پست اول ماموريت الف دال!يك روز خيلي خوشگل بهاري بود و هوا همچين زيادي دلنواز بود. گنجيشگا و پرستوها و پرنده هاي كوچولو ي منقطه هاگوارتز توي آسمون پرواز مي كردند.( ديگه بقيش با خودتون ولي هوا خيلي خوب بود و از اين حرفا
)
هري و رون زير درخت كنار درياچه نشسته بودند و مشغول عمليات فوق مشكل سنگ پرتاب كردن توي اب بودن
قلپ...قلپ!
همينطور كه مشغول بودن ناگهان چشم رون به هرميون مي خوره كه داشته به سمت اونها مي دويده و موهاش تو هوا تاب مي خوردن و خيلي رون خفه كن بوده. مين باعث مي شه كه رون در يك حركت ضايع غش كنه به حال شپلخانه روي زمين پخش بشه(بچم عاشقه خب
)
-: سلام هري خوبي؟..اين چرا اينجا پخش شده..پاشو پسره ي بوقي ..شايد دوتا ساحره ي با شخصيت از اينجا رد بشن زشته...
-: هري كو كو ساحره با شخصيت كو؟
هرميون : هري شما داشتين چي كار مي كردين اينجا؟
رون: هيچي ..داشتيم سنگ پرت مي كرديم تو آب دلمون شاد بشه..
هري و هرميون يك حركت هماهنگ و زمانبندي شده ضرباتي چند بر فرق سر رون وارد مي كنن كه باعث مي شه نيش رون كه تا هيپوفيزش باز بوده بسته بشه( هري به خاطر اينكه لو داد اونها داشتن درس نمي خوندن...هرميون به خاطر اينكه چرا داشتن درس نمي خوندن..خيلي پيچيده نيست
)
هرميون: يعني چي هري ..مگه شما سمج ندارين ؟..سنگ پرت مي كنيد؟...شپلخ!
هري هم در اين هنگامه(!) دستمزدشو از طرف هرميون دريافت مي كنه و به سرعت نور مي ره تا ته درياچه رو در آغوش بگيره
. هرميون لحظه اي چند به اطراف نگاه مي كنه و در فكرش مي گه:
يادش بخير..من اينجا نشسته بودم ويكتور هي توي اب ملق(معلق*) مي زد ..حركات آكروباتيك انجام مي داد ..دلم براش تنگ شده..يه سر برم پيشش
هرميون بيرون ذهنش: هوي رون ...پاشو ببينم ..من دارم مي رم پيش..چيز..دارم چند روز از هاگوارتز مي رم بيرون اين كيف من دست تو باشه وسايل
الف دال توشه حواستو جمع كن دسته گل به آب ندي.
رون در حالي كه چشماش داشتن آلبالو گيلاس مي چيدن و دهنش تا غده ي هيپوفيزش باز بود مي گه:
-: كجا مي ري هرمي...نرو..پيش بمون...هرمي بي تو سردمه
-: اي بوق بوق شده ي نفهم...به تو چه ..
زوورت!
هري در حالي كه از آن جهان باز گشته و يه سفري به اعماق درياچه سياه داشته بيرون مي ياد و آب از سر و رو و ايناش مي ريخته :
صد بار نگفتم يه نويسنده ي خب استخدام كن..چند بار بايد بگم هري پاتري بنويسيد..تو هاگوارتز كه غيب نمي شن!
در اين حين صدايي از دو قدمي گوش هري به گوش مي رسه كه حس خنده و مردم آزاري و اين حرفا رو در ذهن ادم تداعي مي كنه!:
-: سلام هري سلام رون (×2 )
-: سلام فرد...سلام جرج!
-: من فرد نيستم من جرجم...
-: منم جرج نيستم فردم..