کنین؟ درسته توی گروه اسلی هستین ولی با توجه به خط دویه کتاب آن سوی جاده اثر پروفسور ویل...

یکی از دانش آموزان که سرش از صدای هرمیون درد گرفته بود به گری بک با بغض نگاه کرد و خواهش کرد:
-لـــــــــــطــــــــــفـا... ســرم... هرمیون... صــدا... به فــنـا...

گری بک با تاسف به مزه ی هرمیون فکر کرد و گفت:
-چرا فک می کنین اون دختر از نظر من خوشمزس؟

یکی از دختران زار زنان جواب داد:
- نخورش! فقط خفش کن...

گری بک سرش را تکان داد و گفت:
-اونوقت میشه یه گندزاده گرگینه ای! ما گرگینه ها احترام داریم... چرا چنین کاریو از من می خواین؟

هرمیون همانطور در پس زمیزه ادامه می داد:
-البته اگه این نکترو در نظر بگیریم که وزیر آمبریج اصلا لاق چنین مقامی نبودن و تدی هم که قبو نمی کنه...!

اشک در چشمان گری بک جمع شد. باید این کلاس را نجات می داد. صدای هرمیون داغانشان می کرد... به فنایشان می داد... آه!
سپس گری بک روی هرمیون پرید و او را ساکت کرد و پس از جیغ و هلهله ی دانش آموززان از کلاس خارج شد!


صاحب این عکس یک خون آشام است یا یک گرگینه با ذکر توضیحات و دلایل حداکثر 10 امتیاز.
گرگینه!
1.خون آشام ها معمولا خــــــــــــــــیـــــــــلــــــــــــی تمیز ترند و تمیز شکار می کنند!
2.صورت ظــــــریف تری دارند و زیبایی فوق العاده زیادی...!
3.دندان هایشن مرتب، بلــنــد و بسیار تیز است!
4.دندان هایشان زیر نور برق می زند.
5.در چشم های خون آشام ها برقی از زیرکی وجود دارد، بر خلاف قیافه بوقه این آغا! :دی

+
6.فـــک این آغـــا بسی محکم و قدرتمند و پهنه، پس گرگینس!
7.چشمای بـــــــــــــــــــه شــــدت خــمــــار داره! یـــعـنـــی نمی دونسته داره چی کار می کنه!
8.رنگ چشماش آبیه یعنی صبح روز بعد از ماه کامله!
9.موهاش به هم ریختس که به همون بر می گرده که امروز روز بعد از ماه کامله و حالش خوب نیست!
10.دور دهان خونی...
خون اشاما دور دهنشون هیچ وقت اینقد خونی نیست!
11.به علاوه شباهت بسیاری با دیگر گرگینه ها داره... صورتی به همون بی رحمی و وحشتــــــــــــــــنـــــــــــــاکی!

+نکته ی مهم:
درس ما درس گرگینه هاس! چرا خون اشام باشه؟!
+خــــــــــــــــــون آشاما تو عکس نمیفتن! محو میشن! همونطور که تو آینه معلوم نمیشن!


ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۱۷ ۱۷:۰۷:۱۸
ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۱۷ ۱۷:۵۱:۲۷

بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۳:۴۶ پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۲
#42
تکالیف :

1. این ورد چگونه اختراع و توسط چه کسی اختراع شده؟ (8امتیاز )
ایــن ورد توسط ســاحــره ای باستانی در حدود دو هزار و پانصد سال پیش اختراع شد،
ایـــن ســاحـــره از همان زمان گـــل هایی می کاشت که در دنیا مــانندش دیده نمی شد! هـمـه ـشان بویی مسحور کننده و رنگی بـی مانند داشتند و گــرده ــشان هر دردی را شـفــــا مــی داد!
امـــا راز قــدرت این گــل ها در چــه بود؟!

زار قــدرت در مــعــجونی که ساحــره به خرد گیاهان می داد بود. این معجون که از مرلین کبیر به جا مانــده، قدرت بسیاری داشت و گیاهان را شاداب می کرد!
ایــن ساحره قدرت مــنــد صد البته دشمنان بسیاری داشت، رقــبــای او بزرگ ترین جادوگران گیاه پرور جهان به دنبال راز گل های او بودند....
روزی تمام این دشمنان با هم دست به یکی کردند و به خانه این ساحره برای صرف چای رفتند! ساحره در رودرواسی گیر افتاده بود می دانست اگر آن ها را بیرون بیاندازد او را به دشمن سازی متهم می کردند و اگر ان ها را نگاه می داشت آن ها به زور راز قدرتش را از حلقش بیرون می کشیدند!

