به جاي اينكه هر دو با هم براي فرار متحد شوند مانند سگ و گربه به جون هم افتاده بودند!
در همین هنگام یه نفر وارد معرکه شد . یعنی کی میتونه باشه که اینقدر هیبت داره ؟
همه ی سرها برگشت حتی بلیز و مایکی هم سر برگردوندن و به این فرد خیره شدن
یک روح خاکستری بود که همه متوجه حضورش شده بودن
هدویگ : یعنی کی میتونه باشه ؟
سارا : نمیدونم
روح : من پروفسور بینزم آمده ام تا تعادل را میان سفید و سیاه برقرار کنم
مایکل : بلیز ببین چه لفظ قلمم حرف میزنه
بلیز :
بینز : حالا قدرت بینز رو میبینید
بینز با یک حرکت چوب دستیش یه اشعه ی بزرگ به این بزرگی درست میکنه که همه رو در بر میگیره هیچ کس نمیتونه حرکت کنه
تمام ملت گریف و سیاها
بینز : اینجانب بینز به شوما ها اعلام میکنم که یک دوئل در پیش دارید سیاها این ور و سیفیدا اونور برید افرادتون رو بیارید موهاهاها ژوهاهاها یوهاهاها
به یک باره اشعه نا پدید میشه و همه پا میزارن به فرار و بینز میمونه و خودش
بینز به خودش : نه بابا اینقدرا هم دست و پا چلوفتی نیستم ها !!
جائی در دور دست
هدویگ و سیفیدا جلسه گذاشتن
هدویگ : آخه من که جغدم دست ندارم که بتونم چوب دستی دستم بگیرم و دوئل کنم من فقط میتونم کوئیدیچ بازی کنم
سارا : اوهوع پس چرا اینقدر لاف میزنی من فلانم من بهمانم هان ؟
هدویگ : من یه کار میتونم بکنم میتونم بهشون نک بزنم
نیک بی سر : خسته نباشی قهرمان من اصلا نمیدونم تو که جغدی چطوری میتونی کوئیدیچ بازی کنی اونم رو جارو به حق چیزای ندیده
هدویگ : اصلا چه ربطی به ماجرا داشت ؟ من گفتم من فقط نک میزنم
سارا : باشه دوئل و بزار برا ما
هدویگ در دلش :
سارا : خوب من یه نقشه دارم
بعد اینجوری
شروع کرد به گفتن نقشش
در همون دقایق در جائی دیگر سیاها جلسه گذاشتن
لرد بلرویچ : خوب ببینم کی آمادس که بتونه جان فشانی کنه
بلیز : آقا اجازه این مایکی هست اینقدر خوب جانفشانی میکنه
لرد : آره مایکی راست میگه
مایکی :
لرد : اصلا به قیافه ی این میخوره این کاره باشه ؟ خودت چی ؟
بلیز : من ؟ نه آقا ما رو چه به این غلطا !!
لرد : از اول هم میدونستم شماها این کاره نیستید خودم یه فکری میکنم !!
=======================================
همیشه میان سفید و سیاه یه تعادلی هست و بینز نقطه ی عطف این تعادله
ملت : اوهوع زرشک