هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۱:۲۱ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۵

هوكيold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۳ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹
از مغازه‌ي لوازم جادوي سياه هوكي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 269
آفلاین
بچه ها هنوز به اين حالتن : :-O
بليز: اهه! مي گم همينه كه هست ديگه.
بچه ها:
بليز: مثل اين كه من بايد دونه دونه اين معجونو به خوردتون بدما.
و با خشانت هر چه تمام تر كه اصلا بهش نمياد شروع ميكنه و به اومدن سمت بچه ها.
بچه ها بدون اين كه هيچ ترسي از خودشون نشون بدن، سر جاشون مي شينن. حتي بعضي از بچه هاي جالب مثل هوكي يه پاشون رو مي ندازن رو پاي ديگه شون!
بليز نزديك دراكو مي ايسته: بچه، سريع، معجون رو بساز ببينم.
دراكو از خشم مي تركه و اجزاي بدنش به اضافه‌‌ي خونش روي در و ديوار كلاس، و همچنين بيش تر از همه روي بليز پخش ميشه.
بليز: ا... اين چرا تركيدش؟!
بچه ها خونسردي خودشون رو لز دست ميدن و همه باز هم به اين حالت در ميان :
بليز داد مي كشه: هان؟ چيه؟ چرا اين جوري نيگا مي كنين؟ اصلا لازم نيست درست كنين. من به حد كافي از اين معجون دارم.
و يه بطري به اندازه‌ي بطري نوشابه‌ي خانواده از جيب عقب شلوارش مياره بيرون! يه حورده همش مي زنه و آروم مي گه:
بايد حسابي گازدار شه!
و درش رو باز مي كنه، مي ره سمت آراميس. و بعد با خودش ميگه: نه اين حيفه.. اسليه...
و به بقيه كلاس نيگا مي كنه، چشاش رو تنگ ميكنه و در نهايت از ميان ملت غير اسلي، چشمش به مظلوم ترين شخصيت كلاس مي افته: لونا.
لبخندي شرورانه مي زنه و مي ره به سمتش. همه غرق در وخشتن كه آيا اين شخص چه حقايق وحشتناكي رو فاش خواهد كرد؟
بعضي ها هم لبخند شرورانه مي زنن. بليز طي يك حركت ماهرانه، دهن لونا رو باز مي كنه و بطري رو مي چپونه تو دهنش!
لونا: قلپ... قلپ... قلپ...
همين جوري قلپ قلپ معجون رو مي خوره و بليز با تمام وحشت سعي داره اونو از دهنش بيرون بكشه ولي نميشه!
بعد از چند لحظه، بليز با نهايت وحشت: تموم شد!
و در همين حين چشاش لونا در حدقه مي چرخه و به پشت روي زمين مي افته. بليز رنگش مي پره، خودشم ميپره! مي پره كنار لونا مي شينه و گوشش رو روي قلبش ميذاره.
و بعد با صدايي فوق العاده وحشتزده و شوك وارانه ميگه: مُرده!
ملت:
بليز:م...م...م...
در با صداي هولناكي از حدقه در مياد و روي كبد و لوزالمعده و و يك تكه از چشم دراكو كه روي زمين پخش بود مي افته و صداي تركيدن اونا به گوش مي رسه!
كوئيرل همراه با چهار نفر مامور كه همه رداي سياه و گلاه سياه پوشيد‌ه‌ن، مي ايسته اون جا. كوئيرل قيافه‌ش، سفيد سفيد شده.
بليز:م..م...م..
كوئيرل سرش رو آروم تكون ميده. تو چهره اش بي رحمي نمايانه! چهار مامور چوبدستي هاشون رو ميارن بالا: آواداكداورا!
بليز سر جاش خشكش مي زنه. چهار پرتوي سبز رنگ ميان به طرفش و در آخر،
تاپ(پيكر بيجان و مرده‌ي بليز مي افته روي زمين)...
*
با اين صحنه آخر بليز سرش رو به شدت تكون ميده تا از عالم رويا بياد بيرون، و با صداي گرفته رو به ملت ميگه: خب بچه ها، تقريبا يه ساعت وقت دارين، شروع كنين!
()
---------------------------------
سوال دوم:

الف) مقدار معجون هوشياري يه ليوان يا بيش تر باشه، و مقدار معجون صداقت يه قطره باشه: طرف هوشيار ميشه، يعني خواب از سرش مي پره و قبراق ميشه، ولي همچنان صادقه

ب)مقدار معجون صداقت يك قطره، و مقدار معجون هوشياري يك قطره است: طرف صادق هم نمي شه، ولي قبراق و سر حال هم نميشه!!(هيچ كدوم اثر نمي كنن!9

ج) مقدار معجون صداقت دو قطره و مقدار معجون هوشياري يك قطره باشد: طرف صادق مي شه، ولي اصلا خواب از سرش نمي پره!

د) مقدار معجون صداقت يك بشكه و مقدار معجون هوشياري يك بشكه باشد: طرف مي افته مي ميره!!!
(در اصل معجون هوشياري اثري بر از بين رفتن صداقت طرف و اثر معجون صداقت نداره!)
----------------------------------
سوال سوم:

اين معجون، همون طور كه خودتون گفتيد كشف شده، و اختراع نشده. يعني يك بار يه عدد آدم اونو پيدا كرد، و بعد ها براي تهيه نوع پيچيده تر، بهش يه چيزايي اضافه كردن.
يه روز(تريپ جوكا!) يه شكارچيه، به اسم «مورگان سينر» داشته مي رفته، فكر مي كرده داشته بر مي كشته
شوخي... يه روز همين شكارچي مذكور داشته مي رفته شكار، يه گوزن كشته و وقتي مي خواسته اونو بخوره، جيگرش(كبد) دريده شده و مقداري مايع شفاف از توش بيرون ريخته. اين شخص اونو داده دست كيمياگرا و حكماي اون زمان، و طي آزمايشات فراواني كه روي موش ها و جن ها(!) انجام گرفت، كشف شد كه اين معجون سبب پديد اومدن صداقت مي شه! يعني با موش ها حرف زدن و ازشون اطلاعات گرفتن و فهميدن كه اين كه موشا حرف نمي زنن يه دروغه! و موشه معجون رو خورده، گفته كه من حرف مي زنم
بعد ها، يعني دو قرن پيش از عصر كنوني، شخصي به نام هوكي سينيورترين0جد من!) موقع شستن جوراباي سالازار، مقداري از گرد و خاك روي اون رو ريخته تو اين معجون كه اثرش قوي تر شده و طولاني مدت تر شده!!(اون گرد و خاك رو براي اين مي ريخت، چون مي خواست اونو بده به بچه سالازار كه راست يه قضيه رو تعريف كنه، مي خواسته معجون بد مزه بشه)



به سراغ من اگر می آیید، نرم و اهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۵:۳۲ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۵

آرامیس بارادا old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ پنجشنبه ۸ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۲۶ یکشنبه ۸ دی ۱۳۸۷
از مخوفستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 137
آفلاین
+ادامه نمایشنامه بالا رو بنویسید . ( 10 نمره )

