هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

فراخوان لیگالیون کوییدیچ

فراخوان اقلیت‌های جامعه جادویی!


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۴:۳۲ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۵

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 789
آفلاین
در همين حين يكي ميياد دست ادي رو ميگيره ميبره ...
كريچر: آي اديمو بردن ...
همونی که اومده بود و دست ادی رو گرفته بود که ببرتش، جلو میاد و یکی میخوابونه پس کله کریچر. در حدی که کریچ میخوره وسط دیوار!
کریچر که مدتی بود عادت نداشت از کسی تو سری بخوره، کف میکنه و قات میزنه و با مشتای کوچیکش به دیوار میکوبه!
کریچر : بچه پررو! تو به چه حقی منو میزنی هان؟ میدونی من کیم؟! من مدیرم! من رو همه شماها ریاست میکنم! تو به چه جراتی دست رو رئیست بلند کردی؟!
- : تو به چه جراتی زن مردمو بلند میکنی (ببینین هرکاری کردم نشد که تابلو نشه این یارو کیه، شرمنده به خاطر حضور انتحاری در رول) و میگی (صداشو نازکتر از چیزی که هس میکنه و ادای کریچر رو در میاره) «آی ادیمو بردن»....مگه خودت ناموس نداری؟!
ادی خیلی خونسرد میاد جلو : ببین آوی! خیلی بد با رئیسم صحبت میکنیا....کار دست خودت میدیا.....
آوریل : نه بابا! راست میگی؟
ادی : کاستو بیار ماست بگیر!
ققی : از زن عباس بگیر!
ادی بدون هیچ حرف اضافه ای با چوبی که در شکلک دو تا مونده به آخر این خط به دستش دادیم، میزنه تو سر آوریل تا آدم شه دیگه وسط رول نپره و ناموس بازی و اینا از خودش در نیاره! آوریل جابجا بیهوش شده و میفته رو زمین و فقط میتونین دعا کنین که زنده بمونه...
کریچ : ایول ادی! خیلی باحالی! از این لحظه به بعد بادی گارد و محافظ شخصی منی!
ادی کلی با خودش حال میکنه و جسد آوریل رو میبره یه گوشه تا بعدا تکلیفش روشن شه

آنیت : اوکی...بریم صحنه بعدی رو بگیریم...هووم.....اصن (اصلاً) صحنه بعدی چی هس؟
ملت :
آنیت : اِ! خب این فیلمنامه کو؟
ققی و سرژ و بری و فنگ و.... (سایر بچه های باحال حذب) :
آنیت : فیلمنامه دست تو چیکار میکنی ققی؟ زود باش پسش بده ببینم! زوود!
ققی : نچ! شرمنده! اصن راه نداره!
کریچ جو ریاست میگیرتش : یعنی چی ققی! تو این حقو نداری! زود باش فیلمنامه منو پس بده!
ققی : آخه نمیشه....این فنگ چند وقتیه به خوردن کاغذ خیلی علاقه پیدا کرده...خیلی وقته منتظره من این کاغذا رو بهش بدم بخوره...
در این لحظه فنگ رو دو پای خودش وایمیسته و شور و شوق و علاقه خودش رو نشون میده!
کریچ : نه ققی! این کارو نکن! من رو این فیلمنامه زحمت کشیدم! جوون مادرت!
ققی : اگه فیلمنامه ات رو میخوای باید.....

_____________________
اینکه واقعا چه کار باید کرد رو نفر بعدی میتونه تعیین کنه! با تشکر...


[size=small]جادوگران برای همÙ


اوهاهاهاهاها ... !
پیام زده شده در: ۱۹:۳۲ شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۵

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
مـاگـل
پیام: 536
آفلاین
ادی: بيا بريم ارباب كارت داره ... !
هدي: نه نميخوام ... اربابه خودمه
ادي دست هدي رو ميگيره و دنبال خودش ميكشونه كه يهو يه چيز(حالا نميخوام بگم چي بود!) ميخوره پشتش و نقش زمين ميشه!
هدي:

ادي بعد اينكه تعادلش رو پيدا ميكنه ميره پيش اربابش: ارباب ... ارباب ... اين هدي خيلي شاخه ...
كريچر آستيناشو ميزنه بالا (خوشحال نشو ... واسه تو آستينشو نزده بالا كه زنت بده!) و ميره طرف هدي! هدي نگاه كريچر رو روي خودش نميتونه تحمل كنه و ميفته زمين! كريچ هم يخشو ميگيره و ميبرتش سر صحنه! (حالا بماند چجور صحنه اي!)

