هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: حزب باد !!
پیام زده شده در: ۳:۳۹ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
دفتر وزير جديد

وزير جديد با جديت تمام مشغول سابيدن محموله بود.

-معلوم نيست از كدوم كشور آوردن.سفيد نميشن كه نميشن.
هي تو.دستتو بلند كن ببينم.آهان خوبه.اينجا كمي سفيد شد.ولي دامبل كه با اين چيزا راضي نميشه.بايد حداقل به سفيدي پرسي بشين.

در دفتر وزير با خشانت تمام از جا كنده شد.
بليز كار سابيدن محموله را رها كرد و تعظيم كنان به شخص تازه وارد خوش آمد گفت.
-ارباب...افتخار دادين.خواهش ميكنم بفرمايين.چرا يه راست نرفتين اتاق مهمان.سياههايي كه براتون فرستادم پسنديدين؟

با صداي خنده گوشخراش بارتي وزير جديد سرش را بلند كرد و تازه متوجه هويت تازه وارد شد.
-اي بوقي.مگه مرض داري اداي ارباب رو در مياري؟بدم گلگو بخورتت؟

بارتي با دستپاچگي از پنجره به بيرون نگاه كرد.
-بيچاره شديم.داشتم ميرفتم خونه.سر راه ديدم يه عده دارن ميان اين طرف.از اونجاييكه هشتاددرصدشون سفيد بودن شك كردم كه بايد پاي دامبل دركار باشه.منم مخفيانه تعقيبشون كردم.

چشمان گرد بليز گردتر شد.
-خوب؟

-خب هيچي ديگه...از بين حرفاشون فهميدم دامبل به محموله ما شك كرده.خودش شخصا داره مياد اينجا كه محموله رو كنترل كنه.

رنگ بليز پريد.بارتي نگاه مشتاقانه اي به بليز كرد.

-ميگما...رنگت كه پريد خيلي سفيد شدي.ميشه تو رو به جاي محموله به دامبل....


دينگ دينگ....دينگ دينگگگ(صداي زنگ در وزارت سحرو جادو)

گلگوي خواب آلوي با لباس خواب به استقبال دامبل و مامورين كنترل كيفيت رفت.
-آقا نصفه شب بود....وزارتخونه تعطيل بود.گلگو خواب بود.وزيرم خواب بود.شما رفت فردا اومد...چي؟كيك جگر گوساله؟اوه گلگو خيلي دوست داشت.بله بله.بفرماييد طبقه بالا.وزير بيجا كرد خواب بود.وزير موظف بود بيدار شد و به همنوعانش خدمت كرد.

صداي قدمهاي ماموران كه ظاهرا درحال بالا رفتن از پله ها بودند به گوش بليز و بارتي رسيد.صدا نزديك و نزديكتر ميشد.دامبل به خوبي دفتر وزير را ميشناخت.صداي منظم قدمها درست پشت در اتاق قطع شد.

تق...تق...تق

بليز وحشت زده به بارتي نگاه كرد.ولي قبل از اينكه بارتي قادر به كمك باشددر باز شد.

دامبل قبل از همه وارد اتاق شد.به محض ورود چشمش به محموله اي كه نصف سفيد و نصف سياه بودند افتاد.محموله سفيد هم به شدت نامرغوب بود.رگه هايي از سياهي در آن ديده ميشد.دامبل با نفرت سربرگرداند.

بليز سعي كرد قيافه معصومانه اي به خود بگيرد.
-چشونه مگه؟سفيد خواسته بودي...سفيدن ديگه.

دامبل: اينا سفيدن؟قرار ما اين بود؟


-سفيدن بابا.تو پير شدي نميفهمي.سفيدن.باور كن.مگه نه بارتي؟

بارتي سرش را به علامت نه به دو طرف تكان داد.

دامبل با خشم از جا بلند شد.

-خب...با اين شرايط بايد بگم هيچ توافقي در كار نيست.متاسفم.من ازت حمايت نميكنم.از اولم ميدونستم نبايد با دوستاي اون كچل همكاري كنم.

دامبل و همراهانش در مقابل چشمان مبهوت بليز و محموله از اتاق خارج شده و در را به شدت به هم كوبيدند.