پروفسور زابینی از این که توانسته بود دانش آموزان کلاسش را وادار به چنین کار خوفی کند غرق در خوش حالی و غرور بود. او آهسته از روی لاشه تخته کلاس رد شد و به سمت میزش در گوشه کلاس رفت. می خواست روی صندلی بنشیند که با شنیدن صدایی در جای خود متوقف شد. خم شد و زیر میزش را نگاه کرد و با صحنه ای بی ناموسی رو به رو شد: شما دو تا این زیر چی کار می کنین؟
بعد به شروع به نصیحت کردن کرد: ببینین عزیزان من، کلاس جای این جور کارا نیست. از این به بعد در انتخاب محل برای اعمال بی ناموسیتون دقت بیش تری به خرج بدین.
دو بی ناموس:
پروفسور: برین سر کارتون!
آن دو با سرعت به سمت پاتیل هایشان رفتند. پروفسور ابتدا بررسی کرد ببیند کس دیگری آن اطراف نباشد. بعد با خیالی آسوده روی صندلی اش نشست و موبایلش را بیرون آورد. اما هنوز درست و حسابی ننشسته بود که پایه های صندلی شکست و او پخش زمین شد. بلافاصله سر ها به طرف او بر گشت و دانش آموزان بی جنبه کلاس نیششان را به این صورت باز کردند. چند لحظه بعد در کلاس باز شد و سر پروفسور کوئیرل برای دومین بار وارد کلاس شد: تخریب اموال عمومی؟ اینا بیت الماله! از حقوقت کم می کنم!
پروفسور: از حقوق این ماهم که چیزی باقی نموند...
در همین حین صدای انفجاری به گوش رسید. پروفسور به دنبال منبع صدا گشت و بلافاصله آن را یافت. در گوشه ای از کلاس یه دختر اسلیترینی با یک دختر گریفندوری سر یک پاتیل لت و پار شده ایستاده بودند.
پروفسور: شما دارین چه... چی کار می کنین؟
آرامیس:
جسیکا: پروفسور این می خواست منو...
آرامیس زیر لب گفت: بهتره ساکت باشی. البته اگه می خوای صد امتیاز گروهت از دست نره!
جسیکا:
آرامیس: چیزی نشده پروفسور. الآن جسیکا تمیزش می کنه!
پروفسور: صد امتیاز از گریفندور کم می شه! این دیگه چه وضعشه؟
آرامیس:
جسیکا:

+اگر ما ابتدا معجون راستگویی رو به خورد شخصی بدهیم و سپس معجون هوشیاری رو نیز به خورد آن شخص بدهیم با توجه به شرایط مختلف بگویید ممکن است چه تغییراتی حاصل شود ؟ ( 10 نمره )

معجون راستگویی و معجون هوشیاری اثرات متناقضی دارند. معجون راستگویی باعث می شود فرد برای جواب دادن به سوالات در گذشته خود غرق شود و به نوعی از زمان حال جدا افتد. هم چنین معجون راستگویی باعث کاهش سطح هوشیاری و خواب آلودگی می شود. پس اثرش کاملا با اثر معجون هوشیاری که منجر به افزایش سطح آگاهی و هوشیاری می شود، متفاوت است.
اگر به شخص ابتدا معجون راستگویی و بعد معجون هوشیاری بدهیم، هر دو معجون اثر یکدیگر را خنثی می کنند. در بهترین حالت ممکن است فرد تغییر چندانی نکند و فقط دچار اختلال حواس در مدتی کوتاه یا جنون موقت شود. اما حالت بد تری هم هست که در آن فرد به حالت اغما می افتد و هرگز به هوش نمی آید. معمولا امکان حالت دوم بیش تر از حالت اول است و سرنوشت غم انگیزی در انتظار چنین افرادی است.

+تاریخچه کشف این معجون رو بنویسید . ( 10 نمره )

در اواخر دهه شصت ميلادی زمانی که وزارت سحر و جادو از دست کار های طرفداران جادوی سياه به ستوه آمده بود، معجون ساز خبره ای زندگی می کرد که نامش اولیور استیفن بود. روزی وزیر سحر و جادو از او خواست معجونی بسازد که با آن بتوان کار بازجویی را سریع تر انجام داد. او به اولیور گفت که مجرمان وقت زيادی از آنها می گیرند و با راست گويی هم بيگانه اند.
اولیور ابتدا به فکر معجون های زیادی افتاد. اما در آخر تصمیم گرفت معجونی اختراع کند که مجرمان را وادار به راستگویی بی حد و مرزی کند.
او مطالعات خود را آغاز کرد و پس از مدتی توانست به نتایج مطلوبی دست پیدا کند. او اولین نمونه معجون راستگویی را روی یکی از خبیث ترین مجرمان امتحان کرد و از نتیجه کار شگفت زده شد. آن مجرم بلافاصله پس از خوردن معجون همه سوالات را بی هیچ ابهامی پاسخ داد و اولیور و معجونش را به شهرتی جهانی رساند.
پس از مدتی به علت سو استفاده های فراوان استفاده از آن معجون بدون مجوز ممنوع اعلام شد.


تصویر کوچک شده


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۰:۲۰ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۵

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
1- ادامه نمایشنامه بالا رو بنویسید . ( 10 نمره )
- دنبال رولاندا می گشتم. رولاندا ؟ رولاندا ؟
بعد یه لحظه ساکت شدم و دیدم یکی داره می گه چارلی ؟ چارلی کجایی ؟
دیدم بهتره خودش بیاد جلو ( ما هم انقدر منت نکشیم!!)
- این جایی ؟!! کلی دنبالت ... دنبال من بودی ؟
- نه!!!
- امم مهم نیست بیا معجون رو درست کنیم
- باشه
بعد از درست کردن معجون رولاندا گفت: تو اول می خوری یا من ؟
- تو بخور ( و توی دلم گفتم این دفعه دیگه نمی تونی خرم کنی!!)
بعد معجون رو دادم بهش و اون گفت تو بده بخورم !!
می خواستم بگم مگه خودت دست نداری اما بعد پشیمون شدم چون هرچی زود تر بخوره بیشتر می تونم ازش سوال کنم. بنابراین معجون رو از دست من خورد.
ازش پرسیدم چه احساسی داری ؟
گفت حاضرم به سوالات جواب بدم !!!
ازش پرسیدم : اون حرف هایی که جلسه ی پیش زدی راست بود ؟ اون موقع که گفتی به بابات نگفتی ؟
- نه دروغ گفتم به با با گفتم و اون گفت مایه ی افتخارمه همچین دامادی داشته باشن تازه به صد تا مثل تو می ارزه!!!
- قبل از من با کسی بودی؟
- نه بااا باا !!
- اممم نظرت در باره ی من چیه ؟
- در این لحظه صدای پروفسور اومد : چارلی دیگه پرو نشو!!
- چشم . صدام رو پایین اوردم و گفتم : به من قول می دی که چشماتو ببندی و تا من گفتم باز نکنی ؟
- آره
بعد از این حرفش سریع معجونی رو که درست کرده بود دور ریختم و پاتیلش رو از آب پر کردم .
صدای پروفسور اومد : بچه ها تا 1 دقیقه ی دیگه همکلاسی های شما به حالت عادی بر می گردند.
من ازش پرسیدم : تو...
اما دیگه به حالت اول بر گشت و گفت :چی ازم پرسیدی ؟
گفتم هیچی !! حالا من باید معجونت رو بخورم!!
و بعد معجون رو خوردم . هیچ تفاوتی با قبل نکردم!! ایول !! چه حالی می ده !!
ازم پرسید: قبل از من با کسی دوست بودی یعنی دوست پسره کسی بودی؟
گفتم : البته هر دختری که توی گریف یا بقیه ی گروه ها بوده اول با من دوست بوده بد رفته پیشه یکی دیگه ..آخه می دونی من بیش تر از یه مدت کوتاهی نمی تونم با یه نفر بمونم..
- تو...تو..
- لازم نیست تشویقم کنی عزیزم!!!
- اما تو .. بگذریم تو با مامانت یا بابات حرف زدی ؟
- آره گفتن این دختره به درد خانواده ی ما نمی خوره!!!!
رولاندا که از حرص رنگش به کبودی رسیده بود با صدایی لرزان پرسید : بعد .. بعد تو چی گفتی؟
- گفتم باشه چند وقت دیگه عوضش می کنم!!!
بعد از گفتن این حرف از مشت رولاندا که به سمت من میومد جاخالی دادم و صدای پروفسور رو شنیدم که گفت یار هر کس تا چند ثانیه ی دیگه به حالت عادی در می آد!!!