كريچر: بيا آنيت ... هدي رو اوردم ... حالا بازي ميكني؟
آنيت دست ميكنه از تو جيبش و يه تعداد كارت در مياره و ميره جلو هدي:يكي مال من ... يك مال تو ... يكي مال من ... يكي مال تو ... يكي...
كريچر: داري چيكار ميكني؟
آنيت: خودت گفتي بازي كنيم ديگه!
كريچر دستشو ميبره بالا بزنه به پيشونيش كه ادي ميپره جلو و دست كريچ ميخوره توش و الخ!

كريچ: گفتم فيلم رو بازي كن
آنيت اخم ميكنه و كاراتارو از هدي ميگيره!
- (آنيت:) من كه گفتم فقط با هدي بازي ميكنم!
كريچر: خب اين هديه ديگه ...
آنيت: نخيرم ... من منظور هدي دختر همسايمون بود!
ادي قبل اينكه اربابش كاري بكنه بلند ميشه و يكي ميزنه تو پيشونيش! كريچ كه از اين حركت ادي خيلي خوشش اومده بود دست ميكنه و از تو جيبش يه جفت جوراب در ميياره ميده به ادي!
ادي: آه ... ارباب ... ماچ موچ !!

كريچر: خب حالا چيكار كنيم؟
ادي در همون حالت ماچ و موچ كردن دهنشو ميبره در گوش اربابشو يه چيزايي ميگه ...


***پنج دقيقه بعد***
آنيت: حركت !!
ادي لباساي فشني پوشيده و فشني راه ميره! كريچر كه خيلي مدل خشانت و خفانت(خفنيت!) زده، دنبال ادي كرده! دختره(ادي) بدو ... مرد خشنه(كريچر) بدو ... ! رفتن و رفتن تا رسيدن به يه كوچه ي تاريك و بن بست و تنگ!!
آنيت: كات ... عالي بود!

گرومپ!!
آنيت: كريچ كات دادم ... تموم شده ... بايد بريم صحنه بعد!
كريچ در همون وضعيت(درويش كن چشمتو!): خوبه كه ... بزار بعداً سانسورش ميكنيم ...

انيت: بابا اين ادي رو ول كن ...
كريچ يهو بلند ميشه وايميسته
- (كريچ:) چي؟ ادي؟ پيف پيف ... حالم بهم خورد ...
ادي كه هنوز تو حس بود: :bigkiss:
كريچ: ولي خودمونيما ... خوب گريمت كردن ...
آنيت: خب بريم سكانس بعد ...
ادي: كريچــــــــــــر
كريچ: ولم كن بابا ... اشتباه شده ...

در همين حين يكي ميياد دست ادي رو ميگيره ميبره ...
كريچر: آي اديمو بردن ...


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۵:۱۷ شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۵

پروفسور پي ير برنا كورد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۱ سه شنبه ۱۲ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۹:۴۶ شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۲
گروه:
مـاگـل
پیام: 141
آفلاین
اون ور تر کریچر داره با آنیتا سر این که فیلم از سکانس کوچه ی بن بست به بعد ساخته نمیشه و دلیلی برای نگرانی آنیتا نیست صحبت میکنه

آنیتا: ببین کریچر، اگه می‌خوای اون صحنه کوچه بن بست رو هم بگیری، حرفی نیست، ولی من از همین الان گفته باشم من اون صحنه رو با بارون خونی بازی نمی‌کنم.
اگه هدی یا استری کسی باشه حرفی نیست.
کریچر هاج و واج، دهنش تا زمین کش اومده و چشمها از کاسه زده بیرون:
بابا من دارم می‌گم اون صحنه رو به خاطر مسائل بی ناموسی نمی‌گیریم، تو می‌گی اگه استر یا هدی باشه حرفی نیست.

