مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم میرساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامهریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیتهای شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.
ولدمورت به تمام مرگخواران دستور داد که دنبال گنج بگردند. همه مرگخوار ها هم اطاعت کردند و برای اجرا دستور همگی پخش شدند. ولی هیچ اثری از ایوان نبود.
حدود نیم ساعت بعد رز جیغی کشید و اربابش را از خواب پراند.
ولدمورت گوش هایش را سفت گرفت و خطاب به رز فریاد زنان گفت:« خفه شو رز. راه های دیگه ای هم برای ابراز احساسات هست. حالا بدو برو مایو ارباب را از ساکش وردار و بیا. بدو دیگه هنوز که اینجایی. حتما باید روت کروشیو زد که کاری که بهت می گند را انجام بدی. »
ولدمورت گوش هایش را سفت گرفت و خطاب به رز فریاد زنان گفت:« خفه شو رز.
ولدمورت وردی را زیر لب خواند و رختکنی با دیواره های سیاه رنگ در کنارش ظاهر شد و رو به رز گفت:« حالا بدو ایوان را بیار اینجا. می خواهم با اون برم آب تنی!»
نیم ساعت بعد در آب
آن دو هنوز در آب بودند و جانوران متفافتی را میدیدند که ناگهان جانوری بنفش با آرواره های قوی و دندان های تیز شکم ولدمورت را گاز گرفت. ولدمورت جیغی حتی بلند تر از رز کشید و بیهوش شد.
- با همه تونم....من سه روز دیگه کتاب گینس رو ورق میزنم و اگر اسم لرد ولدمورت رو زیر عنوان بلند ترین موی دنیا نبینم به حجاری بغل گورستان ریدل سفارش چهل تا سنگ قبر میدم!...از جلوی چشمام دور شین ....بیـــــرون....همگی بیرون!
ای خاک بگیرن این دهنو که بی موقع باز میشه!
- هی لینی، فحش نده ها!مگه من چی گفتم؟
- آخه تو که نمی فهمی!ما نمیدونیم چکار باید بکنیم الان؟کجا باید بریم؟...
در این موقع بود که وزیر گریه کنان از مرلینگاه بیرون آمد.
- مرتیکه ماگل....کی رو دیدی که تا حالا تو مرلینگاه گریه کنه؟
در این موقع بود که وزیر گریه کنان از مرلینگاه بیرون آمد.
- مرتیکه ماگل....کی رو دیدی که تا حالا تو مرلینگاه گریه کنه؟
وزیر با صدایی لرزان گفت:
- آخه دلم به حال شما میسوزه....شما که نمی دونید ثبت رکورد در گینس چه دنگ و فنگی داره!....کم کمش سه ماه طول می کشه!
آمیکوس فریاد زد:
- وقت رو تلف نمی کنیم....تمام نامه نگاری ها رو با دخالت جادو انجام میدیم ولی حواستون باشه دبیر کل یکی از قدرتمند ترین جادوکار های تاریخه و هر مدل سوتی که شما ها هم در سوتی دادن استادید ممکنه پرسیوال رو به ما مظنون کنه....همگی آپارات به سمت نیویورک....یک ... دو... سه
فلش فوروارد
گذشت و گذشت و همه ی کارها به خوبی پیش رفت تا این که نوبت به فرستادن مأمور رسید.
همگی چهل مرگخوار با او روبوسی کردند و اوضاع به نحوی شد که مأمور برای خشک کردن صورتش از دو جعبه دستمال کلینکس استفاده کرد.
بقیه ی مرگخواران هم با ظاهری آراسته در انتظار مأمور سازمان ملل بودند که ناگهان....
گذشت و گذشت و همه ی کارها به خوبی پیش رفت تا این که نوبت به فرستادن مأمور رسید.
آنتونین به طرف مغازه ماهی فروشی حرکت کرد و چند سوال از او پرسید که ماهی فروش از پاسخ دادن امتناع کرد .
_ در قدیم الایام گفته می شد یه جادوگر این هیولا رو در این دریا گذاشته و این هیولا نگهبان یه راه مخفیه که به گنجی عظیم راه داره . این دریا نفرین شدس و هر آدمی توش بره زنده بر نمی گرده و ما هم ماهی هامون رو تز این جا نمی گیریم . البته افسانه میگه ک فقط جادوگر ها میتونند برن توی این دریا و فقط وارث اون جادوگر میتونه گنج رو پیدا کنه .
آنتونین که متوجه چیز هایی عجیب شده بود ؛ جادوگر ، وارث ، فقط جادوگر ها میتونند برن توی دریا ، باسیلیسک ، گنج ، به یاد سالازار بزرگ افتاد . کسی که از ماگل ها بدش می آمد و وارث داشت به نام لرد ولدمورت ، میتونست با مار ها صحبت کنه و باسیلیسک داشت .
- مرخصید...
لرد سیاه با صدای بی روحش این را گفت.مرگخواران از اتاق بیرون رفتند و او دوباره تنها شد.
اشتیاق قدم نهادن دوباره بر روی سنگفرش سرسرای ورودی، او را از خود بی خود کرده بود.
انحنای ظریفی در کنج دهان بی لب لرد پدیدار شد....شاید نشانه ی یک لبخند بود....اتفاقی که سالیان سال روی نداده بود.
اما ابری از ترس جلوی آن خاطرات شیرینش را گرفت.
نگاه های مرموز چشمانی آبی را به خوبی بر یاد داشت
باز این ها به زور بر لشکر اعصابش هجوم می آوردند:
ارباب! نقد می کنین ؟
لرد سیاه به دفترش هجوم برد و مشغول قدم زدن شد.
لرد سیاه فریاد زد:
- کیه... کیه...در میزنه؟؟ درو با لنگر می زنه؟
لرد سیاه مطمئن بود که اگر به دنبال اهالی خانه ی ریدل برود بی شک دیوار سد ترک خورده و همه زیر آب فرو می روند. پس انگشتش را درون سوراخ دیوار کرد تا ملت آسیب نبینند.