هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۱۲:۵۴ یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۸
#92

پروفسور پومانا اسپراوت old56


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۷ چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۴۳ جمعه ۲۳ دی ۱۳۹۰
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 103
آفلاین
خلاصه:

کلوپ ورزش های جادویی لندن بعد از سالیان سال توسط بچهای کلوپ شطرنج و چندی دیگر دوباره فعال شده. در همین حال، مرگخواران، که از بیکاری حوصلشون سر رفته بود، لرد رو راضی میکنن تا به کلوپ حمله کنن و در کلوپ ورزش های جادویی به تفریح و ورزش بپردازن ولی نمیتوانند کلوپ را تصرف کنند و باهم به مسابقه کوییدیچ می پردازند که در آخر کینگزلی گوی زرین را میگیرد و ...

***********************************
بلافاصله دو گل شطرنجی ها خوردند ولی انگار استراتژیک جدید بود...همه ی شطرنجی ها به سمت گوی زرین هجوم آورده و آن را محاصره کرده بودند سرانجام کینگزلی گوی زرین را گرفت و فریاد زد:ما بردیم

همه داد زدند:ما بردیم

در همان زمان فریاد آوادا کداورا در هوا پیچید داور که داشت سعی می کرد بازی کنان را از هم جدا کند بلا بر گشت و گفت:آواداکداورا

وقتی پروفسور اسپراوت این صحنه را دید یه جارو برداشت و دنبال مرگخواران افتاد

دیدا با قیافه ی خونی اش گفت:وقتی پروفسور اسپراوت قاطی کنه ضد ضربه می شه

در همان زمان که یکی از مرگخواران ناشناس پروفسور اسپراوت را دید گفت:آواداکداورا

اسپراوت به نور سبز نگاه کرد وگفت:باز هم این نفرین رو آوردی؟
نفرین درست در وسط سینه ی اسپر خورد و نفرین بو خود مرگخوار برگشت و درست در وسط سینه ی او خورد و مرد

داستان نویس:حال میکنی چه هیجانی؟
کارگردان:


اسپر وبقیه رفتند کنار جنازه ی مرگخوار

او کسی نبود جز ...


ویرایش شده توسط پروفسور اسپراوت در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۱ ۱۳:۰۱:۵۳

دیدگاه هر کس نشان


Re: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۱۲:۲۵ یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۸
#91

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
ولی...

مونتگومری با یک طلسم بیهوش کننده پرفسور بیچاره را از جارو به پایین پرت کرد و پروفسور به سمت خداوند شتافت و...

کارگردان:آخه...من به تو چی بگم؟ نباید کسی بمیره آخه!!!

-خب من می خواستم داستان هیجانی تر بشه و...

کارگردان:


مونتگومری دم جاروی پروفسور اسپراوت را کشید و او را نگه داشت.

پروفسور با قیافه ی اینجوری: برگشت و با قیافه ی اینجوری: مونتگومری برخورد و بالاخره مونتگومری او را رها کرد.

اسپراوت اندکی گشت زد و وقتی دید توپ طلایی دیگر نیست سر مونتگو مری داد زد:آخه چرا دم جا رو رو کشیدی هان؟تو چرا این کارو کردی؟

مونگومری از اسپراوت دور شد.

در آن سو نتیجه همچنان چهل به صفر به نفع مرگخوارا بود که بهو دیدالوس دیگل به دارو اعتراض کرد:

-آقا این قبول نیست...چرا اینا اینجوری بازی می کنن؟

داور گفت:همینه که هست.

دیدا گفت:خب معلومه که اینجوری اونا می بــ...

پـــــــــاخ!

ولدمورت که بسیار عصبی شده بود از فاصله ی یک متری توپ بازدارنده را چنان بر سر دیدا کوبید که...سر دیدا رو شکست!

دیدالوس با قیافه ی خون آلود به زمین افتاد و گفت:ای نا مردا...

دیدا که از فاصله ی یک متری بر زمین افتاده بود ، از جا بلند شد و از داور درخواست تایم اوت کرد...

در رختکن!

