هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مسابقات لیگالیون کوییدیچ را قدم به قدم با تحلیل و گزارشگری حرفه‌ای دنبال کنید و جویای نتایج و عملکرد تیم‌ها در هر بازی شوید. فراموش نکنید که تمام اعضای جامعه جادویی می‌توانند برای هواداری و تشویق دو تیم مورد علاقه‌شان اقدام کنند. (آرشیو تحلیل کوییدیچ)




Re:اعضا سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۱۵:۱۵ پنجشنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۳
#1
خب از قرار معلوم بايد دوباره خودم رو معرفى كنم.

متاسفانه من يه زمانى اعتياد شديد داشتم به اينكه حداقل هفته اى 3,4 بار Box Office ياهو موويز رو زير رو كنم , يه روز تبليغات يه فيلم به اسم Harry Potter and the Sorcerer's Stone نظرم رو به خودش جلب كرد تقريبا بيشتر بازيگرهاى فيلم بچه هاى 10 , 12 ساله بودن و خب با توجه به اينكه من خيلى در مورد بازيگرهاى هاليوود مىدونستم يه كم عجيب بود كه تاحالا اسمى از اونها نشنيده بودم البته بين بازيگرهاى بزرگتر اسمها اشنايى مثل ريچارد هريس به چشم مىخورد . در هر حال فيلم حدود اواخر ابان اكران شد و فروش واقعا وحشتناكى داشت . من هم تصميم گرفتم توى گوگل هرى ياتر سرچ كنم و اطلاعات ديگه اى از اون به دست بيارم , خوشبختانه همين سرچ باعث شد من متوجه بشم كه اصل اين فيلمها از روى كتابهايى به همين اسم گرفته شدند , و در ضمن با خيلى از سايتهاى هرى ياترى اشنا شدم و در خيلى از اونها عضو فعال شدم , اون زمان من با ايدى snapel توى ماگل نت عضو شدم يادم مىاد اون وقتها در بهترين حالت حداكثر 100 نفر همزمان انلاين مىشدن در حاليكه الان بعضى وقتها به 2000 نفر هم مىرسه.
چون فكر نمىكرم كتابها به فارسى ترجمه شده باشند زياد دنبالش رو نگرفتم تا يه روز كه براى خريد چند تا كتاب رفته بودم انقلاب اتفاقى كتاب رو ديدم و همشون رو خريدم.
شايد براتون عجيب باشه اما كتاب مورد علاقم تالار اسراره كه بيشتر از بيست و پنج بار خوندمش , تقريبا اكثر قسمتهاى كتابها رو حفظ هستم (باور نداريد مىتونيد به topic كاراگاهان سايت قسمت تالار اصلى مراجعه كنيد).

در مورد خودم هم 17 ساله و ساكن تهران هستم . دوستان نزديكم به من مشكى يا بلك مىگن و عاشق و ديوانه كتاب خوندن هستم.
تقريبا از هر قالبى كتاب خوندم اما مباحث مورد علاقم تاريخ ايران باستان (مخصوصا سلسله ماد) و تاريخ جنگهاى صد ساله , رمانها و نمايش نامه هاى كلاسيك به خصوص نوشته هاى شكسپير (حدود بيست تا كتاب ازش خوندم) , داستانهاى علمى تخيلى از جمله نوشته هاى استانيسلاو لم و ايزاك آسيموف , و بالاخره فانتزيهاى جادويى مثل هرى پاتر هستش.
ديگه علاقه زيادى به حضور در سايتهاى مختلف و عضويت در اونها دارم ( معمولا سايتهاى هرى پاترى انگليسى و سايتهاى بازى رو ترجيه مىدم)


از تنها چيزى هم كه متنفرم ارسالهاى دو خطى و بىمعنى توى فرومه.


در صورتي كه تمايل داريد تئورى جذابى درباره حوادث كتابهاى 6 , 7 بخوانيد لطفا بهhttp://www.jadoogaran.org/modules/new ... php?topic_id=668&forum=29 مراجعه كنيد.


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۷:۲۰ سه شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۳
#2
كرام و حاجى توى استديو مركزى كرام پيکچرز نشستن كه يه دفعه يه يارويى از در وارد مىشه.

كرام : به سوروس كوكوى خودمون , تو كجا اينجا كجا!!!