2- اگر ما ابتدا معجون راستگویی رو به خورد شخصی بدهیم و سپس معجون هوشیاری رو نیز به خورد آن شخص بدهیم با توجه به شرایط مختلف بگویید ممکن است چه تغییراتی حاصل شود ؟ ( 10 نمره )
در یک صورت به مقدار معجون بستگی دارد . حجم هر معجون بیشتر باشد تاثیر را آن معجون گذاشته و معجون دیگر را بی اثر می کند.
اگر مقدار دو معجون کاملا مساوی باشد به اصطلاح معجون ها با هم در می شوند و هیچکدام هیچ تاثیری بر روی فرد نمی گذارند . اما در بعضی افراد معجون ها هرکدام سعی می کنند فرد را هوشیار و یا درر حالت بی هوشی راستگو کنند ( البته آدم بیهوش نمی شه اما واژه ی بهتری پیدا نکردم) در این شرایط معجونی که ساختار بهتری داشته باشد تاثیر نهایی را می گذارد.
3- تاریخچه کشف این معجون رو بنویسید . ( 10 نمره )
این معجون در قرن 19 میلادی در کشور کنگو کینشاسا ( زئیر ) ساخته شد . سازنده ی این معجون به نام ژرژ کابیل که در شهر لوبومباشی می زیست از کودکی قصد داشت چنین معجونی بسازد و توسط آندروغ گویی را از صفحه ی جهان محو کند . با این که درو گفتن همچنان ادامه دارد ولی این معجون به کاراگاهان کمک بسیاری می کند تا راز های جنایتکاران را فاش کنند. ژرژ کابیل در 52 سالگی به خاطر کسف این معجون مدال مرلین درجه یک در یافت کررد و در 91 سالگی در محل تولد خود درگذشت .


دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۶:۲۶ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۵

دارن الیور فلاملold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۳۹ چهارشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۶
از میدان گریملود شماره ی 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 290
آفلاین
1- ادامه نمایشنامه بالا رو بنویسید . ( 10 نمره )

بليز كه ديگر از دست بچه ها بسيار عصباني(به علت لو دادن به كوييرل) بود مي خواست هر جلسه اي كه از كلاسش مي گذشت بچه ها را سر حد مرگ مجازات كند.
بليز در دلش:يوهاهاهاها(حق كپي رايت از سرژ)
بچه ها كه ساخت معجون را به پايان رسانيده بودند مي خواستند آن را بر روي همديگر امتحان كنند.
بليز با حالتي مخوف در دلش :اي بچه هاي فضول منو لو مي ديد نشونتون مي دم.حسابتونو مي رسم.
بچه ها به گروه هاي دو نفره تقسيم شده بودند داشتن معجونو ظاهرا امتحان مي كردند.
بليز:
بچه ها:حالا
آوداكداورا.چماقيوس.سكتوم سپمرا.ريداكتو.اكسپليار موس و .........................
همه ي اين طلسم ها به طرف بليز روانه شد.
بليز:
ولدي:خب بريم معجونو روش امتحان كنيم اي مايه ي ننگ من.دراكو:آره بايد بريم.
بليز در حالت كما:
و بچه ها اين معجون رو روي بليز امتحان كردند.
دراكو:خب تو پروفسور كوييرلو شبيه به چي مي دوني.؟
بليز:خب اون شبيه يك ديو هست كه من ازش خوشم نمياد.
بچه ها:
ولدي: دراكو اون mp4 رو دربيار تا اين صحنه هاي جذابو ضبط كنيم.
خب بليز تو ارباب ولدي رو دوست داري؟
بليز:نه اصلا اون شبيه پير مرديه كه خيلي مسخره به نظر مي رسه.
بچه ها:
ولدي: آوداكداورا.
و اين بود سرگذشت اين معلم كه بدست اين بچه هاي به قول خودش فضول بيچاره شده بود.


2- اگر ما ابتدا معجون راستگویی رو به خورد شخصی بدهیم و سپس معجون هوشیاری رو نیز به خورد آن شخص بدهیم با توجه به شرایط مختلف بگویید ممکن است چه تغییراتی حاصل شود ؟ ( 10 نمره )

در اين صورت اتفاق وحشتناكي براي فرد رخ مي دهد.اين فرد وقتي سوالي ازش پرسيده مي شود از يك طرف به خا طر معجون راستگويي مي خواهد راستش را بگويد و از طرفي ديگر چون معجون هوشياري را مصرف كرده است مي داند كه راست گفتن به ضررش تمام مي شود.خلاصه فرد در عرض مدت كوتاهي حافظه ي خود را از دست مي دهد و تقريبا به يك ديوانه ي كامل تبديل مي شود.اين فرد در اين مدت فقط فكر مي كند و به مغزش فشار مي آورد ولي پس از بر طرف شدن اثر دو معجون به دليل فشار زيادي كه به مغزش آورده است دار فاني را وداع مي گويد.


3- تاریخچه کشف این معجون رو بنویسید . ( 10 نمره )
كشف اين معجون به صدها سال قبل برمي گردد و متاسفانه كسي از تاريخ دقيق ساخت اين معجون به درستي كه بشود به آن اطمينان كامل داشت اطلاعي ندارد.در تمامي كتابهايي كه اطلاعاتموثقي در مورد ساخت و تاريخ ساخت معجون ها را در خود جاي داده اند اطلاعات اندكي درباره ي معجون راستگويي وجود داشت.
به گفته ي نويسنده ي كتابها اين معجون در سال 666 ميلادي توسط پيرزني كه با نيروهاي شيطاني همدست بوده ساخته شده است.اين معجون كه در زمره ي معجون هاي ممنوعه قرار دارد بدست اين پيرزن كه مي خواسته از اطلاعات نوه ي خود كه از اعضاي سفيدان بوده استفاده كند.اين پيرزن ساختن معجون هاي ناشناخته را بسيار عالي انجام مي داد.و به همين طريق توانسته معجون راستگويي را اختراع كند.نام اين پيرزن بر اساس شواهد به جا مانده الينا كايزر بوده.


ویرایش شده توسط دارن الیور فلامل در تاریخ ۱۳۸۵/۵/۹ ۱۶:۳۰:۰۸

[i][size=small][color=3333CC]هيچ وقت نگوييد كه اي كاش زندگي بهتر �


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۹:۳۱ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۵

