خب چیه هی تو خونه نشستی بر و بر من رو نگاه میکنی؟
ــ خب چه کار کنم
ــ برو دنبال کار باش
ــ چه جوری؟
ـ بیا بگیر
و بعد چند تا روزنامه کاریابی داد به باب. باب که چندین ماهی بود بیکار شده بود همش تو خونه نشسته بود و به صورت هم اتاقیش(از بس که بی پول بود مجبور بود با یک نفر دیگه خونه اجاره کنه)
زل زده بود .
ــ خب با اینا چی کار کنم؟
ــ بگرد دنبال کـــــار
ـ باشه مایکل(اسم هم اتاقیش) باشه
وبعد رفت تو نخ روزنامه ها
ــ ماشیت شوی...نه
مغازه ...نه
تلفن چی..نه، آها وزارت بله میرم تو وزارتخونه الان زنگ میزنم
۲۲۳۴۴۳۵
ــ وزارت سحر و جادو من منشی اقای زابيني هستم بفرمایید
ــالــــو، سلام بنده برای اون پست توی روزنامه زنگ میزنم
ــ کدومشون؟
ــ همونی که نوشته به یک کارمند نیاز داریم دیگه.
ــ تو همشون اینو نوشته
ــ همونی که نوشته به یک کارمند خوب نیاز داریم
ــ تو همشون اینو نوشته جانم
ــ شماره پیامش ۲۲۳ هست
ــ آها، اوکی صبر کنید لطفا...خب من یک فرم با تلفن براتون فرستادم مواظب باشید تو گوشتون نره!! پرش کنید و دوباره برای ما بفرستید.
ــآآآّی ای کاش زود تر می گفتین..دو دقیقه صبر کنید.
و بعد شروع کرد زیر لب فرم رو خوندن.
اسم :باب
فامیل:اگدن
نوع كار: فرقی نداره(نيمه وقت)

اوکییییی فرستادمش
ــ گرفتم حالا شما باید کمی صبر کنید تا من این رو به اقای زابيني
نشون بدم.. بعدا جواب رو میگیرید
خداحافظ
ــ خداحافظ
باب پیش خودش: تا اون موقه میتونم دوباره تو صورت مایکل زل بزنم!!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفتم شاید اگه رول بزنم بهتره
ببخشید اگر بد شد
ارادتمند شما
باب آگدن