يارو در حاليكه با يه قيافه خشك و رسمى به كرام نگاه مىكنه : سوروس ديگه كيه آقاى محترم ؟ بنده اسنيپ , مامور ارشد اداره ماليات بر درامد جادو هستم.

كرام كه رنگش مثل گچ ديوار شده : فرموديد مامور اداره ماليات جادويى.

_ بله كاملا درست شنيديد .

_حالا امرتون رو بفرماييد.

_خب به ما اطلاع دادند شما در اين محل اقدام به تاسيس يه شركت فيلمسازى كرديد .
از قرار معلوم شما مدت72 ساعته كه مشغوله فعاليت بدون برداخت هيچ گونه ماليات هستيد.
و بنابه اطلاعات واصله اقدام به استخدام 673 بازيگر كاملا حرفه اى با دستمزدهاى نجومى كرديد.

_ 673 بازيگر حرفه اى اون هم با دستمزد بالا !!!!!؟؟؟
باور به فرماييد اشتباه به عرضتون رسوندن...

_ساكت باشيد آقا هنوز حرفم تموم نشده , شما فكر مىكنيد مىتونيد سر اداره ماليات رو كلاه بزاريد اگر اون بازيگرها حرفه اى نبودن نمىتونستند 8 جايزه بين المللى در زمينه بازيگرى ببرن ,
و باز هم مثل اينكه اقدام به اكران چند فيلم بلند كرديد كه با استقبال بىنظيرى در گيشه مواجه شدن.

_باور به فرماييد از اون فيلمها دوتا نات سياه هم به دست من نرسيده.

_در هر صورت طبق محاسبات همكاران من شما مىبايست چيزى در حدود 100000000 گاليون به حساب اداره ماليات جادويى واريز كنيد.

_يا ريش مرلين 1000000000 ,
من از كجا بيارم اين همه يول بريزم به حساب شما

_به هر حال اگر ظرف ده دقيقه مالياتتونو برداخت نكنيد مجبور مىشم شما رو ورشكست اعلام كنم و همه مايملكتون رو ظبت كنم.

_ حاجى شما يه چيزى بفرماييد .

_ خب برادر اسنيپ حالا راهى نداره كه شما اين بار رو نديد بگيريد
و البته برادر كرام هم از خجالتتون در مىآن , به قول شيخ مرلين :"هر رجل اخذ زير سيبيليو معنا".

_حاج آقا شما كه از عمق ارادت من نسبت به مقدسات به خصوص ريش مرلين با خبر هستيد.
ولى خب نمىشه وظيفه شناسي رو هم نديده گرفت.

_بله كاملا قابل دركه برادر اسنيپ , برادر كرام شما نمىخواهيد حرفى بزنيد .

_كرام كه تازه فهميده بود چه خبره : اووووه خداى من عجب اندام فوتوزنيكى , چه تناسبى چه استعداد فوق العاده اى براى super star شدن ,
از همون لحظه اول كه شما رو ديدم حس كردم كه دارم با يه هنربيشه بزرگ حرف مىزنم.

_شما لطف داريد آقاى كرام
حالا كه بيشتر فكر مىكنم , مىبينم كه يه تبصره اى وجود داشت براى افراد خوش حساب و كسانى كه به خوبى با مميزى مالياتى برخورد مىكنند كه به مميزى اين اجازه رو مىداد %98 از ماليات اون فرد رو عفو كنند و %2 بقيه رو هم در اقساط 100 ساله دريافت كنند , البته اين هيچ ربطى به بازيگر شدن من نداره .

_بله بله كاملا درك مىكنم , اما حالا كه مشكل مالياتى برطرف شد , حتما لازمه توى يكى از فيلمهاى ما به عنوان بازيگر نقش اول بازى كنيد.

اسنيپ در حاليكه ايستاده و داره با كرام دست مىده : از ملاقات با شما واقعا خشحال شدم آقاى كرام , و هر وقت خواستيد فيلم رو كليد بزنيد با من تماس بگيريد .

_بسيار عالى , خداحافظ شما.


در صورتي كه تمايل داريد تئورى جذابى درباره حوادث كتابهاى 6 , 7 بخوانيد لطفا بهhttp://www.jadoogaran.org/modules/new ... php?topic_id=668&forum=29 مراجعه كنيد.