ورونیکا ادونکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۸ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۴:۲۲ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 404
آفلاین
ادامه نمایشنامه:
بعد از آن بلیز بدون معطلی از کلاس خارج می شود و به قصد رفتن به دفتر کوییرل قدم برمی دارد. از قدم های نا منظم و یکی در میانش مشخص است که علاقه ای به انجام این کار ندارد.
در کلاس نیز همهمه ای ایجاد شده است. همگی در حالی که به تخته نگاه می کنند و یا یکدیگر حرف می زنند، تصمیم می گیرند که این معجون را به خورد چه کسی بدهند و این که چه سوالی از او کنند...از چشمان همگی هویداست که چه نقشه ای زیر نظر دارند!
سرانجام بعد از گذشت مدتی معجون های بچه ها آماده می شود. همه ی آن ها با خوشحالی معجون را بالا می گیرند و به دور و اطرافشان خیره نگاه می کنند. کسی حرکتی از خودش نشان نمی دهد.
ناگهان در کلاس با صدای مهیبی باز می شود و تمام سر ها به طرف آن بر می گردد. دو نفر روبروی در ظاهر می شوند که به نظر می رسید یکی از آن ها بلیز و دیگری کوییرل است.
کوییرل پوزخندی عجیب بر لب داشت و بلیز با چهره ای نگران روبروی او ایستاده بود. هیچ کدامشان نیز حرفی به سخن نمی آوردند.
سرانجام بلیز لبخندی مصنوعی می زند. دستانش را بی دلیل در هوا تکان می دهد و می گوید: خب همه چیز تموم شد. من همه رو به کوییرل اطلاع دادم... شما معجون هاتون رو درست کردین؟...
کوییرل شتابان وسط حرف بلیز می پرد و می گوید: نه اصلاً تموم نشده... می دونین بچه ها بلیز یه چیزایی به من گفت که من تا حدودی قبول کردم... یکی معجونش رو به من بده.
همه ی بچه ها با شیطنت معجون هایشان را بالا می گیرند. سرانجام کوییرل با لبخندی بر لب یک کدام را انتخاب می کند و بلیز را که نگرانی در چشمانش موج می زد، به بیرون از در می راند.
صدای پچ پچ و خنده در کلاس اوج می گیرد. همگی منتظر می مانند تا عاقبت ماجرا را ببینند.
بعد از گذشت چندین دقیقه سرانجام تنها صدایی که به گوش می رسد، صدای فریاد کوییرل است؛ به همین خاطر آن دانش آموزی که معجون را داده بود، صورتش را با دستانش پوشاند.
در همان لحظه کوییرل یک پا، یک دست و سرش را وارد کلاس کرد و از بچه ها پرسید: من از کدومتون معجون گرفتم؟
دانش آموز هافلی دستش را بالا می برد. کوییرل با خوشرویی می گوید: به خاطر کشف حقیقت 50 امتیاز برای هافلپاف..!
بعد از آن در کلاس را محکم می بندد... دیگر کسی نمی داند به بلیز چه خواهد گذشت!

سوال اول:
در کل این دو معجون به هم هیچ ربطی ندارند. این معجون تمام حقایق رو روشن می کند و معجون هوشیاری باعث بالا رفتن قدرت تمرکز می شه و تلاش برای جلوگیری از کسل بودن می کند؛ بنابراین اگر اول معجون حقیقت داده شود بعد هوشیاری چند حالت ممکن است ایجاد شود: 1- ممکن است معجون هوشیاری باعث شه که معحون حقیقت به درستی کار نکند، پس کسی که بهش معجون خورانده شده نمی تونه اون طور که باید همه چیز رو بگه. 2- ممکن است فرد به عوارض خطرناکی مثل دیوانگی منجر شود؛ چون از اون جایی که این دومعجون هر کدام خاصیت منحصر به فردی دارند، اگر یک فرد پشت سر هم این دو رو بخوره، روانی شه. 3- حتی رنگ این دو معجون با هم فرق دارد و از همین جا می شه نتیجه گرفت که در درون فرد می تونه یه جنگ درونی میان این دو معجون ایجاد شه (شوخی نمی کنم شاید واقعاً این طور شد)... کلاً این دو معجون نباید پشت سر هم خورده شوند، در غیر این صورت باید منتظر عواقب و عوارض نه چندان جالب در فرد شد!

سوال دوم:
سال ها پیش زمانی که یک جادوگر به نام جالفمس بر سرزمین عجیبی حکومت می کرد، کسی نمی دانست واقعاً جادو وجود داره. هیچ کس آن را باور نداشت، حتی هیچ کس نمی دانست که جالفمس می تونه جادو کنه؛ به عبارتی همگی ماگل درجه یک بودند... در کنار این سرزمین، سرزمین دیگری نیز وجود داشت و در اون جا کسی که بر سرزمین حکومت می کرد، نه تنها یک جادوگر نبود، بلکه مانند همه جادو رو قبول نداشت و سعی می کرد که هر طور شده وجود اون رو تکذیب کند. برای این کار مجبور بود که از جالفمس و اطلاعات اون جاسوسی کنه. از این رو یکی از کسانی را که برای جالفمس کار می کرد، نزد خود میاره و بعد از راضی کردن و بعد جاسوسی کردن اون به اطلاعاتی مهم دست پیدا می کنه. جالفمس که یک جادوگر نیز بود متوجه این موضوع می شه و برای دانستن بیش تر تلاش برای ساختن معجون کشف حقیقت می کند. سرانجام موفق می شود و این معجون رو کشف می کنه و به آن فرد می ده. وقتی که تمام ماجرا را می شنود آن را به سرنوشتی شوم دچار می کند... البته باید بگم که کشف این معجون فقط به یک تاریخچه خلاصه نشده؛ به عبارتی کسان دیگری هم در اون زمان بودن که این معجون رو کشف کردن..!


اگر یک فرد انسان، واحد یک بود ، آیا یاز یک با یک برابر بود؟!
[b][s


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۰:۴۵ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 256
آفلاین

1-نمایش را ادامه دهید: صدایی از ته کلاس:من نمی خوام، این جوری که همه چیز لو میره!
 بلیز: به من ربطی نداره!لو میدین لو میرین(یه ضرب المثل جدیده)
-آخه...
-آخه بی آخه.زود باشین.شروع کنید!
همه دست به کار شدند. یک ربع بعد: همه ساکت سر جایشان نشسته اند و قیافه هایشان طوریست که انگار معجون راستگویی را خورده اند.
بلیز از توی کیفش یک ضبط درآورد و گذاشت روی میز.
 -خوب حالا هر سوالی ازتون میپرسم ،کامل جواب بدین.(دکمه ضبط را زد) خوب نظرتون در مورد مدیر ان سایت چیه؟ همچنین در مورد کوییرل که الآن اینجا بود.
 بقیه:
 بلیز:چرا جواب نمیدین؟!
 بقیه: ما از فکر پلیدت خبر داریم. تو لو رفتی!
 بلیز: این فقط جنبه شوخی کلاس بود. بقیه:
 -خوب بهتره کلاس تعطیل بشه!
 همه پریدند روی سر بلیز و دیگر کسی نفهمید چه بر سر که آمد.
  2- اگر ما ابتدا معجون راستگویی را به خورد شخص بدهیم و سپس معجون هوشیاری را به او بدهیم با توجه به شرایط مختلف بگویید ممکن است چه تغییراتی حاصل شود؟! اگه معجون راستگویی رو به شخص بدیم و بعد از مدتی معجون هوشیاری رو بدیم، هیچ اتفاقی نمیفته. چرا که معجون اولی اثر خودش رو کرده و دیگه اتفاقی نمیفته. اما اگه دو معجون رو بدون فاصله و سریع به خورد شخص مورد نظر بدیم ،در صد گرفتن جواب درست از طرف صفره! چرا که طرف در جواب سوالات ما هرچی به ذهنش برسه(البته در مورد ون سوال) میگه ، امکان داره بعضی از اون ها درست باشه و حقیقت و بعضی هم اشتباه. در این حالت شخص نیمه هوشیاره و ممکنه حتی بعدا بفهمه که چه اتفاقاتی افتاده.حتی توی همون لحظه ممکنه بفهمه ،که این باز بستگی به داره که اندازه دو تا معجون که به شخص داده شده مساوی باشه. در غیر این صورت درصد حقیقت گویی و دروغ اون حرفها با توجه به مقدار هر معجون بدست میاد. حالا یه حالت دیگه هم هست که ما هر دو معجون رو به مقدار مساوی با هم مخلوط میکنیم و به اون فرد میدیم. در این صورت معجون هیچ اثری نداره، چون دوتا معجون همدیگرو خنثی میکنن و کار ما بی نتیجه میمونه! البته اگر باز مقدار معجونها تفاوت داشته باشه اثر خوبی نداره روی فرد و باعث دیوانگی دائمی اون میشه و ما هیچ وقت نمیتونیم تشخیص بدیم که کدوم حرف اون درسته یا غلط!
 3- تاریخچه کشف این معجون را توضیح دهید.
این معجون اونقدر قدیمیه که معلوم نیست کی اون رو کشف کرده ،یعنی اسمش رو نمیدونم! ولی طبق گفته های مادر بزرگها و پدربزرگها توی شب یلدا ،یک جادوگری توی زندان نگهبان بوده و کسی از جادوگر بودن اون خبر نداشته،یه مدتی میشه که خیلی از زندانیا شروع میکنن به دروغ گفتن(قبلا هم خالی میبستن ولی نه تا این حد: دی) این جادوگر میبینه که نمیتونه این وضعو تحمل کنه و باید دست به کار بشه و همه دروغها رو ریشه کن بکنه. میره مرخصی و سالها تلاش میکنه و بعد از پشتکار فراوان معجون راستگویی رو میسازه! برمیگرده یر کارش و با دیدن این معجون به مجرمها دستشون رو رو میکنه،کسی تا مدتها نمیفهمه که اون چه طوری توی کارش موفقه،اما بعد از یه مدت دوستش متوجه میشه و میره اونو میکشه! و این معجون رو پخش میکنه!
__________________-
فکر نمیکردم اینقدر طولانی بشه!)



