هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱:۰۶ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۴
#41
نسخه ی جدید گاهنامه پیام امروز را با کلیک روی تصویر زیر ببینید:

تصویر کوچک شده



پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۴
#42
گاهنامه پیام امروز
17 شهریور 94


مصاحبه با مسئول برگزاری جام آتش!


با توجه به پایان مرحله ی دوم مسابقات جام آتش و اعتراضات قهرمان ها به داوری مسابقات، خبرنگار ما، ماندانگاس فلچر، مصاحبه ای را با آرسینوس جیگر ترتیب داده است که می توانید متن آن را در زیر بخوانید:

به نام نامی ققنوس. سلام عرض می کنم خدمت شما جناب جیگر. خیلی خوشحالم که افتخار دادید و با ما وارد مصاحبه شدید.

سلام و درود بر جناب آقای ماندانگاس فلچر عزیز، در واقع بنده به خودم افتخار میکنم که شما باهام مصاحبه کنید.

شما لطف دارید. در حال حاضر آرسینوس جیگر برگزار کننده ی یکی از مسابقات قدیمی هاگوارتز، به نام جام آتش هست. بهمون بگید چی شد که بعد از رفتن سیریوس بلک و در حالی که همه فکر می کردند احتمالاً مسابقه ادامه پیدا نمی کنه، شما مسئولیت ـش رو به عهده گرفتید؟

والا بنده طراحی بعضی از مراحل رو همراه با جناب بلک دیدم و به شدت به مسابقه علاقه مند شدم. بعد از رفتن سیریوس بلک عزیز و با درخواست های تعدادی از دوستانم اینکار رو قبول کردم چون اگر این دوستان بهم انگیزه لازم رو نمیدادن به احتمال بسیار زیاد مسابقه در همون مرحله اول تموم میشد.

خب ولی از یه طرفی شما مسئول گروه گریفیندور بودید و قهرمان این گروه زیر نظر شما بود. نترسیدید که یه وقتی به شما انگ طرفداری بزنن؟ از این اتهامات توی این سایت کم زده نشده تا حالا.

بله... کاملا نگران این موضوع بودم... ولی حس میکردم میتونم این ریسک رو انجام بدم، با توجه به این موضوع که من اصلا جزو هیئت داوران هم نیستم و فقط برگزار کننده هستم. یعنی کوچکترین دخالتی در کار داور ها نمیکنم.

تا اینجا اعتراضی به عملکردتون توی این زمینه نبوده. خودتون هم از عملکرد خودتون رضایت دارید؟

اصولا هیچ کس از عملکرد خودش رضایت نداره... همیشه یه حسی بهش میگه که اشتباهی کرده یا بی مسئولیتی ای انجام داده. من سعی میکنم این حس رو از خودم دور کنم.

کلاً به نظرتون جام آتش تا اینجای کار چجوری بوده؟ رضایت دارید از نحوه ی برگزاری ـش؟ فکر می کنید نظر قهرمان ها، داوران و تماشاگران چی باشه راجع به این جام؟

جام آتش تا اینجا به سختی برگزار شده و اشکالاتی داشته که کاملا این مورد رو قبول دارم. قهرمان ها متاسفانه اعتراضاتی به تیم داوری انجام دادن، حتی با توجه به اینکه سعی کردیم تیم داوری از نویسنده های قدرتمندی تشکیل بشه. و در مورد داوران... فشار زیادی روی دوششون هست، البته نه فقط داور ها، قهرمان ها هم همینطور، داورا با وجود همه سختی ها و مشکلاتشون باز هم دارن سعی میکنن که کارشون رو به بهترین نحو انجام بدن و از تموم شدن نصف نیمه مسابقه جلوگیری کنن.

اگه خودتون جای قهرمان ها بودید و این مشکلات توی نمره دهی رو می دیدید و فکر می کردید حق ـتون ضایع شده اعتراض نمی کردید؟

بله... اگر چنین فکری میکردم قطعا اعتراض میکردم و سعی میکردم تا حد امکان دوستانه و آروم صحبت کنم. البته با توجه به سطح نویسندگی داورها و همینطور خودم.