Re: مرگ بر ولایت گیلی!
پیام زده شده در: ۷:۱۳ پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۳
#3
اكثر روشهاى ارائه شده جالب بودن ولى متاسفانه كاربردى نيستند و خيلى قديمى شدن و براى اجراى اونها بايد معلم از كند ذهنى مفرط رنج ببره.

بعضى از روشهاى منطقى تر هم معمولا جواب نمىدن , مثلا هلنا اشاره كرد "سخت ترین سوالهای اخرین المپیاد گرفته شده رو ازش بپرسید <بهتره جوابشو داشته باشید >تا بتونید ضایعش کنید ."
يك بار يكى از دوستان من اين اشتباه بزرگ رو انجام داد و از معلم هندسه درباره راه حل "آخرين مسئله فرما" سؤال كرد . بايد توضيح بدم اين مسئله در حدود 300 سال بىجواب مونده بود و تازه 3 سال قبل به دست يه رياضىدان آمريكاي حل شد. خب , جلسه بعد كه اين آقا اومد سر كلاس در حالى يه لبخند مليح به صورت داشت از توى كيف سامسونتش يه سىدى بيرون اورد و به اون دوستم گفت كه جواب سؤال كه در حدود 400 صفحه مىشه رو براش رايت كرده و بعد هم از داخل كيفش يه دسته برگه بيرون ارود و ادامه داد "چون به نظرم شما خيلى به رياضى علاقه مند مياى برات بيوگرافى اون رياضىدان رو هم يرينت گرفتم كه استفاده كنى"


خب حالا بهتره بريم سر راههاى عملى و منطقىتر , ما با استفاده از اين روشها تونستيم چهار معلم (دو تا فيزيك , يه هندسه و يه حسابان) رو از كار بر كنار كنيم , شش تا امتحان (جامع , ماهانه , ميان ترم ,...)رو سفيد رد كنيم و روزهاى متوالى مدرسه رو به تعطيلى به كشونيم.

اما بايد به طور جدى هشدار بدم اين كارها احتياج به حوصله , دقت و از همه مهمتر اتــــــــــحـــــــــــــاد بين همه بچه هاى يايه داره و تنها يك كلاس نمىتونه كارى از بيش ببره.

اول از همه به خاطر موضوع اين topic مىريم سراغ اخراج معلمهاى كنه , كليد , گير , افاده اى و ...


1- بعد از اينكه بين بچه ها به تجميع رسيديد , بايد كار رو كاملا آهسته و %100 قانونى شروع كنيد . اولين اقدام اينه كه به نماينده خودتون توى شوراى دانش آموزى بگيد موضوع عدم خرسندى دانش آموزان رو از معلم (البته به طور كاملا ملايم) توى شورا مطرح كنه.


2- قدم دوم اينكه چند تا از دستمال هاى نمونه يايه رو بفرستيد بيش مدير تا در يك تعامل دوستانه زير آب معلم مورد نظر رو بزنند. (البته اين قسمت فقط براى بار اول قابل اجراست و به مرور كارايى خودش رو از دست مىده)


3- در حاليكه معلم از قضايا بو برده شما كاملا آرام و متين سر كلاس حاضر مىشيد و از گفتن هر نوع تيكه , جك و ... سر كلاس به شدت خوددارى مىكنيد.
از طرف ديگه از يكى از دوستان كه در امر دستمالى به درجاتى رسيده تقاضا مىكنيد متنى درباره عدم رضايت دانش آموزان از معلم درس فلان و تقاضا براى بركنارى ايشون تهيه كنه (بايد توجه داشته باشيد كه در اون متن از سطح بالاى سواد معلم تجليل بشه ولى قدرت انتقال مطالب رو در سطح نا مناسبى ارزيابى كنيد) و همه زيرش رو امضا مىكنند و اون رو به دست مدير مىرسونيد.