دیدالوس با قیافه ی خون آلود به دوستان دستو پا شکسته اش نگریست و گفت:اینجوری نمیشه...الان شصتا گل خوردیم در صورتی که هیچی گل نزدیم...من یک نقشه دارم...

در زمین بازی!

با سوت دارو بازی شروع شد ولی...یک چیزی ایراد داشت...

بلافاصله دو گل شطرنجی ها خوردند ولی انگار استراتژیک جدید بود...همه ی شطرنجی ها به سمت گوی زرین هجوم آورده و آن را محاصره کرده بودند سرانجام کینگزلی گوی زرین را گرفت و...

ادامه دهید...




غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۱۱:۳۱ یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۸
#90

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
شطرنجي ها ميدونستند كه وقت اعتراض به داور رو ندارن ، بنابراين به كارشون ادامه دادند .
0-40 به نفع مرگخواران
شطرنجي ها نميتونستند گل بزنند ، چون هر توپي كه ميومد ، ولدمورت با گفتن ( آوداكداورا ) اون رو نابود ميكرد و تنها راه پيروزي ، گرفتن توپ طلايي بود . كينگزلي كمي عصباني شده بود و تمركز اوليه ي بازي رو از دست داده بود . تمام گل هايي كه مرگخواران زده بودند ، فقط به خاطر گفتن طلسم بود و اونها هيچ مهارت خاصي توي بازي كوييديچ نداشتند .
در ادامه شطرنجي ها توپ رو گرفتند . توپ قرمز توي دست هاي اسنيپ بود و همين طور مستقيم به سمت دروازه ي حريف حركت كرد و توپ رو به آتيلدا پاس داد . آتيلدا جلو رفت ولي بليز مداخله كرد و كوافل رو قاپيد .
بليز اوج گرفت و وقتي كه در حال اوج گرفتن بود ، روفس كوافل رو از دست بليز انداخت و كورمك كوافل رو گرفت . به دنبالش ديدا حركت كرد و منتظر موند تا توپ رو بهش پاس بده . بعد از چند لحظه كه با توپ ويراژ رفت ، توپ رو به ديدا پاس داد و ديدا خواست كه ولدمورت رو دور بزنه ولي ولدمورت براي اون يه كروشيو فرستاد .
- خطا .
- اوف
نزديك بود ديدا از سر جاروش پرت بشه چون دالاهوف محكم به اون برخورد كرد .
ببخشيد ! ... ببخشيد!... نديدمش
در همون لحظه داور فرياد زد : يك پرتاب پنالتي به خاطر حمله ي بي دليل روي بازيكن شطرنجي .
ديدا گفت : من ميخوام پنالتي رو بزنم .
هيچ يك از بازيكنان مخالفت نكردند .
ولدمورت توي دروازه ايستاده بود و منتظر گرفتن توپ شد .
- با سوت من ، سه ، دو ، يك ...
ديدا تونست ولدمورت را دور بزند ولي ولدمورت ...
-كروشيو ...
- پنالتي
اسپراوت همچنان به دنبال توپ طلايي بود و همچنين قصد داشت هنگامي كه توپ رو ببينه ، مونتگومري رو گمراه كنه ..
براي بار بعد ولدمورت تونست توپ رو بگيره . صداي تشويق تمام مرگخواراني كه توي زمين بودند ، بلند شد .
40-0
نتيجه تغييري نكرده بود . اسپراوت كمي اوج گرفت كه چشمش به توپ طلايي افتاد ولي از شانس بد او ، مونتگومري هم توپ رو ديده بود . همون لحظه ، اسپراوت نگاهي به زمين كرد و ديد كه روفس با بليز درگير شده و ديدا با بلا . سپس به راه افتاد . اين ميتونست يك دوئل تمام عيار بين دو تا جستجوگر هاي دو تيم باشه . اسپراوت سعي كرد كه خودشو از مونتگومري دور نگه داره . تا گرفتن توپ طلايي فاصله ي چنداني نبود . هر دو به سمت توپ هجوم بردند ولي ....


خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹ پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۸
#89

پروفسور پومانا اسپراوت old56


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۷ چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۴۳ جمعه ۲۳ دی ۱۳۹۰
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 103
آفلاین
بازی شروع می شود

داور وسط زمین میاد وکاپیتان ها هم به هم نزدیک می شوند و داور با قیافه ی اینجوری به جفت کاپیتان نگاه می کند و داور می گوید باهم دست بدهید

اسپراوت می گوید:نه کینگزلی من با لرد دست می دهم

بلا:نه لرد من با اسپراوت دست می دهم

داور:نه حتما کاپیتان ها باید با هم دست بدهند

اسپراوت و بلا:چی؟

داور:باشه

بلا واسپراوت دست همدیگر را گرفتند و با هم زور آزمایی کردند و هر دو که اینجوری با هم حرف می زدند و آنقدر دست هم را فشار می آوردند نزدیک بود دستشان بشکند تا آخر داور گفت: بسسسسه

و بعد از پنج دقیقه توپ را به هوا پرتاب کرد و بازی شروع شد

توپ در دستان شطرنجی ها افتاد وبازی را با یک گل شروع کردند

مرگخواران بر سر داور پریدند واینجوری زدنش و در آخر داور اینجوری شد و دوباره بازی شروع شد وتوپدر دستان مرگخواران افتاد.توپ در نزدیکی بلا بود وبلا دید که نمی تواند توپ را بگیرد گفت:کروشیو و توپ از شدت درد دور خود چرخید

همه با قیافه ی اینجوری نگاش می کردند ومرگخواران فهمیدند که توپ را می توان با طلسم فرمان وارد دروازه کنند.

بلا گفت:<طلسم فرمان>(اسم طلسمو یادم رفت)

در همان زمان داور این جوری بود بلا توپ رو چند بار وارد دروازه ی شطرنجی ها کرد...


دیدگاه هر کس نشان


Re: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۱۳:۵۶ پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۸
#88

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
بنا بر درخواست کینگزلی بازی فردا شروع می شود!

بلاتریکس رفت تا قضیه را به لردش بگوید!

کینگزلی گفت:باید سریعا ترکیب تیم رو بچینیم...

سپس از هوا با چوبدستی اش قلم و کاغذی ظاهر کرد...کاغذ را به اسپراوت! داد تا برایش نگه دارد.

کینگزلی که حالا در قلم را باز کرده بود کاغذ را پس گرفت و گفت:دروازه بان که خودمم...مدافع کی رو بزاریم؟

اندکی همه فکر کردند بعد خود کینگزلی گفت:می زاریم...کورمک و روفس...خوبه؟

همه موافقت کردند.

سپس بعد از مدتی...کینگزلی کاغذ پر شده را به دیدالوس دیگل داد تا بررسی کند:

شرح کاغذ:


دروازه بان:کینگزلی!

مدافع ها:کورمک و روفس اسکریم جیور!

سه مهاجم:آلتیدا و دیدالوس و سوروس اسنیپ!

جستجو گر:پروفسور پومانا اسپراوت

دیدالوس که داشت با قیافه ای اینجوری: نقاشی کینگزلی را نگاه می کرد گفت:کینگزلی؟این نقاشی رو از کجا یاد گرفتی؟

کینگزلی با افتخار گفت:یک سایتی هست استم هسـت جادوگــ...


ویرایش کارگردا:هوی...هوی...هوی...نتد نرو بابا این چه وضعشه؟

نویسنده:

در آن سو_در خانه ی ریدل!

لرد به سرعت تمام ترکیبی که از قبل درست کرده بود را به دست بلا داد و گفت:خوبه؟

بلا نگاهی سطحی انداخت:

دروازه بان:خودم!

مدافع ها:خودت و شوهرت

مهاجم ها:مورگانا و بلیز آنتونین!

جستجو گر: موتنگومری!

بلا نگاهی حاکی از ترس به لرد انداخت و گفت که ترکیبی بسیار خوب است.


روز بعد_در زمین کوئیدیچ!