دو سه متر این‌ورتر هدی که اسم خودش رو از زبان کریچر شنیده، اما بقیش و نشنیده مثل اسپند رو آتیش در حال بالا پایین پریدنه و ققی هم زیر دست و پاش در حال له شدن:
دیدی، دیدی ققی، ارباب اسم منو به زبون آورد!!! می‌خواد منو جانشین ادی بی خاصیت کنه.
ققی که تموم پر و بالش از ورجه وورجه‌های هدی له شده به سختی بلند می‌شه و با صدای دردآلودی، در حالی که شرارت از چشماش می‌باره میگه:
نه هدی ابله، اون داره نقشه نابودی تو رو با آنیتا طرح می‌کنه.
میدونی چیه؟ به آنیت قول داده اگه شر تورو کم کنه اونوقت، آزادش می‌کنه بره رد کارش.
هدی انگار یه سطل آب سرد ییهو ریختند رو سرش، یه نگاه به ققی که خنده شیطانی بر لب داره میندازه و بعد با عظمی جزم دوباره می‌گه:
مطمئن باش خودم ترتیب این جن بو نداده رو می‌دم.

دوباره همون ورتر کریچر در حالی که هنوز کش اومدگی صورتش از حرف آنیتا درست نشده با فریاد ادی رو نزد خودش فرا می‌خونه و :
هوی بی خاصیت، کجا بودی، چرا هر چی صدات می‌کنم صدات در نمی‌یاد؟
ادی: اااااارباب، به خدا همین الان صدام کردین!!!!
کریچر: رو حرف من حرف میزنی؟ فاتحت خوندس. (الفاتحه)
یه دیقه بعد ادی مثه یه تیکه سنگ که به کش بسته شده باشه و از سقف آویزون کرده باشن، می‌ره بالا سرش می‌خوره به سقف، میاد پایین تهش میخوره به زمین، میره بالا ....
کریچر خطاب به ادی: می‌ری سراغ این هدی بی پر و بال و یه جوری راضیش می‌کنی بیاد با آنیتا صحنه آخر بن‌بست‌رو بازی کنه.
این بارون خونی رو هم نگهش دار نیاز می‌شه.
اون یکی هم که در رفت‌رو برو از تو قبرش بکش بیرون، بیارش یه سوژه جدید دارم برای هالی وبزارد.
شیرفهم شد؟
ادی با صورت خونین و ورم کرده از دو طرف: ای من قربون اربابم بشم. چشم ارباب هرچی شما امر کنید. فقط میشه منو بیارین پایین؟
یکدفعه ادی مثه توپ با صورت پخش می‌شه وسط سالن و بعد تعظیم کنان و لنگ لنگان می‌ره سمت هدی.
هدی که شاهد این صحنه ها بوده و می‌بینه ادی داره میاد سمتش، خودش رو برای فرار و یا احیاناً مبارزه تا آخرین نفس آماده می‌کنه.
هدی با سینه سپر کرده و چهره‌ای مثلاً جدی و شجاع:
آی نفس کش....
---------------------------------------------------------------------------
ارادتمند
پی‌یر


ویرایش شده توسط پروفسور پي ير برنا كورد در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۱۲ ۱۵:۲۴:۴۰


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۵

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
مـاگـل
پیام: 1223
آفلاین
دو روح: بووووهاهاها

