سوژه جدید«ایول ! از تخم اژدها خوشمزه تره ! مالی؟! کجایی زن؟! بیا ناخون پامو بگیر. میره توی چشم جیمز، فردا هری میاد یخه منو میگیره ! »
آلبوس دامبلدور با شلوارک صورتی، آستین حلقه ای و کلاه بوقی اش روی مبلی در پذیرایی خانه گریمولد لمیده بود. پاهایش را روی میز و روی هم انداخته بود و در آغوشش گلدان هایی با گیاهان کوچک سبز خودنمایی می کرد که دامبلدور با ظرافت و آرامی خاصی این گیاهان کوچک را می جوید و لذت می برد. زیر پاهایش جیمز یویو اش را شوت می کرد و تدی هر بار جای برگرداندن، آنرا می جوید. در آستانه پذیرایی نیمه تاریک مالی، آرتور و پیرمرد سیاه پوش و لرزانی ظاهر شدند و به سمت دامبلدور آمدند.
پیر مرد: « پروفسور؟! پروفسور؟ منو به یاد دارین؟ شفا دهنده "اروینگ" هستم. »
دامبلدور در حالیکه ریشه گیاه سبز رنگ را به مانند پفک می جوید گفت:
« چرا نشناسم. خودم هفته پیش مخ مامانتو زدم، رفتیم شهر بازی ! یه افسون هم زدم براش وسط سیبل، یه عروسک تک شاخ بردم. راستی ! فک میکنی که تو رو به دنیا آورد مَرد؟ من بودم دیگه. پدرت اون موقع داشت حیاط خونه تام اینا رو شخم میزد که خودشو از ترس بچه یازدهم(یعنی تو) زنده به گور کنه. تویی دیگه. گلرت گریندل !»
پیر مرد آب دهانش را قورت داد و با صورتی در هم بدون توجه به حرف های دامبلدور این بار با هیجان تندی گفت:
« پروفسور ! پروفسور ! ما توی محاصره هستیم. لرد سیاه داره وارد خونه میشه !
»
دامبلدور: « جیمز؟! عمو جان بیا پلی استیشن رو وصل کن به تی.وی عمو تامی اومده ! »
جیمز از زیر پای دامبلدور بالا اومد و با تعجب تکرار می کرد: "استیشن" "چی چی استیشن" !
مالی با افسوس هق هق میکرد. رو به صورت شفا دهنده که به حال دامبلدور تاسف میخورد گفت:
«غذایی جز خاک گلدون و گیاه های داخلش نمی خوره. پروفسور اسپروات گیاه خونه اش خالی شده از بس براش گلدون فرستاده. هاگرید حالا داره درختای جنگل هاگوارتز رو میزنه براش ! به من میگه جینی. به آرتور میگه مالی !
»
دامبلدور با عصبانیت سگ سیاه (سیریوس) را که کنارش روی کاناپه خوابیده بود بدست گرفت، دمش را محکم کشید و سگی که از درد پارس می کرد رو به طرف مالی گرفت:
« دختره ی بی ادب ! چی بود اسمت؟ کدوم ویزلی؟ آهان جینی. برو سر درست بینم. بر میگردیم هاگوارتز که. مالی بیا اینجا ناخونمو بگیر دیگه بلند شده.
»
و در دو حرکت، ابتدا به آرتور در نقش مالی اشاره کرد و سپس به ریش های دو متری اش در نقش ناخون پاهایش !
شفا دهنده در حالی که نسخه ای می نوشت رو به آرتور و مالی گفت:
« متاسفانه پروفسور دامبلدور مبتلا به یه ویروس جنون آمیز و مشنگی شدن. درمانی نداره جز اینکه حبسش کنید توی اتاق و به تخت ببندینش. غذا رو بریزین توی حلقش ! حضور یه هم سلولی دیوونه دیگه توی درمان زودترش موثره. شنیدم لرد سیاه به تازگی دچار... ئم...هیچی ولش... روز خوش
»
و با قدم هایی سریع به سمت درب خروجی خانه 12 گریمولد رفت و مالی و آرتور را با تکرار واژه های "لرد سیاه" ، "دچار" و ... تنها گذاشت.
لیتل هنگتون لرد سیاه عینک آفتابی به چشم زده، شنل یکدست سفید رنگ پوشیده و روی صندلی چوبی ترک خورده ای در حیاط خانه ریدل ها نشسته و به آسمان خیره شده است. در عالم خود است و با صدای بلبل ها و جیک جیک گنجشکان که در حیاط سرسبز خانه طنین می اندازد در عالم خود سیر می کند و مشغول خواندن اشعار خود با حالت آواز است:
« ای دامبل ریش سفید پای در بند ! ای گنبد هاگوارتز ! ای مظهر لبخند ! ببخش مرا خلاصه ! بگذار بدهم به گونه هایت یک بوسه ! کجایی که شوم فدایت ! بشوم سرخ جاری رگ هایت ! کجایی؟! کجاااا !
»
آنی مونی با وحشت و لرز یک جام شربت را مقابل لرد سیاه که مشغول آواز است می گیرد. لرد سیاه مقابل آنی مونی خم می شود، روی موهای بهم چسبیده اش دست می کشد و گونه هایش را می بوسد و شربت را درون حلق نجینی می ریزد که دور پاهایش خودش او را گره زده بود. در آنسوی حیاط بلاتریکس با روانه کردن کروشیوهای متوالی به بدن شفا دهنده ی پیر، دکتر اروینگ (معالج دامبل) از زیر زبانش علت بیماری و راه درمان اربابش را می پرسید:
« کروشششششیـــــــــــــــــــــــــو ! بگو... بگو چه شکلی مای لرد شفا پیدا میکنه. کروشیو !
»
پیر مرد: « راه نداره. آی. نزن. آی. راه نداره. باید ببندینش به تخت. جای هوا خوردن، غذا بدین...آی...آخ...من...آخ...من هم سلولی اش رو پیشنهاد میکنم...ئه...دامبلدور باشه... آخ !
»