همه چیز همینه...
Only Raven


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۶:۰۸ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵

دورنت دایلیسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۱۹ دوشنبه ۱ آبان ۱۳۸۵
از تو جوب !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 32
آفلاین
1- ادامه نمایشنامه بالا رو بنویسید . ( 10 نمره )

بلیز این را گفت و با جدیت تمام از کلاس خارج شد و در را پشت سرش بست !
تق !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ولی فقط خودش می دونست ..تا پاشو از کلاس گذاشت بیرون ، همون پشت در از ترس ولو شد روی زمین !!! یعنی کوییریل می خواست ...
هومم ..مهم نیست ..
در کلاس :
جو کلاس بخاطر معجون های عجیب و غریبی که جناب بلیز در وان حمامشون ریخته بودن هنوز عجیب و مخوف بود ...همه ی بچه ها با چشمانی گشاد و متعجب ، و هزاران سوال به یکدیگر چشم دوخته بودند ...
او می دانست که همه ی بچه ها همین سوال را دارند و جوابش را نمی دانند اما باز هم آوریل با صدایی بلند که نگرانی در آن موج میزد بلند پرسید :
اون ..اون همین الان گفت که درست کردن این معجون ....
هیچ جوابی داده نشد ..پس بچه ها شروع به درست کردن معجون راست گویی شدند ...کمی می ترسیدند اما کمی بعد وقتی فهمیدند که اگه کسی به اونا چیزی گفت و گفت چرا این معجونو درست کردید می تونن همه چیزو تقصیر بلیز بندازند خیالشون راحت شد و با آسودگی خاطر شروع به درست کردن معجون کردند ..اونم توی کلاس !!!
کمی بعد که همه ی بچه ها سرگرم ساختن این معجون عجیب بودند صدایی خفه از ته کلاس شنیده شد :
خب ..من ..فکر میکنم دلیل این کارشو فهمیدم ..خب ..خب حتما پروفسور با خودش گفته حالا که من مجازت رو میخوام بشم خب اینم روش ...یا از روی حرصش گفته نمیدونم ....
لونا که نیشش تا آخرینحد باز بود گفت :
هومم ..دورنت جان ...اولین اینکه پروفسور کیه بابا ..بلیز دیوونه ..بعدم ..هومم ..خب .آره من یه جورایی باهات موافقم ..بچه ها شما نظرتون چیه ؟
بعد از چند ثانیه همه با حواسپرتی جواب دادند :
اوهوم !!!
بعد از 3 ساعت زحمت کشیدن که هیچکس به نتیجه نرسید بالاخره آوریل اولین کسی بود که موفق به درست کردن این معجون شد ...و تصمیم گرفت که این معجون رو به دورنت بیچاره بخورونه ..چون اون ته کلاس انقدر جون کنده بود معجون درس کنه ( اما نتونسته بود ! ) که از خستگی خوابش برده بود ! نمیدونم شایدم غشیده بود !!!
بله ..آوریل فرصتو از دست نداد سریع خودشو به ته کلاس رسوند ..دهان دورنت از خدا بی خبرو کمی باز کرد و مقداری از معجون رو درون دهان دورنت ریخت ...( مقداری ؟! به ..چه عرض کنم کل پاتیلو خالی کرد تو دهنش !!! )
دورنت به 3 دلیل بد بخت بود ( در اون لحظه ) :
1 - بیچاره ..وا ..خب معجون راسگویی خوروندن بهش !!!
2- اولین کسی بود که این معجون روش امتحان میشد ، حالا راس گفتنش به درک ! معلوم نبود اوریل جان حالا همون معجونو درس کرده بود شاید یه چیز دیگه بود ، حالا بچه مردم نمیره یهو !!!
و
3 - به همون دو دلیل قبلی
آوریل بغل دورنت روی زمین دوزانو نشسته بود و منتظر تاثیر معجون بود ...که یکی از بچه ها داد زد :
خب ..احمق جون اول بیدارش کن !!!
آوریل کلشو گرفت بالا و گفت :
آها باشه ..بعد با یه کشیده ی محکم بچه ی مردم از خواب ناز بیدار کرد ...
دورنت :
آی ..وای ..چی شده ؟ چه خبره ؟
وقتی یه پاتیل گند رو بغل پاش دید داشت کم کم یه چیزایی یادش میومو اما به روی خودش نیاورد ولی ناگهان ...
لونا لبخند موذیانه ای زد و گفت :
آوی جونم ..بلیز فک کنم گفت که ..رنگ معجون باید بی رنگ و .....اما ..
اینکه صورتیه !!!!!!
آوریل : هان ؟ بی خی ..خب ..یه چیزی اشتب شده حتما !!! :grin:
دورنت نتونست جلوی خودشو بگیره جیغ کشید :
یعنی چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
بقیه داستانو شرمنده !! از ذهنم خارجه !!!

2- اگر ما ابتدا معجون راستگویی رو به خورد شخصی بدهیم و سپس معجون هوشیاری رو نیز به خورد آن شخص بدهیم با توجه به شرایط مختلف بگویید ممکن است چه تغییراتی حاصل شود ؟ ( 10 نمره )

خب ..اون بستگی به فاصله ی بین یعنی زمان خوردن دو معجون داره حالا من هردو مدلشو اما توضیح میدم !
خب اگه ابتدا معجون راتگویی رو به کسی بدیم برای مثلا اینکه یه موضوعی روشن بشه مثلا یه چیزی رو راس بگه اونو بهش میدیم بعد همینجور موضوع رو همونطور که گفته شد از سیر تا پیاز ماجرا تعریف میکنه ...بعد یکمی بعد اگه معجون هوشیاری رو بهش بدیم موضوع عوض میشه ..شاید بعضی از معجون ها رو اگه روهم به کسی بدیم خب تاثیر قبلی از بین نره ! اما تو بیشتر موارد نه ..تاثیر از بین میره ..حالا اینم همینطوره ..وقتی ما معجون هوشیاری رو پس از معجون راستگویی به شخص مورد نظر میدیم ..بعد از کمی مدت یه دفه از حرف زدن وامیسته اینگا دگمه ی آفشو زده باشن ..بعد یکمی صدا میده ..( نترسید طبیعیه ! ) بعدش به حالت عادیش بر میگرده ..یکم با تعجب به دوروبرش نگاه میکنه بعد دیگه کاملا سرعقل میاد و بخاطر میاره که داشته چه چیزایی رو میگفته !!!!! یعنی درواقع هوشیار میشه !!! بعد خب مثلمه دیگه تعریف نمیکنه ..نه تنها دیگه راس نمیگه بلکه ، یک خروار بهتون بدوبیراه میگه بعدش پامیشه میره ..اینم از این ..اما یه حالت دیگش مونده ! اگه معجون راستگویی رو به طرف بدید بعد در عرض دوثانیه هنوز نگذشته معجون هوشیاری رو بدین بهش ( یا هر دورو باهم قاطی کنید بدید ! ) اصلا این کارو نکنید !!!!!!چونکه ممکنه طرف بترکه !!!!!!!