در رخکن شطرنجی ها هیچ کس آرام و قرار نداشت جز دیدالوس که اینجوری بود:

اسپراوت گفت:فکر میکنید چقدر تماشاگر منتظر ماست؟من میگم خیلی...

دیدالوس:

بازیکنان وارد زمین می شوند...دورتا دور زمین کوئیدیچ هیچ هواداری ننشسته بود هیچ تماشا گری نبود.

اسپراوت:

بازی شروع میشود!




غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۱۸:۳۳ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۸
#87

پروفسور پومانا اسپراوت old56


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۷ چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۴۳ جمعه ۲۳ دی ۱۳۹۰
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 103
آفلاین
خلاصه:کلوپ ورزش های جادویی لندن بعد از سالیان سال توسط بچهای کلوپ شطرنج و چندی دیگر دوباره فعال شده. در همین حال، مرگخواران، که از بیکاری حوصلشون سر رفته بود، لرد رو راضی میکنن تا به کلوپ حمله کنن و در کلوپ ورزش های جادویی به تفریح و ورزش بپردازن ولی نمیتوانند کلوپ را تصرف کنند و باهم به مسابقه می پردازند ...
*******************************************
یکهو از پشت لرد سیاه صدای آنتونین میاد که یه عینک به صورتش بود که میگه:لرد این مشنگا عجب چیزایی دارن اون از ماشینشون اینم از عینکش و بعد لرد با قیافه ی نگاش کرد وبعد بلاتریکس با لباس گوجه ای وارد می شه و همگی اینجوری نگاش می کنن.

لرد پرسید: چی شده بلا؟

بلا:خواستم در خواستشونو قبول کنم تا وارد حیاطشون شدم از همه طرف گوجه پرت شد

همه:

بلا:نخندید

همه:

در کلوپ

دیدا:بزن قدش اسپراوت و شترق صدای خوردن دست اسپر با دیدا به گوش رسید و دیدا بر روی زمین افتاد و گفت:لازم نبود اینقدر محکم بزنی

اسپراوت:

کینگزلی:نیشتو ببند

اسپر:
بعد صدای زنگ در اومد و اسپر گفتند:مرگخوار ها آمدند گوجه ها را بردارید ودر حالت آماده باش باشید

بعد کینگزلی در را باز کرد و بلا با همان قیافه ی گوجه ای وارد شد در همان زمان اسپر و دیدا به زور جلو خندشان را گرفتند

بلا:سلام من اومدم مسابقه را قبول کنم الان همه ی مرگخوار ها اینجا هستند و می خواهند مسابقه بدهند قبول؟

کینگزلی:قبول بعد با هم دست دادند

کارگردان:این چه کاری بود کردی با نامحرم دست دادی؟
داستان نویس: حالا غیرتی نشو یه کاریش می کنیم

مسابقه شروع می شود

...


ویرایش شده توسط پروفسور اسپراوت در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۱۷ ۱۸:۳۸:۱۰

دیدگاه هر کس نشان


Re: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۸
#86

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
خلاصه:
کلوپ ورزش های جادویی لندن بعد از سالیان سال توسط بچهای کلوپ شطرنج و چندی دیگر دوباره فعال شده. در همین حال، مرگخواران، که از بیکاری حوصلشون سر رفته بود، لرد رو راضی میکنن تا به کلوپ حمله کنن و در کلوپ ورزش های جادویی به تفریح و ورزش بپردازن....
________________________________________________


دور تا دور کلوپ را افراد سیاه پوش فرا گرفته بودند. دیگل آب دهان خود را پایین داد و رو به سایرین گفت: چکار کنیم؟ الان میان کلوپ رو میگیرن!
اسپروات دستی به چانه خود کشید و بعد جواب داد:هووم...خیلی زیاد هستن. باید باهاشون یک مسابقه ی، چیزی بذاریم.
دیگل نگاهی به وی کرد و با خوشحالی گفت: راست میگه...ما میتونیم یک ماسبقه کوییدیچ خوب راه بندازیم.هرکی برد، کلوپ مال اون میشه.
همگی به نشانه مثبت سر خود را تکان دادند.