پس با لبخندی ملیح از پشت در گفت که راز قدرت برای ورود باید این ورد را بخوانند و بعد که دید همه ــشان در دست دسته گل کاکتوسی تیغ تیغی دارند!
در نتیجه هم دست خودشان به باد رفت هم او در را باز نکرد و این گوه این ورد اختراع شد!

2. چنتا از کاربرد های این ورد رو نام ببرید. (7 امتیاز )
هـمـون کاربردی که بالا اشاره کردم! :-"
خوش بــو کردن خونه! ^____________^
روز مـادر، پــدر، ولنتاین و...
هنگام پیدا کردن دوســـت (!) برای تشخیص روحیاتش :دی
تو جلسات روانشناسی!
هنگام زدن مخ طرف مقابل :دی
برای آشتی کردن ^____^
برا توهین به طرف مقابل که چه قد بد بویی یکم عطر بزن هانی! :دی

3. 2 مورد از استفاده خودتون از این ورد رو بنویسید. (5 امتیاز)
مورد اول:
-الان چــــــــــــه خاکی بر سرم بریزم؟ خاکِ رس؟ شنــ؟ ماسه؟ خاک رس همراه با کمی شن و ماسه؟ :((
صـــدای موزیک تو پارتی قطع می شود و تمام نگاه ها روی فلور که با مینی ژوپــ و و نیم تنه نشسته و اشک می ریزد قفل می شود!
-فل؟ چی شده؟! :|
-امــــروز تولد بابام بود، یادم رفت هدیشو بــــدم! :((
-درد و بابات :| وسط مهمونی بیشین سر جات ببینم! سه ماهه سر هدیش مارو علاف کــردی! خب فردا میدی! :|

"فلش بک"

-فل، کجایی؟ میایی بیرون؟
-دارم نقاشی هدیه بابامو می کشم مزاحم نشو!

-فــــل، داره سوپر نچرالو نشون میده ویزارد وان! بدو!
- دارم نقاشی می کشم! چند بار بهتون بگم تو این ساعت مزاحمم نشین؟

"فلش فوروارد!"


-نــــــــه ناراحت میشه! :((
-خب یه دسته گل هم بهش بده از دلش دراری! :|
و اینگونه فلور جست و خیز کنان همه حاضران را مجبور به خواندن این ورد کرد تا دسته درخت گل دار جادویی ظاهر شد و فلور آن را بردارد و ببرد و به بابایش دهد! :-"

مورد دوم:
-:((( بـــوق... من دیگه به تو اعتماد ندارم... موجود بی شعور... من دیگه تو نمیشناسم...:((
-وا :| حالت خوب نیستا فلور...
-بیـــل تو خیلی بی شعوری... واسه سالگرد ازدواجمون حتی یه دسته گل هم نگرفتی! :((
-آخه تو این هوا، وسط طوفان، این جا که نصف کشور تعطیله... دسته گلم کجا بود؟ :|
-بیـــــــــل... تو جادوگری! :(( نگو تمام این مدت فشفشه بودی...
-خب چه ربطی داره؟:|
فلور به علامت های چشمک زنی که به ورد ارکیدیوس و مورد استفاده اش اشاره می کردند نگاه کرد و گفت:
-بیل؟ تو الآن چیزی نمی بینی؟
بیل کمی نگاه کرد، سپس انگار تازه متوجه چراغ های چشمک زن و پروژکتور ها شده گفت:
-اٌرکیدیوس! بفرمایید همسر عزیزم! :)
"شـــتـــرق" بر خورد کیف با سر بیل!
- بی شعور! :((( من تو رو از همون اول میشناختم... تو داری به من خیانت می کنی... گل میمونی یعنی خیانت... من از گل میمونی متنفرم... بی شعور :((
" و اینگونه من پی بردم که بیل موجود خائنیست و باید طلاق بگیرم و مردا کلا فاسدن و... :-" "

4. در یک رول، استفاده خود و یا هر کسی را از این رول بنویسید. {طنز و یا طنزوجد }
-آه، ممنون دختر عزیزم... راستی نمره ی امتحانت بیست شده ها...

