1- نه من اصلا نمیگم ولدمورت چوبشو داده به پیتر کی گفتم اصلا حرف من این نیست. من حرفم اینه که میگم اصلا اون موقع نه پیتر نه هیچ کس دیگه ای با ولدمورت نبوده که بخواد چوبدستیشو بگیره یا نه. و در مورد اونم که گفتم نمیدونم فکر میکنم گفتم رولینگ قبلا به این پرسش پاسخ داده یعنی در اینجا دونستن من مهم نیست چون رولینگ جواب این سوال رو قبلا داده. فقط یکم حوصله میخواد که توی این همه مقاله و اخبار گشت و دوباره مقاله مورد نظر رو پیدا کرد که البته من چنین وقتی ندارم.
2- اون در صورتیه که پیتر تبدیل به موش فاضلاب بشه که خوشبختانه با توجه به کتاب میدونیم دم باریک موش کوچیکیه و البته یادت باشه مورچم میتونه گاز بگیره این دلیل نمیشه که بتونه هر چیزی رو با دندون بگیره و فرار کنه اونم وقتی که اصلا معلوم نیست هدف از این کار قراره چی باشه.
3- گویا در کتاب اشاره شده بود که پیتر از وقتی که فرار کرد تا وقتی که به برتا جوکنیز رسید از قالب موش بودنش خارج نشده.
4- شما دارید زمان ها رو قاطی میکنید. بعد از ده سال با روز بعد حادثه خیلی فرق داره. ما بحثمون یه بحث محدود و در یک بازه زمانیه خاصیه. همون شب دامبلدورم به مک گونگال گفت اینطور به نظر میرسه ولی موقعی که داشت در کتاب یک با هری ده سال بعد صحبت میکرد گفت میدونسته که بیرون مخفی شده و منتظر فرصته. شما دارید راجع به اطلاعاتی حرف میزنید که در سالهای بعدی وجود داره مثل اینکه ولدمورت در کجاست و .... سوال من اینه؟ آیا هگرید همون شبی که ولدمورت ناپدید شد باز هم این حرفا رو میزد؟ آیا مرگخواران قضیه جان پیچ ها رو میدونستند؟ اگر میدونند بگو کجای کتاب گفته. پس میشه گفت ممکنه خیلی از مرگخواران باور نداشتند. ضمنا آزمایش کردن با دستورالعمل ساخت جان پیچ ها خیلی فرق داشته.
5 و6- در مورد قدرت های باور نکردنیه پیتر:
ولدمورت در کتاب چهارم دقیقا گفت پیتر جادوگر قوی نیست.
سیریوس و اسنیپ هر دو در دو جبهه متفاوت این موضوع رو به خوبی میدونستند. حتی اسنیپ به عنوان خدمتکار از پیتر کار میکشید.
از التماسات و زجه های پیتر در کتاب سوم کاملا نشان از قدرت و تراکم نیروی جادویی زیاد ایشون بود!
مکگونگال و دیگر استادان میگفتند پیتر آدم ضعیفیه.( لوپینم همچنین)
الف) این نظر شماست ...!
ب) ببین من نمیدونم در کتاب باید با چه زبونی بگن که پیتر آدم ضعیفیه تا باور کنید. در مورد دلایلتون بگم که اول اون معجون رو ولدمورت به پیتر میگفت دستور العملش چطوریه اینجور نبوده که پیتر ابتکار به خرج بده! خونه مودی هم که خودت داری میگی دو به یک بودن تازه حساب حمله غافلگیرانه رو هم بکن و ضمنا آخرشم نگفت دم باریک کار مودی رو تموم کرد این قسمتشو دیگه خودت اضافه کردی. در مورد جانور نما شدن پیتر فکر میکنم توضیحات لوپین نشان دهنده بی عرضگی پیتر در همون قسمت باشه از حرفهای لوپین معلوم بود که نه تنها اونو مثل شما قدرتمند فرض نمیکرد بلکه از اون به عنوان آدم بی عرضه ای هم یاد میکرد. اونجا رو با دقت بیشتری بخون. در مورد طلسمام فقط میتونم اینو بگم که اجرای طلسم های شوم نشانه قدرتمند بودن یه جادوگر نیست! اینکه چطور بقیه با پیتر رفتار میکنند به وضوح در کتاب مشخصه جای بحث نداره. اصولا همیشه آدم میتونه به اشخاص بی دفاع حمله کنه. آدم وقتی میگه یه نفر قدرتمنده که در شرایط مساوی با اونا رو در رو شه و به اصطلاح با هم نوعان خودش مبارزه کنه کشتن مشنگ هایی که نمیدونند جادو چیه هنر میخواست؟ در مورد مودی هم مودی روبه صحبتش با بچه های سیزده چهارده ساله بود نه آدم بالغ و بزرگی که این همه مدت توی دار و دسته مرگخواران بودن پس اگر اینجور باشه تمام مرگخواران جادوگران قدرتمندین دیگه چون بلدند طلسم اواداکدورا رو اجرا کنند!!!