قطعاً آرامش و صحبت با احترام چیزیه که قهرمان ها باید رعایت کنند. اما در مورد سطح نویسندگی داور ها صحبت کردید. در بین داور های شما یک نفر هست که شاید از بقیه سطح پایین تری داشته باشه. به خصوص در قسمت طنز. فکر می کنید کسی که سطح خیلی بالایی در نویسندگی طنز نداره، می تونه شخص خوبی برای نمره دهی باشه؟

امتیاز دهی به روحیه افراد و سبک نوشتنشون بستگی داره. و بله... یکی از داور های ما بیشتر جدی نویسه.

فکر نمی کنید این داور می تونه به طنز نویسان مسابقه ضربه بزنه؟

بله... امکانش هست... و من سعی میکنم تا حد امکان جلوی چنین چیزی رو بگیرم.

چجوری سعی می کنید؟ به نظرتون تا حالا موفق بودید؟ چه شما و چه مسئول برگزاری قبلی؟

خودم سعی میکنم نقد و توضیح داور هارو کامل و درست بخونم... اگر مشکل غر منطقی ای به نظرم برسه از شون توضیح میخوام. هرچند که تا الان چنین چیزی به چشمم نخورده. در مورد مسئول برگزاری قبلی ترجیح میدم صحبتی نکنم.

در حالا حاضر یکی از شرکت کننده های این جام به صورت غیر رسمی انصراف داده و ممکنه یه نفر دیگه هم بهش اضافه بشه. در صورتی که این اتفاق بیفته و 2 نفر از مسابقه کناره گیری کنند سرنوشت بازی ها به چه شکل میشه؟

قطعا اگر چنین اتفاقی بیفته سریعا با مشورت تیم داوری تصمیم جدی ای میگیریم. اما در حال حاضر برنامه ای برای چنین اتفاقی نداریم.

اگه الان به پایان دور اول مسابقات بر می گشتیم باز هم تصمیم به ادامه ی جام آتش می گرفتین؟ یا کنسلش می کردین؟

مسلما سعی میکردم خیلی از اتفاقات رو تغییر بدم، ولی کنسل کردنش چیزیه که هم داور ها و هم قهرمانان عزیز باید موافقش باشن و داور ها تا الان مخالفش هستن.

فکر می کنید چه کار هایی باید انجام بشه تا مرحله ی آخر مسابقه خیلی خوب برگزار بشه و حتی ضرر هایی که به قهرمانان وارد شده بتونه جبران بشه؟ اصلاً امکان پذیره چنین چیزی؟

برای این موضوع هنوز در حال تصمیم گیری هستم... و به محض اینکه به نتیجه برسم اطلاعیه ای براش ارسال میکنم.

قراره تغییرات عمده ای شاهد باشیم؟

دقیقا نمیتونم در حال حاضر جواب بدم به این سوال. چون هنوز به نتیجه خاصی نرسیدیم.

نکته ای هست که در پایان بخواید به صحبت هاتون اضافه کنید؟

بله... از شما به خاطر این مصاحبه زیبا و از دیگران به خاطر وقت گذاشتن و خوندن این مصاحبه تشکر میکنم.

ممنون از شما.

خواهش میکنم.



پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۰:۵۸ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴
#43
درود

این پست اعتراض نیست!

دوستان عزیز، من تازه امشب این پست های اینجا رو خوندم. از یه طرف داورا و آرسینوس رو درک می کنم و از طرف دیگه مشکل شرکت کننده ها رو می فهمم.
شاید روی اعصاب ترین جمله ای که میشه شنید توی داوری ها، همین بحث مقایسه با نوشته های قبلی هر شخصه. شاید توی نقد های ویزنگاموت این چیزیه که باید بهش خیلی توجه بشه، اما توی مسابقه بدون نگاه کردن به نویسنده، باید به پست امتیاز داده بشه. همونطوری که اگه ببینی این یارو مثلاً خیلی شاخه و برای شاخ بودن و خفن بودنش نمره ی بالا بهش بدی کار اشتباهی کردی، بر عکس ش هم اشتباهه. یه جورایی می تونم بگم این اشتباه خیلی بدتریه که برای شاخ بودن و نوشته های قبلی یه نفر بهش امتیاز کم بدی. ما توی مسابقه اومدیم که با بقیه رقابت کنیم. اگه قرار بود با خودمون رقابت کنیم که این همه تاپیک تک پستی.