فلور با عصبانیت به پروفــ مک گونگال که نمرات هر کس که برایش به مناسبت روز معلم گل آورده بود را بیست می کرد خیره شده بود و با خود به این فــکــر می کرد که چرا هیچ گلی نیاورده!

-وااایییی، گل اقاقیا؟ من عاشقشم! ممنون دخترکم! شیش نمره اضافه هم واسه تو!

فلور که امتحانش را بیست شده، میزان حرصش با شیش نمره اضافه به سقف رسید و سقف را منفجر کرد و فوران کرد!

و ناگهان از ته ته ته ذهن فلور ایده ای از شدت خنده روی مغز او پهن شد! فلور با لبخندی شریرانه به پادما که هیچ گلی نیاورده بود خیره شد و گفت:
- می خوایتو هم یه گل بدی به مگی؟ ;;)

پادما با بغض به فلور خیره شد و گفت:
-من گل نــئــارم! از کجام گل بیارم؟:(

فلور خنده ی زنگ داری کرد و گفت:
- با ورد ارکیدیوس دیگه...!

پادما نگاهی به فلور کرد و بت خوش حالی فریاد زد:
-ممــــنـــون فل! ^______^

لبخندی شیطانی با رفتن پادما روی لب های فلور نشست... فلور منتظر بود تا صدای جیغ مک گونگال با به دست گرفتن رز خاردار به گوشش برسد... ولی...
-واااااییی، پادما، سوسن؟ خیلی قشنگه! خیلی هم خوش بوئه...

لبخند شیطانی فلور به پوکر فیس تغییر یافت.

-خواهش می کنم پروفسور! یادمه که سوسن خیلی دوست داشتین! ;;)

--درســـتـــه... من عاشقشونم... یادمه اون روزی که دامبلدور برای اولین بار برام گل گرت... اونم سوسن! پنج امتیاز ویــژه برای پادما!

فلور با لبخندی به شدت تصنعی رو به پادما که می نشست گفت:
- مگه تو گلت رز خاردار نبود؟

پادما هم لبخند ملیحی زد و گفت:
-شخصیت همه میتونه تغییر کنه! مــن مدت هاست که دارم سعی می کنم روحیم لطیف تر بشه... خیـــل...

- :(((((



ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۱۷ ۱۴:۰۲:۴۵

بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: پايين شهر
پیام زده شده در: ۱۴:۴۶ سه شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۲
#43
"خـانه ریدل"
پس از دقایقی تفکر و اندیشیدن و البته سری کوتاه به لیست زدن، اسمــایــلـی مادر ارباب از متفکر به شیطانی تبدیل شد. او نـگــاهی به الادورا کــرد و در گوشــش چیزی را زمزمه کرد که جمــبــل (ک.پ.ر رُز!) فقط "اون همه گالیون" و " خزانه نون خامه ای مامان" و "می ترسونیمش" را شنید!

بر طبق فلسفه مسـری بودن لبخند شیطانی، لبخنــدی که روی خود شیطان اعظم را کم می کرد بر روی لب های الادورا جــا خوش کرد!
الادورا با همان لبخند دستانش را بــالــا برد و درست مثـلThorکه با بالا بردن دستش چکـــشـــش به سمتش می آمد، ساطورش از آنـــور خانه ی ریدل به سمت دستانــش آمد و سر راهش استخوان کتف ایوان را نصف، موهای بــــلــا را سه سانت کوتاه و ریش جــمــبل را به دلیل استحکامش فقط آشفته کرد!

اما خــب، یا بایــد Thor بود و آن همه عضله داشت یا باید خطی قرمز دور این حرکت کشید! وگرنه شخص مذکور همچون الادورا بر اثر شتاب ساطور روی مادر ارباب پرتاب می شود!

-دختـــره ی ورپریــــــده! موهامو نگا کن چی کار کردی! کروشیو!

الادورا بی توجه به فریاد های بلا، به طرف جمــبــل که لبخند ملیحی روی لب هایش نشسته بود و به طرف در می رفت، طلسمی فرستاد و دامبلدور جن شده دیگـر چیزی نفهمید!

مــکــان نامــشـخص - زمــان نــامشخص

-تـــلـــق، شــتــرق، تــولوق، تـــــــــــــــــــــــــــــرق-
جــمــبل چشمانش را به سختی باز کرد و گفت:
-جــیــمز... پسرکم اون یویو رو اینقد به در و دیوار نکوب...