3- تاریخچه کشف این معجون رو بنویسید . ( 10 نمره )

تاریخچه ی کشف این معجون برمیگرده به دوهزارو سیصد سال پیش ..که یک پروفسور پیری به نام ((مارتین موریخ )) که دانشمند و بزرگترین معجون ساز در قرن خودش بوده ، یکبار بعد از تلاش بسیار زیاد موفق به کشف این معجون شده حالا به چه دلیل ..از اون جایی که ساخت این معجون بسیار بسیار سخته ..خب حتما موضوع مهمی بوده که این پیرمرد و دانشمند بزرگ دست به این کار زده ..یعنی اکتشاف اولین معجون راستگویی در جهان !! و به این دلیل که به هسرش دایانا موریخ شک کرده بود و فکر میکرده که اون دوباره ازدواج کرده !!! و حتم داشته که همسرش به اون دروغ میگفته ..بعد مارتین تصمیم میگیره که همسر دروغگو و خیانتکار خودش رو ( در سن 67 سالگی !!! بابا توئم خجالت بکش ! این کارا از تو بعیده ! ) به قتل برسونه اما چونکه مطمئن نبوده دست به این کار نمیزنه عوضش میره این معجون رو اختراع میکنه ! بعد حالا درست نمیدونم میریزه تو قهوش حالا چی ..بالاخره به هر نحوی شده به خورد همسرش میده معجون رو بعد معلوم میشه که بله .....بعد این مارتین ما میره هم همسرشو هم همسر همسرشو به طرز بسیار فجیعی به قتل میرسونه !!! که بعدعا تبدیل میشه به بزرگترین قاتل قرن خودش !!!!!
------------------------
این چیه الان ؟ هان ؟! نیدونم !!!


ویرایش شده توسط دورنت دايليس در تاریخ ۱۳۸۵/۵/۸ ۱۹:۵۸:۴۶

عضو رسمی (( الف . دال***))
تصویر کوچک شده

********

قاه قاه قاه !!!


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۱:۰۶ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
جلسه پنجم معجون سازی

همه بچه ها در کلاس نشسته بودند و با حیرت به اطراف نگاه میکردند گویی تا به حال وارد این کلاس نشده اند و نمیدانند چه پدیده ای انتظار آنها رو میکشد . انواع بخار ها در فضای کلاس در هم آمیخته شده بودند و فضای مخوفی را پدید آورده بودند به طوری که چشم چشم را نمیدید و هیچ کس با دیگری حرف نمیزد . ناگهان صدایی آشنا و دلگرم کننده همه رو از این حالت ارزشی دراورد :
- سلام بچه ها !
همه برگشتند و به اطراف خود نگاه کردند . بلیز در حالی که روبدوشامبر سبز رنگی مطابق با پرچم اسلی پوشیده بود و موهای خیسشم توی صورتش ریخته بود وارد شد .
همه

بلافاصله دراکو به زیر میز شیرجه زد .
دراکو : نه من اینو نمیشناسم این مایه ننگ اسلیترینی هاست معاون بی عرضه .
در کمال تعجب ارباب ولدی هم به زیر میز شیرجه زد :
- وایییی این دیگه چه معاونیه من انتخاب کردم !
دراکو : د.... معاون شمام هست ؟
ارباب ولدی : آره مگه معاون شمام هست ؟
دراکو : معاونم بود .
ارباب ولدی : معاون منم بود خودش استعفا داد !
دراکو : خوشبختم !
ارباب ولدی : منم همینطور ! هر دو مون یه معاون داریم ! بیا پس روی همو ببوسیم !
از زیر میز این صداها برخاست !
- ماچ ماچ ماچ
ارباب ولدی و دراکو در حالی که دستاشونو دور گردن هم انداخته بودند اومدند بالا !
ملت

بلیز : حالا برای چی من مایه ننگم ؟
دراکو : این حرکات دومبولیسم چیه میکنی ؟
بلیز : نه من داشتم حموم میکردم بعد توی آب یه معجون ریخته بودم که میگفتن تاثیرش ده برابر ورد آسلامیوس . خلاصه وقتی رفتم تو آب اینا یهو از این بخارا زد بالا بعد منم شیر آب و گم کردم و اینجوری شد که الان کلاس انقدر مخوف به نظر میرسید
بچه ها بعد از شنیدن این حرف که این معجون مخوف راجع به درسشون نیست نفس راحتی کشیدند .

چند لحظه بعد .

بلیز لباساش رو عوض کرده بود و دوباره به کلاس برگشته و سر میز خود نشسته بود و همه بچه ها هم تمام هوش و حواسشونو به بلیز دوخته بودند .
بلیز : خوب بچه ها درس امروز ما معجون راست گوییه !
بلیز با چوبدستی چند ضربه به تخته زد تا کلمات بر روی آن پدیدار شوند اما از اونجایی که کلاس بسیار ارزشی و درپیت تشریف داشت تخته از جا کنده شد و با صدای گرومپی بر روی زمین خورد و دیگه از جاش حرکت نکرد
بلیز که احساس میکرد کمی تا قسمتی ضایع شده لبخندی رو به بچه ها زد و ادامه داد :
- خوب بچه ها میبینیم این کوییرل بوجه برای تحصیل نمیزاره . تمام شهریه هایی که از شما میگیره میره توی شیکمش یه هدی میخواد که با نوک بره .....
بچه ها : آقا حرف سیاسی ممنوع !
بلیز : چشم

چند لحظه بعد

بالاخره جو کلاس به شرایط روحانی خودش بار دیگر دست یافته بود و همه هوش و حواسشونو به بلیز دوخته بودند .
بلیز در حالی که بر روی دیوار مینوشت ( بچه ها : آووو چپ دسته ) درس رو توضیح میداد :

- خوب این معجون یکی از پرکاربرد ترین معجون های جادوگریه بخصوص در بین کاراگاهان وزارت این معجون از اهمیت بسیار زیادی برخورداره .

رنگ این معجون بی رنگ و بسیار شفاف است . کافی است که شما یک قطره از این معجون رو در دهان کسی که میخواهید بریزید و اونوقت هر سوالی که بکنید بدون کوچکترین حرکت اضافی مثل بلبل شروع میکنه به حرف زدن و از سیر تا پیاز ماجرا رو از مقدمه گرفته تا پ ن رو بدون کم و کسری بهتون میگه .

بچه ها : آووووووووووووووووو
کاملا مشخص بود که همه برای همدیگه دارند نقشه های شیطنت آمیزی رو میکشند . بلیز هم که متوجه این موضوع شده بود با خوشرویی لبخندی زد سپس ادامه داد :

- البته یادتون باشه تنها کاراگاهان و بعضی از معجون سازا که از طرف وزارت مجوز دارند حق استفاده از این معجون رو دارند . وگرنه شما میتوانید از این معجون استفاده کنید اما اگر طرف مقابلتان از این موضوع ناراضی باشه خیلی ساده میتونه از شما شکایت کنه !
( توجه : همه به این حالت درومدند )

این کار طبیعیه چون که در اون صورت خیلی راحت از این معجون میشه سوء استفاده کرد به همین دلیل وزارت سحر و جادو سعی داره که این معجون رو همواره تحت کنترل نگه داره .

