سوژه جدیدهوا گرگ و میش بود و جزیره یکی از سرد ترین تابستان هایش را میگذراند.
ناگهان صاعقه ای زد و باران شدیدی باریدن گرفت و باعث شد لاشه ی کلاغ های منجمد روی سقف قلعه سر بخورند و پایین بیفتند ...
دیوانه ساز با سرعت خود را به سوی انتهای سالن سراند. زندانیان آن بند بدن بی حس و حال خود را از مقابل او کنار کشیدند و در فضای سرد و مه آلود آزکابان با ترس و لرز به صحنه مقابلشان خیره شدند؛ دیوانه ساز به قربانی رسید و بدن لاغر و تکیده او را با دستان گلی و چندش آورش گرفت و صورتش را مقابل صورت خود قرار داد و کلاه شنلش را کنار زد ...
زندانی با شور و اشتیاق شروع به بوسیدن و خوردن حفره ای که ظاهرا لب دیوانه ساز بود کرد!
- آهــــــــ ... جــــون ... اومـــــــــ ... قربونت برم ... پرنشش من ... مـــــــــاچ
فلش بک - شب قبل - مرلینگاه آزکابانمورفین از خماری به خود میپیچید. مغز استخوانش تیر میکشید و میسوخت و از سرما در گوشه ای از مرلینگاه کز کرده بود و میلرزید که ناگهان چشمش به تکه چوب خیسی که روی زمین افتاده بود افتاد و به یاد ذخیره ی روز مبادایش افتاد ... روز مبادا فرا رسیده بود! مورفین میله را برداشت و بدون توجه به اجرامی که به آن چسبیده بود آن را تا دسته در حلقش فرو کرد و بلافاصله بسته ای محتوی پودر سفید اعلا بالا آورد. بسته را باز کرد و کل محتویات آن را که برای یک هفته کافی بود یکجا استعمال کرد ...
پایان فلش بک- واقعا اون تو رو بوسید؟
- بله قربان حتی از این صمیمی تر هم شد که شرحش در این مقال نمیگنجه
- به نظرم این زندانی برای ما خطر آفرینه! منتقلش کنید به سنت مانگو
- نمیشه قربان! آخه راستش ... اون فرار کرده
- بهتر! صداش رو درنیارید اصلا
خانه ریدلشترق (افتک کوبیده شدن در به دیوار مثلا)مورفین مانند تسترالی که تی تاپ دیده باشد با حالت یورتمه وارد خانه ریدل شد و با سرعت نور خود را به اتاق لرد رساند و دوباره به همان حالت بدون در زدن خودش را وسط اتاق پرت کرد و هیچ کدام از مرگخوار ها نفهمیدند چه چیزی داخل شده است.
لرد که خشم از خواب پریدن نجینی را با دیدن مورفین سرحال و سریع و شوک حاصل از آن فراموش کرده بود پرسید: چی شده مورفین؟ اینجا چی کار میکنی؟ فکر میکردم به خاطر اون همه مورفینی که تو ستادت پیدا کردن چند سالی قیافه نحستو نبینم
مورفین گفت: فرار کردم دایی ژون! الان هم وام خرید تشلیحات میخوام که بژنم کاخ ... مقر محفل رو بترکونم بفرستم هوا
لرد تحت تاثیر شور و شوق مرلین برای شرارت قرار گرفت و گفت: درخواست نوشتی؟
مورفین فورا دست در ناکجا آباد شنلش کرد و تکه ای کاغذ پوستی در آورد و به لرد داد و لرد پس از نیم نگاهی آن رو جلوی نجینی گرفت و او هم پایین ورقه را به زهر خود آغشته کرد ...
همان روز - لوکیشن ناشناخته- این کار فایده نداره مورفین! تو به جای تانک اگه بمب اتم جادویی هم بخری نمیتونی زارت خونه رو خراب کنی، تازه اگرم خراب کنی نمیتونی وزیر بشی! باید همون بلایی رو سرش بیاری که سرت آورد ...
- خوب اون که تو انبارش کلی جنش نداره که من لوش بدم، من شانشم رو امتحان میکنم، وژارتخونه رو روی شرش خراب میکنم
- تو باید براش پاپوش درست کنی، میتونی خودت انبارشو پر از جنس کنی
هفته بعد - وزارتخانه- اه ... این پرونده ها هیچیش به هم نمیخوره روفوس! ببین اینجا نوشته وزیر هوکی سال 1998 به جزایر بالاک کوچ کرده بعد سال 2002 زیر این پرونده رو امضا کرده :vay: باو اصن این کارای مسخره که مال وزیر نیست، بده یه کارمندی انجام بده من میخوام برم اتاق پشتی ببینم گراوپ امروز واسم چی تور زده
- تو غلط کردی! اکثر پرونده ها رو دادی به سالازار بیچاره از زیر بقیه اش هم میخوای فرار کنی؟ در ضمن الکی امیدوار نباش امروز هوا خیلی سرد بوده و هیچ ساحره ای پا پوشش غیر آسلامی در سطح شهر رویت نشده
- هی بهت گفتم اینجا صف کاندیداتوری وزارته آب کدوحلوایی مفتی رو کوچه پایینی میدن گفتی نه
اصن خودت بیا ...
گومپ! گومپدفتر وزیر با صدای مهیبی به لرزه درامد و باعث شد تمام پرونده ها روی هم بریزند ... لودو با تعجب دم پنجره رفت تا ببیند چه خبر شده که با یک تانک عظیم مواجه شد که پشت سر هم به ساختمان وزارت شلیک میکرد! پس از مدتی شلیک ها پایان یافت و کله ی مورفین از بالای آن خارج شد ...
- مورفین؟
تو باید توی آزکابان باشی! زور نزن بیچاره این ساختمون هیچجور خراب نمیشه
- من بالاخره حقمو اژت میگیریم ... انتقام میگیرم! اگه من دشتگیر نشده بودم الان وژیر بودم لودو! سژای آدم فروشیت رو میبینی
- روفوس سریعا مورفین گانت رو به عنوان مجرم خطرناک به تمام جراید معرفی کن ... به کارآگاهان هم بگو هر چه سریعتر برای دستگیریش اقدام کنن