بليز با نااميدي روي صندلي نشست.
-نه...اين خيلي بد شد..بايد هر طور شده دل دامبلو به دست بياريم.ميگم...ارباب به اندازه كافي سفيده ديگه...نه؟


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۸ ۱۳:۴۵:۰۹



Re: حزب باد !!
پیام زده شده در: ۲۱:۱۰ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
محفل

آلبوس مشغول بررسی چند نقاشی فانتزی !! سیفیت هست که بدون هیچ اعلام قبلی، سیریوس به همراه چند داف نمونه وارد اتاق میشه.

- این وزیر مردمی می خواد شما رو ببینه؟! ههه ... اینا چیه!

- برو بیرون بوقی! این چیزا به تو نیومده! دفعه ی دیگه هم در می زنی میای تو! آره دادا !! . به اون آسپ هم بگو من منافعم باهاش در تضاده.

به این ترتیب، سیریوس در حالی که سرش رو زیر انداخته از راهی که اومده ، بر می گرده.

- چند تا بچه سیفیت آوردم!!

آلبوس که تحت تاثیر قرار گرفته و بدش هم نمیاد که وعده ی شبانه رو یه کم زودتر، استعمال کنه ، به کلی کنترلش رو از دست میده و به گونه ای ارزشی، به آلبوس سوروس ، اجازه ی ورود میده.

چند ثانیه بعد، آلبوس سوروس وارد میشه و با سرعتی فراتر از شلیک آواداکداورا( بیایید هری پاتری بنویسیم!! ) ، به طرف در هجوم می بره.

- لوموس... کروشیو.... آلاهومورا... قفلیوس... . ( بالاخره به هر ترتیبی که هست، در رو قفل می کنه!!!)

آلبوس سوروس: خوهاهاهاهاها... ... گول خوردی!!

چند دقیقه بعد.

آلبوس سوروس به طرز فجیعی به خاک و خون کشیده شده و مشخصه که چندان خوشحال نیست و دامبل هم در حالی که از رنگ و روی چهره اش مشخصه با آسپ تصویه حساب کرده، به طرز مشکوکی دوربین عکاسی، به دست گرفته ( هیچ اطلاعی از دلیل استفاده چنین وسیله ای در دست نیست !!)

- هومک... حالا دیدی که با این ارزشی بازی ها، تنها خودت رو بوق می کنی!!

- باب من می خواستم یه چیز مهمی رو بهت بگم.

دامبل:

- بلیز ... داره سرت کلاه می ذاره... داره بوقت می کنه!!

دامبل:

- گذشته از اون، اون اصلا کاربر سیفیت در دسترس نداره و از همه مهمتر ،حتی خودش هم سیفیت نیست!! باز من خودم سیفیتم!!

دامبل:
آسپ:

دامبل در حالی که دست از کنترل + f5 زدن برداشته( نکته ی کنکوری، با کنترل + f5 می توان از هر نوع شکلکی استفاده کرد و علاوه بر این، کلی هم از کش، کاست.) ، با شک و تردید به آسپ نگاه می کنه و میگه: هوووم... باید این موضوع رو از نزدیک مورد بررسی قرار بدم.!!

...


ویرایش شده توسط مورگان الکتو در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۷ ۲۱:۱۲:۱۸
ویرایش شده توسط مورگان الکتو در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۷ ۲۱:۱۵:۵۸
ویرایش شده توسط مورگان الکتو در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۷ ۲۱:۵۶:۵۹
ویرایش شده توسط مورگان الکتو در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۷ ۲۲:۰۱:۴۵

تصویر کوچک شده


Re: حزب باد !!
پیام زده شده در: ۱۵:۴۷ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
در خیابان

آلبوس سورس در حالی که دچار انواع یاس های فلسفی و وزارتی و دنیوی و ... شده داره در یکی از خیابون های لندن دست از پا دراز تر حرکت میکنه که ناگهان احساس میکنه پاهایش دیگه توانایی ادامه دادن و رویارویی با مشکلات ندارند و او شکست خورده به همین دلیل گوشه خیابان مینشیند و شروع به گریه کردن میکند!

- مامان مامان! اون بچه کوشولوئه رو .. داره گریه میکنه!
-آخـــــــــــی ... نازی کسی رو نداره باید بهش کمک کنیم ...
جرررریــــــــــــــــــــنگ جرررریـــــــــــــــــــــــنگ (صدای ریخته شدن گالیون های طلا در جلوی پای آلبوس سوروس)
سوروس پاتر!!!!!!

