روز قبل از مسابقه - تالار اسلیترینتره ور دم پنجره تالار اسلی ، کنار پرچم سبز اسلیترین خودشو استتار کرده و داره و ملت رو نگاه میکنه .
داور بازی ریون – اسلی روی مبل نشسته و یه پیرزنی هم گوشه تالار طناب پیچ شده ، اعضای اسلیترین دور داور جمع شدن .
ولدی: می بینی داور ؟ تو باید یه کاری کنی که ما تو بازی فردا برنده شیم ... اگه نه دور مامانت جمع شیم و دور هم ننتو می کشیم !!!
داور : اوه... بله کاملا متوجهم ، شما حتما در بازی فردا برنده می شین !
بلیز : هوووم ... حالا چه جوری میخوای ما رو برنده کنی ؟
داور با ترس و وحشت و اینا : از اسنیچ های قلابی استفاده میکنم ، اسنیچ قلابی رو اول بازی تو هوا میندازم که بعد از سه دقیقه ناپدید میشه و بعد هم اسنیچ واقعی رو توی یه فرصت مناسب تقدیم دراکو عزیز جسنجوگرتون میکنم... شما هم لطفا مادر بیچاره پیر منو آزادش کنین .
ولدی : اوه حتما... البته بعد از بازی وقتی که برنده شدیم آزاد میشه... نمی کشیمش ولی شاید چند تا کروشیو بهش بدیم !
... خب دیگه ، میتونی بری ، اگه مادرت رو زنده میخوای ما باید برنده شیم .
داور درحالی که از جاش بلند میشه : حتما !
تره ور با خودش : چه حقه کثیفی ! من باید اعضای تیم رو از این توطئه با خبر کنم !
روز قبل از مسابقه - تالار ریونکلااعضای تیم شدیدا مشغول آماده کردن خودشون برای مسابقه هستن .
تره ور اول میره سراغ لونا کاپیتان تیم که درحال دمبل زدنه !
تره ور : قوووور قیر قار غوور ! ( ترجمه : ههههههه ! لونا نمیدونی چی شده ! یه خبر خیلی خیلی مهم برات دارم که کفت می بره !)
لونا : تو نمی خواد قور قور کنی !
تره ور :
و در حالی که شدیدا بهش برخورده و اینا میره سراغ بادراد تا موضوع رو با اون در میون بذاره .
تره ور : قووووور قور قیر قور ! ( ترجمه : توی تالار اسلی بودم ! اگه بدونی چی دیدم اون جا ...)
بادراد درحالی که داره شیرموز می خوره میگه : چته ؟ باز مگس میخوای ؟ ... برو بچه جان ... برو یه جا دیگه قور قور کن !
-- یه ساعت بعد --
تره ور یه گوشه نشسته و خیلی ناراحته ، بقیه اعضای تیم مشغول بدن سازی هستن .
تره ور با خودش : عجب بوقی ان اینا ! اصلا نمیخوان به حرفم گوش کنن ، اسلی ها داور رو خریدن و فقط منم که میدونم و هیشکی هم نمیخواد به حرفم گوش کنه . عهه !
روز مسابقه ، رختکن ریونکلااعضای ریونی درحالی تعویض لباس هستن ، تره ور یه بار دیگه سراغ تک تک اعضای تیم میره اما هیچکس حاضر به گوش دادن به حرفاش نیست .
تره ور با عصبانیت : قووووووووور قیر تو قور ! قوور قور ! ( ترجمه : ای بابا ! چرا نمی فهمین ؟ میگم اسلی ها داور رو خریدن ! داور میخواد اسنیچو بده به جستجوگر اسلی ! می فهمین یا نه ؟)
ملت همچنان سرشون به کار خودشون گرمه و به تره ور هیچ اهمیتی نمی دن !
تره ور درحالی که رختکن رو ترک میکنه : قور قوووووور ! ( ترجمه : اصلا من می رم ! من تو این بازی که معلومه آخرش چی میشه بازی نمی کنم !
)
و از رختکن خارج میشه .
آلفرد : تره ور چرا رفت بیرون ؟ مگه نمیخواد بازی کنه ؟
لیسا : یه جوری رفت انگار قهر کرده بود ! چیزی شده بود مگه ؟
کاساندرا : نه باب هیچی نشده ، خوشی زده زیر دلش !
لونا : همون بهتر که رفت ! از کوافل کوچیکتره، چجوری میخواد بگیرتش و گل بزنه ؟ ... مونده بودم که چه جوری بذارمش کنار که خودش رفت ، چقدر خوب شد !
خب دیگه ... بریم تو زمین .
اعضای تیم ریون بدون تره ور وارد زمین میشن .
گزارشگر : بله اعضای تیم ریونکلا هم وارد زمین میشن ! بذارین اسامی این عزیزان رو برای شما بخونم ... خب ، از پشت به بنده اشاره می کنن که اگه اعضای ریون رو معرفی کنن خواهرم رو می کشن !! مشکلی نیست ، شما با اسامیشون آشنا هستین ، فقط نکته ای که هست اینه که گویا تره ور در ترکیب حضور نداره و ریونکلا 6 نفره به میدان اومده .
لونا میره جلو تا با بلاتریکس کاپیتان اسلیترین دست بده .
بلاتریکس : (سانسور شد !)
