1. ادامه ي مشاعره رو بنويسيد با شخصيت خودتون و بچه هاي كلاس و البته استاد ِ گرانقدرتون! و توش تقلباتي هم بكنيد. (خلاقيت مهم ترين چيزه تو اين تكليف) 10 امتياز گابريل نفس عميقي كشيد و گفت:
- خب! مشاعره ميكنيم... ميازار موري كه دانه كش است، كه جان دارد و جان شيرين خوش است! ت بديد...
ترورس با خشحالي برخاست و گفت: تيكه تيكه كردي دل منو
برودريك : واي تو مهموني منو حسين تريپ رپ زديم ، اوني كه علاقه داره به پايي كه خورده حسين مخته كوكائن لايف ركورده!
فلورنس كمي جا به جا شد و سعي كرد شعر ماگلي كه تازه شنيده رو به ياد بياره كه نا گهان كاغذي به پايش خورد ، فلرنس خم شد و كاغذ را برداشت و بلند خواند: هموني كه خيلي دلبره از جنفير لوپز ما بيتره نيناش ناشم بلنده؟!!! و نفس از سر اسودگي كشيد.
گابريل: نه ديگه خيلي شعرا ماگلي شد همش هم ماله اين يارو ساسي خاركن شد خوب از پ ادامه بديد.
هستيا كه از شدت خجالت و درماندگي عرق كرده بود مستقيم به چشم هاي گابريل نگاه ميكرد.
گابر : بنال خانوم هستيا ... پ ... !
هستيا : من نميدونم استاد!
گابر : خاك برسرت پونصد امتياز ناقابل از هافل كم ميكنم تا دفعه بعد فكر اول شدن به سرشون نزنه! ... ترورس ادامه بده.
ترورس:
... اهم ، چيزه اها پول برق را دهيم پول اب جدا!
كينگزلي : ااااااااااالالالالالالالالالالا ماماماماماماماماما سييييسسسوووووو سووووولااااااااااااااااممممممممم...
گابر با فرياد گوش خراشي گفت : ببند اون فاضلاب ر ِ ، اين اهنگ مال كدوم شتري بود؟!
كينگزلي به شكل ملوسانه اي گفت : پرفسور اين مال لودويك ون بتونه!
گابر:
كچل ملعون !
گابريل ادامه ميده : خوب ديگه براي حسن ختام بنده يك شعر ميسرايم بعد هم ديگه ميريم پي نخود نخود هركي رود خانه خود ... اهم ... ميازار موري كه دانه كش است كه مادر بزرگش چاقو كش است!
3. يك رول بنويسيد كه توش دوست ِ استاد يك تقلب رو شناسايي ميكنه. (تعيين جنسيت و اسم و اينا با خودتون. حتي ميتونه دوست ِ من، شخصيت شما باشه! )گابريل در مقابل دانش اموزان ايستاده و به چهرهاي غم زده انها نگاه ميكنه و بيشتر از همه برگه هاي امتحان در دستش خود نمايي ميكنه.
گابر : خوب بچه ها همون طور كه ميدونيد امروز امتحانه گولاخي از شما به عمل مياد!
ترورس به برودريك كه در كنارش نشسته بود ميگه : نگران نباش اين يارو گابر شوته شوته راحت ميتونيم تقل بزنيم!
گابريل ادامه ميده : و در ضمن دوستي هم كه ازش براتون تعريف كردم اين جاست تا به من كمك كنه!
ترورس:
تمومه ما شهريوري شديم!
زني كوتاه قد با لباسي به رنگ يشمي خسته وارد كلاس ميشه و با لبخندي تصنعي به دانش اموزان نگاه ميكنه!
گابريل برگه هارو ميان دانش اموزان پخش ميكنه و ميره روي ميزش جاخوش ميكنه ، در همين حال دوست گابر در ميان دانش اموزان حركت ميكنه و دانش اموزان بيشترين فاصله ممكن رو از اين بشر ميگيرن ولي زن يك راست به طرف هستيا حركت ميكنه و ميخواد دستش رو روي شونه هستيا بزاره كه هستيار فريادي بلند ميكشه!
زنكه:چته بچه چرا نعره ميزني؟!
هستيا: اممم چيزه من دوست ندارم كسي بهم دست بزنه !
زن دستش رو از هستيا دور ميكنه و قدمي به عقب بر ميداره ولي پاش به صندلي گير ميكنه و از پشت ! ميفته روي برودريك و ترورس.
ترورس كه در زير زن صاف شده بود گفت: هر تقلبي از ابتداي زندگيم كرده بودمو داره ميبينه!
برودريك: وايييييييييييي عجب چيزيه اين خواهر !
زن از روي ترورس و برود بلند ميشه و صاف صاف به چشم هاي هردو نگاه ميكنه ، سرش رو به سمت گابريل برمي گردونه : اين ها تقلب كردن و ميكنن!
گابر كه تا ته تو كف اتفاقات بود با چشماني باز به دوستش نگاه ميكرد!
بچه ها :
گابر و دوستش:
طي يك ربع بعد دويستو شونزده مورد تقلب در مجموع كلاس گرفته شد كه نودو هشتاش متعلق به ترورس بود و قابل به ذكر است كه تمام دانش اموزان در اين درس مردود شدند!