داخل سالن کریچر داره با بازیگرا سر و کله میزنه که که یک دفعه شیشه ها میشکنه و چند تا گاز اشک آور میافته توی سالن
یک صدایی از بیرون: go go go
یک صدای دیگه: fire in the hole
یک دفعه دو تا کماندو در حالی که روی زمین ملق میزنن مییان تو و به اطراف تیر اندازی میکنن
بارون خون آلود: منو کاور کن نیک منو کاور کن
و بدو بدو مییاد طرف سن
کریچر یک نگاه به اون دو تا میکنه و رو به بازیگرا: نگاه کنین ..اینا همونان که من میخوام .... معرکه اس .... یاد بگیرید
هی ادی این سدی جیگر و حمید کوچولو رو بنداز بیرون جاش اون دو تا رو بیار
ادی بدو بدو میره و دست بارون رو میگیره و مییاره پیش کریچر
بارون در حالی که دارن میکشنش: تو برو نیک ..... نمیخواد بیای منو نجات بدی..... من زیر شکنجه لب باز نمیکنم
نیک که میبینه بارون رو گرفتن در میره
بارون:هی نیک نامرد کجا در میری ...اخه بد بخت من که آدرس قبرت رو دارم....بزدل ...
ادی بارون رو مییاره پیش کریچر : بفرمایید کریچر اعظم
کریچر یک نگاه به سرتاپای خونی بارون میکنه و میگه: اسمت چیه خونی
بارون دستش رو از دست ادی میکشه بیرون و لباسش رو صاف میکنه: بارون هستم بارون خون آلود
کریچر: اون رفیقت کجا در رفت
بارون: دستتون بهش نمیرسه و من عمرا زیر شکنجه هیچی درمورد این که اون نیک بی سره و تابوتش شماره ی 57 از ردیف 22 هست نمیگم
کریچر کلاهش رو میزاره سرش و میره رو صندلیش میشینه
- خوب حالا شروع میکنیم ببین بارون تو باید دنبال آنیتا بکنی بعد باید خشن و خفن و ترسناکم بزنی که اونم با گریم حل میشه
بارون با حالت شاکی: من به اندازه ی کافی خفن هستم
کریچر یک نگاه به بارون میکنه و رو به برو بچ: بچه ها این بابا ترسناکه؟
همه: نــــــــــــــــــــــــه
کریچر: خب بعد آنیتا میرسه ته یک کوچه ی بن بست و تو میرسی بهش
بارون با حرارت : خوب بعدش چی؟
کریچر: هیچی دیگه بقیش چون سانسور میشه , ما هم نمی سازیمش

چند متر اون طرف تر

هدویگ: ببین ققی , جوون من , این تن بمیره بگو در گوش کریچ چی گفتی
ققی در حالی که داره حال میکنه که هدی داره منتش رو میکشه: یکم این ور تر رو بخارون
هدویگ در حالی که بالهای ققی رو میخارونه: بابا لامصب یک ساعته دارم تیمارت میکنم بگو دیگه
ققی: نمیشه ....میدونی....من و کریچ مسائلی داریم ...کلا اون لب باز کنه من به فنا میرم , من لب باز کنم اون به فنا میره
هدویگ یک لقد ( دقت کنین جغد به هر حال پا داره) میزنه و میگه: برو بمیر ....منو سر کار گذاشتی . مارو باش دلمون رو به کی خوش کردیم. من میخوام کریچر رو سرنگون کنم اصلا با این سوژه ی جدید حال نمیکنم ..
این کریچر خیلی پررو شده


اون ور تر کریچر داره با آنیتا سر این که فیلم از سکانس کوچه ی بن بست به بعد ساخته نمیشه و دلیلی برای نگرانی آنیتا نیست صحبت میکنه


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۷:۲۸ جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۰:۲۸ یکشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
پیام: 1709
آفلاین
بارون در حالی که احساس میکنه خونش به جوش اومده غافل از اینکه خون نداره میاد به سمت دفتر مرکزی حزب بره که متوجه میشه هوا تاریکه هیچکی هم اون دور و ورا نیست و این دوره هم که عصر آدم رباعیه و ....
بارون: هوم ... در این دوره زمونه خوب نیست ادم تنها باشه حتی روح ها!
به همین دلیل میره دره تابوت خونه همسایه رو میزنه!

