لوسیوس در حالی که داشت توی تشت ف مارکوس لباس میشست فریاد زد:چییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی میخوان پستا رو پاک کنننننننننننننننننننننننننننننن؟
-لوسیوس دوباره ادای منو در آوردی؟میخوای به ماشین لباسشویی تبدیلت کنم.
-ب ب ببخشید ارب ب باب د دوباره ج ج جوگیر شدم.
آرگوس گفت:ارباب میخوای برم آبرفورث رو بیارم میزش کنیم.فرش و درمون که جور شده ولی میز نداریم.
فینیاس گفت نه میز میخوایم چیکار؟اگه میتونی یه بوگیر باهاش درست کن که خفه نشین.تازه بوی بز هم که میده.
ریگولوس گفت:نه خشونت نه.
و به سمت دستشویی دوید.
بحث سختی در گرفته بود که با حرف خانم نوریس به پایان رسید:
میوووووووووووووو...ماوووووووووو...مییییییییو...مییییاو
زمزمه ای حاکی از تحسین فضا را پر کرد.
آرگوس به سمت دفتر آبرفورث رفت تا کار خودش رو انجام بده.
بیرون دفتر حزببومب...بومب....بومب...(افکت صدای قدمهای سنگین و ارزشی
)
به سمت دفتر حزب حرکت میکرد.با لگد زد توی چشم مارکوس ف و در از جا کنده شد.
همه به او نگاه میکردند.ریگولوس فشارش افتاد و غش کرد.فینیاس تلنگش در رفت.ف مارکوس همه ی آب تشتش بخار شد.کمربند کاراته ی ابرکسس باز میشه و شلوارش میوفته و خانم نوریس با دیدن ابرکسس سکته میکنه.
ارنی با غلدری میگه چیه مگه تا حالا ارزشی خفن ندیدین هاااان؟؟!!