هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۱:۱۲ چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴
#81
درود!
ارباب این دخترک رنگارنگ را دیده اید؟ این را نمی گویم ها! این را می گویم.

درخواست دوئل دوستانه با وی داریم. هماهنگ هم کرده ایم.
بدرود!


این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۰:۵۵ چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴
#82
چیکار؟
مرلینگاه تمیز می کردن!

جمع بندی:
بابانوئل همین دیروز دم خونه لاوگود ها با عباس معصومی مرلینگاه تمیز می کردن!


این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: سالن دوئل انفرادی
پیام زده شده در: ۲۰:۴۵ چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴
#83
خودم
Vs
خودم
سوژه: یک شب در جنگل!
***

آشفته، سردرگم، گمشده و گرسنه!
این منم! دقیقا همین الان، وسط این جنگل تاریک. به راهم ادامه می دم. بالاخره قبیله رو پیدا می کنم.

از دور یه نور می بینم، آتیشه. ولی بوی انسان ها نمیاد. یه جورایی بوشون عجیبه. انگار تلفیقی از بوی ما و بوی انسان هاست. نمی دونم چرا، ولی ناخودآگاه می رم سمتشون.

دو نفرن. رو به روی هم، دور آتیش نشستن و شکارشون روی آتیش داره می پزه. چه بوی خوبی هم داره. یکیشون تقریبا بزرگه. این یکی توله است. انگاری اونم گمشده. مثل من! ولی نه، خیلی خونسرده. شاید خودش فرار کرده؟

- از شکار جا موندی؟ یا قبیله رو به خاطر شیطنت ول کردی؟

جوون تره نگام می کنه. صورتش اونقدرام توله نیست. کم کم داره بالغ می شه.
- گشنشه دای.

یه تیکه از اون گوشت خوش بو رو می ندازه جلوم. وای که بعضیاشون چقد خوبن. به من نگاه می کنه و بعد به اونی که بزرگتره. اسمش چی بود؟ دای؟ انگار یه چیزی می خواد بگه ولی مردده. بزرگتره هم می فهمه.
- چیزی می خوای بگی سیمون؟
- خیلی وقته که بهش فکر می کنم دای. ما... ما خون آشاما... وقتی می میریم... کجا می ریم؟

دای به من نگاه می کنه. چشمامش مهربونه ولی خبری از لبخند نیست. احساسم بهم می گه این مرد خیلی کم می خنده.
- هر کی یه چیزی می گه. بعضیا می گن اگه تو دنیا خون آشام خوبی باشی بعد از مرگت به شکل یه گرگ در میای و اگه بد باشی روحت همیشه اینجا اسیره. بعضیا می گن می ریم یه جایی زیر آسمون. می دونی سیمون؟ هیچ کس تا حالا از مرگ برنگشته که بخواد بهم بگه.
- من از مرگ می ترسم دای. مشکل دقیقا همینه، هیچ کس نمی دونه اونور چه خبره!
- یه دوستی داشتم، برداشت جالبی داشت، می گفت مهم نیست که اونور چه خبره. مهم اینه که اینور چیکار می کنی. این جوری برای همه چیز آماده ای.

نگاش می کنه. چشماش هنوزم مرددن. دای آرومه. به چشمای پسره نگاه می کنه.
- چی شده که به مرگ فکر می کنی سیمون؟

پسره عصبانی شده. از جاش بلند می شه و فریاد می زنه. انگار خیلی وقته که این حرفا رو پیش خودش نگه داشته و حالا می خواد همه شو بریزه بیرون.
- تو داری از همه چیز فرار می کنی دای! ما وسط جنگیم. ارباب شبح واره ها برگشته و دای خطرناک می خواد کنار بکشه. چرا؟ چون یه جادوگره! این چیزی به غیر از ترسو بودنتو ثابت نمی کنه. می خوای بدونی چرا از مرگ می ترسم؟ چون هر روز داریم کم تر و کم تر می شیم.

صداش پایین میاد. دستاشو مشت کرده و رو به روی دای ایستاده.
- دای... یه روزی الگوم بودی...