اما پس از آن که چشمانش به تاریکی اتاق عادت کرد متوجه شد که صدای که اتاق را می لرزاند صدای ساطور الادورا است که به سر های خشک شده جن های خانگی روی دیوار بر خورد می کند!


ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۱۵ ۱۴:۵۹:۲۷

بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲
#44
"تدریس جلــسه ســوم"


بــادی که از صبح وزیدن را شروع کرده بود هنوز آرام نشده بود و درختان جنگل ممنوعه را با دستان خود خم و راست می کرد و ابر ها را از آسمان دور می کرد! اگر شما در تالار نشسته باشید با یک شیر کاکائو گرم در دستانتان و در مـعـرض موج های داغ شومینه، به نظرتان این منظره زیبا مـی آید!
اما اگر قرار باشد در این هوا به منطقه ای از جنگل ممنوعه بروید، دیگر چنین احساساتی وجود نخواهند داشت... و این حال تمامی دانش آموزانی بود که آرزوی همان کلاس گرم و نرم جلسه پیش را می کردند!

پروفسور دلاکور با لبخندی شیرین و بی خیالی تمام انگار نه انگار وسط طوفانی مهیب ایستاده در کنار درختان منتظر دانش آموزان بود! تنها چیزی که ثابت می کرد او فقط تصویر نیست و آن جا حضور دارد موهای پریشانش بودند که با باد می رقصیدند!
- دنبالم بیاین! میریم وسط جنگل!

همانطور که دانش آموزان به صف پشت سرش مـی آمدند توضیح داد:
-درس امروز ما راجع به یک جرم آسمانیه که ما بیشتر اوقات می بینیمش و اگه تو آسمون باشه حتی آلودگی فزاینده ی هر روز هوای لندن هم جلوی نور افشانیشو نمی گیره و این جسـم؛ "مـاه"ـه!

لحظه ای سکوت کرد تا جای پایی میان ریشه های درختان در آن جنگل که لحظه به لحظه تاریک تر می شد پیدا کند و ادامه داد:
- ماه هر بیست و هفت روز و هفت ساعت و چهل و سه دقیقه دور زمین یه دور کامل میزنه. این جرم زیبای آسمانی از قدیم الایام تاثیر بسیاری روی زندگی ما زمینیان داشته و بیشتر از اون روی ما جادوگرها!
ماه؛ میان جادوگران باستانی ِ جادویی نور خورشید نامیده می شده... در افسانه های قدیمی خداوندگار ماه ایزد بانو سین، سلنه یا لونا بوده!

آهی از نهاد دانش آموزان بلند شد! عـشقـی که لحظه بر لحظه بیشتر در کلام فلور نمایان می شد بیانگر این موضوع بود که او روی دور حرف زدن افتاده!

- ماه روی موجودات جادویی هم تاثیر فراوانی داشته، با کامل شدن ماه گرگینه ها گرگ می شن! سانتور ها مسخ می شنـ و آمار جرم و جنایت در دنیای مشنگی پنجاه برابر میشه! درهای تیمارستان ها بسته و علامت ملاقات ممنوع روی درش ایجاد میشه! ماه یعنی رمز و راز! یعنی قدرت!

سپس سریع تر به طرف نــوری که رو به رویــش بود گام برداشت و ادامه داد:
-بدون مــاه جهان دچار اغتشاشات و مشکلات زیادی میشد! جزر و مد از بین می رفت، در نتیجه آب و هوا تغییر می کرد، مدار زمین تغییر می کرد، امکان برخورد سیارک ها و اجرام آسمانی با زمین افزایش پیدا می کرد! گرگینه ها به مرگ تدریجی دچار می شوند و ...

