هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





بدون نام
همون روز لعنتی سرگرم مکاتبه با هرمیون در مورد کتابی که در دستم بود بودم.
توی همین حال و هوا بود که رون رو دیدم با عجله و عصبانیت به طرفم میاد.اومد جلواونم بدون ملاحظه . با گستاخی و بی شرمی تمام کتاب رو از توی دستم کشید بیرون.من توی اون لحظه نمی دونستم که چی کار کنم!!!
هرمیون که پیشم ایستاده بود روبه رون کردو گفت:این کار احمقانه چیه که انجام میدی رووووووووووون؟!!!!!
رون با همون لحن گستاخانه ادامه داد:
ایشون کتاب بندرو برداشتن.شماهم دخالت نکن!!
جینی دفعه ی اخرت باشه ها!!!!!!!!!!!!!
من الان باید برم سر کلاس معجون شفادهنده رو درست کنم اونم تا یک ربع دیگه وگرنه بدبخت میشم.اون موقع تو دختره ی دیوونه بدون اجازه ی من کتابمو برداشتی!!!
منم از کلاس تمام جاها رو دنبالت گشتم تا رسیدم اینجا.اونم پیاده !!ای ای پام بدنم خیس خالیه!!!!!
منم دیدم اینجوریه رو به رون کردم و گفتم:اقای پروفسور تو خودت رو بکشی هم نمیتونی اون معجون رو درست کنی.
در ضمن اینم کتاب خودمه تو که کتابتو گم کردی دیگه چی کار به کتاب من بدبخت داری!!!!!!ای بابا
حالا هم بهتره که کار جناب عالی به تعلیق بیوفته تا ادم بشید.
تازشم رسیمانی که پاره بشه دیگه به درد نمی خوره اقا!!!(چه ربطی داشت عجب چیز ی گفتم وای نگاه هرمیون چه جوری نگاه میکنه)!!!!!!!!!
رون با خشم به سمتم اومدو گفت:عیبی نداره با چسب دوقولوی راضی میچسبونیمش!
هرمیون گیج و مبهوت به من رون نگاه میکرد نمی دونی چه صحنه ای بود داشتم از خنده میمردم.
تو اون لحظه منم کم نیاوردم و محکم کتاب و از دست رون کشیدم بیرون.حالا هی من بکش هی رون بکش !!!!همینطوری که میکشیدیم یکهو کتاب از وسط دو نصف شدش !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نمی دونی داشتم دیووونه میشدم هری.نمی دونستم چی بگم چی کار کنم!!وقتی کتاب افتاد زمین اون اعلامیه از لاش دراومد
همه چی لو رفت هری همه چی رون اعلامیه رو دید و تا ته خوندش.
چهرش وحشتناک شده بود.من نمی خواستم که بفهمه براش دسیسه چیدن تا مسخرش کنن!!ولی کار از کار گذشته بود اونم با اون اعلامیه ی لعنتی.اه
هری با توام هری !!!!!
گوشت با منه شیش ساعت دارم با دیوار حرف میزنم
ای وای یادم نبود باهم قهریم!!!!!!!!!!!ایشششششششششش

تایید نشد !!!
لطفا متن رو کوتاه تر بنویسید اینجا کارگاه نمایشنامه نویسی نیست !!!(پادمور)


این خیلی هم کوتاه هستش فقط کافیه این فاصله هارو از بینش بردارید این کار که با چشم براتون مشکل نست
بعدشم چرا مسخره میکنی
تازشم انقدر تند برخورد نکن ببینم یعنی شما هر برخورد می تونید بکنید این دیگه چه وعضیه نخواستیم نقش
الانم که با من لج میشی خودمم می دونم


ویرایش شده توسط Rabin Hood در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۳ ۱۱:۵۸:۴۹
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۴ ۸:۵۶:۰۰
ویرایش شده توسط Rabin Hood در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۴ ۱۰:۴۷:۱۵


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۲۷ جمعه ۲۲ تیر ۱۳۸۶

پانسی پارکینسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۴۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۹
از برج تاریکی _طبقه ی 13 _واحد نفرین شدگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 24
آفلاین
همین طور که سرگرم خوندن علامیه ی احمقانه ی روی دیوار بودم یکی بی ملاحظه در پشت سرم فریاد کشید به تندی سرم برگردوندم طرفش .طبق معمول یکی از شفا دهندها بود که با پرخاش خودش از دست ماموران وزارت خونه ازاد می کرد شفا دهنده خودشو به زحمت به من رسوند پرسید: شما حکم تعلیق فعالیت بیمارستان صادر کردید ؟؟ خجالت نمیکشید ؟؟؟ با تردید نگاش کردم و به طرف مردی که سرگرم بازی با یه ریسمان کهنه بود اشاره کردم شفادهنده سریع از من دور شد و به طرف مرد رفت .مرد به شفادهنده گفت : هیس چقدر داد میزنی؟ حالا بر ضد وزارت خونه مرگ خوار معالجه میکنید ؟؟ اینو میبینی تو دستمه (به ریسمان اشاره مکنه ) ؟؟ اینو با افسون اخرین بار به دست یکی از اون مرگخوار ا بستم ....... شفا دهنده : چه حافظه ای ایول !!!
آروم اعلامیه رو از دیوار کندم و پیاده به طرف به طرف وزارت خونه رفتم اخه یه کم احمقانه بود مرگ خوار و بیمارستان ؟؟؟