می دووه. انگار می خواد از همه چیز فرار کنه. حس بدی نسبت به این دای پیدا کردم. کنار کشیدن؟ اونم وسط جنگ؟

- توام از من بدت میاد؟ می دونی؟ بعضی وقتا باید بعضی حرفا رو بزنی، بعضی کارارو بکنی، که اصلا دوست نداری. بهش می گن منافع قبیله.

فلش بک

- پاریس اون بیرون جنگه و تو می خوای من کنار بکشم؟!
- دای! نمی خوام کنار بکشی. می خوام وانمود کنی کنار کشیدی. ما باید یه سری اطلاعات در مورد ارباب شبح واره ها داشته باشیم و من فقط می تونم به تو اعتماد کنم. تو یه جادوگری! می تونی بوی خونتو مخفی کنی. اینم یه نوع جنگه!

دو مرد در غاری تاریک رو به روی هم ایستاده بودند و به آرامی سخن می گفتند. مرد جوان تر کم کم داشت قبول می کرد.
- هیچ کس نباید از این قضیه خبر داشته باشه؟
- نه دای. این مخفیه.

زیر لب زمزمه کرد:
- باشه.

پایان فلش بک

صدای زوزه آلفای قبیله مو می شنوم. باید برم. قبل از رفتنم دوباره بهش نگاه می کنم. در خاطراتش غرق شده. دلم می خواد بهش بگم موفق باشی.
کاش زبون گرگ ها رو می فهمید...

***
لطفا امتیاز دهی انجام بشه.


ویرایش شده توسط دای لوولین در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۲ ۲۰:۵۹:۰۹

این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۲۴ چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴
#84
جایگزین شود لطفا!


نام: دای لوولین
لقب: دای خطرناک
سن: 130
گروه: ریونکلاو
چوبدستی: چوب درخت یاس کبود، 30 سانت، موی تک شاخ نر.
سپر مدافع: گرگ
جانورنما: گرگ
ویژگی های ظاهری: تقریبا قد بلند است و همیشه اخم می کند. به خاطر خون آشام بودنش پوستی سفید دارد. که همیشه از آفتاب دور بوده است. لباس های ماگلی می پوشد و دو سلاح اصلی اش را همیشه بر کمر می بندد. چوبدستی و شمشیرش!

معرفی کوتاه: دای لوولین در یک خانواده اصیل زاده به دنیا آمد. مادرش ریونکلاوی و پدرش اسلیترینی بود. دای لوولین در سال دومش به عنوان مدافع به تیم کوییدیچ ریونکلاو پیوست.

پدر دای توسط یک شبحواره کشته شد. دای در 16 سالگی از هاگوارتز بیرون آمد تا انتقام پدرش را بگیرد و دیگر هرگز به آنجا بازنگشت. او در 17 سالگی به خون آشامان پیوست؛ اما پس از سه سال دوباره به دنیای جادوگران برگشت و در تیم "تیر و کمان کارفیلی" یک بازیکن کوییدیچ حرفه ای شد. دای با استفاده از قدرت های خون آشامی اش جسورترین مدافع قرن شد و مردم به او لقب دای خطرناک را دادند.

دای، ده سال بعد وانمود کرد که در میکونوس یونان طعمه یک شیمر شده و به قبیله خون آشامان بازگشت و انتقام پدرش را گرفت.

دای اکنون یکی از ژنرال های خون آشامان است. هر ساله در لیگ کوییدیچ به بازیکنی که خطرناک ترین حرکات را نمایش دهد، نشان "دای خطرناک" اهدا می شود.


انجام شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۲ ۱۲:۲۲:۳۰

این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شهربازي ويزاردلند!!
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴
#85
-
-
-
- رئیستون کیه؟
- منم پسرم.
- این چرا اینجوریه؟

دامبلدور یک نگاه به " " کرد. یک نگاه به مرد سیاه پوش. هی این. هی اون! اما ناگهان سایه پلیس فتا روی سایت افتاد. دامبلدور دیگر نگاه نکرد!
- از فشار زندگیه پسرم!
-
- این عکسه رو!
- مگه... کدوم تسترالی رو عکس ارباب سیبیل کشیده؟
- من!
- بهشون اهمیت نده پسرم! خودم درستش می کنم.