پنج دقیقه بعد

ملت صف طویلی رو جلوی البوس سوروس درست کردن و در حالی که دارن با دستمال اشکاشونو پاک میکنن و هر از گاهی فین محکمی در آن میکنن مشغول پول ریختن به پای آلبوس سوروسن!
شگفتی آلبوس سوروس در حال اشک ریختن

بلافاصله جرقه ای در ذهن آلبوس سوروس زده میشه و وی گوشیشو در میاره و یه شماره میگیره.

اونور خط:

- الو ... شما با گلگو معاون وزیر سابق تماس گرفت. گلگو سر جلسه بسیار مهم و حساس بین المللی در پشت درهای بسته بود .. اگر کار مهم نداشت بعدا زنگ زد!
- خفه شو گنده منم... جلسه مهم دیگه چیه؟
- اوه .. جناب وزیر شما بود؟ گلگو فکر کرد یک ارباب رجوع بود خواست کلاس گذاشت.
- خیکی گنده بک بی مخ ... وقتی الان بلیز رابینی .. اه اه اه ... رو صندلی من نشسته تو چطوری میتونی تو جلسه مهم شرکت کنی!
- اوه حالا که گلگو فکر کرد دید مثل اینکه حق با جناب وزیر بود ... ولی چه کلمات زشتی ... تو به یک شهروند متشخص بی حرمتی کرد! اصلا گلگو تا وقتی وکیلش نیومد یک کلمه دیگه در مورد هیچ جلسه ای صحبت نکرد!

- خوب گوش کن ببین چی میگم .. الان کجایی؟
- گلگو داشت زمین دفتر وزیر سابق رو تی میکشید!
- من هنوزم وزیرم!
- باشه گلگو دفتر وزیر فعلی رو تی کشید
- خب بهتر شد .. حالا گوش کن .. بپر یه کلاه بردار برو سر کوچه شروع کن گریه کردن .. به بقیم بگو همین کار رو کنن .. شغل جدید ما اینه ... درامدشم عالیه .. من برای اهداف جدیدم به این سرمایه احتیاج دارم!
- گلگو .. یعنی گدایی کنم؟
- بله!
- اوه ... اینکار فرهنگ نسل در نسل خانواده گلگو رو زیر سوال برد وقتی اجداد گلگو شب به خواب گلگو اومد گلگو چه جوابی داشت؟ گلگو هرگز این کار ننگین را نکرد ... همه خانواده گلگو غول های شرافتمندی بود ... گلگو ...
تـــــــــــــــــــــــــــق!

آلبوس سوروس با عصبانیت گوشی رو قطع میکنه و کلاهشو که یک وقتی متعلق به وزیر بوده از سرش در میاره و روی زمین پهن میکنه و بدون اعتنا به قیافه های متعجب عابرین بعد از عذر خواهی مختصری در رابطه با معطل شدن عابرین با شدیدترین حالت ممکن گریه کردن ها ، اشک ریختن ها و خود زنی های خود را از سر میگیره . بلافاصله عابرین که مشغول متفرق شدن بودن ... از فرط دلسوزی دوباره صف میبندن و در حالی که به شدت گریه میکنن کیف پولاشونو سر و ته در کلاه وزارت آلبوس سوروس خالی میکنن و الخ ...

یک ساعت بعد

آلبوس سوروس سرمایه حاصل از گداییشو جمع کرده و با مقداری از آن چندتا از گوش های گسترش پذیر فرد و جرج گرفته و حالا رفته زیر پنجره وزیر جدید و مشغول استراق سمغه!

- رئیس ... کل مرگخوارا این همه آدم سیفیت میفیت نداره ... نهایتا یکی دو نفر هستن که یکیشون اربابه .. و عملا ما فقط یک سیفیت میفیت در اختیار داریم! بقیه شونو میخوایم از کجا تامین کنیم؟
- رئیس تازه من شنیدم آلبوس در هر جلسه حداقل بیست نفر پذیرش داره!
- فکر اونجاشو کردم نگران نباشین... به زودی اولین محموله برده های ما از آفریقا میرسه .. احتمالا کشتی حمل بار امشب تو بندر لنگر میندازه ... ما اونا رو به عنوان سیفیت میفیت ها به آلبوس قالب میکنیم!
- اما رئیس ... مگه اونا سیاه نیستن؟
- خب سیفیدشون میکنیم احمق .... یکم اون مخ جادوییتو به کار بنداز ... هی بارتی .. بپر همین الان برو از سر کوچه چندتا رنگ روغن سفید بگیر بیار ... باید وقتی محموله رسید همشونو سفید کنیم!
- رئیس .. اونوقت بوی رنگ نمیگیرن؟
- ....................................