ج) عزیزم ... خوب پیتر یک مرگخوار بود اکثر مرگخوارا اینجورین ... با توجه به این که شما نکته ای رو فراموش کردید ... کلمه بدجنس اشتباهه چرا که بدجنس نشون میده که پیتر تمام این کارا رو از قبل طرح ریزی کرده بوده در صورتی که توجه ندارید همه کارها رو یا بخاطر نجات جون خودش کرده یا از روی اجبار ... یعنی جون خودش رو به جون بقیه ترجیح میداده. حالا اگر شما چنین از این موضوع به عنوان نشانه ای از قدرت و هوش یاد میکنید خوب نظر بنده این نیست.
نقل قول:
در ضمن آینده نگری کجاش شبیه دلاوریه؟
خوب اگر دقت کنید میبینید که طرف حرفم بارون بودش نه شما. دلاوری هم واژه ایه که ایشون متوجه منظورم میشن.
7- در مورد اینکه پیتر اونجا بوده یا نبوده اول اینکه اگر عذاب وجدان داشت که به ولدمورت حرفی نمیزد. دوم اینکه اگر حرفی زده برای این بوده که جونش در امان باشه اگر بره اونجا که بدتر همه چیز خراب میشه اگر لیلی و جیمز رو لو داده برای این بوده که خودش در امان باشه. و در آخر این موضوع مسلمه که پیتر میتونست وارد خونه پاترها بشه اما موضوع زمانشه ... پیتر میدونه ولدمورت میخواد اونا رو بکشه برای چی بره اونجا؟ مثلا جلوی ولدمورت رو بگیره؟ حرفات منطقی نیست.
الف) خوب حداقل میدونیم که ولدمورت هیچ وقت نه زیراب زن بوده نه دو رو
ب) فکر میکنم در کتاب گفت برای اینکه نمیخواد هیچ ریسکی بکنه تا لو بره نه بخاطر ترسش.
ج) این موضوع در دسته کار جوانمردانه ی غیر جوانمردانه دسته بندی میشه و ضمنا کار از محکم کاری عیب نمیکنه.
د) استنباط من این بود که تام هنوز مقداری از نیروش در کتاب بود نمیتونست جادو کنه. با این حال نظر من اینه که تام بخاطر تفریح از باسیلیسک استفاده کرد نه بخاطر ترسش.
ه) دامبلدور در این مورد توضیح داده توضیح منم غیر از این نیست.
ی) اگر فصل دوم کتاب ششم رو خوب بخونی میبینی که اسنیپ در اونجا به صراحت گفته اصلا قصد ولدمورت کشتن دامبلدور نبوده یعنی اصلا روی این موضوع حساب نکرده بوده. اون میخواسته دراکو شکست بخوره تا انتقامشو از لوسیوس بگیره.
در هر حال اگر میخواید فکر کنید ولدمورت آدم ترسوییه بحثی نیست توش اینجور فکر کنید. تنها چیزی که میتونم بهت بگم و امیدوارم قبول کنی اینه که ولدمورت انقدر در کتاب کارها انجام داده و کشت و کشتارها کرده و .... که این مثال هایی که آوردی در جلوشون حتی دیدم نمیشه. سعی کن برای این چیزها مثال های بزرگ بیاری که بشه با هم مقایسشون کرد!
به عنوان مثال ما در کتاب ششم دیدیم که ولدمورت چند صد نفر رو کشته بود حالا به چه روشش بماند تا فقط اونا رو به عنوان نگهبان ( توجه کن فقط نگهبان) در غارش بزاره تا جزئی از قواش بشند اونوقت شما دارید چنین جنایاتی رو با موضوع هایی مثل مثلا ((د) ما تام ریدل رو هم دیدیم که برای اثبات قدرتشو هری رو حتی بدون چوبدست گذاشت با یه باسیلیسک بجنگه!)) مقایسه میکنید ؟؟؟ به نظر خودت میشه اصلا ولدمورت از هری بترسه؟
-------------------------------------
در قسمت پایانی فقط این نکته رو میتونم اضافه کنم که اگر منظورتون اینه که پیتر اونجا بوده و صحنه رو دیده پس قاعدتا نتیجتونم اینه که پیتر ماجرا رو دیده و خبر رو پخش کرده در صورتی که پیتر بلافاصله فرار کرده و همه هم فکر کردن مرده پس نمیتونست حامل چنین خبری باشه. دیگه خود دانید. بگید پیتر قهرمانه