از طرف دیگه واقعاً نباید فراموش کرد که داوران و به ویژه مسئول برگزاری مسابقات خیلی قشر مظلومی ـن. من خودم هم داور بودم و هم مسئول برگزاری و می دونم زمانی که کلی وقت گذاشتی و برگزار کردی و داوری کردی و بعد یه سری میان با لحن تند ازت انتقاد می کنن و یه جوری هستن که آدم به خودش شک می کنه که نکنه واقعاً از عمد بهش نمره ندادم، خیلی اتفاق بدیه.

اما اصل دلیل اینکه اومدم اینجا بگم با وجود تلاش های همه ی دوستان، این مسابقه خوب برگزار نشد. همین اتفاقی که توی این مرحله برای وندلین افتاده، عیناً توی مرحله ی اول برای من افتاد و با نمره ای که گرفتم حس کردم در حقم ظلم شده. البته من به خاطر یه سری دلایل دوست نداشتم اعتراض کنم. اما همین اتفاق باعث شد که انگیزه ی من کم بشه و وقت خیلی کمی روی مرحله ی دوم بذارم و حتی اگه راه داشت و مجبور نبودم به مسابقه ادامه نمی دادم.
مطمئنم که همین اتفاق هم الان برای وندلین می افته و حتی اگه توی مرحله ی بعد شرکت هم بکنه، یه پست خیلی معمولی ازش خواهیم دید.
و یه جورایی می تونم بگم این اتفاقاتی که برای دو تا از با سابقه های این مسابقه افتاده مربوط به همون اشتباه مقایسه کردن با خود میشه.

یه نکته ی واقعاً عجیب و غریب دیگه ای که توی این مسابقات بود، مطرح کردن سوال هوش برای مشخص شدن اولویت یه مسابقه ی رول نویسی بود. مثل اینه توی دور تعیین خط مسابقات فرمول 1 توی پیست دو تا دروازه بذارن و گل کوچیک بازی کنن و تیمی که بُرد جلوتر مسابقه رو شروع کنه!


در کل من پیشنهاد می کنم که پایان جام آتش رو اعلام کنیم. که البته امیدوار بودم توی پایان مرحله ی اول و با رفتن سیریوس این اتفاق بیفته که متأسفانه نیفتاد. دیگه با همین فرمون بریم جلو مشخصه که فلور باید قهرمان بلامنازع بشه. جام رو بدیم بهش که اینقدر دیگه وقت و انرژی و اعصاب سر این قضیه صرف نشه.

موفق باشید.



پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۹:۴۱ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۴
#44
گاهنامه پیام امروز
5 شهریور 94


معضلی به نام بی ناموسی!


مدت مدیدی از شروع بخش ایفای نقش جادوگران می گذرد و در این مدت همواره بی ناموسی نویسی یکی از سبک های نوشتاری کاربرانی خاص بوده است. این سبک در سال های 86-87 با وجود اعضایی که تبحر خاصی در این زمینه داشتند بسیار رایج شده بود.
اگر بخواهیم بیشتر و با نگاهی موشکافانه تر این سبک را بررسی کنیم، با مرور نوشته های اینچنینی متوجه می شویم که بعضی از بی ناموسی نویسان با حرفه ای گری تمام از این موارد استفاده می کنند ولی بعضی دیگر از افرادی که به نوعی دنباله رو گروه اول هستند، تبحر لازم را ندارند و به همین دلیل مشکلاتی را در روند سایت به وجود می آورند.

بهتر است اول از همه بررسی ای بر سبک بی ناموسی و نوشتار حرفه ای این سبک داشته باشیم.
اصل این سبک بر اساس نوشتار دو پهلو استوار شده است. به طوری که می توان یک نوشته ی بی ناموسی را از اول تا آخر خواند ولی هیچ اثری از بی ناموسی در آن ندید. از طرف دیگر این نوشتن دو پهلو، برای خواننده ی بزرگسالی که متوجه آن می شود، به دلیل ساختار دو پهلو و ایهامی که در متن آن به وجود آمده است، بار طنز بالایی خواهد داشت. قطعاً نوشتن بی ناموسی خالص هیچ جذابیتی برای این سایت ندارد و جای آن اینجا نیست. به دلیل این که اینجا سایت غیر اخلاقی نیست.
اما متأسفانه به مرور زمان این دو پهلو نوشتن که اصل سبک بی ناموسی بوده است فراموش شده و به طور مستقیم چیزی نوشته می شود که اصل بی ناموسی است.
قطعاً همانطور که همه می دانیم در اجتماع ما کودکان و نوجوانانی وجود دارند که ممکن است که این گونه مسائل برای آن ها مناسب نباشد. در نتیجه چنین نوشتار های بی ناموسی امروزی که از اصل سبک فاصله گرفته، از نظر اخلاقی چندان درست نیست.