بلافاصله آلبوس سوروس از شدت هیجان گوشی ها رو از گوشش در میاره و شروع به خوشحالی کردن و هورا کشیدن میکنه .. اون بالاخره از نقشه بلیز زابینی سر دراورده بود ... اونا میخواستن از طریق قاچاق ماگلی برده هایی رو بیارن و به عنوان نژاد سیفیت میفیت به آلبوس دامبلدور بندازن ... او باید نقشه های بلیز زابینی رو نقش بر آب میکرد و این بهترین فرصت بود ...

آلبوس سوروس: اوووووووهاهاها!!!
- کیییییییییییییییییییییششششششششششش (صدای ریختن آب روی سر آلبوس سوروس)
صدای یکی از همسایه ها که پنجرشو باز کرده:
- مرض ... مگه نمیبینی مریض داریم .. الانم بعد از ظهره همه خوابن .. برو یه جا دیگه توپ بازی کن ..


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۷ ۱۶:۲۶:۱۷
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۷ ۱۶:۴۱:۵۴
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۷ ۱۷:۰۲:۳۳
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۷ ۱۹:۱۴:۰۳



Re: حزب باد !!
پیام زده شده در: ۱۱:۴۵ چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۷

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
آلبوس نگاهی از سر شوق به بلیز زابینی می کنه و در حالیکه از روی صندلیش که پشت میزش قرار داره بلند می شه ، می گه :
- داشتی می گفتی که یه کابینه ی سیفیت میفیت راه می اندازی و از منم کمـ ...
- درسته . ما از شما می خوایم تا به ما بپیوندین ، تا ما بتونیم به کمک اعضای محفل ققنوس و بازیکنان کوئیدیچ وزارتی بهتر و جدیدتر بسازیم !
- خوبه . واقعا خوبه . من خودم به شخصه به کارکنان سیفیت وزارت تعلیم می دم تا بهتر کار کنن و کلا شارژ بشن
- بعله ! خب ... شما چه کمکی می تونین به ما بکنین ؟ یعنی حاضرین نیروهای جوانتونو در دست ما قرار بدین ؟

آلبوس دستی به ریش هایش کشید (آلبوس : ) و پس از نگاهی به بلیز که حال رو بروی او روی یکی از صندلی های راحتی نشسته بود ، گفت :
- قبوله ، به شرطی که فقط روزا در خدمت شما باشن و شبها پیش من بیان . اوکیز ؟

بلیز که عینک خزش رو روی بینی قلمی اش قرار داده بود به این شکل نگاهی به آلبوس کرد و در حالیکه به مرگخوارانش اشاره می کرد که همانجا بمانند ، از جایش بلند شد و آرام گفت « الان میام ! » و از اتاق خارج شد و آلبوس را با چند مرگخوار تنها گذاشت .


... پس از ده دقیقه ، بلیز دوباره وارد اتاق شد و با خوشحال تمام رو به آلبوس کرد و گفت :
- قبوله ولی به شرطی که ؛ غیر از روزها ، اگه شب ها هم به اونا نیاز داشتیم اونا رو در اختیار ما بگذارین ! خوبه ؟

آلبوس سرش را به نشانه تأیید تکان داد و آنها را تا خارج از دفترش راهنمایی کرد .
آلبوس دامبلدور :


ویرایش شده توسط بارتي كراوچ در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۶ ۱۲:۴۳:۱۷


Re: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۰:۴۶ سه شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۷

هلنا ریونکلاوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۷ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۸ یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۷
از کنـار لرد ولدمورت
گروه:
کاربران عضو
پیام: 67
آفلاین
به دلایلی نقد ماموریت سوم طنز اوباش هاگزمید زده نمیشه و فقط امتیازات ان را می فرستم.