مرد سیاه پوش دست دراز کرد و یقه یک ممد محفلی را گرفت.
- زودتر! و گرنه همتونو می خورم. اول از همه اینو!

دامبلدور با بیچارگی به محفلی ها نگاه کرد. او اصلا بلد نبود "عکس"را تلفظ کند. چه برسد به درست کردن آن!


ویرایش شده توسط دای لوولین در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۱ ۲۳:۳۳:۱۵

این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۵:۰۴ یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴
#86
کی؟
قدیمی هایی که برگشتن!


این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۴:۳۷ شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۴
#87
و بالاخره...

1- هر گونه سابقه عضویت قبلی در هر یک از گروه های مرگخوران/ محفل را با زبان خوش شرح دهید.

سابقه؟ لازمه؟ ندارم.

2- به نظر شما مهم ترین تفاوت میان دو شخصیت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چیست؟

لرد ولدمورتا، شما خبیثی قدرتم زیاد داری. این دامبلدور عشق داره ها، ولی خب مساله اینه عشق ضعفه، قدرت نیست. اصن قدرت خوبه. کروشیو خوبه. آوداکداورا خوبه. اصن شاعر می فرماید: آبراکدابرا! ( tm bax می فرماید ولی بچمون تلفظشو بلد نیست.)

3- مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخوارن چیست؟

شکار کردن ملت، زیر سایه شما! به سیخ کشیدن ملت با شمشیرم، زیر سایه شما! خوردن خون ملت، زیر سایه شما!
کلا زیر سایه شما!

4- به دلخواه خود یکی از محفلی ها را انتخاب کنید و لقب مناسبی برایش بگذارید.

مالی ویزلی: دستگاه جوجه کشی
آرتور ویزلی: بدبخت!
فرد و جرج: پت و مت :baaa: :famil:
دامبلدور: پرفسور پشم! :pashmak:

5- به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟
لرد ولدمورتا، این فواید استفاده از ریش دامبلدورو که زیر گفتم؟ همونارو می فروشن.

6- بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟
به سیخ کشیدنشان! شکار کردنشان! خونشونم نمی خورم کثیفه.

7- در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی خواهید داشت؟

لرد ولدمورتا، من انقد مار دوس دارم، ولی این مارا نمی دونم چرا از خون آشاما خوششون نمیاد؟
البته اصن بانو نجینی با همه مارا فرق می کنن.

8- چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده؟
اتفاق؟ من که مشکلی نمی بینم که اتفاقی بخواد افتاده باشه.

9- یک یا چند مورد استفاده از ریش دامبلدور را شرح دهید. در صورت تمایل توضح دهید.

لرد ولدمورتا، ما تو دشویی مون یه چیزای داریم دستش سفیه، این پخ پخوهاشم سفیده.( :تعجب حضار: ) خیلی خوب تمیز می کنه. بعد به این پخ پخوهاش که دقت کنید می بیند خیلی سفیده. بعد بیشتر که دقت کنید می بیند چقد آشناست. بعد بیشتر که دقت کنید می بیند ریش دامبله. دیگه خیلی دقت کنید ممکنه به خاطر بوی دل انگیزش سر از سنت مانگو درآرید.
لرد ولدمورتا، همینا رو میفروشن ویزلیا رو سیر می کنن. اگرم فروش نرفت همینا رو می خورن!

لرد ولدمورتا، تایید کنید لطفا این خون آشام خسته را.


دای!

چه بلایی سر فرممون آوردی؟

خیر...سابقه لازم نیست. فقط اگه سابقه عضویت در محفل داشته باشن براشون ابراز تاسف می کنیم.

شکار کن...به سیخ بکش...خون بخور!

تایید شد.

