ساعت دوزاده و بیست و پنج دقیقه به مقصد میتینگ بوق ظفر ، پاشنه ها رو بالا کشیدیم و راه افتادیم !
در راه با شخصی ارزشی ماروولو نام برخورد کردم و طی صحبت هایی که شد ، قرار بر پیچوندن یک شخص گذاشته شد !
بسیار صحبت ها در مورد اون شخص ارزشی شد و نقشه ها کاملا هماهنگ شد تا جلوی چشم خودش بپیچونیمش !
خیلی جالب بود این جا که ما جلوش وایساده بودیم و منتظر بود تا ما برسیم سر قرار !
وقتی دیدیم این آنی مونی کلا حال میده واسه پیچوندن ، کاملا دورش زدیم و با نقشه ای زیرکانه خودمون رو با وسیله ی نقلیه ی ماگلی به میدان ونک رسوندیم که باعث زود رسیدن به میتینگ و در نتیجه علافی بیشتر از حد انتظار شد !
ساعت حدود یک به محل میتینگ رسیدیم و با دو چهره ی جدید آشنا شدیم !
یکی شون شبیه آبر میزد !
اون یکی هم مشخص نشد آخرش کیه !!!
مدیریت بوق میتینگ ، دقیقا ده دقیقه قبل از زمان اعلام شده اومده بود در حالی که همه ی آدمای میتینگ ندیده ، از 45 دقیقه قبلش اون جا بودن !!
مدتی شلوغ شد و قاطی شد و بزن بزن و صحبت ها گل گرفته بود و صداها بالا بود !
از طرف مدیریت رستوران به ما به طور خیلی مودبانه ای تذکر دادن خفه شیم !
نکته ی قابل توجه در این قسمت ، اشاره ی بیش از حد کریچر به من بود که اصرار داشت من رو ساکت کنه !!
اصلا نگاه نکرد کی حرف میزنه ! فقط آیدین از دهنش در میومد !!
البته آخر میتینگ گفت که من اشاره می کردم بچه ها رو با قدرتت ساکت کنی ! که به ظاهر من خر شدم !
بعد از مدتی سکوت و بی حالی و بی هدفی ، بلر از در وارد شد و شادی رو با خودش آورد
به علت خواب آلودگی یادم نیست ، ولی یه ساعتی بود از رستوران خارج شدیم و به دنباله یه مشت آدم بی کار که زود تر از ما رفته بودن رفتیم !
نکته ی قابل توجه در این قسمت ، پیاده روی از بوق تا پارک ملت بود که به شکلی نمادین ، مثل یه تظاهرات ضد مدیریتی انجام شد و بسیار حال داد !
در راه صحبت هایی خصوصی در مورد افراد مختلف از جمله هاگر انجام شد که کشف حقیقت باعث تعجب من یکی که شده بود ! البته چندان دور از انتظار نبود !!
به پارک ملت رسیدیم و چون کسی نمی دونست کجا باید بریم من به عنوان راهنمای ملت از سمت وزارت انتخاب شدم و همین طوری که داشتم واسه خودم راه می رفتم دیدم پشت سر من ، همه دارن میان !!
خیلی جالب ترش اون جا بود که هر جا مسیرم رو عوض کردم ، اینا هم پشت سرم بودن !!
پس از تلاش های فراوون ، به جمعیت ارزشی مستقر در چن رسیدیم و دوستان کاملا اشاره کردن که با اون میوه های خوشرنگ چه ارزشی بازی ها که در نیاوردیم !
مقداری چمن کوتاه شد و اون درخت ، نسبت به نیم ساعت پیشش لخت شده بود ! به درخت هم رحم نکردیم !
ارزشی بازی ها تمومی نداشت تا با پرتاب چمن به سمت هم و درک این موضوع که داریم از حدمون فراتر میریم ، من یکی که ساکت شدم !
مدیریت میتینگ ، همچون گذشته عبارت زیبای « در راستای جهش های عمده ی سایت ... » رو بیان کرد که با استقبال بیش از حد ملت و پذیرایی از ایشون با اون میوه ها ، خودش فهمید ساکت باشه مفید تره و به جاش عکس گرفت !
مدتی بعد دامبل از ما زورگیری کرد تا بره بستی بخره ! حدودا ساعت 4 بود ! به ساعت دقت کنین !