صدای نیک بی سر بلند میشه:
- سلام بارون شما کجا اینجا کجا؟
بارون: هوم از کجا فهمیدی من پشت درم؟
نیک: هوم ... جدیدا برای تابوتم آیفون تصویری گرفتم!
بارون بالا سرشو نگاه میکنه و چشمش به یک عدد دوربین کذایی می افته.
بارون: هوم چه سیستم خفنی گذاشتی ایول خوشم اومد ... حالا در رو باز کن بیام تو باید یه موضوع رو بهت بگم!

روز بعد
مکان: محل فیلم برداری
عبارت است از مکانی ارزشی که در اونجا فیلم های هالی ویزارد فیلم برداری میشوند!
آنیتا جیغ میکشه و داره فرار میکنه چند عدد انسان با قیافه هایی خبیث با خنده هایی ملیح دونبالشن در همون حال پای آنیتا به دامنش گیر کرده و میخوره زمین و انسان های مشکوک در حالی که قهقه میزنند خودشونو به انیتا میرسونند.
آنیتا: جییییییییییییییییییییییییییییغ

- کات کات کات ! چه وضعشه؟
کریچ با ناراحتی کلاشو از سرش برمیداره و عینک آفتابیشو در میاره به شدت میکوبونه زمین به صورتی که عینکش به هزار تیکه مساوی تقسیم میشه در همون حال تمام هنرپیشگان سرهاشونو از فرط شرمساری میندازن پایین.
کریچ: با این وضع بازی کردنتون فیلم من تو هالی ویزارد آخرم نمیشه! اونوقت مجبورم همتونو بندازم تو سیاچال تا بپوسین!
آنیتا: ما تمام تلاشمونو داریم میکنیم
فنگ: هاپ هاپ هاپ (به علت نبود مترجم این جمله بر ما مجهوله)
کریچ: تا سه میشمارم همتون از جلوی چشمم دور شین! یک .. دو ... س س س ...

در همون لحظات خطیر کریچ سرش گیج میره و دوباره میشینه ... ادی با یه لیوان حاوی مایعی مشکوک میدوئه جلو
ادی: ارباب از این حتما بخورید حالتونو جا میاره!

همون لحظه در خیابون روبه رویی
دو روح با اسلحه هایی مخوف در خیابون ایستادند و در مورد نقشه پیچیدشون با هم تبادل نظر میکنند.
بارون: ببین پس قرار شد وارد شیم بریم کریچ رو گوشمالی بدیم بیایم در راه هر کسی هم که مانعمون شد میکشیم!
نیک: نقشه عالی ایه .. هم تمیز .. هم بی سر و صدا ..
بارون: پس بهتره زودتر راه بیفتیم!
دو روح: بووووهاهاها


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۱۱ ۱۷:۵۶:۴۴



Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۷:۰۸ جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
ققی:باید یه حال به این کریچ بدیم !!!یه ذره فکر کن که چیکار باید کنیم!!

هدویگ در حالی که چونش رو میخاروند تو فکره....ققنوس در حالت به سر میبره!!!
مدتی میگذره و کلا ققی بیخیال میشه!!...میگه:ول کن نمیخواد فکر کنی!!خودم فهمیدم چیکار کنم.چارش بارون خونیه!!!

ققنوس با خوشحالی میپره و یه نامه به بارون مینویسه:

مدیریت محترم سایت جادوگران!!
عالیجناب بارون خون آلود
سلام علیکم

احتراما به استحضار می رساند در راستای اخلاق گرایی در سایت وزین و جیگری جادوگران،از شما خواستارم تا به صحبتهای ذیل توجه کافی مبذول دارید!!:
جناب بارون،با تاسف اعلام می دارم که خانه فساد و عشرتکده قدیمی باز هم بازگشایی شده است و این بار دست یک جن خانگی سود جو در کار می باشد،برای حضانت از جان و مال فرزندانمان دست به دامان شما شده ایم!!!،خواهشمندم اقدامات مقتضی را انجام دهید

با تشکر
عضو اخلاق گرا،فهیم !!،و با هوش سایت!!!