امتیازات کافه مادام پادیفوت :

هانا آبوت {شناسه های بسته شده } :2 امتیاز

پیتر پتی گرو:2.75 روند میشه 3


بزودی برنامه های جدیدی داریم!


عظیم ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست

این بار ثابت می کنم کی هستم

only raven .


Re: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۱۸:۲۹ دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۷

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
فنریر گری بک :
پرورش سوژه ات خیلی خوب بود ! فضاسازی و صحنه پردازیت کمی ضعیف بود ! باید بیشتر روش کار کنی ! تایید نشد !
یکبار دیگه سعی کن ! صبر کن من امروز فردا خودم یک پست میزنم بعد از من دوباره پستت رو بزن !


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۱۷:۴۶ دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۷

فنریر گری بکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۰ چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ سه شنبه ۳ دی ۱۳۸۷
از اون دنیا
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 208
آفلاین
سلام

پیوز عزیز این لینک من در شیون اوارگان جهت عضویت در اوباش هاگزمید
با تشکر
فنریر گری بک

http://www.jadoogaran.org/modules/new ... hp?topic_id=4308&forum=21


[b]زندگی صحنه ی یکتای هنر مندی ماست ، هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود ، صحن


Re: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۴:۰۷ پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۷

هلنا ریونکلاوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۷ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۸ یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۷
از کنـار لرد ولدمورت
گروه:
کاربران عضو
پیام: 67
آفلاین
درود :

امروز چارشنبه است و بنده از جمعه نبودم و دسترسی به نت نداشتم

امروز جارشنبه با ایرانسل موفق به اتصال شدم و اومدم بگم که تا روز دو شنبه بنده تهران نیستم و نمی تونم بیام نت

امیدوارم که متوجه مشکل من باشید من اصلا تهران نیستم .نرفتمم خوشگذرونی.!

با تشکر .دوشنبه بر می گردم و رسیدگی می کنم.همون روزی که برگشتم بلافاصله کارهارو انجام می دم

ممنون


عظیم ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست

این بار ثابت می کنم کی هستم

only raven .


Re: حزب باد !!
پیام زده شده در: ۱۵:۲۴ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۷

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
آلبوس سوروس با خواست دامبلدور از اتاق خارج میشه و دامبلدور می پرسه : خوب بلیز و مرگخواران ! چه پیشنهادی برای من دارید ؟ زود بگید برید که این سیاهی پوستتون با روحیه من سازگار نیست

بلیز با تریپ خاصی عینکش رو بر می داره جواب میده : هووم ! ما هدفمون این هست که یه کابینه جدید برای وزارت سحر و جادو جمع کنیم ! و از اونجایی که محفل و کوییدیچ تحت نظره تو هست ، میخواستم کمکمون کنی تا سریعترین به این هدفمون برسیم !

آلبوس : به جهنم که میخواید جمع کنید ! برای من هیچ اهمیتی نداره ! تو وزیری و برای منم هیچ اهمیتی نداره که چیکار میخوای بکنی ، من حاضر نیستم محفل و کوییدیچ رو برای همچین کار مسخره ای به خطر بندازم ! میفهمی که ؟

بلیز با لبخندی زننده و ساختگی گفت : ولی من میخوام یه کابینه خاص داشته باشم ! یه کابینه ای که افراد مسن و ساحره ها توش جایی نداشته باشن !

آلبوس :

بلیز : یه کابینه ای که پسر های جوان و پر انرژی تشکیل شده ! پسر های سفید پوست ! مشکلی نیست ، فکر میکردم تو بخوای کمکمون کنی و باهامون همکاری داشته باشی ! بای !

آلبوس : من از اول هم مایل بودم با مرگخواران همکاری کنم ، چون یه علاقه ای دیرینه ای به شما دارم . فقط لطفا چند دقیقه بیرون منتظر بمونید با ببینم اون زرزروس چیکار داره . ممنون

مرگخواران با خوشحالی خارج میشن و آلبوس سوروس عصبانی وارد میشه و با عصبانیت دستش رو روی میز آلبوس میکوبه و میگه : من کمک میخوام ازت !

آلبوس :

سوروس پاتر : من میخوام که تو محفل رو برای پشتیبانی من بفرستی ! همین !