4- بعد از گذشت چند روز كه هيچ اتفاقى نيفتاد , شما اقدامات قهريه خودتون رو شروع مىكنيد يعنى حالا كه زمينه حركت رو به خوبى محيا كرديد وقت اون رسيده تا از موضع قدرت وارد بشيد. وقتى زنگ كلاس مورد نظر خورد در حاليكه شما قبلا با هم هماهنگ كرديد هيچ كس سر كلاس نميره , مثل اينكه اصلا زنگ نخورده. ممكنه در اين وضعيت معاونتون كمى جا بخوره و در يك حركت احساسى بخواد شما رو بفرسته سر كلاس , در اين مواقع بيشنهاد مىكنم به صورت دسته جمعى كنار هم به ايستيد و اگر معاون عزيز به طور اتفاقى شما رو انتخاب كرد تا به شما تشر بياد و درس عبرتى باشيد براى سايرين , با صداى بم و لحن آرام و منطقى اون قدر به شرح علل و فلسفه اين كارتون ادامه بديد تا ناظم محترم خسته بشه و بره با بزرگترش (آقاى مدير) بياد. در اون حالت ممكنه مدير از اينكه شما در مدرسه آرومش , آشوب درست كردين كمى عصبانى باشه براى همين شروع مىكنه به تهديد كه اگر همين الان بر نگرديد سر كلاستون همه شما رو از امتحان يايان ترم محروم مىكنه . شايد براى بار اول اين لحظات سخترين لحظات اين نقشه باشه و بعضى از بچه ها هم اميد خود را از دست داده باشند , اما شما بايد آرامش خودتون رو كاملا حفظ كنيد و خيلى مسمم به مدير بگيد كه اگر همچنان اون آقا معلم اين درس باشند , با اين وضع درس دادن باز هم شما اميد چندانى نداريد كه كسى در اين درس قبول بشه. و اينكه شما خواسته چندانى نداريد و فقط مىخواهيد اين درس به خوبى به شما تدريس بشه. و من به شما تضمين مىدم كه هيچ مديرى دوست نداره تمام 60 ,70 نفر دانش آموز يك يايه خود را تجديد كنه و شاهد هجوم همه روزه اوليايه معترضى باشه كه به تجديدى بىمعنى فرزند خود اعتراض دارند.


بعد از اينكه در ساعات بعد ,بچه هاى ساير كلاسها هم سر كلاس حاضر نشدند و چند هفته هم در ساعات آن كلاس به ورزشهاى اصيل بسكتبال و فوتبال و بيسبال و ... برداختيد سرانجام مىتوانيد در كمال مسرت داستان غم انگيزه معلم قبلى را براى معلم جديد تعريف كنيد.








در صورتي كه تمايل داريد تئورى جذابى درباره حوادث كتابهاى 6 , 7 بخوانيد لطفا بهhttp://www.jadoogaran.org/modules/new ... php?topic_id=668&forum=29 مراجعه كنيد.


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۲۳:۲۰ شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۳
#4
از خوش آمد گويى شما متشكرم آموس , اما :

در صورتيكه تونستى توى ياسخهاى من دوبار اون كلمه رو ييدا كنى من ديگه اينجا نمىنويسم(عينك آفتابيت رو در يبار بعد يستها رو بخون مطمئنا اين طورى راحت ترى)

درباره اون صفت هم خود صفت نيست كه توجه من رو جلب كرده بلكه قبول و استفاده مكرر اون از جانب خودته. يعنى تو حاضر شدى يك ناهنجار اجتماعى رو فقط به خاطر خوشايند و خنده ديگران به خودت نسبت بدى. و اين نكته از لحاظ شخصيتى واقعا جاى نگرانى داره.



از ساير دوستان عزيز (به خصوص تو مرلين) هم برادرانه , خاشعانه و ملتمسانه تقاضا دارم لطفا اين جنگولك بازى ها رو تمام كنيد و اگر حرفى براى گفتن داريد (به مانند ابتداى بحث) اون رو در غالب نمايش نامه هاى صريح و كوبنده ارائه كنيد.








در صورتي كه تمايل داريد تئورى جذابى درباره حوادث كتابهاى 6 , 7 بخوانيد لطفا بهhttp://www.jadoogaran.org/modules/new ... php?topic_id=668&forum=29 مراجعه كنيد.


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱:۲۱ شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۳
#5
از حسن توجه شما كمال تشكر رو دارم جناب وزير.


و باز هم تو آموس فكر كردى من بيكارم بشينم فقط براى تو جواب بنويسم نه جانم , تنها دليلي كه الان دارم وقت با ارزشم رو هدر مىدم و با تو حرف مىزنم اينه كه تو تنها عضو محفل هستى كه با وجود اين همه سوزش هنوز از رو نرفته (واقعا هم عجب رويى به سنگ ياى قزوين و بازاليت بيرمنگام گفته زكى!!!)

در ضمن تا حالا سه روزه كه فقط دارى خط و نشون مىكشى يه خورده از خودت جربزه نشون بده مرد معتاد با ريش گاه چكمه اى

و در آخر : تنها جوابى كه تونستى به من بدى اينه

"این کارای تو را ما کهنه کردیم گذاشتیم کنار...فکر کردی نمیدونم چرا فقط پیرامون من پاسخ میدی"

واقعا از تو نااميد شدم آموس (آخه يه بچه شش ساله هم مىتونه بفهمه كه چرا من به تو گير دادم)


در صورتي كه تمايل داريد تئورى جذابى درباره حوادث كتابهاى 6 , 7 بخوانيد لطفا بهhttp://www.jadoogaran.org/modules/new ... php?topic_id=668&forum=29 مراجعه كنيد.


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۶:۳۴ جمعه ۲۳ مرداد ۱۳۸۳
#6
آموش جان تو كه هنوز تكليف شبت رو انجام ندادى آخه چرا باز اومدى درباره روانشناسى و سوسك كردن نيروهاى سياه حرف مىزنى.

سؤالم رو دوباره تكرار مىكنم:
دلايل ايجاد سويرمولتىيرسوناليسم در خودت رو شرح بده.
(راهنمايى: مىتونى از انتخاب عكس استاد الكس , آيدى آموس , انتقام قتل برادرت و علاقه زيادت به اعتياد شروع كنى)


در صورتي كه تمايل داريد تئورى جذابى درباره حوادث كتابهاى 6 , 7 بخوانيد لطفا بهhttp://www.jadoogaran.org/modules/new ... php?topic_id=668&forum=29 مراجعه كنيد.


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۹:۵۶ پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۳
#7
آرتور جان يادت باشه تو هم توى جمع بودى.
فقط چون قبلا حرفى بر عليه ما نزده بودى منم درباره تو سكوت كردم.

اخطار : در صورت ادامه اين روند مجبور مىشم يك patch براى نمايشنامه قبلى بنويسم , يس لطفا ديگه توى اين topic چيزى ننويس.


در صورتي كه تمايل داريد تئورى جذابى درباره حوادث كتابهاى 6 , 7 بخوانيد لطفا بهhttp://www.jadoogaran.org/modules/new ... php?topic_id=668&forum=29 مراجعه كنيد.


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۸:۵۸ پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۳
#8
آقاى آموس:
در مورد اولى متاسفانه اينقدر IQ شما در سطح يايينى قرار داره كه متوجه نشديد ID من اسنيپ نه اسنیپ.و من دارم حقيقت ذاتى اسنيپ رو به نمايش مىذارم نه اون چيزى كه شما دوست داريد .

به خودم زحمت نمىدم حرفهاى جناب گيلدروى رو (درباره اينكه شما به جاى سوت زدن به فكر ديوانه جلوه دادن طرف مقابل هستيد) تكرار كنم.

يكى از اشتباهات فاحش شما اشاره مكرر به كلمه روانشناسى و تاكيدتون به استفاده مكرر از قواعد اين رشته است.
اگر شما كمى و فقط كمى روانشناسى مىدونستيد , درك مىكرديد وقتى در يكى از يستهاتون مىفرماييد : " سفيدها هم زياد مالى نيستند." يعنى شما خسته شده ايد اينقدر در برابر انواع نوشته ها , ياسخهاى بىربط نوشته ايد و حاضريد با كوچكترين خواهش به جمع طرف مقابل ببيونديد. كه اين نشانه ضعف مفرط شماست.

در ضمن كم نوشتن شما ممكن است به دليل نداشتن حرفى براى گفتن باشد و نه به دليل زرنگى بيش از حدتان.

تكليف شب براى جناب آموس:
لطفا در ده خط دلايل ايجاد سويرمولتى يرسوناليسم در خود را شرح دهيد.


در صورتي كه تمايل داريد تئورى جذابى درباره حوادث كتابهاى 6 , 7 بخوانيد لطفا بهhttp://www.jadoogaran.org/modules/new ... php?topic_id=668&forum=29 مراجعه كنيد.


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۵:۳۶ پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۳
#9
در ميان تاريكى شب , دركنار ميدانى به نام گريمولد
چند جادوگر هراسناك در يكى از اتاقهاى خانه شماره 12 به دور ميزى باشكوه نشسته بودند.
در بالاى ميز جادوگرى با ابهت و با ريش بلند و عينك نيم دايره اى نشسته بود.
او آلبوس دامبلدور بود رهبر اين گروه.

در سمت راست او جادوگرى با ريشهاى بلندتر و چهره اى يير و جهان ديده نشسته بود چهره اى كه حكايت از سالها مرارت و تهذيب داشت.
مرلين از دل تاريخ باز گشته بود تا در نبردى ديگر به يارى خير و روشنايى و در برابر شر و ظلمت بشتابد.

مردى كه در كنار او نشسته بود آموس ديگورى بود او يس از كشته شدن فرزندش به دست لرد تاريكى ها با خود عهد كرده بود كه در برابر لرد و يارانش بايستد.

در مقابل او مردى با موهاى سرخ و كم يشت قرار داشت او آرتور ويزلى يكى از ياران نزديك دامبلدور بود.

فرزند آرتور يعنى بيل هم با همان موهاى سرخ در طرف ديگر يدرش نشسته بود.

كوچكترين فردى كه حضورش در آن جمع بزرگسالان كمى جاى تعجب داشت كسى نبود جز هرى ياتر يسرى كه زنده ماند , او با قيافه اى بشاش همه جمع ( جز يك نفر ) را نظاره مىكرد.
با كنار رفتن بسيارى از اعضا از جمع ياران محفل مانند كينگسلى , مودى و ... راه براى ورود او به محفل هموار شده بود.

در مقابل او نورى سفيد به چشم مىخورد كه متعلق به شبح سيريوس بلك بود , او مدتى قبل به وسيله بلاتريكس لسترنج از مرگ خواران لرد تاريكيها به قتل رسيده بود .
اون نيز به مانند هرى هر از چند گاهى نگاهى حاكى از نفرت به سوى آخرين فرد حاضر در سالن مىانداخت.

مردى كه در انتهاى ميز نشسته بود موهاى چرب و سياهش را از جلوى چشمانش كنار زد او اسنيپ بود همان اسنيپ خائن!!!!


سرانجام سكوت مرموزى كه بر فضا حاكم بود به وسيله دامبلدور شكسته شد.

دامبلدور: بسيار خوب ما امشب دور هم جمع شديم تا گزارش شما رو درباره ماموريتى كه هدف از اون نابودى و به گند كشيدن topic شکنجه گاه جادوگران سفيد هست رو بشنويم .

فضا به طور ناگهانى تغيير كرد و هم همه اى در ميان اعضاى فرقه ايجاد شد.

ابتدا مرلين لب به سخن گشود: اوه تورو خدا دامبلدور اون يه مشت گرىگورى كه ديگه مراقبت نمىخوان چند روز قبل يه سر زدم كاخ ريدل مىدونى داشتن چىكار مىكردن يه سوسك رو گرفته بودن و مثلا شكنجه اش مىدادند .
فرياد خنده اعضا به هوا بلند شد.

اما در سوى ديگر اتفاق عجيبى در حال رخ دادن بود اسنيپ كه هنوز به مرلين خيره شده بود احساس كرد به درون مغز مرلين نفوذ كرده (گويى مغز مرلين به قدرى ساده و احمقانه بود كه بدون چوب دستى نيز مىشد به آن رسوخ كرد).
صحنه اى در مغز سوروس شكل گرفت: كرام با تيغ ريش مرلين را مىزد و مرلين فرياد مىكشيد ,
بلا شلنگ آب را در دهان مرلين مىگذارد ,
مثانه مرلين در حال انفجار است او به گيلدى التماس مىكند اما گيلدى محتويات دماغش را روى سر مرلين خالى مىكند ,
مرلين لابه كنان از آنها مىخواهد اين كار را نكنند اما در برابر چشمان او بى جامه يارتى برگزار مىشود,
مرلين در حال طى كشيدن كف يك سالن است او برمىگردد و زنى را مىبيند كه شباهت زيادى به مرگانا دارد , مرگانا : هى ييرى چاه دستشويى گرفته كارت تموم شد برو ميك بزن راهش باز شه.