بیرون کلوپ


سوسوی گرم آفتاب چشمان خسته مرگخواران را آزار میداد. در کنار کلوپ، چادر کوچک و گران قیمتی برای لرد و وزیرانش برپا شده بود. داخل چادر، فرش نفیس و گران قیمتی انداخته بودند. بر روی آن، مبل بزگ و قرمز رنگی بود که لرد،همچون شاهان، بر روی آن نشسته بود. هیچ صدای بجز بادبزنی که لرد را خنک میکرد شنیده نمیشد. سرانجام، لرد سکوت را شکست و گفت: پس گفتن مسابقه کوییدیچ بذارن،هان؟ من که اصلا از این ورزش مسخره خوشم نمیاد.
پرسی تعظیم کوتاهی کرد و گفت: قربان،اگر جواب منفی بدیم، فکر میکنن ترسیدیم.
لرد نگاه خشنی به وی کرد و فریاد کشان گفت: ما ترسیدیم؟؟ مرگخواران و من هیچ وقت نمیترسیم! بهشون بگو مسابقه قبول هست....البته خودتون باید بازی کنین! من بازی نمیکنم.


ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۱۷ ۱۴:۱۲:۳۸

تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۱۳:۲۵ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۸
#85

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
دیدا که رو دیوار مثل گوجه فرنگی پخش شده بود آروم آروم مثل آب گوجه فرنگی از دیوار افتاد پایین.

زاخاریاس در آن سو گفت:این صدای پخش شدن گوجه نبود روی دیوار؟

آلتیدا گفت:چرا خیلی شبیه بود...ولی این صدای باز شدن در از چی بود؟

اسپراوت که مچ دستانش درد گرفته بود گفت:شاید صدای...آها دیدالوس رفته بود آشغالا رو بزاره!

آلتیدا و کینگزلی و زاخاریاس:

کینگزلی گفت:پروفسور؟می ری ببینی چی شده؟

اسپراوت قبول کرد و رفت.

بعد از مدتی!

پشخ!(افکت له شدن اسپراوت مانند دیدالوس)

کینگزلی گفت:این دیگه صدای چی بود؟

آلتیدا گفت:شاید اسپراوت پاش رفت روی یک گوجه!

کینگزلی گفت:بچه ها،همه با من بیاین...قضیه مشکوکه!

همه پشت سر کینگزلی راه افتاده و به سمت در رفتند...

کینگزلی بلاتریکش و آنتونین را دید و و بعد هم دو گوجه ی له شده و بیهوش رو ی دیوار را دید و بعدفریاد زد:حمله!

بعد از مدتی

بلاتریکس و آنتونین مثل گوجه به کف خیابون چسبیده بودند و از نبرد ناراضی بودند.

آنتونین گفت:باید بریم به لرد بگیم نیروی کمکی بیاره...

بلاتریکس:

روز بعد_مورگانا نیز به آنها اضافه شد_سه مرگخوار پشت در کلوپ بودند...

کینگزلی که اسپراوت و دیدا را مثل روز اول در آورده بود گفت:خب مثل اینکه مرگخوارا قصد تصرف دارند.

دیدا:آره،و همچنین قصد گوجه خوردن!

در همین هنگام زنگ در کلوپ به صدا در آمد!

کینگزلی گفت:فکر می کنید کی باشه؟

آلتیدا گفت:من میرم ببینم...


ادمه دهید!




غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۱۲:۲۰ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۸
#84

