ونوس : بله پروفسور ؟ معجونتون تموم شد ؟
من : نخیر...بنده برای زدن واکسن هوووووم مزاحم میشم...
_ : پروفسور شما دیگه چرا ؟ شما هم در زمینه هووووم گیرایی تخصص دارین ؟
_ : نخیر...بنده بدلیل اینکه مدت زیادی ست که با یکی از ناقلین خطرناک این ویروس رفت و آمد دارم خواستم هرچه سریعتر این کار رو انجام بدن...
همون لحظه دوتا از مامورین وزارتخونه وارد سنت مانگو میشن و یه اعلامیه رو تو تابلوی اعلانات بیمارستان نصب می کنن...
من بعد از خوندن اعلامیه : بفرمایید...این مطلب رو بخونید متوجه میشید...
به فرمان وزیر کبیر سحرو جادونظر به اینکه شیوع بیماری هووووم در جامعه جادوگری در حال افزایش است بدینوسیله اعلام میگردد مجرم فراری ملقب به
دارک و دارای اسامی مستعار دیگر از قبیل حاجی ؛ سید و ...از این لحظه به بعد به دلیل ارتکاب به موارد متعدد انتقال ویروس هوووووووم توسط تیم کاراگاهان وزارت تحت تعقیب می باشد.
بدیهی ست دستگیری و انتقال این مجرم خطرناک به میخونه مسنجر از اهداف اصلی و اساسی وزارت بوده و از جامعه جادوگری تقاضا می شود در صورت رویت این فرد همان لحظه وی را به اشد مجازات محکوم نموده و حکم را اجرا کنند ( اگرم زورتون نرسید فرار کنین )....کنار اعلامیه عکس دارک با تریپ سیریوسی در حالیکه داره داد می زنه نصب شده...
ونوس : اوه...چه بد...می بخشید پروفسور...چند لحظه اینجا باشید من الان بر می گردم...
ونوس به سرعت به اتاق کارش میره و پودر فلو رو برمیداره که با وزارتخونه تماس بگیره...چند لحظه بعد کله کینگزلی از وسط آتیش میاد بیرون...
کینگ : بله ؟ اتفاقی افتاده ؟؟
ونوس : بله... همین الان یکی از همدستای حاج دارک مجرم فراری اینجاست...اومده واکسن بزنه...البته من فهمیدم که خودش قبلا مسموم شده...معلومه خیلی هم خطرناکه...لوپین گرگینه...من ترسیدم گفتم به شما اطلاع بدم...
کینگ : بسیار خوب...اصلا نگران نباشید...سرشو گرم کنین ما تا چند لحظه دیگه اونجاییم...
بیرون دفتر ؛ مرلینم اومده واکسن بزنه...
_ : به به ... ببینین کی اینجاست...ریموس...ریموس عزیزم...چقدر از دیدنت خوشحال شدم...
من : اوه...مرلین عزیز...چند روزی هست که همدیگه رو ندیدیم...
مرلین : آره...اتفاقا آخرین بار که همدیگه رو دیدیم تو مغازه من بود...نزدیک کامل شدن ماه دیگه...یادته ؟؟؟
من :
مرلین : آره...یادمه یه معجون گلاسه هم با همدیگه خوردیم...
_ : آهان...مرلین...میدونی...راستش من...
_ : آهای وایسا ببینم مردک شارلاطان...کدوم گوری فرار می کنی...از دست من نمیتونی در بری...