بالاخره به محوطه ای دایره ای شکل، رو باز رسیدند که توسط درختان جنگل ممنوعه محاصره شده بود و چمن های نم دار کوتاهـش جان می دادند برای نشستن... اما خارق العاده تر از آن "ماه"ـــی بود که بالای محوطه نور افشانی می کرد و روی هزاران هزار ستاره ای که کنارش چشمک می زدند را کم می کرد...!
فلور کـه خودش هم می درخشید، رو به دانش آموزانش که با بهت به آسمان خیره بودند گفت:
- جـدا از همه ی اینا... ماه اگه نبود، آسمون ایـنـقد زیبا می شد؟!
نقل قول:

تکالیف:
1. الهه ی ماه را لطف کرده و توصیف کنین!8 نمره
2. شب چهاردهم است و ماه در آسمان نیست، دنیا را در رولی توصیف کنید!12 نمره
( در تدریس گفتم چه اتفاقاتی میفته، میتونین از همونا استفاده کنین!)
3. چرا ماه چنین تاثیری روی موجودات مختلف دارد؟10 نمره


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲
#45
امتیازات کلاس نجوم و ستاره شناسی:

ریونکلاو:
لینی وارنر: 30

دافنه گرینگراس: 29+1= 30

پروفسور فلیت ویک: 26+1= 27

مجموع: 29

هافلپاف:
رز ویزلی: 29+1= 30

هلگا هافلپاف: 30

پروفسور تافتی: 30

مجموع: 30

گریفندور:
گودریک گریفندور: 30

آلیس لانگ باتم:29+1=30

مجموع: 20


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲
#46
امتیازات کلاس نجوم و ستاره شناسی:

ریونکلاو:
لینی وارنر: 30
مثه همیشه! :)

دافنه گرینگراس: 29+1= 30

پروفسور فلیت ویک: 26+1= 27
پروفسور... ما سر کلاس نجوم و ستاره شناسی هستیم! نه زیست شناسی! :|
مجموع: 29

هافلپاف:
رز ویزلی: 29+1= 30
رز ^_______^

هلگا هافلپاف: 30
بانو هلگا! نصایحتان یادم می مونه! البته من این نکترو هم در نظر گرفته بود، وگرنه جلسه قبل شما کلا نمره نمی گرفتین! :ذ

پروفسور تافتی: 30
واو! O_o
مجموع: 30

گریفندور:
گودریک گریفندور: 30
با تشکر از شرکتتان در این کلاس!

آلیس لانگ باتم:29+1=30
خوب بود! ^_^
مجموع: 20


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۴۲ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲
#47
1.دلیل تنبل بودن جانور تنبل چیست؟ ( 5 نمره )
آغــا من به دلیل حس همذات پنداری شدیدی که با این جانوران دارم اومدم این کلاس شرکت کنم! مادرمان الآن اومده این کلاس هر روز که من پونزده ساعت خواب روزانمو میام کامل کنم بهم میگه جانور تنبل...
اخه واقعا این حرکت زشت نیست؟!
مادر مارو با چنین جانورای ملوس و نازی آشنا می کنین؟!
این جانوران در حقیقت اصلا و ابدا تنبل نیستند! بلکه در مصرف انرژی صرفه جویی می کننــ! با مصرف انــرژی بیش از حد جهان رو به اغتشاش و نا آرامی میره... و این جانداران خوشگل ملوس گوگولی مگولی، متوجه این موضوع شدن!
بده ما یه تنه داریم در برابر همه ی جهان مقاومت می کنیم؟!
این جای تشکرتونه؟!


2.تنبلی چه فایده ای به حال جانوران تنبل دارد؟ ( 5 نمره )
داشتم می گفتم که سوالو عوض کردین!
بــلــه...
جانوران تنبل متوجه شدند که با مصرف انــرزی بیش از حد جهان رو نا آرامی و اغتشاش میره در نتیجه کلا به هم میریزه! این جانوران برای حفط بقای خودشون و تمام جهان تلاش می کنند!
بــعــد این ملت بی سواد بهشون میگن تنبل! ما در حقیقت صرفه جو در انرژی هستیم! نه تنبل! صرقه جو در مصرف انـرژی!
3. ( از دو سوال زیر به یکی از آنها پاسخ دهید! ) ( 5 نمره )

الف) فرض کنید که جانور تنبلی دارید. عکسی از جانور تنبل ذهن خود رسم کنید و اطلاعات ظاهری آن را بنویسید؟
تصویر کوچک شده


1. چشمان بزرگو غمگین به علت این نام شرم آور "جانور تنبل"!
2. الیاف روی بدن!
3. روشن تر بودن قسمت میانی بدن!
4. بزرگ بودن گوش برای شنیدن صدا های مختلف اعم از نزدیک شدن انواع دشمنان!
5. پاهای کوچک و تپل گوگولی مگولی!
6.دست نسبتا کشیده!