آلبوس : یعنی سیفیت میفیتی در کار نیست ؟

سوروس پاتر : برو باو ! میگم محفل میخوام کمک کنه ! سیفیت میفیت از کجا بیارم بوقی !

آلبوس : اصلا برو گمشو بینم از دفترم ! محفل به خز و خیلا کمک نمیکنه ! ضمنا محفل به بلیز زابینی وزیر فعلی کمک میکنه ! تو حتما برای تمیز کردن مرلینگاه های وزارت کمک میخوای

سوروس پاتر : من به این سفیدی ! به این خوشگلی !

دامبلدور یک لحظه به شدت تحت تاثیر قرار میگیره و به حالت در میاد ولی سریع به خودش میاد و پیشنهاد بلیز رو توی ذهنش مرور میکنه و سریع به حالت در میاد و میگه : برو بینیم بابا بوقی ! سفید ؟ اه اه سفیدم خز شد ! تو هم که کک مکی و ارزشی ! اه اه بدو برو بیرون که دفترم خز و خیط ! شد !

و به این صورت آلبوس سوروس پاتر گریان از حزب باد خارج میشه و مرگخواران باز هم وارد دفتر دامبلدور میشن تا بیشتر در مورد اهدافشون بحث و تبادل نظر کنند .

بلیز : خوب کجا بودیم ؟


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: حزب باد !!
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
باد در هاگزمید می وزید و تمام اشیای سبک رو به پرواز در آورده بود.جادوگران و ساحره ها با سرعت به طرف استراحت گاه ها حمله ور میشدن و همین باعث ایجاد بی نظمی شدیدی شده بود.

بسیاری از مردمانی که وقت زیادی نداشتن تا به مهمان خانه برن و نزدیک بود طوفان اونها رو با خودش ببره به سرعت وارد ستاد میشدن و بعد از معرفی امکانات حزب،جذب شده و فرم مورد نظر رو پر میکردن.

در همین احوال،آلبوس دامبلدور با امید بسیار زیادی در دفتر کارش تو ستاد حزب باد نشسته بود و فرم های تعداد زیادی از جادوگران و ساحره ها رو مطالعه میکرد تا عضو های خوبی رو انتخاب کنه.

-هممم نه این زیادی سیاهه..به درد نمیخوره.هوووم این یکی خیلی خوبه سیفیت و خوشگله و عسله!این حتما عضو میشه. !

تق تق تق تق(صدای در)

فردی با موهای سیاه،خوشتیپ به همراه چند داف از در وارد میشه و خودشو بر روی مبل جلوی دامبلدور میندازه.

-آلبوس..فردی به نام بلیز زابینی اومده میخواد باهات صحبت کنه..بگم بیاد تو؟
-هووم بلیز کیه؟اگر سیفیته بگو بیاد تو قدمش رو چشم!


چند دقیقه بعد!

بلیز زابینی به همراه چندین مرگخوار جلوی آلبوس وایستادن و تریپ این خفنا با عینک دودی و لباس چرمی سیاه و اینا ژست گرفتن و به دامبل خیره شدن..دامبل هم که انگار از سیاهی بیش از حد اونا خوششون نیومده به سیریوس به شدت فحش رکیک میده و به چشمان بلیز زل میزنه.

-خب پیری..ما اومدیم اینجا که حالتو بگیریم..یا تو میایی طرف مرگخوارا یا اینکه همینجا خفتت میکنیم با میز صندلی گره میزنیمت!

تق تق تق تق(صدای در)

سیریوس در حالی که به شدت در حال راز و نیاز با یکی از داف هاست وارد میشه و با سختی میگه:

-قربان شخصی اومده با شما ملاقات کنه که خیلی هم سیفیته ولی خودشو معرفی نمیکنه..بگم بیاد تو؟
-بگو بیاد تو ببینم چیکار داره.

چند دقیقه بعد!

آسپ با چهره ای خشمگین طرف راست دامبلدور و مرگخواران طرف چپ دامبلدور وایستادن و هی بهم زیر چشمی نگاه میکنن و به همدیگه اخطار میدن.

-خب یکیتون بره بیرون..تک تک صحبت میکنیم تا ببینیم منافع کدومتون به ما نزدیکتره!

=========
رول رو ادامه دهید لطفا!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.