فلش بکمرد کچل با چشم های قرمز و بینی مارمانند رو به پسر کوچک و چند نفر دیگر کرد و گفت:نقشه اینه!ما به جای لرد وارد اتاق هوکی میشیم.اونجا گرابلی یا همون دالاهوف خودشو میندازه زمین و از دل درد ناله میکنه.هوکی میاد جلو که ببینه چه بلایی سر دالاهوف اومده و در همون موقع جیمز(بارتی)یویوش رو در میاره و دور گردن هوکی میپیچه.اما ما اونو...؟
- میکشیم!
- نخیر!
ما هوکی رو نمیکشیم.بعد از این که یویو رو دور گردن هوکی پیچید من در گونی رو باز میکنم و مالی(بلاتریکس) هوکی رو میندازه اون تو!بعد هم غیب میشیم و میریم خونه تا گریمولد رو سر و سامونی بدیم!جیمز لطفا یه بار بگو وظیفه تو چیه؟
جیمز که موهای قهوه ای پیدا کرده و قدش کوتاه و رنگ پوستش به سبزی تن گلگومات میزد گفت: بعد از این که هوکی اومد جلو من یویوم رو از توی جیبم در میارم و نشون هوکی میدم.هوکی از من میخواد کار کردن با اون رو یادش بدم و من این کارو میکنم!بعد ازش میخوام تا بارتی رو صدا کنه که من با یویوم بکوبم تو سرش!
آلبوس:
پایان فلش بک- وزارت سحر و جادو پاق!
پنج هیکل سیاهپوش و یک هیکل نصفه ی سیاه پوش در مقابل وزارتخانه ی سراسر سیاه سحر و جادو ظاهر شدند.
دفتر هوکیهوکی روی صندلی بزرگی نشسته و سعی میکند پاهای کوتاهش را به زمین برساند! و با خود زمزمه میکند:کاش به لرد میگفتم زودتر بیاد،کارمندای وزارت هیچی بلد نیستند،فقط میتونن ملت رو قلقلک بدن بلکه ازخنده اعتراف کنن...یه عالمه زندانی که باید حرف بزنن رو دستم باد کرده.
- قربان ! ارباب لرد ولدمورت و همراهان برای ملاقات با شما اومدن!شما خواب نبودین؟!
-من تو پست قبل خواب بودم!چه حلال زاده اند!راهنماییشون کن بیان داخل!
- حتما قربان ولی راستش یه خورده اوضاع مشکوکه.ارباب قرار نبود امروز بیان،ضمنا خانوم لسترنج مدام داره قربون صدقه بارتی میره و ارباب یه خورده ته ریش داره و ارباب ...
- ارباب چی؟
- ارباب به من کروشیو نزد!
هوکی کلاهش را در اورد و بعد از اینکه به سمت بلیز پرتاب کرد گفت:بگو بیان تو بلوز روان خراب!
- سلام هوکی!
هوکی سریع از روی صندلیش پایین پرید و به طرف لرد(دامبلدور)آمد و درحالی که دستش را میبوسید و از بقیه جدایش میکرد گفت:ارباب!چه قدر خوب شد که زودتر اومدین!نمیدونین چه قدر به شما و مرگخوارانتون احتیاج داشتم!این ممد هایی که استخدام کردن هیچی بلد نیستن و ...
- آآآآآی!آیییی!مادر جان!کمک!دلم!آی دلم!
- له جی بسیوس!
-
هوکی:داشتم میگفتم ارباب همه ممد ها منتظرند توسط شما آموزش ببینن!من هم بهشون گفتم چند جلسه اول لرد و مرگخوارانشون از زندانی ها حرف میکشن بعد به ما نحوه شکنجه رو یاد میدن!
ملت حاضر در اتاق:چی؟!
لرد(آلبوس): راجع به چی حرف میزنی؟!دالاهوف رو چه کار کردی؟
- ارباب این ورد دلدرد رو درجا خوب میکنه!فقط چند روز شدیدا به دستشویی احتیاج داره!شما قرارمون که یادتون نرفته؟آموزش شکنجه دادن زندانی ها به ممد هایی که استخدام کردم.در ازای اون کاری که براتون انجام دادم...
- هوم؟کار؟آهان!خوب کی باید شکنجه شون بدیم؟!
مالی زیر گوش دامبلدور زمزمه میکند:پروفسور ،ما...شما...چه جوری میخوایم مردم رو شکنجه کنیم؟!اونم کسانی رو که ممکنه از خودمون باشن؟
بقیه محفلی ها با همهمه ای ناگهانی حرف مالی را تایید میکنند.
دامبلدور آب دهانش را قورت داد و گفت:نگران نباشین...فقط نمی دونم چه جوری بهشون آموزش شکنجه بدم!
در همین لحظه هوکی فریاد زد:ارباب!بیاین به طرف اتاق شکنجه راهنماییتون کنم!
محفلی ها: