هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۲۰:۴۴ چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲
#1
با درود بی کران خدمت ارباب اعظم
1. سابقه ی عضویت در گروه مرگخواران؟

خیر متاسفانه تا الان افتخار نداشتم این داغ زیبا روی ساعدم حک بشه ولی همیشه طرفدارتون بودم ما خانوادگی مرگخواریم ارباب

2. سابقه ی عضویت در محفل؟

ابدا!!!من کلاهم اونجا بیوفته نمیرم برش دارم بعد برم شاگرد اون ریش دراز بشم؟؟؟؟؟


3. مهم ترین تفاوت بین دو جبهه ی سیاه و سفید؟

اصولا به همه اونایی ک ریش دراز رو دوست دارن و طرفدارشن میگن جبهه سفید البته از اونجایی ک تو ادبیات جبهه پیشونی هم هست میشه گفت چون دامبی خودش و موهاش و ریشاش سفیدن تصمیم گرفته اسم اون دار و دسته اشونو بزاره جبهه سفید
و طرفداران و خادمان ارباب بزرگ رنگ برتر سیاهی رو انتخاب کردند

4. نظر شما درباره کچلی و جادوگران کچل؟

اول از همه که باید بگم هر چی ارباب بگن!بعد هم اینکه این موضوع به هر کسی نمیاد ولی ارباب بزرگ ما بسیار برازنده و خوشتیپ هستند

5. بهترین و مناسب ترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

از قوزک پا از سقف آویزونش میکنیم هر از گاهی ی کروشیو حرومش میکنیم بعد هم یه خواهری برادری یا یکی از نزدیکاشو میاریم و با سکتوم سمپرا میوفتیم به جونش ولی باید اضافه کنم اینا روش های شاگردیه من همیشه طابع دستورات اربابم

6. در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟

هر روز ایشون رو نوازش میکنم و تلاش میکنم غذایی مناسب حال این پرنس زیبا مهیا کنم

7. به نظر شما چه بلایی سر موها و دماغ لرد سیاه آمده است؟

ببخشید؟؟؟مفهوم نبود!!!بلا؟؟؟؟؟ارباب بزرگ ما!!ارباب خوشتیپ ما و بلا؟؟؟؟ایشون خوشتیپ ترین خوشتیپ های دنیا هستند!!چندین بار هم از معروف ترین برند های دنیا پیشنهاد داشتن برای تبلیغات


8. یک نمونه از کارهای بی رحمانه و سنگدلانه و سیاهانه خود را شرح دهید.

خب من در تلاشم لایحه ای رو به تصویب برسونم که شکار مشنگ ها قانونی بشه!

9. نظر خود را بصورت کاملا خلاصه درباره این واژه ها بیان کنید:

ریش :منظورت ریش دامبیه؟؟؟واسه انداختن رو دیوار و بالا رفتن از اون خوبه

طلسم های ممنوعه: ارباب طلسمی رو ممنوع نکردن!قانون قانون اربابه

الف.دال:مگه مفهوم هم داره؟؟؟حرف اول و هشتم الفبای فارسی!!مگه جز اینم مفهوم دیگه ای داره؟؟آهان اون بچه های بیکار؟؟؟بیکاری زده بود ب سرشون رفتن اینو ساختن

ریش دراز؟شما اصطلاح قدیمی ارباب رو از کجا بلد بودین؟!
آخر جمله هاتون نقطه بذارین که ارباب به این موضوع حساسن!
تابع درسته!
این "به" و "که" شما چرا ب و ک شدن؟...مدل جدیده؟ارباب مدل قدیم رو ترجیح میدن!

شما سه پست ایفای نقش داشتین.پستی که تو انجمن اسلیترین زده بودین توجه منو جلب کرد.

تایید شد.

خوش اومدین.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۲/۲/۱۹ ۲:۲۷:۲۶

بعضی از آدمها پر از مفهوم هستند
پر از حس های خوبند
پر از حرفهای نگفته اند
چه هستند، هستند
و چه نیستند، هستند
یادشان
خاطرشان
حس های خوبشان
آدمها
بعضی هایشان
سکوتشان هم پر از حرف هست
پر از مرحم به هر زخم است .




پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۸:۳۴ دوشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۲
#2
جاگسن پرسید:ارباب!!دقیقا چی باید برامون روشن بشه؟؟
لرد با عصبانیت گفت:تو و هرکس دیگه ای که نفهمیده!!به نجینی عزیزم میگم براتون روشنش کنه.
-اممم.....نه ارباب قک کنم خودم فهمیدم اصلا نیازی نیست که این بانوی زیبا رو به زحمت بندازید :worry:
لرد چشم غره ای رفت:خوبه!!مورفین؟؟؟چرا لپات انقد قرمزه؟؟؟؟با یه کوفتی زردشون کن!!بلا!!موهات خیلی شبیه حالت خوشحالن!اتوشون کن تا صاف بشن!!برید این کارا رو انجام بدید فقط زوووووووووووووووووووووووووووووووود
اسلی ها مثل موجودات دم انفجاری به این طرف و آن طرف میپریدند و دستورات را انجام میدادند.
دقایقی بعد:
-بهت گفتم برو کنار من مدیر مدرسه ام!!!از من رمز میخوای؟؟احمق!!
لرد به سمت تابلو رفت و آن را باز کرد:
-چیزی شده پروفسور؟؟؟
-این احمق نمیفهمه من مدیر مدرسه ام،همه جا میتونم برم!از من رمز میخواد!!!!
- این رو ولش کنید پروفسور.بفرمایید داخل.
دامبلدور به تابلو چشم غره ای رفت و داخل شد.
اسلی ها هر کدام گوشه ای افتاده بودند و قیافه هایشان به شدت داغون بود.
دامبلدور نگاه متفکرانه ای کرد و مشغول بافتن ریشش شد.
-خب من با شخص متشخص خودم مشورت کردم و به نتایجی رسیدم که خلاصه اشو الان بهتون میگم.
اسلی ها به او خیره شده بودند که در جیب هایش به دنبال چیزی میگشت.


بعضی از آدمها پر از مفهوم هستند
پر از حس های خوبند
پر از حرفهای نگفته اند
چه هستند، هستند
و چه نیستند، هستند
یادشان
خاطرشان
حس های خوبشان
آدمها
بعضی هایشان
سکوتشان هم پر از حرف هست
پر از مرحم به هر زخم است .




پاسخ به: خاطرات مرگ خواران
پیام زده شده در: ۱۸:۱۲ چهارشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۲
#3
آرامینتا نفس عمیقی کشید و سعی کرد به خودش مسلط شود و آپارات کرد.
پاق!!
مقر لرد سیاه در مقابلش ظاهر شد،به نرمی حرکت میکرد که ناگهان بلا عین تسترالی جلویش ظاهر شد:تو کی هستی و چرا اینجا اومدی؟؟
آرامینتا مغرورانه گفت:من آرامینتا ملی فلوا هستم اومدم تا به ارتش شکست ناپذیر ارباب بزرگ بپیوندم.
بلا خندید:تو؟؟؟این بلک های لعنتی تمامی ندارند؟؟؟
آرامین با بی اعتنایی گفت:میخوام اربابو ببینم.
بلا با نفرت نگاهی کرد:همینجا بمون به ارباب خبر میدم!
آرامین منتظر شد....
لحظاتی بعد بلا آمد:دنبال من بیا!
بلاخره آرامینتا به محضر لرد رسید در زد و وارد شد.
تعظیم بلندی کرد
-بلند شو!کی هستی و چرا اینجایی؟
-خدمتگزار کوچک شما آرامینتا ملی فلوا هستم ارباب.مایلم اگر شما این افتخار رو به من بدید بقیه عمرم رو صرف خدمت به شما کنم!
لرد پوزخندی زد:
-چه چاپلوس
سکوت آرامینتا محتاطانه بود!
لرد دستور داد:بیا جلو!!
به آرامی جلو رفت و زانو زد:سرورم!
-چطور وفاداریتو به من ثابت میکنی؟؟
-هر جور که ارباب دستور بدن...من حاضرم جونم رو بارها برای ارباب بدم
-کروشیو
درد وجودش را پر کرده بود اما همچنان زانو زده بود
بلاخره لرد طلسم را برداشت:خوبه...برای شروع بد نیست.دستت....
آرامینتا دست چپش را جلو برد.
لحظه ای بعد سوزش غیر قابل تحملی در آن جاری شد که اشک را در چشمانش جمع کرد.
ولی خوشحال بود حالا یک مرگخوار شده بود خادم لرد سیاه.....


بعضی از آدمها پر از مفهوم هستند
پر از حس های خوبند
پر از حرفهای نگفته اند
چه هستند، هستند
و چه نیستند، هستند
یادشان
خاطرشان
حس های خوبشان
آدمها
بعضی هایشان
سکوتشان هم پر از حرف هست
پر از مرحم به هر زخم است .




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۲:۵۵ شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۲
#4
ناگهان بلا جیغ کشید:
خب حالا ما معجون مرکب از کجا بیاریم؟؟؟؟؟ :vay:
دافنه با آرامش جواب داد:ریلکس بلا جان!ریلکس!!!باید به روش قدیمی خودمون متوسل بشیم
وقتی قیافه متعجب بلا،لودو و هوگو را دید ادامه داد:بریم بدزدیم دیگه باهوش ها!!
هوگو پرسید:فکر خیلی خوبیه ولی خب همه که نمیتونیم با هم بریم واسه دزدیدن این معجون کوفتی!!کی میره دزدی؟؟
و همه نگاه ها به سمت لودو چرخید
لودو یک قدم به عقب برداشت و گفت:محاله!به من چه ربطی داره؟؟چرا همیشه من باید این جور کار ها رو انجام بدم؟؟؟
بلا گفت:ببین لودوی عزیـــــز!میری یا......
لودو نگاهی به چشم های بلا کرد و گفت:امممم.....خب حالا که فکرشو میکنم میبینم که میرم شما خون خودتو کثیف نکن عزیزم
پس از چند ثانیه سکوت و نگاه خیره و تند بلا به لودو ناگهان جیغ بلا در آمد:بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرو دیگه!زود باش از جلو چشمم گم شو
و لودو بلافاصله غیب شد ولی از شدت ترس چند متر آن طرف تر کنار یک مغازه اسباب بازی فروشی ظاهر شد.
بلا چوب دستیش را کشید تا درس خوبی به او بدهد اما پیش از آن لودو غیب شده بود.


بعضی از آدمها پر از مفهوم هستند
پر از حس های خوبند
پر از حرفهای نگفته اند
چه هستند، هستند
و چه نیستند، هستند
یادشان
خاطرشان
حس های خوبشان
آدمها
بعضی هایشان
سکوتشان هم پر از حرف هست
پر از مرحم به هر زخم است .




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۳۶ پنجشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۲
#5
نام :آرامینتا ملی فلوا
گروه : اسلیترین
ظاهر کلی : لاغر قد بلند با موها و چشمانی مشکی و شباهت عجیبی به بلاتریکس دارد
کویدیچ : جستجوگر ماهر
چوب جادو :چوب درخت مو و ریسه قلب اژدها 30 سانتی متر نرم و انعطاف پذیر
دسته جارو : آذرخش2013
علاقه ها: کویدیچ،شکنجه و خشونت و اول بودن در تمام دروس
توانمندیها : چفت شدگی را پدربزرگ خود کیگانوس(فرزند فینیاس)آموخت.اجرای انواع طلسم های شکنجه،موفقیت در تمام دروس
معرفی کوتاه:قصد دارم پس از فارغ التحصیلی به لرد بزرگ بپیوندم و به ایشون خدمت کنم.جانونمای ثبت نشده هستم و سپرمدافعم به شکل شیر نر هستش. دختر عموی مادر سیریوس بلک هستم


____________
به ایفای نقش خوش آمدید
تایید شد !



ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۲/۱/۲۹ ۱۹:۰۰:۳۹

بعضی از آدمها پر از مفهوم هستند
پر از حس های خوبند
پر از حرفهای نگفته اند
چه هستند، هستند
و چه نیستند، هستند
یادشان
خاطرشان
حس های خوبشان
آدمها
بعضی هایشان
سکوتشان هم پر از حرف هست
پر از مرحم به هر زخم است .




پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۵:۴۵ سه شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۲
#6
صدای باز شدن در مغازه ساحره پیر را از جا پراند!با وجود مغازه ایلوپز مدت ها بود که مشتریانش کم بودند.
زیر لب ناسزایی به ایلوپز گفت و از جایش برخاست.
هری که تا بحال پایش به این مغازه باز نشده بود،با تمرکز و نوعی بهت به همه جا خیره شده بود.....صدای غور غور و هو هو و میو میو همه جا را پر کرده بود،هری زیر لب گفت:به جهم حیوانات خوش آمدید
هرمیون گفت:هی هری بس کن دیگه!!این چه حرفیه؟؟چرا جهنم؟؟؟به نظر من که اینجا جای فوق العاده ایه
هری چشمش را چپ کرد:اوه اره حتما مث چند تا از اون کتابای فوق العاده ات
هرمیون چشم غره ای به اون رفت و گفت:منظورت چی بود؟؟؟
هری به رون چشمکی زد...هیچی بابا
هرمیون عصبانی از آن دو نفر دور شد و به گشت و گذار در مغازه مشغول شد،حیوانات زیبا و بی نظیر زیادی آنجا بودند و هرمیون محو تماشایشان شده بود.
هری به ساحره ای با موهایی آجری رنگ نگاه میکرد که معلوم نبود دارد چه بلایی بر سر جغد بدبخت زیر دستش می آورد.
هری نجوا کرد:اوهوی!!حیوون خفه شد زیر دستت!!!
ساحره سرش را بالا آورد و گفت:فک نکنم تو متوجه باشی من دارم چی میکنم پسر جوان ضمنا اگه فکر میکنی خیلی واردی بهتره اول موهاتو شونه بزنی!
هری خنده اش را در نطفه خفه کرد و عمدا چتری هایش بالا زد. چشمان ساحره با دیدن زخم هری گرد شد و هری اصلا به روی خودش نیاورد.
ساحره که قصد داشت وانمود کند هری را نشناخته به سمت هرمیون رفت و گفت:میتونم کمکتون کنم خانم جوان؟؟
هرمیون که به یک گربه نارنجی خیره شده بود من منی کرد....اون
ساحره عینکش را بالا آورد و به هرمیون خیره شد:مطمئنی؟؟ نمیخوای از نزدیک تر ببینیش؟؟
هرمیون محکم ایستاد:ببینمش
ساحره به سمت قفس گربه حنایی رفت به محض باز شدن در قفس گربه بیرون جهید و روی سر رون فرود آمد درست هم رنگ موهای سر رون بود
رون جیغ بلندی کشید و گربه را جوری پرت کرد که در اغوش هری افتاد هری هم جیغ کشید و گربه را زمین انداخت و شروع کرد دور مغازه دویدن
و هر دو فریاد زدند:اهااااااای کمک
هرمیون گوشه ای ب دور از هیاهو ها ایستاده بود قهقه ای سر داد و گفت: همینو میبرم
رون و هری داد زدند:تو اینکارو نمیکنی!!!
و رون ادامه داد:این هیولا خال خالی رو میخوره
هرمیون بی توجه به حرف های رون به سمت پیشخوان رفت و گفت:قیمتش چقدره؟؟
ساحره لبخند زد:10 گالیون
هرمیون به آرامی 10 گالیون به فروشنده پرداخت و گربه را از روی زمین برداشت و گفت:گربه ی ناز من
و سرش را نوازش کرد،کرو شنکش خودش را ب هرمیون مالید و رون خصمانه به انها خیره شد.


ـــــــــــــــــــــــــــــ
تقریباً خوب بود.
تایید شد.


ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۲/۱/۲۷ ۲۱:۳۰:۳۱






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.