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۴ ۸:۵۲:۰۶

زندگي باور لحظه هاست
زندگي غØ


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۵۰ جمعه ۲۲ تیر ۱۳۸۶

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
کلمات جدید:
مکاتبه - ریسمان - سرگرم - پرخاش - احمقانه - اعلامیه - پیاده - شفادهنده - ملاحظه - تعلیق





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ جمعه ۲۲ تیر ۱۳۸۶

آلفرد بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۷ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۱
از دیروز تا حالا چشم روی هم نذاشتم ... نمی ذارم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
مبهوت - اخبار - پیشنهاد - قورباغه -- گزارش - چمدان - وزارت - مقام - تلویزیون -قاطعیت
_______________________________________________
بيست سال پيش يه همچين شبي به پيشنهاد دوست صميميم هيرا هنس [color=CC0000]چمدان
هايم را بسته بودم و براي فرار از قاطعيت تمام داشتم و تصميم گرفته بودم به خانه ي آنها بروم كه ناگهان تلويزيون روشن شد و گزارشي از مقام والاي وزير وزارت سحر و جادو را به نمايش گذاشت كه روي كلاهش قورباغه ي درختي نشسته بود و توي باغ خانه قدم مي زد بعد صدايي نه چندان زيبا گفت كه وزير سحر جادو براي تعطيلات به خانه ي جري هنس رفته كه پدر همان دوستم بود . و من همان طور مبهوت ماندم چون بايست براي فرار از دست خانه و خانواده ي اصل و نصب دوستم يك سال ديگر صبر مي كردم[/color]

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۴ ۸:۴۷:۳۹


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۰۰ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶

Nimthadure of Belzurae


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۱۸ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۳۱ جمعه ۲۲ تیر ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
روی مبل جلوی تلویزیون پهن شد...برنامه های آشغالی... مسابقه کریکت بنگلادش و لائوس! نه هیچ ابلهی اینو پیشنهاد نمی کنه! مستند در باره غورباقه های پرویی! افتضاحه!! اخبار ساعت 9 شب!! غیر ممکنه!! یعنی به این سرعت شب شده؟
مات ومبهوت به مجری گاه می کرد: به گزارش خبر نگار ما از لندن سرنشینان اتوبوسی به مقصد کولچستر به طرز مشکوکی کشته شدند. به گفته مقامات وزارت کشور در این حادثه که امروز صبح به وقوع پیوست هر 31 سرنشین اتوبوس کشته شدند...
مادرش صداش می کرد اما او انگار در دنیای دیگری بود... هیچ شخص یا گروهی تا کنون مسئولیت این جنایت را بر عهده نگرفته است.تحقیقات پلیس همچنان ادامه دارد...
مادرش اینبار فریاد زد: زود باش پسر به قطار گلاسکو نمی رسی!
اما او در حالی که چمدانش را به طرف اتاق می برد با قاطعیت جواب داد: دیگه فرار کافیه مادر!! اون برگشته! الان تو لندنه!! باید جشن بگیریم...
اشک تو چشم های مادرش حلقه زد... پدر برگشته بود...

جالب بود ....تایید شد!!!(پادمور)


ویرایش شده توسط Nimthadure of Belzurae در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۱ ۱۲:۰۳:۲۶
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۱ ۱۳:۰۶:۱۳



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۶

شکوفه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۵ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۹:۴۸ چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۶
از کی تا حالا به آدرس خونه ی ماعلاقه مند شدین؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 5
آفلاین
قورباغه ی بزرگی که روی دسته ی مبل راحتی خال خالی نشسته بود.مبهوت تلویزیون را نگاه میکرد.آخه باورش نمیشد.چرا که این گزارش غیر قابل درک بود.تو سر کوچیک سبزش نمیگنجید!مقامات وزارتوزارت سحر وجادو یک مرگخوار را به عنوان وزیر انتخاب کرده بودند.شاید هم آنها از این موضوع اطلاعی نداشتند.
از روی مبل با چالاکی به زمین جست و با قاطعیت چمدانش را در دست گرفت.باید این مقاله را هر چه زودتر در صفحه ی اخبار روز منتشر میکرد.شاید با این کار میتوانست بیشنهاد خود را در رابطه با دوری از وزارتخانه مطرح کند.

