لوسیوس مشغول خواندن لیست شد:
1 - آموزش دفاع در برابر دفاع در برابر جادوی سیاه!
2 - آموزش جادوی سیاه!
3 - بهترین روش برای کشتن یک ماگل
4 - سفید شناسی
5 - راه های از میان برداشتن سفیدی، از لکه خامه تا جادوگران!
.
.
.
بلا دستش را لای موهایش برد و گفت:هووووف یعنی تمام این درس ها رو باید بهشون بدیم!؟خب به هر کدوم چند نفر متقاضی میرسه؟
لوسیوس کاغذ را زیر و رو کرد و گفت:نمیدونم،ارباب کلاس بندی رو هم گذاشت به عهده خودمون.گفت سرش به شدت مشغول حساب کردن و جمع زدن شهریه هاست و وقت این خرده کاری های پیش پا افتاده رو نداره!
روفوس با نا امیدی نگاهی به بقیه انداخت و گفت:ببینم یعنی الان تسلیم شدین؟تصمیم گرفتین واقعا این لشگرو آموزش بدین و امتحان بگیرین؟
مرگخواران بدون اینکه بهم دیگر نگاه کنن شانه هایشان را بالا انداختند.به نظر میرسید چاره دیگری وجود نداشت.
بلاتریکس لیست را از دست لوسیوس قاپ زد و همان طور که آن را چک میکرد گفت:قضیه نا امید کردن و فراری دادن متقاضی ها که هیچ فایده ای نداشت.نقشه قبلی عملا شکست خورد.الان تنها راهی که به نظرم میرسه اینه که آموزششون بدیم.ولی جوری آموزش میدیم که حتی یه نفرشون هم قبول نشه!
لوسیوس گفت:این کار چه فایده ای داره؟بیچاره میشیم با این همه شاگرد!
بلا فکری کرد و گفت:اشکال نداره.به شهریه فکر کنین.ما که قرار نیست شهریه کسایی که رد میشن رو پس بدیم.
مرگخوارن بعد از کمی تفکر دست هایشان را به نشانه شادی و موافقت با قضیه بهم زدند و تا جای ممکن سر و صدا کردند، انقدر که صدای عربده لرد همه جا را پر کرد:
...ســــــــــــــــــاکــــــــــــــــــــــــت!
فریاد لرد باعث شد مرگخواران بیخیال داد و فریاد شوند و به تقسیم کار بپردازن.
بلا لیست را در دست گرفته بود و تقسیم کار میکرد:خیلی خب.چون جا و امکانات لازم رو نداریم، هر کلاس رو یکی به عهده میگیره.و به همه هم آموزش میده همزمان!
صدای اعتراض مرگخواران بلند شد.بلا با ناراحتی گفت:چرا اینقدر نفهم بازی در میارین؟اینطوری کیفیت کار پایین میاد و خیلی ها اصلا درس رو نمیفهمن و ما راحت تر به هدفمون میرسیم!فهمیدین؟
مرگخوارن:اهان