لونا : ( سانسور شد !)
بلاتریکس : (سانسور شد !)
لونا رو به داور : آقا یعنی چی ؟! این بوقی هر چی از دهنش درمیاد میگه .
داور بدون این که توجهی به حرف لونا کنه توپ ها رو رها میکنه و سوت شروع بازی رو می زنه .
گزارشگر : بلیز کوافلو در دست داره ، پاس میده به ایگور... اوه ! کاساندرا یه بلاجر به سمت ایگور پرتاب میکنه و مغز ایگور متلاشی میشه ! واقعا صحنه دلخراشی ایجاد شده در زمین ...
ولدمورت : ای بوقی ها !
و چوبدستیشو به سمت کاساندرا میگیره و میگه : آواداکداورا !
گزارشگر : اوه ! کاساندرا و ایگور هر دو قادر به ادامه بازی نیستند !
در همین لحظه ده نفر با یونیفرم نظامی و خیلی خفن و اینا میان تو زمین .
ــ ما از سازمان حقوق بشر اومدیم !! ما باید ولدمورت رو دستگیر کنیم !
داور رو به ملت یونیفرم دار : اوه نه ! شما حق ندارید که ...
گزارشگر : بله ! من از این جا لرد سیاه رو می بینم که توسط مامورین حقوق بشر به خاطر اقدام خشونت و استفاده از طلسم های نابخشودنی در هنگام مسابقات مفرح کوئیدیچ دستگیر شده .
چهره ولدی توی اسکوربورد ورزشگاه شطرنجی شده ، در همین هنگام یکی از مامورین یه کیسه نیم کیلویی هروئین از جیب ردای ولدمورت درمیاره !!! و تماشاچی ها شروع به فحش دادن و هو کردن می کنن .
گزارشگر : چه صحنه های تکان دهنده ای می بینیم تو ورزشگاه !! واقعا تکان دهنده .
در سمت دیگه بلاتریکس داره با داور جر و بحث میکنه : بوقی ! چرا گذاشتی ببرنش ؟
داور : باو من چی کار میتونستم بکنم ؟ الان اسنیچو میدم به دراکو از خجالتتون درمیام .
گزارشگر : در گوشه ای از زمین لیسا اسنیچ رو دیده و داره به سمتش میره .
بلا سر داور داد می زنه: بوقی ! مگه نگفتی اسنیچ تقلبیه ؟! مگه نگفتی ناپدید میشه ؟
داور : سه دقیقه بعد از رها شدن ناپدید میشه ، الان فکر کنم دو دقیقه و پنجاه ثانیه شده !
لیسا خیلی به اسنیچ نزدیک شده ، دستشو دراز میکنه و میخواد که انگشتاشو دورش حلقه کنه که ناگهان غیب میشه !
لیسا : ههههه ! اسنیچ جرا غیب شد ؟!
داور :
حتما یهو مسیرش رو عوض کرده و تو گمش کردی .
لیسا : برو بوقی ! چی میگی ؟ درست تو دستم بود !
داور : دیگه من نمیدونم .
لیسا :
اعضای اسلی :
گزارشگر : مهاجمان ریونکلا به دروازه اسلیترین نزدیک میشن ... کوافل دست زنوفیلیوسه ، پاس میده به لونا ... بلاتریکس یه بلاجر به سمت لونا میفرسته ولی اون جاخالی میده و حالا می بینم که لونا یه علامت بی ناموسی به بلا نشون میده !!... گل ! گل برای ریون ! ده – صفر !...
اعضای اسلیترین دور گریندل والد دروازبان تیمشون جمع شدن و و به خاطر گلی که خورده دارن کروشیو و غیره بهش میدن .
و ملت ریونی هم دور هم به شادی و خوشحالی و اینا می پردازن .
گزارشگر : مورگانا مهاجم اسلیترین از غفلت بازیکنان ریونکلا استفاده میکنه و گل تساوی رو میزنه ! عجب بازی ای شده ... من این جا تعدادی از اجساد طرفداران رو می بینم که از اون بالا به پایین پرت می شن و کلا باید بگم که این دعواهای بین تماشاچیان یه عمل کاملا غیر کوئیدیچیه و کلا نکنین این کارا رو بوقی ها !
بلیز رو به داور : هوی بوقی ! اسنیچو بده به دراکو دیگه !
داور اسنیچ رو از تو جیبش درمیاره و میده دست دراکو .
گزارشگر : بعله ! جستجوگر اسلیترین اسنیچ رو گرفت ! اسلیترین برنده شد !
موج سبزی ورزشگاه رو در بر میگیره ! ( طرفدارای اسلیترین بودن البته
)
اعضای اسلی :
ریونی ها با ناراحتی درحال ترک ورزشگاه هستن ، داور به آرامی به بلاتریکس نزدیک میشه .
داور : خب بلا جان ! حال مادرم خوبه دیگه نه ؟
بلا : مادرت ؟ همون پیرزنی که طناب پیچش کرده بودیم ؟ اوه اون مادرت بود ؟ آقا واقعا شرمنده ، دیشب نجینی گشنش بود و غذا هم نداشتیم و مامانت رو دادیم نجینی خورد ... کاش یه علامتی روش میذاشتی تا بدونیم اون مامانته ، واقعا شرمنده م !
داور از حال میره !