هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۲۰:۰۰ چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۸
#1
ارباب دیدین چه مرگخوار شایسته ایم من؟ دیدن تا اخر بهتون پایبند بودم؟
ارباب این حرفا که میگن من گفتم بلا رو جانشینتون اعلام کردم الکی میگنا! من گفت باید مثل خودتون بلا باشه بلاتریکس نه ها! نمی دونم چه جوری با این کیبوردای گوشی مشنگی توضیح بدم، مثل خودتون که از جوونی بلا بودید، منظورم اون بود!


BOOM!

No! I'll not smile, but I'll show you my teeth.

شناسه قبلی:اشلی ساندرز


پاسخ به: سلام بر لرد شکلاتی ... درود بر چتر صورتی
پیام زده شده در: ۲۰:۳۵ دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۸
#2
نپیوندید به هیچکی!
گردبادمو در اوردید دیگه!
این هاگرید موزیک ویدیو های ماگلی زیاد میبینه! این مارا چند وقت دیگه پروانه میشن!

اگه قرار باشه لرد دیگه ای باشه اون بلاست!
نپیوندید به کسی! خود ارباب گفتن اگه من قرار باشه جانشینی داشته باشم اون بلاست!

#نه_به_لرد_شکلاتی
#نه_به_چتر_صورتی

#just_shout


ویرایش شده توسط ابیگل نیکولا در تاریخ ۱۳۹۸/۷/۱ ۲۰:۳۹:۰۶

BOOM!

No! I'll not smile, but I'll show you my teeth.

شناسه قبلی:اشلی ساندرز


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۰:۵۰ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۸
#3
خلاصه: رودولف بسته‌ای رو که معلوم نیس توش چیه، گذاشته جلوی درِ اتاقِ نجینی و نجینی هم اونو برداشته.
مرگخوارا در اتاق رو می شکنن و وارد اتاق می شن و یه لپ تاپ پیدا می کنن که نجینی هم توشه! مرگخوارا با لپ تاپ وارد سایت جادوگران میشن و فعلا تونستن تو کارگاه نمایشنامه نویسی تایید شن، حالام رفتن سراغ گروهبندی.
.................................


- چقدر بی مسئولیتن اینا! یک دیقه و سی و دو ثانیه و پنج دهم ثانیه اس هنوز جوابمونو ندادن!
- تام بسه! صحفه رو رفرش کن ببین تو کدوم گروه افتادیم!
- رفرش واسه چی معلومه دیگه افتادیم گریف!
- نچ! افتادیم ریون!
- نخیرم افتادیم هافل!
- گریف و ریون و هافل واسه چی!؟ صد در صد اسلی!
- رفرش کن اون صحفه رو!

رابستن صحفه رو رفرش کرد و به سراغ ویرایش زیر پست رفت.

نقل قول:
سلام بر مادر سیریوس جوان، من اینطوری نمی تونم گروهبندیت کنم، یا دوتا از گروهارو الویتت قرار بده یا فعلا بی گروه وارد ایفای نقش شو.


- خب بی گروه وارد ایفاشیم از همه چی بهتره! بریم شخصیت انتخاب کنیم!


BOOM!

No! I'll not smile, but I'll show you my teeth.

شناسه قبلی:اشلی ساندرز


پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۸:۳۶ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۸
#4
خلاصه: دندون نجینی کنده شده، مرگخوارا به دستور لرد سیاه از تالار دوئل استخونی پیدا می کنن ولی دکتر بهشون میگه برای بی حس کردن لثه ی نجینی اب مغز شیش تا محفلی لازمه، مرگخوارا به گریمولد میرن و مردی رو پیدا می کنن که میگه محفلیه!
..................................


- اگه واقعا مامان ما... محفلی ای دستتو از زیر در نشون بده! دست مامان ما سفید بود.
- درو که زدید نابود کردید از زیر چی نشون بدم؟
- خالکوبی محفلو نشونمون بده پس!
- محفل خالکوبی نداره که.
- اسم کامل پروفسورتون چیه!؟

مرگخوارا نمی دونستن اسم کامل دامبلدور چیه، فقط میدونستن خیلی طولانیه!