تایید شد!!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۱ ۱۳:۰۰:۲۵

[size=medium][color=0066FF]کبوتر اخم Ú©Ø


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۵۸ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۶

3pıdeh


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۴ یکشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۰۹ چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۶
از london.koche dıagon
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین
هری توی اتاق خوابش نشسته بود و تلویزیون در سالن با صدای بلندی واق واق میکرد گزارشگر اخباری را گزارش میکرد : و امروز صدها قورباغه کوچک به اندازه مورچه و بزرگ به اندازه فیلها در خیابانهای شهر آزادانه حرکت میکردند و با هم راجع به جادوگری قدرت مند بحث می کردند یک دفعه هری مثل فنر از جای خود پرید و طرف سالن دوید و دید که همه به صندلیهای خود چسبیده اند و مبهوت نگاه میکنند گزارشگر ادامه داد : با این وجود صدر اعظم ناتوانی خود را با قاطعیت اعلام کرد و پیشنهاد شخصی ناشناس را برای اصتعفا از مقام وزارت قبول کرد و چمدان خود را جمع کرد و از شهر عجیب پا به فرار گزاشت

تایید شد!!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۰ ۸:۴۸:۴۲

az zamane tavalod ta mogheı ke fereshte marg be soragham bıad ba potter mımonam


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۱۳ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۶

تره ور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۸ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۳:۲۲ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۱
از حموم مختلط وزارت !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 178
آفلاین
مبهوت - اخبار - پیشنهاد - قورباغه -- گزارش - چمدان - وزارت - مقام - تلویزیون -قاطعیت
____________
قورباغه( تلویزوین) را روشن کرد وبه امید دیدن فیلمی بی ناموسی روی مبل نشسته ودر همین لحظه در (اخبار) جادوگر تی وی تصویر یکی از (مقامات)( وزارت) نمایان شد که به صورت دو نقطه دی درآمده بود .
قورباغه مات و (مبهوت) به سخنان گهربار فرد معلوم الحال گوش فرا داد . وزارتخانه دستور قتل عام قورباغه ها را داده بود .
تصویر عوض میشه ، دوربین روی قورباغه زوم میکنه که در حال گریه می باشد . ( اثرات مخرب هالی ویزارد بر ذهن جوانان )
سرانجام قورباغه با (قاطعیت) تصمیم خودش را گرفت ، (چمدانش) را بست و از خانه فرار کرد .

جالب بود تایید شد!!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۰ ۸:۴۵:۰۰

تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۴:۴۳ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۶

شاهزاده اصیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۰۳ یکشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۲۴ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 6
آفلاین
قورباغه کوچولو چمدونش رو برداشته بودو ناامید از همه جا می خواست بره رفت که تلویزیون رو خاموش کنه که داشت اخبار رو پخش می کرد که یکدفعه یکی از مقامات وزارتی گزارش داد که قورباغه روبوده شده که همه فکر میکردن ولدمورت قورباغه سیاه اونو کشته پیدا شده واونا روباینده رو هم گرفتن و با اون با قاطعیت برخورد خواهند کرد
قورباغه کوچولو در حالی که مبهوت شده بود چمدان از دستش اوفتاد و تصمیم گرفت حالا که دوستش پیدا شده طبق پیشنهادی که قبلا اون بهش داده بود بره و پیش اون زندگی کنه .

تایید شد!!!(پادمور)


ویرایش شده توسط شاهزاده اصیل در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۹ ۴:۴۹:۱۹
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۰ ۸:۳۰:۴۵

مردن خود هنری است و همچون هر هنری باید آن را آموخت.
جادو گران نیک می آموزند/


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۰۹ یکشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۶

سیموس فینیگانold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۴ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۰
از خونمون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 269
آفلاین
مبهوت_اخبار_پيشنهاد_قورباغه_گزارش_چمدان_وزارت_مقام-تلويزيون_قاطعيت_
__________________________________________________
يه روز يه قورباغه كه يه چمدان به دست داشت از پشت پنجره مات و مبهوت به تلويزيون نگاه ميكرد كه در حال پخش اخبار بود.در اخبار وزارت سحر و جادو با قاطعيت مقام بازرسي عالي رتبه را به پروفسور آمبريج داد و به مردم پيشنهاد كرد كه از دستورات او پيروي كنند.

تایید شد!!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۸ ۸:۱۶:۱۷
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۸ ۸:۱۹:۰۷

[color=CC0000][b]قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!!!!!
ميجنگيم تا آخرين نفس !!!!
ميجنگي







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.