خوش اومدی...و اگه یک قطره از خون یارانمون کم بشه کلاهمون می ره تو هم. خون سفیدا رو هم که نمی خوری، چون کثیفه. ما دیگه نمی دونیم زین پس چطوری قراره به زندگی ادامه بدی.

طنز نویسی رو هم ادامه بده.







ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۲۹ ۳:۴۸:۱۰

این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱:۲۰ شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۴
#88
کی؟
وقتی سوزان اولین قوطی رنگشو خرید!


این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کوییز هری پاتری
پیام زده شده در: ۱۲:۳۳ جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴
#89
1. ویکتور کرام در چه نقشی و در چه تیمی بازی می کرد؟
جستجوگر- تیم ملی بلغارستان

2. لینچ که بود و چه کرد؟

نمدونم!

3. هورکراکس ها رو نام ببرید.
اون گردنبنده. دفترچه اش. ماره .جام هلگا. حلقه. خود هری.

4. هری در کجا ورد سکتوم سمپرا رو اجرا کرد؟
تو دشویی(!) روی دراکو مالفوی

5. دامبلدور چند بار از معجون توی غار خورد تا تموم بشه؟
5-6؟

6. اسم خواهر فلور چی بود؟
گابریل

7. دختر عمه های سیریوس رو برشمارید.
بلتریکس- اندرومدا- نارسیسا

8. هری به مادر چه کسی بخاطر باور کردن پیام امروز بی احترامی کرد؟
سیموس فینیگان

9. در آخرین مرحله جام آتش قهرمانان به چه ترتیبی وارد شدند؟
مطمئن نیستم.
کروم- هری و سدریک- فلور

10. مودی واقعی در طول سال چهارم کجا بود؟
توی چمدون خودش زندونی شده بود.

11. چه کسی خبر بودن یک ترول در دخمه ها را داد؟ ( هم تو فیلم هم تو کتاب)

کوییرل

12. پاترونوس هرمیون؟

سمور آبی

13. روی اسنیچی که دامبلدور به هری داده بود چی نوشته شده بود؟

من در پایان باز میشوم.

14. وقتی هری اولین بار از کروشیو استفاده کرد، روی چه کسی بود و واکنش طرف مقابل چه بود؟
بلاتریکس- هر هر خندید!

15. دو شی نام ببرید که با ورد اکسیو جمع نمی شوند.
هوراکسس1- هوراکسس2

16. دو ورد دفاعی؟

پروتگو- اکسپکتوپاترونوس

17. نویل با که ازدواج کرد و چه کاره شد؟
هانا ابوت- استاد درس گیاه شناسی

18. نام خواهر زن ِ پسر دخترعمه ی سیریوس؟

واقعا انتظار داری بدونم؟

19. چرا هری ارشد نشد؟
دامبلدور نخواست.

20. ویکتور با چه اژدهایی در افتاد و چگونه تخم طلا را گرفت؟
نمیدونم- به چشماش حمله کرد

21. نام انجمنی که اسلاگهورن تشکیل داده بود چه بود و بلیز زابینی چرا در آن حضور پیدا کرد؟
کلوپ اسلاگ- به خاطر مامانش!

22. اولین کادویی که هاگرید برای غول ها برد چه بود و در نبود او، چه کسی تدریس درسش را بر عهده داشت؟
گوشت؟- کتل بورن؟

23. سر مادر هاگرید چه بلایی آمد؟

اتفاق خاصی نیفتاد.

24. دخمه اسلیترین کجاست؟

سر جاش!

25. رون خود را شبیه چه کسی کرده بود برای ورود به وزارت خانه؟
نمیدونم.

36. شرایط فرد مورد پیشگویی شده ی تریلانی؟
تو یه روز خاص به دنیا بیاد. مادر و پدرش سه بار در برار ولدمورت مبارزه کرده باشند.


این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: سالن دوئل انفرادی
پیام زده شده در: ۱۵:۲۲ سه شنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۴
#90
سوژه: یک شب در جنگل
***


ماه نقره فام روی دامن مشکی آسمان شب نشسته بود و با بخشندگی نور خود را به جنگل می تاباند. امشب مثل شب های دیگر معمولی نبود. اتفاقی خاص قرار بود رخ دهد...