----------
بارون خون آلود در قبرشو باز میکنه میبینه یه نامه افتاده ته تابوتش!
باز میکنه و شروع به خوندن میکنه....بعد از مدتی با خشم نامه رو مچاله میکنه و میندازه کنار!!
فریادی از ته اعماقش میکشه و سریع از قبرش خارج میشه تا اقدامتشو شروع کنه


ویرایش شده توسط بارون خون آلود در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۱۱ ۱۷:۱۴:۳۴

کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵

آرامينتا  ملي فلوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۱۶ دوشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۶
از اولين پله!
گروه:
مـاگـل
پیام: 173
آفلاین
يك سال بعد!!

كريچر: دويست بار از روي اين اطلاعيه ي شماره ي 978 مي نويسي و پخش مي كني!
هدويگ: چشم ارباب كريچر.
و براي چندهزارمين بار از پنجره بيرون ميره!
كريچر خوشحال از اينكه در يك سال آينده همه چيز طبق مرادش بوده و خيلي هم بهش تو پست رياستش خوش گذشته و حالي هم برده!... آهان، ميره پيش ادي!
- امروز يه تصميم خيلي خفني گرفتم!
- شما هميشه تصميماتون خفنه ارباب!
- يعني اين تصميمم خفن نيست!؟
- چرا اينم مثل بقيه خفنه!
- نه اين تصميم مثل بقيه نيست!
....

سه ساعت بعد!

ادي در حالي كه وسط زمين و هوا معلق نگه داشته شده بود و از دهنش كف روي زمين سرازير بود گفت:

- بله ارباب! هر چي شما بگين...بفرماييد!!
- آفرين! خب تصميم اينه كه اين حذبيا رو آزاد كنيم!!!
ادي:
- مي خوام يه فيلم براي هالي ويزارد بسازم به اسم دختران فراري!! و به اينا براي بازي كردن توش احتياج دارم! برو آمادشون كن.



توي اتاق بقل هدويگ از پنجره طبق معمول اومد تو و روي شونه ي ققي نشست!
- چه خبر ققي؟
- فعلا داره خوب پيش ميره!!!
- برو بابا!! يه ساله داري همينو ميگي هنوزم وضعيتمون همونه.
- نه اين دفعه واقعا خوب پيش ميره!


ویرایش شده توسط آرامينتا ملي فلوا در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۱۱ ۱۷:۰۳:۰۸


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۵:۵۴ جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
مـاگـل
پیام: 791
آفلاین
پی یر جان خواهش می شود .فقط اگه پستای قبل رو هم می خوندی می فهمیدی داستان ادامه داره ، باید یه جوری ربطش می دادی به قبلیا !! ... حالا ایندفعه رو من درستش می کنم ولی برای دفعه بعد تضمینی نیست !

===
(نکته : پست پی یر ، تمامش خاطرات هدویگ بود !)
هدویگ که در خواب توی خاطراتش غوطه ور شده بود ، با صدای زنگ ساعت بیدار می شه .زنگ ساعت که 7 صبح رو نشون می داد خاموش می کنه و خمیازه ای می کشه و به هوا بلند می شه .نگاهی به روی میزی که روش خوابیده بود می کنه و صدورق کاغذی رو که روی میز بودن نگاه می کنه ... صدای کریچر توی گوشش می پیچه :

نقل قول:
-برو از روی اين صد بار بنويس، بعد بين ملت پخش كن ...


هدویگ : بوقی به من دستور می ده ! ... نمی دونه چه نقشه ای واسش کشیدیم !
هدویگ کاغذا رو دسته می کنه و به پاش می بنده و به سمت مقر حذب پرواز می کنه .

....