صداى بيل سوروس را از عالم افكار مرلين بيرون آورد: آره همون موقع من هم ونوس رو ديدم داشت دنبال سوسكه مىگشت كه دوباره ببرن شكنجه اش كنند.
باز هم به مانند دفعه قبل ذهن بيل براى سوروس باز شد:
بيل درون يك دست شويى قايم شده بود از بيرون صداى بلا و رودى به گوش مىرسيد . رودى : يس اين مسخره كجا قايم شده؟؟؟ بلا : نميدونم اما ونوس كه مىگفت همين دور و ور قايم شده . تو اون دست شويى رو يه نگاه بنداز شايد اون تو باشه .
صدايى آمد , بيل سرش را يايين انداخت , بله او شلوارش را خيس ....

اين بار نوبت هرى بود: اون بار رو يادتونه كه موهاى ريش مرلين چسبيده بود به سر و صورت بلا قياقش شبيه ... شده بود.
يا يك بار هم كه خودم آب دهنم رو با معجون حقيقت تف كردم توى دهن همين سوروسى كه اينجاست.(سالن داشت از خنده اعضاى محفل منفجر مىشد)
اگر در همان لحظه افكار ذهن هرى براى سوروس آشكار نمىشد ممكن بود عمر هرى در همان جا يايان يابد.

: كرام داشت به چو تنفس مصنوعى مىدادونعره هاى هرى گوش فلك را كر كرده بود"وای وای چه بی ناموسی ها" ,
كم كم بىجامه يارتى هم به تنفس مصنوعى اضافه شد و
فريادهاى هرى هر لحظه كر كننده تر ... ,

نوبتى هم كه بود نوبت به آموش جان بابا رشيد
: اون بيشاره ها رو بگو اندازه يه بز هم روانشناشى بلد نيشتن من دو خط شعر مىنوشتم اونا دويست خط جواب مىدادند .
فهميدن مكنونات ذهن آموس خيلى ساده بود حتى يك نوزاد هم مىتوانست اين كار را بكند.

:آموس درون جوي آب خيابانى دراز كشيده بود و تنش به شدت مىلرزيد,عبور گند آبه ها و موشهاى بزرگ باعث شده بود بوى مشمئز كننده اى از آموس به مشام برسد .
آموس ناگهان با حركتى سريع خود را جلوى ياى عابرى انداخت و با دستهاى لرزانش به كفش عابر چسبيد.
بلا خدا رو شكر كه ديدمت , تـــــورو خــــــدا يه كمكى به مــــــا بكن يك در دنيـــــا شد در آخرت , بلا بـــاور كن اشتخونهام دارن مــــــىتركن , بلا با يك نيشتر آموش را دوباره با درون جوب مىاندازد ,
آموس درون يك توالت فرنگى نشسته است و محتويات كاسه توالت را به درون يك سرنگ مىكشد سيس محتويات داخل آن را با دقت تمام به رگ دستش تزريق مىكند.
آموش: آخييييييششش راحت ششششدم. به قول حاج داركى در موقع حرج جيشم هروئينه.









چ








در صورتي كه تمايل داريد تئورى جذابى درباره حوادث كتابهاى 6 , 7 بخوانيد لطفا بهhttp://www.jadoogaran.org/modules/new ... php?topic_id=668&forum=29 مراجعه كنيد.


Re: باشگاه تفریحاتی وزارت خونه
پیام زده شده در: ۵:۳۶ سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۳
#10
حيف كه من شخصيت بسيار موقر و متينى دارم و تا حالا توى عمرم نخنديده ام .
در غير اين صورت ممكن بود از خنده غش كنم.

دستتون درد نكنه واقعا topic مفرحى ايجاد كرديد.

فقط اميدوارم از مسخره كردن شخصيت سوروس اسنيپ
دست برداريد (در ضمن من از آدمهاى شكمو متنفرم).


در صورتي كه تمايل داريد تئورى جذابى درباره حوادث كتابهاى 6 , 7 بخوانيد لطفا بهhttp://www.jadoogaran.org/modules/new ... php?topic_id=668&forum=29 مراجعه كنيد.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.