تکه کوچکی از ماه کنده شد در آسمان چرخید و چرخید و درست در میان علفزار فرود آمد. تکه جدا شده آرام آرام شکل گرفت به شکل دختری زیبا.

دخترک گیسوان بلند و نقره فامی داشت که با هر نسیمی به پرواز در می آمد. صورتش همچو ماه درخشان بود و لبانش به قرمزی خون. با هر قدم او دنباله پیراهن خاکستری رنگش می رقصید و پیچ و تاب می خورد.

دخترک رفت و رفت. به رودی پر تلاطم و خروشان رسید.
- تو چیستی؟
- رود خروشانی هستم که می روم و زندگی می بخشم به این جنگل. مادرم کوه است، بسترم زمین و مقصدم دریا.
- پس مادر من چه؟
- مادرت کیست؟
- ماه تابان. روشنی بخش شب های تاریکتان.
- آری، میشناسمش. شب ها تصویر خود را درون من تماشا می کند. مغرور است. اما صد افسوس که من متلاطم هستم. آن وقت است که اشک می ریزد. هر قطره اشکش ستاره ای می شود در دل آسمان.

دخترک غمگین شد. مادرش مغرور نبود. از رود گذشت. رفت و رفت. باد با شدت وزید و گیسوان بلندش را بیش از پیش تاب داد.

- تو چیستی؟
- رهای رهایان. آزاد آزادان. تکان دهنده ابر و باران. من باد هستم.
- پس مادرم چه؟
- مادرت کیست؟
- ماه تابان. روشنی بخش شب های تاریکتان.
- آری میشناسمش. ضعیف است. با یک وزشم می توانم ابرها را جلوی او ببرم و تابشش را متوقف کنم.

دخترک غمگین شد. مادرش ضعیف نبود. به راهش ادامه داد. رفت و رفت. به درخت بلندی رسید که با غرور شاخه هایش را افراشته بود.

- تو چیستی؟
- سرور همه درختان. زندگی بخش انسان ها. من چنار هستم.
- پس مادرم چه؟
- مادرت کیست؟
- ماه تابان. روشنی بخش شب های تاریکتان.
- آری میشناسمش. بخشنده نیست. نورش را از خورشید می گیرد. همان هم برای من انرژی ندارد.

دخترک بیش از پیش غمگین شد. مادرش بخشنده بود. قطره اشک کوچکی از چشمش چکید و روی زمین افتاد. از همان نقطه گُلی در آمد. از درخت هم گذشت. رفت و رفت.

به تخته سنگی رسید که گرگی پریشان بالای آن نشسته و چشمانش را به آسمان دوخته بود.

- تو چیستی؟
- هیچ نیستم جز جانوری درنده خو و تنها. من گرگ هستم.
- پس مادرم چه؟
- مادرت کیست؟
- ماه تابان. روشنی بخش شب های تاریکتان.
- آری میشناسمش. گاهی می بینمش. در اوج دلتنگی به زوزه های تنهاییم گوش می سپارد.

دخترک لبخندی به گرگ زد.
- من هم تنهایم. همدمی ندارم. به زودی صبح می شود و مادرم می رود. من از خورشید می ترسم.

گرگ جلوی پای دخترک پرید و در چشمان او نگاه کرد.
- با من به غارم در آن کوهستان بیا. همدمم شو. ما هر دو تنهاییم.
- اما من گرگ نیستم.
- انسان هم نیستی. تو دختر ماهی و من دلداده اش. با من بیا.

دخترک به آسمان نگاه کرد و به گرگ. دلنشین خندید. دیگر تنها نبود.

امروز اگر به آن کوهستان بروید خون آشامانی را می بیند که درنده خو و تنهایند و از خورشید می ترسند. آن ها هیچ کدام نمی دانند از کجا به وجود آمده اند. اما من و شما که می دانیم؟

***
لطفا امتیاز دهی بشه.


امتیاز دهی انجام گرفت.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۲۷ ۳:۱۹:۴۲

این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.