صدای باز شدن در مغازه ساحره پیر را از جا پراند!با وجود مغازه ایلوپز مدت ها بود که مشتریانش کم بودند.
زیر لب ناسزایی به ایلوپز گفت و از جایش برخاست.
هری که تا بحال پایش به این مغازه باز نشده بود،با تمرکز و نوعی بهت به همه جا خیره شده بود.....صدای غور غور و هو هو و میو میو همه جا را پر کرده بود،هری زیر لب گفت:به جهم حیوانات خوش آمدید
هرمیون گفت:هی هری بس کن دیگه!!این چه حرفیه؟؟چرا جهنم؟؟؟به نظر من که اینجا جای فوق العاده ایه
هری چشمش را چپ کرد:اوه اره حتما مث چند تا از اون کتابای فوق العاده ات
هرمیون چشم غره ای به اون رفت و گفت:منظورت چی بود؟؟؟
هری به رون چشمکی زد...هیچی بابا
هرمیون عصبانی از آن دو نفر دور شد و به گشت و گذار در مغازه مشغول شد،حیوانات زیبا و بی نظیر زیادی آنجا بودند و هرمیون محو تماشایشان شده بود.
هری به ساحره ای با موهایی آجری رنگ نگاه میکرد که معلوم نبود دارد چه بلایی بر سر جغد بدبخت زیر دستش می آورد.
هری نجوا کرد:اوهوی!!حیوون خفه شد زیر دستت!!!
ساحره سرش را بالا آورد و گفت:فک نکنم تو متوجه باشی من دارم چی میکنم پسر جوان ضمنا اگه فکر میکنی خیلی واردی بهتره اول موهاتو شونه بزنی!
هری خنده اش را در نطفه خفه کرد و عمدا چتری هایش بالا زد. چشمان ساحره با دیدن زخم هری گرد شد و هری اصلا به روی خودش نیاورد.
ساحره که قصد داشت وانمود کند هری را نشناخته به سمت هرمیون رفت و گفت:میتونم کمکتون کنم خانم جوان؟؟
هرمیون که به یک گربه نارنجی خیره شده بود من منی کرد....اون
ساحره عینکش را بالا آورد و به هرمیون خیره شد:مطمئنی؟؟ نمیخوای از نزدیک تر ببینیش؟؟
هرمیون محکم ایستاد:ببینمش
ساحره به سمت قفس گربه حنایی رفت به محض باز شدن در قفس گربه بیرون جهید و روی سر رون فرود آمد درست هم رنگ موهای سر رون بود
رون جیغ بلندی کشید و گربه را جوری پرت کرد که در اغوش هری افتاد هری هم جیغ کشید و گربه را زمین انداخت و شروع کرد دور مغازه دویدن
و هر دو فریاد زدند:اهااااااای کمک
هرمیون گوشه ای ب دور از هیاهو ها ایستاده بود قهقه ای سر داد و گفت: همینو میبرم
رون و هری داد زدند:تو اینکارو نمیکنی!!!
و رون ادامه داد:این هیولا خال خالی رو میخوره
هرمیون بی توجه به حرف های رون به سمت پیشخوان رفت و گفت:قیمتش چقدره؟؟
ساحره لبخند زد:10 گالیون
هرمیون به آرامی 10 گالیون به فروشنده پرداخت و گربه را از روی زمین برداشت و گفت:گربه ی ناز من
و سرش را نوازش کرد،کرو شنکش خودش را ب هرمیون مالید و رون خصمانه به انها خیره شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
تقریباً خوب بود.
تایید شد.