- البوس دامبلدور!
- میگم هکولی، این اسم طولانی دامبلدور که می گفتن این بود!
- لابد دیگه نسبت به اسم ارباب که خیلی طولانیه!
- پس خودشه بریم دنبالش!
- صبر من یه سوال دیگه بپرسم، دامبلدور چی زیاد داره!؟

این سوال از نظر مرگخواران بیش از حد هوشمندان و سخت بود، اما مرد قبلا دامبلدورو تو پیاز فروشی محله دیده بود!
- ریش!
- این صد در صدمحفلیه! بریم دنبالش!

مرگخوارا دنبال مردی که ادعا میکرد محفلیه راه افتاند تا همراهش به هرجایی جز محفل برن!


BOOM!

No! I'll not smile, but I'll show you my teeth.

شناسه قبلی:اشلی ساندرز


پاسخ به: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۱۸:۵۷ سه شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۸
#5
- مرگ در برابر سر!
- حالا نمیشه بیخیال ما شی!؟ مثلا بشه دست در برابر سر!؟

ابیگل با سری که روی میز اتو قرار گرفته بود و دست و پایی که به صندلی بسته شده بودتلاش می کرد با مرد بی سر ساتور به دست چک و چونه بزند!

فلش بک!

- آآآآ! رکسان اینو نگاه کن!

ابیگل با دهنی که قد دهن فنریر موقع ی ناهار خوردن باز کرده بود به یکی از لباس های درون مغازه اشاره میکرد.

- میگم ابی این خوشگله ها ولی لباس صورتی اکلیلی به جای اینکه قیافه ی مرگخواری بهم بده دامبلدور پسنده ها! مشکیشو نداره!؟
- نمی دونم ولش کن بیا بریم مغازه ی بعد!

ابیگل دست رکسانو گرفت و به داخل لباس فروشی بی سر و ته دیگه ای کشید.
ابیگل همونطور که بین لباس های مغازه دنبال لباسی ارباب پسند برای رکسان میگشت چشمش به مغازه ی مواد منفجره فروشی خورد که رو به روی لباس فروشی قرار داشت.
ابیگل رکسانو تو لباس فروشی ول کرده و به سمت مغازه ی مواد منفجره فروشی میرود.
- آآآآ! مواد منفجره مخصوص کلاس های هاگوارتز! خود بترک سه هزار!

ابیگل ویبره ای اروم زد بعد به سراغ اشیا بعدی رفت و ویبره اش شدت گرفت و شدت گرفت تا بلاخره...

بووووووم!

انفجار عادی ابیگل ازار خاصی به کسی نمی رسونه اما انفجارش تو مغازه ی مواد منفجره... سر انجام خوبی نداره!

پایان فلش بک!

- تو بچه داعشی! با حمله ی انتحاریت باعث شدی سرمو از دست بدم! با بدبختی تیکه هاتو بهم چسبوندم که دوباره تیکه تیکه ات کنم! اعضای بدنتم پیشاپیش پیش فروش کردم.
- داعش چیه اقا!؟ حمله ی انتحاری چیه!؟ من همیشه میترکم.

مرد بی سر تلوزیون را روی شبکه ی اخبار گذاشت.

- متاسفانه امروز یک حمله ی تروریستی در کوچه ی دیاگون صورت گرفت و گروه تروریستی داعش مسئولیت حمله را پذیرفته اند.
- دروغ میگه!