4. خودتون رو جای تنبل ها بزارید. دنیا رو برای یک روز (24 ساعت ) از چشم های یک جانور تنبل ببینید و رولی درباره ی فعالیت هاتون بنویسید؟ ( 15 نمره )
چــشــامو باز می کنم... اه چند بار به مامان گفتم وقتی بیدار میشه برگارو نکشه؟! متنفرم از این کارش... فقط یه ساعت زودتر بیدار میشه! اما تو همین یه ساعت تمام برگارو به هم میکوبه، و فوت می کنه تا همه از خواب بیدار بشیم! یه ساعت خواب راحت هم ندارم تو خونه! خصوصا که اتاقم رو بالاترین شــاخس در نتیجه نور خورشید بیشتر اذیتم می کنه... میکوبه این شاخرو به اون شاخه!
خـــدایــا... می خواد نهار درست کنه یا ارکسـتــر شاخه ها برگزار کنه؟

ولی خودمونیما... چه گرمه آفتاب... برگی که روم گرفتم داغ شده... وووییی... خمیازع!

شش ساعت بـعــد
این انسان های بی شعور نه که خیلی خیر به ما رسوندن، حالا ما باید بریم مدرسه نظریه هاشونو یاد بگیریم...
واقعا درک نمی کنم! وقتی به ما میگن تنبل، چرا ما باید در مورد انیشتین و نسبیت بدونیم؟ البته اضافه می کنم که مدرسه همون شاخه بغلیه! ولی من خوابم میاد! از مدرسه خوشم نمیاد... واقعا مگه میشه با وجود این نوازش نسیم نخوابید؟ بالاخره مامان هم ساکت شده... یکم بخوابم... فقط یکم...

شش ساعت بعد
خــدایا لطفا!
-مــــــــــــــــــــــــــــــــــامــــــــــــان اینو از کناره من بردار!

من نمیدونم واقعا چرا خواهرکوچیکم باید تو اتاقه من بخوابه؟ اون خیلی گرمه! خیلی لگد میزنه! تازه نمیذاره من لگد بزنم! نمیذاره من بخوابم!
-اوووومممم...

کوفت و اوم! دختره ی ورپریده! تو خواب حرف هم میزنه! خیلی گرمه... چرا اینقد به من می چسبه؟ چرا هر چی من میرم اینور دنبالم میاد؟ یکی منو نجات بده! دارم می افتم از شاخه!

شش ساعت بعد
زندگی وقتی شیرینه که تو اتاقه خودت شام بخوری! شایدم نهار... شایدم صبونه! درک نمیکنم چرا باید اینقد راه رفت تا رسید به نهار خوری! همین جا خوبه دیگه! تازه میتونم ذخیره کنم یکم از غذارو برای میان وعده! زندگی خوبه نه؟!

شــش ساعت بعد
خب از خواب بیدار شدم! کسی کاری با من داشت؟!



پیوست:



jpg  vhb.jpg (17.95 KB)
32692_52e28fddd789f.jpg 300X160 px


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۸:۴۱ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲
#48
تکالیف این جلسه:
1. چیزی که تو تکلیف گفتم انجام بدین به صورت رول! (25 نمره!)
-بــبــیــن لــن سه تا احتمال وجود داره! اول این که من نمیتونم بلاجرو بزنم در نتیجه بلاجر به گودریک نمیخوره!

لــیــنــی که با لبخند ملیحی به جواب گودریک در پست خودش فکر می کرد، گفت:
-هــوم؟8->

-دوم این که من بلاجرو می زنم، به گوردیک می خوره!

لینی که حواسش اصلا به فلور نبود سرش را تکان داد تا فلور با آهی بقیه حرفش را ادامه دهد:
-سوم این که من بلاجرو میزنم، بلاجر دیوونه میشه دنبال خودم میاد منم میرم پشت گودریک بازم بلاجر به گودریک می خوره!

-خــوبه فلور! خیلی خوبه!8->

موج گرمایی به لینی خورد و چند پروانه جــیغ کشیدند و فلور فریاد زد:
-لـــــــــــن؟! دارم می گم قراره از هاگوارتز اخراجم کنــــن، اونوقت تو چی میگی؟!