اما در حال حاضر معضلی بزرگتر از این در حال به وجود آمدن و ریشه دواندن در سایت شده است. به طوری که اعضا به دو دسته ی بی ناموسان و با ناموسان تبدیل شده اند و بین آن ها خصومت شکل گرفته است.
این دو دستگی آخرین چیزی است که جادوگران به آن نیاز دارد و موردی است که می تواند در آینده ی نه چندان دور، باعث بحث ها، دعواها و حتی دعواهای گروهی شود که باعث رفتن عده ای از سایت و یا بلاک شدن آن ها شود.

اگر بخواهیم ریشه یابی کنیم، باید اتهام را به مدیران حال حاضر و اسبق وارد کنیم.
وقتی یک نفر یا گروهی اقدام به بی ناموسی نوشتن می کنند (چه در چت باکس و چه در پست ها) قطعاً موجب ناراحتی عضو های دیگری که مخالف این رویه هستند می شوند. اعضای معترض، انتظار ورود مدیریت و برخورد مقتضی را دارند، اما با توجه به نبودن قانون واضح و سفت و سخت برای این مورد و همینطور بعضاً بی توجهی و حتی متأسفانه در بعضی موارد حمایت مدیران از بی ناموسی نویسان به خاطر نداشتن اطلاعات کافی از این سبک و یا حتی داشتن رابطه ی دوستی با اشخاص متخلف، در پایان هیچ برخوردی انجام نمی شود.
اعضای معترض به بی ناموسی نویسان با توجه به عملکرد مدیریت، خودشان قصد مجازات بی ناموسی نویس را می کنند و او را از جمع های خودشان ترد می کنند. در حالی که آن ها نباید مجازات کننده باشند. و این عامل اصلی ایجاد دو دستگی است.

شاید بهترین عملکردی که مدیران جوان و آینده دار حال حاضر سایت می توانند داشته باشند، تدوین قوانین روشن و واضح، ایجاد حد و مرز معین برای آن به صورتی که برخورد سلیقه ای انجام نشود، و دادن اختیار به ناظرین انجمن ها برای برخورد با خاطیان است.



پاسخ به: جام آتش
پیام زده شده در: ۲۱:۱۲ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۴
#45
توی خونه ـم نشستم. خونه که چه عرض کنم، آلونک تنگ و تاریکی که بیشتر از خونه مثل لونه ی موش می مونه. هه! یه لونه ی موش واسه ی دم باریک! توی این زیر زمینی که دامبلدور برام پیدا کرده فقط یه تخت خواب توی یه گوشه ی اونه و یه اجاق سنگی هم وسط ـش گذاشته شده تا بتونم خودم رو گرم نگه دارم.

دلم میخواد داد بکشم! فریـــاد بزنم! دارم دیوونه میشم! دارم منفجر میشم!

چند روز پیش خودم رو کشتم که پروفسور رو راضی کنم به جای سیریوس من رو راز نگه دار لیلی و جیمز بکنه، اما حالا که به خواسته ـم رسیده بودم خیلی با چیزی که فکر می کردم فرق داشت.
خیلی دوست داشتم یه بار هم که شده به من اعتماد بشه، روی من هم حساب بشه، باید بهشون نشون می دادم که من هم قابلیت هایی دارم و خیلی کار های بزرگی می تونم بکنم... اما حالا که این وظیفه بهم محول شده یه حس عجیبی توی دلمه! نمی دونم چرا اینجوری شدم، مثل یه دیوونه که 24 ساعته میشینه توی تاریکی و به نور کم سوی آتش توی اجاق زل میزنه.

با این که دامبلدور بهم این اجازه رو داده که به خونه ی لیلی و جیمز برم، ولی الان دیگه هیچ اشتیاقی برای دیدن اون ها ندارم. نمی دونم، یه حسی توی دلمه که انگار خیلی هم ازشون خوشم نمیاد! اصلاً واسه چی اونا باید اینقدر توی مرکز توجهات باشن؟!
کی رو دارم گول می زنم؟ خودمم می دونم که خیلی دوستشون دارم. جیمز، لیلی، هری، سیریوس، ریموس، حتی خود دامبلدور... واقعاً همشون رو خیلی دوست دارم. اما نمی دونم چرا یه حسی توی دلمه! نکنه تسخیر شده باشم! نه، بیشتر از تسخیر شدن بهم می خوره که دیوونه شده باشم!