مرد بی سر این حرف را به عنوان حرف اخر ابیگل برداشت کرده و ساتور را به گردن ابیگل می کوبد. کله ابیگل از اون ور میز اتو پایین میفته ولی دهنش هنوز تکون می خورد.
- درد داشت!
- چرا زنده ای پس!؟
- آقا ما با مرگ هم کلاس بودیم سر جرعت حقیقت بهش گفتیم مارو آنتی دت کن!
- اینطوری که حال نمیده! یعنی چی!؟ کل مزه ی قاچاق اعضای بدن مردنته! این چه وعضشه!
- اقا یه پیشنهاد دارم من واست بذار من برم یکیو بیارم جام بکشی!
- باشه ولی سرتو نگه میدارم!
- بای بای فعلا پس.

کوچه دیاگون
-هی! رکسان هی!

ابیگل گوشه ی لباس رکسانو چسبیده و به عنوان قربانی بدبختش می برد!


BOOM!

No! I'll not smile, but I'll show you my teeth.

شناسه قبلی:اشلی ساندرز


پاسخ به: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۱۳:۳۳ سه شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۸
#6
خلاصه:حوزه ی هاگزمید تور رایگانی برای زیارت مرلین با اتوبوس شوالیه گذاشته، رودولف با کلک راننده ی اتوبوس شده و همه جا رو به مرلین ربط میده. اتوبوس برای افطار وایساده بود ولی تراورز فتوا داد که مرلینگاه رفتن حرامه، و رودولف مشغول برگردوندن مسافرا به اتوبوس شوالیه...
..........................


با تهدید رودولف ملت در سفر به صف وایساده تا وارد اتوبوس شن.
- جادوگرا ته اتوبوس، ساحره هام جلو در حد امکان نزدیک راننده!

صف دو قسمت شد و ملت جادوگر به سمت در عقب رفتن.
- برو کنار دختره! من اول صف بودم!
- نخیر من اول بودم تو اومدی جلوی من!
- این همه کمالات از کجا میاد اخه!

- اقا ما کیک ضیاد خوردیم از در اتوبوس رد نمی شیم!

این صدا از در عقب و هاگریدی که بین درهای اتوبوس روی هوا گیر کرده بود می امد.

- آقا بیا اینو از لای در اتوبوس درار مام می خوایم بریم تو!
- اقا من مرلینگاه لازمم نمیشه برم!؟
- مرلینگاه حرام است!

برگردوندن مسافرا به اتوبوس سخت تر از چیزی بود که رودولف فکرشو میکرد!


BOOM!

No! I'll not smile, but I'll show you my teeth.

شناسه قبلی:اشلی ساندرز


پاسخ به: خاطرات مرگ خواران
پیام زده شده در: ۲۱:۴۶ دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۸
#7
ستون های خانه ی ریدل با ربان های سیاه پوشیده شده بود، عکس های لرد سیاه با قاب سیاه و اعلامیه ی ترمیمش در جای جای خانه ریدل نصب شده بود، شمع های سیاه در جای جای خانه ریدل مانند دل های مرگخواران میسوختند!

تمام مرگخواران و دوست داران لرد سیاه سرتاپا سیاه پوش و با بغضی که هر دقیقه ممکن بود بترکد دور هم در سالن خانه ی ریدل نشسته بودند و منتظر اولین مرگخوار بودند تا پشت بلندگو بیاید و از اربابش بگوید!

اولین مرگخواری که به پشت بلندگو رفت هوریس سیاه پوش با بطری از عرق سگی سیاه با تصویری از لرد بر روی جعبه اش بود.
- ای داد! ای فغان! در داغ دوری شما چه بنوشیم که مستیش درد فراغ را مرحمی باشد؟

با شروع هوریس بانو مروپ و نجینی زیر گریه زده و شروع به زجه زدن می کنند.