بلیز دست از نوشتن برداشت و از کنار دیوار به کناری و آنگاه بود که توجه بچه ها به دستورات بلند بالای روی دیوار جلب شد .
ناگهان در باز شد و کله کوییرل از پشت در ظاهر شد .
کوییرل : آقای زابینی یک ساعت به زنگ مونده ( ورژن جدید )
اما در همان لحظه توجه کوییرل به نوشته های روی دیوار جلب شد .
کوییرل : کی اینا رو نوشته ؟
بلافاصله همه انگشتا به سمت بلیز نشانه رفت
بلیز
آوریل : خانوم تازه ایشون حرفهای سیاسی هم زدن ! داشتن در مورد مدیریت شما حرف میزدند .
کوییرل : بعد از کلاس یکراست میای دفتر من !
بلیز

چند لحظه بعد

کوییرل با خشانت تمام در را به هم زده بود و رفته بود با این حال بلیز هنوز مثل بید میلرزید و بچه ها هم به این حالت منتظر بودن تا تشنج بلیز بخوابد !

چند لحظه دیگه !

کمی از لرزش های بلیز کاسته شده بود اما هنوز بلیز شرایط آرمانی رو بدست نیاورده بود

چند لحظه بعد

بلیز : خوب بچه ها ! اما توی این مدت زمانی که از کلاستون مونده من از شما انتظار دارم تا این معجون رو درست کرده و روی هم امتحان کنید .
همه
لونا : ولی پروفسور شما گفتین که این کار غیر قانونیه !
بلیز : همینی که هست . حالا منو به کوییرل لو میدین ؟
و ضمنا یادتون باشه که همتون هم باید از معجون نوشیده باشید و هم اینکه از معجون استفاده کرده باشید ......

-----------------------

تکالیف :
1- ادامه نمایشنامه بالا رو بنویسید . ( 10 نمره )
2- اگر ما ابتدا معجون راستگویی رو به خورد شخصی بدهیم و سپس معجون هوشیاری رو نیز به خورد آن شخص بدهیم با توجه به شرایط مختلف بگویید ممکن است چه تغییراتی حاصل شود ؟ ( 10 نمره )
3- تاریخچه کشف این معجون رو بنویسید . ( 10 نمره )




Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۰:۱۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵

ورونیکا ادونکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۸ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۴:۲۲ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 404
آفلاین
ادامه نمایشنامه:
صدای جا به جا کردن پاتیل در فضای بسته ی کلاس منعکس می شود. تمام سرها به طرف تخته بالا آورده می شود، تا همگی دستور العمل را بخوانند و شروع به درست کردم معجون بکنند.
از چهره ی بعضی از بچه ها مشخص بود که هیجان زیادی برای دادن معجون عشق به یکدیگر دارند و عده ای هم از این بابت واهمه دارند.
پروفسور بلیز نیز از این جو استفاده می کند و به گوشه ای از کلاس پناه می آورد و با موبایلش بازی می کند.
بعداز گذشت مدتی نه چندان کوتاه سرانجام معجون ها درست می شود. از معجون هر یک از بچه ها یک رنگی بیرون می زد. بعضی از آن ها قهوه ای و حتی بعضی شان نقره ای رنگ بود.
بلیز به سیل عظیمی از رنگ هایی که در کلاس با هم مخلوط شده بودند، نگاه می کند، سپس در حالی که سرش را با نارضایتی به چپ و راست تکان می داده از کنار بچه ها عبور می کند و نگاهی گذرا به همه ی پاتیل ها می اندازد.
بعد از چند دقیقه روبروی یک دانش آموز هافلپافی می ایستد. با گشاده رویی سرش را به علامت مثبت تکان می دهد و با خوشحالی می گوید: خب بالاخره یکی از شاگردان با استعداد هافلی تونست معجونی رو که می خواستم درست از آب در بیاره.
معلوم نبود معجون او چه رنگی است. چون به یک رنگ شباهت نداشت؛ آمیخته ای از چند رنگ بود.
دانش آموز هافلی سرش را با غرور بالا می گیرد. در همان لحظه بلیز پاتیل او را بلند می کند و می گوید: خب باید یه کم امتحان شه.
سعی می کند قدری از آن را بخورد، اما با صدای ناگهانی همان دانش آموز از انجام این کار صرفنظر می کند: اا... نه پروفسور مال شما نیست... بهتره نخورین!
بلیز چهره در هم کشید و به خود یادآوری کرد: اوه. یادم نبود معجون های این جا برای فرد خاصی درست شده!
در همان لحظه موبایل بلیز شروع به زنگ زدن می کند. او سراسیمه به طرف موبایل می دود و آن را برمی دارد.
- بله؟
- یه دقیقه به زنگ... یه دقیقه به زنگ..!
بلیز گوشی را قطع می کند و با خوشحالی رو به بچه ها برمی گردد و می گوید: خب دیگه برین... کلاس تمومه تا جلسه ی بعد!
تمام بچه ها در حالی که پوزخند می زدند و پچ پچ می کردند، کلاس را ترک می کنند و بلیز را با موبایلش که با خوشرویی در حال شماره گیری بود، تنها می گذارند.

سوال اول:
در زمان های بسیار قدیم؛ یعنی درست زمان شاه وانل دختری از تبار همان سرزمین بود که تا حدودی فقیر و از جمله ی مردم به شمار می آمد... وقتی که مدتی کوتاه می گذرد شاه وانل تصمیم می گیرد که جشنی بزرگ برپا کند که در آن شکلات هایی که مردم درست کردند و به قصر آورده اند، امتحان کند. از همین جا بود که همان دختر تصمیم می گیرد که معجونی بسازد تا محبت شاه را جلب کند؛ به همین خاطر این دختر که جادوگر نیز به شمار می آمد، با مخلوط کردن بعضی از مواد مانند مو و... معجونی را ساخت و امیدوار بود که درست از آب در بیاد. در همون جا بود که سرانجام معجونی را که درست کرده بود، با شکلات هاش مخلوط کرد. او شکلات های خوشمزه ای درست می کرد و از این طریق مطمئن بود که شاه تا حدودی از شکلات های اون می خوره... بالاخره زمان جشن فرا می رسه و همراه با اون جایزه ی بهترین شکلات... شاه وانل وقتی شکلات جادوگر رو می خوره بسیار خوشش میاد و سرانجام او جایزه ی بهترین شکلات رو از آن خود می کنه، اما به نظر می رسید که جایزه ی بهتری نیز در انتظار اون است. در واقع بعد ازگذشت مدتی بسیار کوتاه شاه وانل عاشق آن دختر جادوگر می شود. و همین عشق کاذب باعث ازدواج این دو نفر می شود!

سوال دوم:
1- همون طور که می دونیم معجون عشق فقط برای مدتی اثر داره؛ اما اگه مو بهش اضافه نشه ممکنه آن فرد برای همیشه عاشق باشه.
2- اصلاً ممکنه اثر نکنه.
3- اثر سوء داشته باشه؛ یعنی عوارض سنگینی رو به دنبال داشته باشه.
4- آن فرد از عشق به طرف مقابل سر به بیابون بزنه و یا خودکشی کنه.
5- ممکنه به جای این که عاشق اون فرد بشه عاشق یه فرد دیگه بشه.

سوال سوم:
فواید: از این راه می شه به راحتی به خواسته ها دست پیدا کرد؛ مثلاً اگه یه کسی از کس دیگه یی خوشش بیاد اما اون خوشش نیاد به راحتی می شه با خوراندن این معجون آن فرد رو هم عاشق خود کرد...
ضرر ها: فردی که بهش معجون خورانده شده ممکنه مشکلات روحی و روانی بگیره و در آخر به خاطر همین ها دست به خودکشی بزنه!


اگر یک فرد انسان، واحد یک بود ، آیا یاز یک با یک برابر بود؟!
[b][s


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۹:۵۱ شنبه ۷ مرداد ۱۳۸۵

بلاتریکس  لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۱۴ یکشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 195
آفلاین
1- ادامه نمایشنامه رو اونجور که دوست دارید بنویسید ( 10 نمره )

بلاتریکس نگاهی ناراضی به هم گروهیش میندازه.همین که استرجس با دفتر مخصوص بازرسی در مقابلش ایستاده به اندازه کافی عصبانیش کرده.
استرجس با کنجکاوی بلا رو برانداز میکنه که شاید نکته ای برای امتیاز کم کردن پیدا بشه..ولی بیفایده است.
با اخطار پروفسور زابینی هر دو کار خودشونو شروع میکنن.اول نوبت استرجسه که بلا رو عصبانی کنه.
-خوب خوب...یه اسلیترینی دیگه؟نگران نباش.به زودی نسل شماها منقرض میشه.اصلا چهارتا گروه برای یه مدرسه خیلی زیاده.همون سه تا بسه.میدونی وقتی سه چهارتا اسلیترینی دارن باهم میگردن این احساس به من دست میده که چند تا قورباغه سبز رو درحال جهیدن روی علفها میبینم.راستی..امتیاز شما چند بود؟حدود هزار تا کمتر از ما نه؟البته با احتساب 10000000امتیازی که من کم کردم؟وضعیت شما نا امید کننده اس.راستی از مدل موهات خوشم نیومد.چطوره 15 امتیاز کم کنم؟...
استرجس ساکت میشه..چون قیافه بلا نشون میده که کاملا برای خوردن معجون آماده اس.استرجس که جون خودشو در خطر میبینه بلافاصله معجون رو بطرف بلا میگیره.
-نمیخورم.بکش کنار اونو.تو راجع به گروه من چی گفتی؟اگه جرات داری دوباره تکرار کن.
استرجس با نگرانی به دنبال پروفسور زابینی میگرده.ولی بلیز به شدت مشغول انجام کاریه یا خودش اینطور وانمود میکنه.در یک لحظه فکر در ذهن استرجس جرقه میزنه...نکنه بلیز عمدا اونو بلا رو در یک گروه گذاشته؟نکنه این یک نقشه اس که همه اسلیترینی ها از دست استرجس خلاص بشن؟وبعد وانمود کنن که این فقط یک اتفاق بوده؟
قیافه بلا شبیه هیولای شیمر شده.
استرجس سعی میکنه معجون رو به زور به خورد بلا بده.بلا مقاومت میکنه.استرجس فریاد میزنه: کمکککککک
کسی بهش توجه نمیکنه.بطرف نزدیکترین گریفیندوری میره.
-اندرومیدا کمکم کن.این میخواد منو بکشه.
اندرومیدا با خونسردی نگاهی به استرجس میندازه:خوب بکشه...کلاس هیجان لازم داره.
همه کم کم به استرجس نزدیک میشن.حلقه تنگتر و تنگتر میشه.همه یک جمله رو زیر لب زمزمه میکنند.بهترین دوستان استرجس هم جزو گروه هستن.وقتی به یک متری استرجس میرسن صداشون شنیده میشه."استرجس باید بمیره"
-ولی چرا؟من فقط وظیفه مو انجام دادم.اگه شما هم اشتباه کنین از شما هم امتیاز کم میکردم.
همه چوب دستیها بطرف استرجس گرفته میشه و.....
و با صدای بلیز استرجس به خودش میاد ونفس راحتی میکشه.
-خوب..شروع میکنیم.هر دو نفر در یک گروه.پادمور و بلاتریکس شما یک گروه هستین....
--------------------------------------------------------------------------
2- تاثیرات معجون آرام بخش رو در این دو حالت توضیح دهید ( هر کدوم 5 نمره ):
الف ) شخص هر روز از این معجون استفاده کند .
اگر شخصی هر روز از این معجون استفاده کند نوعی مصونیت نسبت به این معجون پیدا خواهد کرد و بعد از مدتی این معجون دیگر تاثیری در شخص نخواهد داشت.در صورتیکه فرد همچنان به استفاده از معجون اصرار داشته باشد معجون برعکس عمل کرده و باعث افزایش خشم و نفرت در او خواهد شد.اگر بعد از این مرحله هم مصرف معجون قطق نشود باعث بروز جنون در جادوگر خواهد شد.برای درمان این حالت باید فرد مورد نظر به مدت شش ماه استفاده از معجون را ترک کند .بعد از این مدت مصونیت از بین رفته و معجون دوباره تاثیر خواهد کرد.
-------------
ب) فرد در یک نوبت مقدار زیادی از این معجون رو مصرف کند ( مثلا یک سطل )
اگر فردی در یک نوبت مقدار زیادی از این معجون استفاده کند.آرام میشود...و آرامتر و آرامتر...این آرامش تا مرحله بیهوشی پیش میرود و حتی میتواند به مرگ و آرامش ابدی منجر شود.چون مغز فرد از این آرامش استقبال میکند و حاضر به فعالیت دوباره نمیشود.و قلب جادوگر به این فکر میافتد که چرا من هر روز خدا باید بتپم؟چند روزی میخواهم استراحت کنم و این استراحت موجب مرگ جادوگر میشود.
--------------------------------------------------------------------------
3- تاریخچه ای از سرگذشت معجون آرام بخش بنویسید . ( 10 نمره )


معجون آرام بخش حدود چهارصد سال پیش توسط ساحره ای به نام ماریا ساخته شد.ماریا که بعضی معتقدند همان مریم مقدس بوده که دوباره ظهور کرده ساحره ای سفید و طالب صلح و آرامش بود که در کشور کانادا زندگی میکرد.
شوهر ماریا جادوگر نجاری بود که توسط جادوگران سیاه به طرز فجیعی قطعه قطعه شده بودو قطعاتش هر سال در روز تولد ماریا برای او فرستاده میشد.شش سال طول کشید تا بالاخره شوهر ماریا کامل شد و ماریا توانست او را به خاک بسپارد. .بعد از مراسم خاکسپاری او ماریا به مدت سه سال ناپدید شد.هیچکس نمیدانست چه بر سرش آمده.عده ای معتقد بودند خودکشی کرده و عده ای میگفتند به چشم خودشان دیده اند که ماریا در ارتش جادوی سیاه فعالیت میکند.ولی بعد از سه سال که ماریا از خانه اش خارج شد مشخص شد که در تمام این مدت در زیر زمین خانه اش مشغول درست کردن معجون بوده.و تحقیقاتش را آنقدر ادامه داده که موفق به کشف معجون جدیدی شده که به جادوگران و ساحره های خشمگین آرامش میبخشد.
مردم از این معجون استقبال کردند و هرکس چندیدن پاتیل سفارش داد.ماریا تمام روز به درست کردن معجون و فروختن آن به مردم مشغول بود. کم کم ثروتمند شد.جادوگران سیاه تا مدتها علت این موضوع را نفهمیدند که چرا مثل قبل نمیتوانند به کشت وکشتار بپردازند.تا اینکه موضوع معجون آرام بخش لو رفت و بعد از آن هیچ سیاهی از دست سفیدها نوشیدنی قبول نکرد.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.