به خودم نهیب می زنم:
- چته مرد؟! واسه چی جا زدی؟ نکنه دوباره ترسیدی دم باریک؟ نکنه میخوای باز هم به همه ثابت کنی که کلاه گروهبندی اشتباه کرده و یه ترسو رو انداخته توی گریفیندور؟
- ساکت شو! من نترسیدم! خودم برای این کار داوطلب شدم!
- پس چته؟ چرا مثل دیوونه ها شدی!
- دیوونه نیستم.
- چرا دیوونه ای. رفتارت مثل دیوونه هاست.
- دارم میگم دیوونه نیستم!
- تو دیوونه ای! اگه دیوونه نیستی این فکرای احمقانه چیه؟ هان؟
- چون بدم میاد از این چیزا! بدم میاد که هیچ کسی به من اهمیتی نمیده! بدم میاد که همیشه آخرین نفرم و همیشه باید برای کوچک ترین خواسته هام تلاش کنم که بقیه رو متقاعد کنم! از اون دامبلدوری که به زرزروس اعتماد داره ولی به من نه! از سیریوسی که با اون نگاه خودپسندانه ـش بهم نگاه می کنه! از ریموس و جیمز با اون ترحم مسخره ـشون، از همتون بدم میاد!

سکوت... صدای سنگین سکوت باعث میشه که بفهمم درگیری و بحث با خودم رو با یه فریاد بلند تموم کردم. فریادی که حالا مدام داشت توی سرم می چرخید:
- ازشون متنفرم... متنفرم... از همتون بدم میاد... بدم میاد!

چندین سال رفتار هاشون حالا داشت توی ذهنم میومد. هر دفعه ای که منو ندیده گرفته بودن و یا نفر آخر بودم توی جمع ـشون. هر باری که روی من حساب نکرده بودن، انگیزه ـم رو کور کرده بودن. هر بار که با ترحم احمقانه ـشون غرورم رو شکسته بودن.

دلم میخواد خودم رو بکشم! دیگه تحمل این زندگی نکبتی رو ندارم! نمیخوام اینجوری باشم! آره خودمو می کشم!

در حالی که دارم دنبال چوبدستی ـم می گردم، ناگهان توجه ـم به دستگیره ی در جلب میشه که می چرخه! حتماً پروفسور دامبلدوره. اوضاع ـم خراب تر از اونیه که بخوام خودم رو جمع و جور کنم. مهم نیست که اون پیرمرد با اون ردای بنفش مسخره ـش منو توی این حال ببینه.

در باز شد... چرا پروفسور ردای مشکی پوشیده؟ تا حالا ندیدم این طوری لباس بپوشه... لرد ولدمورت!

قبل از این که بتونم به خودم بیام، چهره ی سفید و بدون بینی ولدمورت جلوی صورتم اومده. با چشم های مار مانندش توی چشم هام چند ثانیه ای زل میزنه. صداش به طرز غیر معمولی خونسرده.

- سلام پیتر! نترس. من نیومدم که بکشمت. اگه میخواستم بکشمت تا الان مرده بودی، اومدم باهات صحبت کنم. اومدم دعوتت کنم که به ما بپیوندی. تو می تونی یه عضو مهم و ارزشمند برای مرگخوار ها بشی. تو می تونی قدرت زیادی داشته باشی. و می دونم هم که اینو میخوای. داری میبینی که پیروزی ما نزدیکه. تا چند وقت دیگه رفقات همه ـشون می میرن و تو هم قطعاً جزو اونایی. اما می تونی با ما باشی و پیروز بشی. اگه به سوال من جواب بدی!

احمق نیستم. می فهمم که همون لحظه ای که به چشم هام نگاه کرد همه ی ذهنم رو خیلی راحت مثل یک کتاب خوند. هه! منو از مردن می ترسونه! من هیچ انگیزه ای برای زندگی ندارم. برای هیچ کس مهم نیستم. اینقدر هم میفهمم که بدونم هر حرفی راجع به اهمیت و قدرت برای من میزنه، فقط به خاطر اینه که جای لیلی و جیمز رو بهش بگم.