- از این لحظه روزهای ما همگی چون شب، تیره و تار است و شب‌های ما بی‌ستاره و بی‌فروغ و دراز است اگر اشک چشم تمام شود خون گریه می‌کنیم و اگر خون رگ‌ها به پایان رسد نیز باکی نیست چون جان در غم شما فدا کرده‌ایم. وقتی شخصیتی بزرگ چون شما از سفر سخن بگوید، قطعا چون ما بی مایگان منظورش سفر ظاهری نیست. بلکه به سفر حقیقی و سلوک ابدی به سوی بی نهایت و منشا هستی اشاره دارد.
منزل و ماوای شما از ابتدا نیز این جهان دون و خاکی نبود. شما به جایگاه بالاتری تعلق داشتید. اسیر بودید در این دنیای فانی. آزادیتان مبارک.
اگر با چشم دل ببینیم، زمان ما را با خود برده و این ارباب است که جاودان می‌ماند.
بدرود ارباب! بدرود تا ابد! بدرود!

با جمله ی آخر هوریس سالن روی هوا میرود و صدا ی گریه ی مرگخواران بالا میرود.
بانو مروپ بر سر و صورت خود چنگ میزند! نجینی خود را بر در و دیوار میکوبد و بی قراری پدر را میکند، لینی هر کسی را که میبیند برای تخلیه ی غمش نیش میزند، ابیگل گریه میکند و به در و دیوار صاعقه میزند انها را از قبل هم سیاه تر میکند، دیانا بر صندلی اربابش چسبیده و زجه میزند، سو کلاهی اهنی اورده و در حالی که اشک میریزد بر سر و صورت خود می کوبد، تام با چشمان اشک الود رو به پنجره نشسته و فاصله ی روح اربابش را از دنیای فانی محاسبه میکرد.
بعد از پایین رفتن هوریس از پشت بلندگو تام بلند شده و بپش بلندگو میرود!
- ارباب رفتین ارباب؟! ارباب خوبی بودید! مرلین بیامرزدتون! چه تفسیر شاعرانه ای هوریس. ارباب تا بودید ارباب خوبی بودید. انشالمرلین روحتان با روح سالازار و روونای کبیر محشور گردد.

تام در حالی که بغضش تبدیل به اشک میشود از پشت بلندگو پایین میرود و جای او را کنت الاف و گربه ی اتش گرفته اش میگیرد.
- اربابا، چگونه باور کنیم این اتفاق را؟
این داغ، داغی است که بر دلهایمان تا ابد خواهد ماند. حرارتش به هیچ آتش دنیوی شبیه نخواهد بود. مگر خودتان این کلمات گوهر بار را بر زبان نیاوردید که تا ابد زنده خواهید بود!؟
پس چه شد؟ ما مرگخواران چگونه باور کنیم که رهبر خویش را از دست دادیم؟ آتش زنه بعد از شنیدن این خبر آنچنان جزع و فزعی کرد که تا به حال ندیده بودیم. روحتان قرین رحمت سالازار!

صدای زجه ها بالاتر میرود و گرگینه ی بغض آلود از بین جمعیت بلند شده و پشت بلندگو می اید.
- چیزی نمیتونم بگم ارباب...
به شدت غرق اندوهم، انقدر ناراحتم که به جای اشک، آب دهنم راه افتاده حتی ارباب. ارباب... هشتاد تا هورکراکس داشتید، حتی از ما هم روح قرض میکردید به هورکراکساتون اضافه میکردید. بعد الان همچین شده!؟ من دیگه نمیتونم آب دهنمو جمع کنم... میرم نتیجتا از این شهر و دیار. یعنی میرم که دستمال بیارم. بعد برمیگردم دوباره شیون میکنم.

صداشیون بانو مروپ از میان جمعیت بالا میرود!
- عزیز مامان؟؟؟ کجا رفتی بدون مامان!؟ جوون ناکام مامان! چقدر زیبا بودی... تک تک اعضا ی صورتت زیبا و پر ابهت بود... اون بینی خوشگلت... اون موهای بلندت!... مامان حالا چیکار کنه!؟ ای داااااد! ای فغاااان!

بعد از اینکه چند نفر بانو مروپ را گرفته تا به او دلداری بدهند، ابیگل پشت بلندگو رفت.
- ارباب! منم ارباب! ارباب!؟ چرا ارباب!؟
ما بی سایه تون سردمون میشه میترکیم که!
بترکم خودمو خونه ی ریدل نابود میشه ها! برگردید!
......