-بانو دلاکور بهتر نیست سوار جاروتون بشین جای داد زدن؟
فلور موهایش را دور صورتش ریخت تا با کسی چشم در چشم نشود و دو نــقــطه دی زنان با سرعت چهار میلی متر در ثانیه از بین جمعیت دانش آموزانی که با تاسف برای گودریک فاتحه می خواندند به طرف جارو و چــمــاقــَش به راه افتاد!

چند دقیقه بعد

بالاخره فلور به چماق رسید، کمی از اینور نگاهش کرد...
کمی از آنــــور نگاهش کرد...
نفس عمیقی کشید و چماق را برداشت و همانطور که سعی می کرد تعادلش را زیر وزن چماق حفظ کند با شوق و ذوق گفت:
-من تونستم بردارمش! من تونستم!

گودریک سرش را کوبید به دستش، شاید هم دستش را کوبید به سرش، شاید هم هر دو همزمان به هم برخورد کردند... در هر حال فلور بی توجه به تغییرات دست و سر گودریک زیر وزن چماق دوام نیاورد و نقش بر زمین شد و نالید:
-من نتونستم... من نتونستم!


گودریک که سرش را به دیوار می کوبید تکه چوبی سبک تر در دستان فلور گذاشت و توضیح داد:
-به بچه های زیر ده سال از این نوع چماق میدیم!

و اینگونه شد که فلور با مینی چماقش از زمین بلند شد و مینی بلوجر را به طرف گودریک پرتاب کرد و...

ده دقیقه بعد

گودریک زخم و زیلی... لنگ لنگان از جاروی شکسته اش پیاده شد و به قیافه ذوق زده فلور نگاه کرد که می گفت:
-وااااااااای، پروفسور! من عاشق این پست شدم! خیلی پســتــ فوق العاده ایه! ممنونم پروفسور!

2. پست مدافع همیشه پست نا محبوبی بوده! عشقتون به این پست رو اعلام کنین تا من بتونم از فدراسیون کوییدیچ بخاطر علاقه مند کردن بچه ها به این پست ، جایزه بگیرم!(5 نمره) ()
پست مزخرف ِ سخت و جان فرساییه! پدر آدم در میاد سرش!
خیلی پست خوبیه اتفاقا!
اصن شما از این پست بهتر و شیرین تر سراغ دارین؟
اصن پیدا میشه پستی قشنگ تر از این؟
خصوصا با مینی بلاجر و مینی چماق! اصن پست شیرین! خوشمزه! لذت بخش! مخصوص برای خالی کردن عقده! مناسب برای تمام سنین و سلیقه ها!
خصوصا وقتی پروفسوری همچون گودریک داشته باشی، اصن این پست خیلی مزه میده!


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۱:۳۸ پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۲
#49

تکالیف درس دفاع در برابر جادوی سیاه به تدریس اسطوره ی دفاع در برابر جادوی سیاه، پیر غلام حریم ولدمورت، لوسیوس مالفوی

1- یک مقاله کامل و معتبر در مورد اینفری ها 10 امتیاز
خب استاد جان، یک مقاله ی کامل و معتبر در مورد اینفری ها چی؟ بنویسیم؟ بیابیم؟ کپی کنیم و فردا بیاریم واسه بچه ها پخش کنیم؟ اصلا ینی چی؟ واقعا منظورتون از این سوالا چیه؟ میخواین هوش ما رو امتحان کنین... چی؟ میخواین هوش ما رو امتحان کنین؟ خب استاد از اونجایی که من ریونی هستم، فهمیدم که منظورتون این بود که بنویسیم! ما هم مینویسیم.

اینفری ها موجودات بسیار بد و زشتی می باشند، میتوان از چهره ی آنها به این موضوع پی برد و همچنین هیچگاه بهداشت شخصی خود را رعایت نمی کنند همانطور که از عکسی که شما نشانمان دادید، با اینکه اینفری مذکور در داخل آب بود، بازم تارعنکبوت بسته بود و اصلا تمیز نبود.
در قدم بعدی اینفری ها موجودات بسیار بد و شیطانی ای می باشند، و این برای ما خوب است زیرا که ما خودمان نیز شیطانی می باشیم و آنها به کمک ما خواهند آمد. زیرا قوم و خویش اگر گوشت هم را بخورد، استخوان را که اصلا امکان نداره که بندازه بیرون!
در روایات آمده که در ابتدا اینفری ها بسیار بد بودند، به هیچوجه نمیشد آنها را کنترل کرد و از آنجایی که برای تبدیل کردن یک جسد به یک اینفری، باید جادو به صورت مستقیم و از نزدیک اجرا شود، در ابتدا تبدیل به اینفری کردن مساوی بود با مرگ اون جادوگر. تا اینکه در زمان های اخیر همانطور که در ادامه میاد، گلرت این فرمانبرداری را به آنان آموخت و در نهایت لرد سیاه این امکان را فراهم آورد که مغز آن ها همانند سیستم عامل لینوکس اوپن سورس باشد و هر دستوری که توسط لرد سیاه به آنها داده شد، انجام دهند. و در این راستا لرد سیاه این برنامه ریزی را به مغز آنها داد که هرگز تا وقتی ایشان امر نکرده اند، به هیچ مرگخواری حمله نکند. پس مرگخواران مصونیت قضایی اینفری ای دارند!