- برو به درک! نه تو نه هیچ کدوم از اون مرگخوار هات که می دونم الان اون بیرون وایسادن نمی تونین از زبون من چیزی بیرون بکشین! الانم هر کاری دوست داری بکن! میخوای منو بکش یا میخوای نکش!

خیلی دوست داشتم این حرف هایی باشه که به ولدمورت میزنم، شاید آرزوم این بود که این حرفایی بود که میزنم. اما بد زمانی اومده بود. زمانی که از همه بدم میومد. از خودم بیشتر از همه.

چیزی که می دونم اینه که به دنبال قدرت و مقام نیستم. می دونم که اگه باهاش معامله کنم قبل از این که هر مشکلی برای هر کسی پیش بیاد، پیتر پتی گرو می میره. روح پیتر می میره و جسم ـش فقط به عنوان یه کالبد بی روح ادامه میده. ولی صبر کن! شاید این راه خوبی باشه... برای انتقام! انتقام از خودم و همه ی کسانی که ازشون بغض و کینه دارم. قبل از این که بفهمم دارم چیکار می کنم دهنم باز میشه:

- پلاک 32، خیابون 9، دره گودریک.

حس می کنم با تموم شدن این جمله روحم داره از بدنم خارج میشه! من پیتر پتی گرو هستم... قاتل بهترین دوستانم.
و حالا دیگه پیتر پتی گرو نیستم... این یه کالبد بی روح ـه که فقط اسم پیتر رو به دوش می کشه.




پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۲۰:۵۵ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۴
#46
روزنامه پیام امروز
شنبه، 31 مرداد 94


دعوای مدیریتی در خفا!


دانگ نورانی- چند صباحی ـست که حدس و گمان هایی مبنی بر جنگ و دعوا بین مدیران زده می شود، اما مدرک محکمی که چنین موضوعی را اثبات کند وجود نداشت. اینک ولی در چند روز اخیر اتفاقاتی افتاده که شاید دیگر تکذیب این موضوع برای مدیران و شورای زوپس کار ساده ای نباشد.

همین چند روز پیش بود که وندلین شگفت انگیز در میخانه ی «چت باکس» ظاهر شد و در حالی که دود بسیاری از او منتشر می شد، اعلام کرد که صحبت هایی مثل سلام و علیک، احوالپرسی، مادر گرام خوب هستن؟ سلام به عمه ی محترم برسون و مامان رو از طرف من ببوس، در این میخانه ممنوع بوده و خاطیان به اشد مجازات محکوم خواهند شد. وی در حالی که فضایی بیشتر از نصف میخانه ی چت باکس را اشغال کرده بود و دود می داد با نگاهی غضب آلود باعث شد که ملت جادوگر رَم کرده و به صورت گله ای از میخانه خارج شوند.

اما مدت زمان زیادی نگذشته بود که یک روز جادوگران مثل همیشه وارد میخانه شدند و علاوه بر این که وندلین دود زا آنجا نبود، فضای چت باکس بسیار زیبا تر و جادار تر شده بود. سیوروس اسنیپ هم با لبخند ملایمی در گوشه ی چهره ـش با لحنی مشتری مدارانه صحبت هایی رو زمزمه می کرد که البته کسی گوش نمی کرد.

این تغییرات ناگهانی به چه معناست؟ آیا وندلین این حرکت را تلافی خواهد کرد؟

شاهد عینی که نامش به رسم امانت نزد ما خواهد ماند به خبرنگار ما گفت:
- من دیشب آخر وقت در حال خروج از میخانه بودم که ناگهان از آشپزخانه ی میخانه صدای داد و بیداد و دعوای بین دو نفر را شنیدم. در این میان دود های غلیظی هم از زیر در خارج میشد.

پُر واضح است که کسی به جز وندلین شگفت انگیز از خودش دود منتشر نمی کند و احتمالاً در حال جنگ و دعوا با سیوروس اسنیپی بوده است که او را شبانه از میخانه بیرون انداخته است.

حال باید منتظر ماند و دید این دعوا ادامه دار خواهد بود و ما هر روز قسمتی از این دعوا ها را در گوشه و کنار ارکان مدیریتی خواهیم دید یا به همین جا محدود می شود.



پاسخ به: ارتباط با ناظر دیاگون
پیام زده شده در: ۱۸:۱۰ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴
#47
با سلام خدمت ناظر محترم.

بنده یه ایده ای برای تاپیک پیام امروز دارم و برای همین درخواست واگزاری مسئولیت این تاپیک به بنده رو دارم.