تمام دیالوگایی که از سمت مرگخوارا گفته شده بود نوشته ی خودشون بود من فقط کپی کردم.


BOOM!

No! I'll not smile, but I'll show you my teeth.

شناسه قبلی:اشلی ساندرز


پاسخ به: خاطرات مرگ خواران
پیام زده شده در: ۱۲:۵۶ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۸
#8
بوی مزخرفی خانه ی ریدل را فرا گرفته بود... چیزی در اشپزخانه نمی سوخت، بو از مرلینگاه عمومی سر کوچه هم نبود! البته فقط خانه ی ریدل نبود... همه جا بود! دهکده ی هاگزمید... کوچه ی دیاگون... شهر لندن... همه جا!

- نه بچه! شدن نمیشه نرفتن کنی هاگوارتز! اگه از پنج سالگی رفتن کنی هاگوارتز پنج سال زودتر هاگوارتزو تموم کردن میشی!
- نمیشه سال دیگه رفتن کنم!؟
- گفتن کردم شدن نمیشه! فردا م بردن کردنت می کنم دیاگون خرید کردن کنی!

اتاقی آن ور تر کریس بود که برای سال اخر تحصیل به کالج بوباتون ارسال میشد. کریس با یک دست چمدانش و با یک دست دماغش را گرفته بود و با چشمان اشک الود به اتاقش نگاه می کرد.

چند اتاق کنار تر ابیگل اشک ریزان ردای قرمز گریفیندورش را در گاوصندوق نسوزی که به عنوان چمدان استفاده می کرد می چپاند.

زوپس نشینان خانه ی ریدل به سرعت نامه هایی را می نوشتند و مهر می کردند و به دست جغدها میدادند تا پیشنهاد تدریس را به افراد مختلف بدهند.

تام کتاب به دست درخانه ی ریدل راه میرفت و درس های سال جدید ریاضیات جادویش را می خواند.
- رابطه ی فیساغورسوم که یاد گرفتم، اینم که خوب بلدم! مشکلی نیست پس احتمالا! برم سر وقت معجون سازی!

در اشپزخانه ی خانه ی ریدل بانو مروپ زیر چندین دیگ را روشن کرده بود و برای ملت هاگوارتزی غذا می پخت.
- غذا بپزم واسه یارای عزیز مامان غذا های اون مرتیکه ی ریشورو نخورن!

این بوی مزخرف تمام اعضای خانه ی ریدل را مشغول کرده بود...منشا این بود مزخرف هم جایی جز هاگوارتز نبود! سفید و سیاه نمی شناخت بلای آسمانی ای برای همه بود!


BOOM!

No! I'll not smile, but I'll show you my teeth.

شناسه قبلی:اشلی ساندرز


پاسخ به: دفتر رئیس فدراسیون کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۰:۴۸ جمعه ۲۲ شهریور ۱۳۹۸
#9
خودتون هی تمدید میکنین فاصله ی بین بازیا کم میشه، چیکار کنیم دیگه!
ولی خب به دلیل کم بودن فاصله ی بازیا قبول می کنیم درخواست تعویضتونو می تونید با این بازیکنا پست بزنین!

بقیه تیم هام اگه قصد تعویض دارن رضایت نامه و امضای کاپیتان تیم مقابلو بیارن، تعویض کنن اعضارو!


BOOM!

No! I'll not smile, but I'll show you my teeth.

شناسه قبلی:اشلی ساندرز


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۸:۲۵ جمعه ۲۲ شهریور ۱۳۹۸
#10
این رودولفه منو دعوت کرده دوئل!
هماهنگ شده اس مدتشم 72 ساعت ناقابل بی زحمت!


BOOM!

No! I'll not smile, but I'll show you my teeth.

شناسه قبلی:اشلی ساندرز






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.