بلیز : جاگسن تو چرا اونجا نشستی ؟ برو اون ورتر منم جا بشم .
جاگسن : این همه جا ... خوب بیا بشین دیگه !
بلیز : خوب من میخوام پیش دراکو بشینم
تمام بچه ها چهار زانو روی زمین سرد و سنگی حفره نشسته بودند و منتظر شروع شدن فیلم بودن .
دراکو : میگم کاش چیپس و پفک چادويی هم میخريدیم !
بلا که به خاطر نبود جا ، به دیوار تکیه داده بود به دراکو زل زد .
- ما اومدیم سینما یا داريم میريم دنبال کشتن گريفندوری ها ؟
رابستن : بلا جان سخت نگیر ... بابا بذار ببینیم فیلمش چیه ! حالا میريم دخل اونا رو هم میاريم .
سه ... دو ... یک ...
آیینه که تمام دیوار مقابل رو پوشونده بود شروع به پخش یه سری تصوير کرد .
چهره بلیز اولین نفر به نمایش در اومد .
بلیز : آخ جووون معروف شدم
لحظه ای بعد تصوير گردن بلیز که در گوشه ای از تالار گريفندور افتاده بود به نمایش در اومد ... بدن بدون سر بلیز هم در کنار شومینه تالار که خاموش بود به نمایش در اومد .
بلیز :
هوکی : فرار کنید ... فرار کنید !!!!
تمام بچه ها که روی زمين لم داده بودند با فرياد هوکی از جاشون بلند شدند و به سمت انتهای دیگر حفره فرار کردند .
بلیز مثل مجسمه همون جا خشک شده بود .
دراکو : وينگارديوم لويوسا !
جسد خشک شده بلیز با این ورد به هوا بلند شد و در حالی که به در و دیوار میخورد ، پشت سر بچه ها به سمت انتهای راهرو در حرکت بود .
هوکی : زود باشید ... اون یه تله از طرف گريفندوری ها بود احمقا ! من که یه جنم فهمیدم اون وقت شما نفهمیدید ؟؟
بلا که ردای بلندش زير پاش گیر میکرد با سرعت از کنار ایگور گذشت .
دراکو هم کماکان با چوبدست خودش بلیز رو میکشید .
- بیا دیگه تن لش ! همیشه باعث ننگ اسليترينی ها بوده این بلیز
بوووووووووووووووووووم ديشـــــــــــــــت
لحظه ای بعد صدای انفجار از طرفی که آیینه در اون قرار داشت بلند شد .
موج انفجار باعث پرتاب شدن تمام بچه ها روی کف حفره شد .
ایگور : اووووووف ...
بلیز که به خاطر شوک ناشی از فیلم به کما رفته بود ، با صدای انفجار یک بار دیگه شوک زده شد اما این بار این شوک باعث به هوش اومدنش شد .
آرامیس : دراکو این راه درست بود دیگه ؟؟
بلا : فقط دعا کن که رودلف این موضوع رو نفهمه وگرنه به سه قسمت عادلانه تقسیمت میکنه
دراکو با بهت دیواری که مقابل اونها ترک برداشته بود رو تماشا میکرد
- خودشه ... آره خودشه ! این راه تالار گريفندوری هاست .
بلیز : من که دیگه پامو اون تو نمیذارم ! بازم میخوای ما رو بکشی ؟
دراکو : نه ... مطمئنم این همون راهه
ایگور و رابستن نگاهی به همدیگه انداختند .
دراکو به سمت داخل راهی که ایجاد شده بود قدم بر میداشت و ...
- صبر کنید ... صبر کنید !!
همه بچه ها در حالی که مشغول وارد شدن بودند ، به چهره مبهمی که از دور نمایان میشد نگاه انداختند .
خانم بلک : اون کیه دیگه ؟
ایگور : بچه ها چوبدستهاتون رو بگیريد بالا
چهره شخص غريبه ای که دوان دوان از انتهای راهرو به سمت اونها میدويد زير مشعل نمایان شد .
رابستن : آتش !!
بلا : نه صبر کنید ... ایوان روزيه !! تازه وارد تالار ما شده ! نزنید !!!!
ایوان روزيه : اون راهی که شما داريد میريد به اتاق مک گونگال میره . شما باید از جایی که آیینه اونجا بود بريد .
دراکو : آیینه ؟
تو از کجا میدونی ؟
بلیز : حتما از کتاب شایعه سازی خونده
ایوان : غريزه ام اینو میگه
جاگسن : همون یه باری که غريزه هوکی کمکمون کرد بسه ! بريد تو بچه ها
ایوان : نه مطمئن باشید ... هوکی یه جن خونگیه اما ما جادوگرای اصیل زاده هستیم ! همون طور که غريزم گفت شما اینجا هستید ، مطمئنم که راه از اون سمته
هوکی:
بلا بدون توجه به بقیه ، به سمت جایی که دقایقی قبل آیینه در اونجا قرار داشت حرکت کرد و همه با نگاه مشکوکیوسی به بلا نگاه کردند .
دراکو : خوب درست نیست یه زن این وقت شب تنها بره جایی
لحظه ای بعد تمام بچه ها پشت سر بلا حرکت کردند و از کنار مشعل های سبز رنگی که نورهای جادويی رو بر روی در و دیوارهای سنگی حفره مینداختند عبور کردند و به جایی که دقایقی قبل آیینه در اونجا قرار داشت رسیدند .
ایگور : راست میگه انگار ایوان
آیینه متلاشی شده بود و پشت اون یه حفره ایجاد شده بود که ازش نور قرمز رنگ معروف گريفندوری ها بیرون میومد .
دراکو : فهمیدم ... خودشه ! من اون دفعه هم این نور رو دیدم ولی این آیینه اون موقع نبود .
آرامیس: خوب شاید فقط یک بار میشده ازش رد شد
دراکو این بار جلوتر از بلا در حالی که خم شده بود از حفره عبور کرد . حفره دقیقا زير تخت بچه های خوابگاه گريفندور ایجاد شده بود .
بلیز : جلل الخالق ! اینجا کجاست ؟ چه تکنولوژی دارن اینا ! ما روی زمین میخوابیم
هوکی : رونان کجاست ؟ من فقط میخوام این رونان رو آدم کنم
دراکو : هیـــــــس ... گوش کنید ببینید چی میگم ! نباید کسی ما رو ببینه ! ما باید یه خرابکاری درست و حسابی تو تالارشون راه بندازيم تا بفهمن ما کی هستیم ! سعی کنید کسی شما رو نبینه ... کل پولای این لجن زاده ها رو هم بدزديد !
رابستن : اومدیم راه زنی مگه ؟
بلا : بچه ها یه شب به یاد موندنی در انتظار ماست ! آماده اید ؟
بلیز با صدای بلند : بـــــــــــــله !
دراکو : خفه شو ... خوبه میگم کسی نباید متوجه ما بشه ! داد میزنی؟
بلیز : بقشید
لحظه ای بعد تمام بچه ها سینه خیز از زير تخت استرجس بیرون اومدن و همون طور سینه خیز به سمت مرکز تالار عمومی گريفندور حرکت کردند و تنها کسی که نمیتونست سینه خیز حرکت کنه هوکی بود که به خاطر شکم گندش مجبور بود با اون قد کوتاهش راه بره .
---------
سعی کنید داستان رو زود تموم نکنید ... یه سری خرابکاری کنید بعد از تموم شدن خرابکاری و نابود شدن تالار گريفندوری ها که لو رفتیم اکشنش کنید