اما حالا یه کم توضیح بدم در مورد ایده ـم. راستش من می خواستم یه خبرگزاری واقعی در سطح ایفای نقش داشته باشیم. یعنی همه ی خبر های مهم ایفای نقش رو مثل یه روزنامه ی واقعی که مثلاً داره توی دنیای جادوگران فعالیت می کنه پوشش بدیم.
حالا می تونه مصاحبه باشه، می تونه نقد خبر باشه و یا چیز های دیگه ی این سبکی.

فعلاً هم میخوام تک نفره کار کنم و هیچ کس دیگه ای غیر از من حق پست زدن توی این تاپیک رو نداشته باشه. حالا در آینده هم ممکنه تیم نویسندگان اضافه بشه.

منتظر جواب شما هستم.

با تشکر
دانگ نورانی



پاسخ به: خاطرات یاران ققنوس
پیام زده شده در: ۰:۰۷ جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۹۴
#48
- دو هزار و شیشصد و نود هشت گالیون و سی و دو سیکل و پنج نات. اینم ده گالیون که روی هم میشه سه هزار گالیون. :sharti:
- مطمئنین درست شمردید قربان؟
- آره کورممد. بیا. این چهار هزار گالیون رو بگیر. 300 گالیون ـش حقوق این ماهته و بقیه ـش رو بذار توی گرینگوتز من!

ماندانگاس فلچر با نگاهش لخ لخ دور شدن کورممد رو نگاه کرد و با خوشحالی پاهاشو روی میز دفتر فدراسیون کوییدیچ انداخت و پیپ ـش رو از جیب ـش در آورد، توی دهنش گذاشت و شروع به کشیدن کرد.

- وااااای چه توهمی! چه خبره اینجا! چرا جعفر امشب غمگینه؟ این کیه اینجا؟! واااای چه فاز سنگینی این که دامبلدور مرلین بیامرزه!

اما این چیزی که دانگ می دید توهم نبود و دامبلدور با اون ریش و پشمش که تریلی نمی تونست بکشه، جلوی میز دانگ وایساده بود و با نگاهی چپ چپ بهش نگاه می کرد!

- خیلی به نفعت بود منم توهم می بودم ماندانگاس، ولی برات متأسفم که من برگشتم!

چند لحظه ای طول کشید که دانگ از توی توهم بیاد بیرون و بفهه معنی حرفای پیرمرد ریشویی که جلوش وایساده بود چیه. اما به محض این که دو ناتی ـش افتاد سریع پیپ ـش رو توی جیبش گذاشت و پاشد وایساد. اما با توجه به این که همچنان هایپر بود تعادلش رو از دست داد و توی بغل دامبلدور افتاد و با قیافه ای مانند به پیرمرد ریش دراز نگاه کرد!

دامبلدور، ماندانگاس رو از خودش جدا کرد و گفت:
- دیگه این کارات هم فایده ای نداره! دفعه ی اول با همین کارا خرم کردی و این همه گفتم جلوی همه که بهت اعتماد دارم. بعد اونجوری منو خوار و ذلیل کردی! دیگه خر این کارات نمیشم. تازه بخامم میرم پیش گلرت. بوی گند تو رو هم نمیده!
- پروف جان! چی شده مگه؟ من کاری کردم مگه؟ کنترل یور سلف پروف!
- کنترل عمه ـت سلف! دیگه پول تو گرینگوتز نمونده هر چی پول بوده رو اختلاس کردی بی شرف! چیزکشی ـت کم بود، اومدی توی هاگوارتز و توی لیگ کوییدیچ هم چیز پخش کردی. آبرو حیثیتمونو بردی! میگفتن به لرد هم آره حتی! به لرد هم رحم نکردی؟! حالا هم یا خودت از اینجا میری و دیگه پیدات نمیشه، یا اون کاری رو باهات می کنم که با گلرت کردم!

هنوز جمله ی دامبلدور تموم نشده بود که دانگ 2 پا داشت، 4 تا دست هم داشت و در نتیجه به صورت 4 نعل از محل حادثه گریخت. اونقدر تاخت و تاخت تا به دشت بی آب و علفی رسید که تا صد ها مایل این طرف و اون طرف هیچ جنبنده ای دیده نمی شد.