کریچر حدود نیم ساعته که داره برای مجسمه وینکی سخنرانی می کنه و ادی هم همینطور به شاهکارش که همانا سرکار گذاشتن اربابش بوده می خنده !
تق ... تق ... تق ... تق
کریچر : ادی این صدای چیه ؟ ... مزاحم حرف زدن من شد !
ادی : مثل اینکه از پنجره است ارباب ... الان میرم بازش کنم .
ادی میره پنجره رو باز می کنه ... هدویگ صد تا کاغذی رو که نوشته بود اونجا می اندازه و از همون پنجره خارج می شه .

...

در اتاق تاریک و مخوف ، ققی داره با علاقه به صدای کریچر گوش می ده که هدویگ از یه سوراخی!!! وارد اتاق می شه و پیش ققی می ره .
هدویگ : چه خبر ققی ؟
ققی : فعلا داره خوب پیش می ره
...................




Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۳:۳۰ جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵

پروفسور پي ير برنا كورد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۱ سه شنبه ۱۲ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۹:۴۶ شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۲
گروه:
مـاگـل
پیام: 141
آفلاین
يا ال..
بي ناموسي نباشه ما اومديم
پي‌ير با قدم‌هاي يكي نه يكي و پاي چلاق سرش رو مثه بز ميندازه پائين و مياد داخل دخمه (حذب سابق)، يه نگاهي به اطراف ميندازه و از تغييرات حاصله كه شواهد نشانگر جون كندن‌هاي هدي بي پر و بال، مي‌فهمه كه انگار حذب داره كم كم سر و سامون مي‌گيره(ايشالا مباركش باد، ...)
دخمه (حذب سابق)از نور بي رمق خورشيد عصر يه روز سرد زمستاني ( اندازه يه لوموس) روشن شده و اون وسط دخمه هم يكي دو تا از اعضاي فوق فعال دخمه، خرناسشون به هواس.
پي‌ير: خوبه ما قبل اومدن به داخل اين حذب كلي داد و بيداد كرديم.
ناسلامتي اينجا ستاد مركزي حذب ليبرات دموكرات جادوگرياليستي هستنددددد ( ..... بر سرتان با اين اسم گذاردنتان)
"توضيح"
/برداشت بد نكنيد در اينجا به جاي .....، واژه گل بوده كه حذف شده/
در اين هنگام هدي بي بال و پر كه به نظر مي‌رسيد خوابش اندكي از بقيه سبك‌تر است چشمان مثال ته ليوانش را گشود و با صدايي بيشتر شبيه به هو هو هو هو .... چنين بلغور كرد:
هوي چي مي‌خواي سرت رو انداختي پائين اومدي توي دخمه خصوصي من؟!!!
پي‌ير كمي اخماهيش رو در هم كشيد و با صدايي شبيه به پارس .... يه چيزايي گفت كه معني‌اش مي‌شد اين:
من يعني پي ير برناكورد اومدم عضو حذب بشم.
هدي كه انگار يكي با جوالدوز ضربه‌اي ناجوانمردانه بهش وارد كرده ناگهان از جا پريد و در اين بين مابقي پر و بالش هم پخش شد كف دخمه و مثه جغد موش ديده فرياد زد:
الهي من قربونت بشم، الهي پرهاي من، متكي پر بشه زير سر تو و ... بيا اصلاً مي‌ذارمت مسئول ارتباطات حذب.
كجا بودي حالا اومدي؟!!!
ما به جانوراني مثل شما در حذب نياز داريم و از اين خذعبلات.
و خلاصه از پي‌ير هم در حذب ثبت‌نام به عمل اومد.
فرداي همون ديروز، يه مشتاق براي عضو شدن توي حذب:
در دخمه مثه ديروز باز شد و سايه بلندي تمام كف دخمه رو پر كرد.
اون وسط دخمه يكي دو تا از اعضاي فوق فعال حذب، مثه ديروز خرناسشون به هواس.
به اين جمع فوق فعال يه پيرمرد درب داغون، زهوار دررفته ديگه هم اضافه شده با يه نشان عضويت در حذب ليبرات دموكرات جادوگرياليستي....
---------------------------------------------------------------------------
هدويگ جان صرفاً شوخي بود همش و قصد توهين نداشتم با جنبه‌تر از تو پيدا نكردم.
از وجود گلت قبلاً عذرخواهي مي‌كنم.
ارادتمند
پي‌ير



Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۹:۵۶ جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
مـاگـل
پیام: 256
آفلاین
ادی برای چند ثانیه چشماش چپ میشه و به فکر فرو میره ،بعد یه دفعه از جا میپره و پران پران (حرکت با شادی زیاد!)از مقر خارج میشه.
یک ربع بعد با کله وارد مقر میشه و در حالی که از چشماش اشک سرازیر شده:قربان...قربان....
کریچر که ذوق کرده یکی آدم حسابش کرده (نه جن!)زیر لب:واییییی!با منه!
روی لب:هان؟ ریتا کجاست پس؟
ادی:قربان این ریتا نبود هرچی گشتیم!
کریچر:خوب به من چه!من ریتا رو میخوام!زود باش!وگرنه میذارم از حذب میرم ها!
ادی:نه قربان ،یه راه دیگه هم هست! من گشتم عوض ریتا ،بیتا رو پیدا کردم!
کریچر:خوب همونو بگو بیاد فوری مصاحبه بکنه ،وگرنه بعدن بهش وقت نمیدم!
ادی دستشو میکنه توی جیبش و فورا یه مجسمه در میاره و میذاره جلوی کریچر:بفرمایید!اینم بیتا!
کریچر یه نگاهی به مجسمه میندازه و میگه:لاله؟(نکته:لاله اسم نیست!در اینجا منظور کسی که تواناییی تکلم ندارد!)از کجا پیداش کردی؟فکر کنم از انجمن حمایت از معلولین پیداش کردی!
ادی:نه قربان!کلی کار کردن روی مجسم....نه...آهان...الآن سلام میکنه!
ادی الکی خم میشه بند کفشش رو ببنده،پشت مجسمه قایم میشه و صدای رو نازک میکنه و چشماش رو خمارو بعد در حالی که صداش بیست ساله میزنه:سلام کریچر!من خبرنگار جدیدم! حالا سوالاتی که میپرسم رو مو به مو جواب بده!
ادی از جا بلند میشه.
کریچر:وای بالاخره حرف زد! خوب چشم من همه ی سوالا رو جواب میدم!خوب بپرس!

یه ربع بعد
کریچر:چرا نمیپرسه هیچی پس؟!
ادی:داره تامل میکنه! یا شایدم به مناسبت اینکه شما شدین مسئول حذب تصمیم گرفته 30 دقیقه سکوت کنه!
کریچر:آهان!
ادی دوباره خم میشه که بند کفشش رو ببنده:خوب...ببخشید معطل شدی!بگو ببینم کی به تو کمک کرد تا توی این راه موفق بشی؟چرا؟هم دستانت رو یکی یکی نام ببر! همراه با دلیل، جواب غلط امتیاز منفی داره ،و در آخر بگو که نقطه ضعفت چیه؟!

-----
اون یکی طرف:
توی تاریکی و سکوت بی پایان حاصل از پرکاری بیش از حد مسئولان اداره ی برقه و هیچ کس هیچ کسی رو نمیبینه!در با صدای جر جر باز میشه و نور ضعیفی باعث روشن شدن اتاق میشه که البته همون بهتر میشد!(کنایه از شلوغ بودن اتاقه آقا)
باد سردی فورا وارد اتاق میشه و لرزه رو به تن همه میندازه و نفسها ابر ،دلها غمگین و خسته و از این حرفا.اول سایه ی ققی و بعد خودش وارد اتاق میشه و یک عدد سیستم صوتی و تصویری رو روی زمین پیاده میکنه و آهسته به طرف کلید برق میره و چراغو روشن میکنه:چرا چراغو روشن نمیکنین؟!
ملت:
ققی:خوب بچه ها همه چیز آمادست!هر سوالی از کریچر دارین ،بگین که بپرسیم!به زودی همه چیز لو میره!
......


همه چیز همینه...
Only Raven







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.