2- 5 راه یا طلسم مقابله با اینفری ها با شرح کامل حداکثر 10 امتیاز

بستگی به نوع جنازه ای داره که اینفری از اون بوجود میاد. پس ما 5 دسته جنازه رو بررسی میکنیم که چگونه میشه از اینفری به وجود آمده از آنها مقابله کرد:

دسته ی اول: نقد کنندگان رول؛ برای این دسته میتوان متن تدریس این جلسه ی استاد را داد که با دیدن اینکه فردی به این سابقه هنوز نقطه نمگیذارد در انتهای جملاتش، خود به خود جان به طلسم کننده تسلیم کرده و نابود شود.

دسته ی دوم: موسیقی دانان وسواسی؛ چون این افراد به شدت به ناقص ماندن قطعه ای که در حال زده شدنه حساس هستن، میتوان این دسته را دست و پایشان را به یه طلسم بدن بند بست و یه نت رو نا تموم رها کرد، از شدت فشار وارده بهشون منفجر شدن هم گزارش شده هنوز!

دسته ی سوم: افراد معمولی بدون هیچ گرایش جبهه ای خاص؛ همون آتیش داغونشون میکنه!

دسته ی چهارم: سفید ها؛ این دسته کلا بترسونیشون هم میمیرن، پس مشکلی در برابر مواجهه با اونها نداریم!

دسته ی پنجم: سیاه ها؛ این دسته خطرناکترین دسته ی اینفری ها هستند و هیچ راهی برای مقابله با آنها نمی باشد و به نوعی میتوان گفت اینفری هایی که از جادوگران سیاه بوجود میایند، به نوعی جاودانه هستند.

3-آیا خاطره و تصویر پروفسور مالفوی که در کلاس شرح داده شد فتوشاپ است؟ توضیح دهید حداکثر 5 امتیاز


به هیچوجه؛ ایشان از جادوگران متعهد و خون خالص می باشند و هرگز هیچگونه ارتباطی با دنیای مشنگ ها نداشته و ندارند و این چیزی که اسم برده شد، یک فناوری مشنگی می باشد و ایشان هرگز از این استفاده نکرده اند و حقیقت محض می باشد.

4- چند خطی درباره داستان اینفری ها و گریندلوالد و سرنوشت آنها بنویسید حداکثر 5 امتیاز

گلرت گریندلوالد بعد از شکست عشقی از دامبلدور، رفت و دنبال عشق حقیقی گشت و هر کار کرد نتوانست پیدا کند و از آنجایی که آن زمان ها سگ اینا برای خریدن نبود تا عاشق آن شود، رفت جادوی درست کردن اینفری را آموخت و ان را ارتقا بخشید که البته در این راه چند جای بدنش آسیب های شدیدی برداشت و تا پای مرگ رفت، ولی در نهایت موفق شد و توانست هر شب یک عشق حقیقی داشته باشد.

امتیاز کمکی
خنده دار ترین جمله درباره عکس این هفته مربوط به اینفری ها:


اینفری: زود باش اون چراغو خاموش کن که میخوام با این پیری راز و نیاز کنم!تصویر کوچک شده

آلبوس: نه؛ تو گلرت نیستی، نمیخوااااااام!تصویر کوچک شده

هری: تصویر کوچک شده


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۲۳:۰۷ سه شنبه ۱ بهمن ۱۳۹۲
#50
به جهت تاخیر آلبوس سوروس پاتر؛ مهلت دوئل تا زمان نامعلومی تمدید می شود!‌ -ـــــــــ-


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.