هر چی اینور رو نگاه کرد، اونور رو نگاه کرد، پشت رو نگاه کرد، حتی جلو رو هم نگاه کرد ولی بازم هیچی ندید که ندید! نشسته بود روی زمین و دو دستی خاک توی سر خودش می ریخت که ناگهان سایه ای را بالای سر خودش دید.

سرش رو بالا آورد و خاک هایی که به سرش ریخته بود رو از روی چشماشاک کرد. ناگهان فردی کچل رو جلوی خودش دید که لباس سر تا پا قرمز رنگی پوشیده بود. البته لباس که چه عرض کنم، بیشتر شبیه این لُنگ های قرمز حموم عمومی بود.

دانگ دستش رو روی پیشونی ـش نقاب کرد که کچل ِ قرمز پوش رو بهتر ببینه و گفت:
- کیستی ای قرمزی؟

مرد دست به سینه شد و پاهاش رو به حالت نشستن چهارزانو در آورد و 20 سانت بالاتر از سطح زمین معلق شد و گفت:
- من اون کسیم که تو فکر می کنی فرزندم. به نظر تو من کیم؟
- خب کچل که هستی، لباست هم از این سر تا پایی هاست. رو هوا هم که وایمیسی. احتمالاً برادر قرمز پوش لرد سیاهی! کـــمــــک! کــــمـــــک! منو نخور!
- مرتیکه ی دله دزد آروم بگیر بینم! لرد سیاه دیگه کدوم خریه؟ من دالایی لاما هستم. پدر روحانی! پدر لاما!
- لـــامــــا؟!
- نه بی فرهنگ! دالایی لاما!
- خب حالا منو سننه؟
- خب اومدم ببرمت آدمت کنم! من یه همچین چیزایی توی تو می بینم! یه همچین چیزایی تو خودت داری.

در این لحظه بود که با لبخند گل و گشادی که دانگ بر لبش نشست، پدر لاما اونو روی دوشش انداخت و همینطوری روی هوا پرواز کرد. رفت و رفت و رفت تا به یک معبد از این خوفناک ها رسید. پدر لاما و دانگ با هم به داخل معبد رفتند. روز ها و هفته ها دانگ در اون معبد به تمرین و مراقبت پرداخت تا به نفس خویشتن خویش مسلط شد. با مشت توی دیوار میزد، یه هفته رو با خوردن یه لیوان آب می گذروند، پدر لاما اینقدر میزدش که صدای فنگ بده و هر کار با ناموسی و بی ناموسی که ممکن بود رو انجام داد.

بالاخره پس از ماه ها پیش پدر لاما رفت و گفت:
- پدر! من به نیروانا رسیدم!
- برو بچه ما خودمون خریم، ما رو خر نکن!
- به جون بچه ـم پدر راست میگم!
- اگه راست میگی ارتفاع بگیر ببینم!

در همین لحظه دانگ پاهاشو تو دلش جمع کرد و مثل موشک به صورت عمودی از سطح زمین بلند شد. پدر لاما اینقدر حال کرده بود که فراموش کرد وجود پنکه سقفی رو به دانگ خبر بده و درست لحظه ای که ماندانگاس فلچر قصه ی ما به پنکه سقفی گیر کرده بود و داشت هول محور خودش می چرخید، پدر لاما فریاد زد:
- آفرین دانگ! تو دیگه پاکی و نیروانا رو درک کردی! حالا دیگه باید بهت گفت دانگ نورانی!


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۶ ۰:۳۴:۰۵


پاسخ به: پایگاه اطلاع رسانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۹:۳۳ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۳
#49
پایان مهلت ثبت نام دومین لیگ حرفه ای کوییدیچ - زمستان 93


با پایان مهلت ثبت نام برای شرکت در مسابقات دومین لیگ حرفه ای کوییدیچ، 6 تیم در این مسابقات شرکت کردند، که 3 تیم از شرکت کنندگان در فصل قبل و 3 تیم دیگر از تیم های جدید و تازه تأسیس بودند.
نام و بودجه ی تیم های شرکت کننده در این مسابقات را در زیر مشاهده می کنید:

تصویر کوچک شده


قوانین مسابقات کوییدیچ به زودی اعلام خواهد شد.



پاسخ به: ورزشگاه عرق جبین
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۳
#50
درود

با توجه به فروش این مجتمع فرهنگی ورزشی توسط تیم کیو.سی.ارزشی، تا اطلاع ثانوی هیچ گونه بازی در این ورزشگاه برگزار نخواهد شد.

تصویر کوچک شده







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.