آلتیدا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۷ یکشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۰:۱۱ جمعه ۲۶ تیر ۱۳۸۸
از یه گوشه دنج
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 91
آفلاین
آنتونی پشت رل نشست و به فرمان ، دنده و اجزای دیگر ماشین خیره شد . بعد پنجره سمت راننده را شکست( بیچاره بلد نیست پایین بکشدش خوب !) با ترس و لرز دنده را گرفت و آن را عقب کشید . ماشین با سرعت عقب رفت و به ماشین پشتی برخورد کرد . آنتونین وحشتزده از ماشین بیرون پرید و از ماشین دور شد .
- این چه کاری بود که کردی؟
آنتونین از جا پرید و به پشت سرش نگاه کرد . پاترونوس لرد که به شکل مار بود آنجا ظاهر شده بود . آنتونین که زبانش گرفته بود گفت :
- چـ....چـ... چکاری ارباب؟!
- از وسیله ماگلی استفاده می کنی؟! اصالت مرگخوار ها رو زیر سوال می بری؟! همین الان بلا رو میفرستم کروشیوت کنه . همونجا وایسا!
- پاق!
آنتونین برای بار سوم چند متر به هوا پرید و با دستپاچگی به بلا نگاه کرد که همان لحظه آنجا ظاهر شده بود و گرد و خاک شنلش را می تکاند . بلا نگاه تحقیر آمیزی به ماشین و آنتونین انداخت و گفت :
- با این لکنته میخواستی به اون کلوپ بری؟ به فکرت نرسید که آپارات کنی بوقی ؟!
دالاهوف زیر لبی چیز هایی زمزمه می کرد . بلاتریکس ردای او را کشید و با خشم گفت :
- بیا بریم تا مای لرد شخصا نیومدن کروشیوت کنن !

و بعد هر دو به سمت کلوپ آپارات کردند .

در همان حال ، کلوپ شطرنج

کینگزلی اسپروات را که مثل فرفره کار می کرد نگه داشت و گفت :
- اسپر جان بیخیال ! خسته شدی. بده بقیه ش رو زاخار تمیز می کنه!
زاخی اخمی کرد و گفت :
-از کیسه خلیفه نبخش ! اصلا چرا خودت یه کمکی نمیدی ؟
دیدا تی را از دست اسپروات قاپید و به سمت زاخاریوس پرت کرد .
- پاق!
- اه ! ببین دیدالوس ! یه بار هم که خواستی کمک کنی زدی یه چیزی رو شکستی !
دیدالوس بلافاصله به شکل درآمد و پاورچین از صحنه فاصله گرفت و به سمت در رفت . ناگهان در به شدت باز شد و دیدالوس را به دیوار کوبید .بلا و آنتونین که تازه به آنجا آپارات کرده بودند با چوبدستی های آماده در آستانه در ایستاده بودند .


ویرایش شده توسط آلتیدا در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۱۷ ۱۳:۰۲:۰۶

نمی گویم فراموشم نکن هرگز
ولی


Re: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۱۱:۳۸ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۸
#83

پروفسور پومانا اسپراوت old56


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۷ چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۴۳ جمعه ۲۳ دی ۱۳۹۰
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 103
آفلاین
در راه

آنتونین در زیر باران داشت به سوی کلوپ می رفت و لردم در خانه اش لمیده بود و داشت با مرگخوار ها جک می گفت و همه این جوری شده بودن:

در کلوپ

دیدا:ای مردم از بس تی کشیدم

پروفسور اسپراوت:حالا یه ذره تی کشیدی مردی من هم تی می کشم هم گردگیری می کنم تنبل

کینگزلی:آفرین به تو حالا یه ذره همین کارو بکن ببینیم

اسپراوت کارش را شروع کرد به پاهاش زمینو خیس می کرد با یکی از دستاش تی می کشید و با آن یکی دستشم میزو تی می کشید و همه با قیافه ی این جوری: به او نگاه می کردند

در ادامه ی راه

آنتوین:مردم از بس راه رفتم بیام یه تاکسی مشنگی چیزی بگیرم ولی نمی شه که اگه لرد بفهمه خیلی عصبانی می شه ولی از بس زیر بارون موندم حل شدمبهتره یه تاکسی بگیرم و یه ذره ایستاد ویه ماشین از کنارش رد شد ولی چون آنتونین بلد نبود چی کار کنه گفت:آواداکداورا و این نفرین صاف به سینه ی راننده خورد و راننده مرد و آنتونین با قیافه ی اینجوری به راننده خیره شد و بعد مجبور شد خودش پشت ماشین بشیند وبروند

در همان زمان مرگخوار ها جک می گفتند

...


دیدگاه هر کس نشان







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.