مدتی سر کار بودیم و در این مدت من به علت رفتار های
یکی شدیدا شرمسار شده بودم و در نقش بالش وزیر ، نشسته روی چمن ها ، فقط فحش های ملت رو تحمل می کردم !
تا بستنی ها رسید و بعد از آن نوبت به نشان دادن قدرت فوتبال بچه های جادوگران رسید !
عده ی تماشاچی نماها به مراتب کمتر از فوتبالیست ها بود و در این بین ، با اخلاق ترین و با اعصاب ترین بازیکن زمین ، سوپر سگ انتخاب شد به علت تحمل فشار های ملت تماشاچی گر نما !
« چه طولانی شد ! این قدر میتینگ طولانی بود ؟
»
در اواخر میتینگ شخص همراه من ، ماری ، قابلیت های خودش رو در زمینه ی کمک های اولیه نشون داد و باعث بند آمدن نفس وزیر اسبق و مردمی سایت شد !
که طبق آخرین اخبار ، تا نیمه شب این مشکل ادامه داشت ولی حیف شد ، که رفع شد .
صحنه ای دیده شد که فقط توسط حاجی ضبط شد و در اون جا ، حاجی میلاد رو به دور خیز کردن در پشت توووپ دعوت کرد که متاسفانه انجام نشد !
خداحافظی هایی انجام شد و ملت بلند شدن !
تصمیم گرفته شد تا دم در با هم بریم !
دم در ، دوباره خداحافظیی دیگر صورت گرفت !
کمی معطل شدیم ، انگار این معطلی همیشگی بود ! وجه مشترک تمامی میتینگ ها !!
برای بار سوم با همه خداحافظی کردم !
ولی بحث جالبی من رو نگه داشت !
وقتی برای بار پنجک خواستم با ملت خداحافظی کنم ، همه با این شکل به سمتم برگشتن
با تیم مدیریت سایت به سمت میدان ونک حرکت کردیم و بالاخره رسیدیم خونه !
« میتینگ ما به سر رسید ، گزاششم خیلی ارزشی بود !! »
اعضا حاضر در میتینگ تا اون جایی که یادمه !
ارباب لرد ولدمورت کبیر
دامبلدور
آناکین مونتاگ
ققی کیف سون
سوپر سگ ( فنگ )
بادراد ریشو ! ( یه کاربر ارزشی ! )
استرجس پادمور
توماس جانسون
هلنا گرنجر
رودولف
اوکتاویوس
حالا چون گناه داری ، هاگرید !
دراکو مالفوی
گیلیدی
برادر حمید
حاجی
پیام ( به قول ققی شناسه ایش فکر کنم لسترنج باشه )
دو عدد ساحره ، آخرش نفهمیدم کی بودن !
کریچر !
رزن مالفوی
مک بون پشمالو جیگر
یه کاربری به نام : فراز پاتر
( احتمالا نسبت نزدیکی با فاطی پاتر داشتن به علت شباهت زیاد
)
دیگه مخم نمیکشه ! همیناش هم خیلی تلاش کردم تا یادم اومد !!
از نکات مثبت میتینگ ، این بود که معاون ولدمورت رو زدیم زمین که عمرا هم نمی تونه هیچ کاری بکنه !
قدرت وزارت ثابت شد که همه کار می تونه بکنه !
مونالیزا مشخص شد و ما رو از گمراهی در آورد !
گروهک هایی با اسم کارکنان وزارت ، تشکیل میشد و هر چند دقیقه یه بار یه جلسه ی خصوصی داشت که بنده به طوری عجیب تو هیچ کدومش نبودم !
وقتی داشتم برمیگشتم خونه ، به این فکر می کردم که تا کی ما می تونیم با هم باشیم و این طور همدیگه رو ببینیم و به میتینگ بریم !؟
از این رو ، باید گفت که خیلی قدر میتینگ ها رو بدونین چون :
میتینگ ها دلبستگی ها رو زیاد می کنه ! ( کپی رایت بای بوق ! )
اگر چرت و پرت شد ، شرمنده ، ساعت 3 شب از این بهتر نمیشد بعد از کلی پیاده روی و خستگی !
چه بهونه های خوبی !! خب بلد نیستی ننویس ! نمیگن معاون وزیر لاله که !!