هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۷:۱۹ یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۱

فنریر گری بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۲۱ دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۴۳ دوشنبه ۹ دی ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 127
آفلاین
لرد به سمت لودو رفت و روی صندلی چرمی مهمان؛ جلوی میز لودو نشست و پاهاشو انداخت رو پاش. باقیه مرگخوارها هم وارد اتاق شدن و دور تا دور اتاق به صورت نیم دایره ای وایسادن. لودو هرچی سعی کرد نتونست لبخند مصنوعی ای برای این موقعیت تحویل بقیه بده، برای همین با ترس روی صندلی نشست و گفت:

- اوه، چه افتخار بزرگی....نصیب من شده!

لرد دستش را داخل رداش میکنه و لودو از ترس مثل فنر از روی صندلی بلند میشه! لرد مجوز رو که حالا بر اثر ارباب ارباب گفتن ها کاملا به شکل یه ورق سفید اومده بود میندازه روی میز لودو و میگه:

- من یه مشکلی دارم لودو.

لودو با ترس زیر چشمی نگاهی به پنجره میکنه تا ببینه میتونه خودش رو از اون تو پرت کنه بیرون یا نه. صدای لرد اما اونو از فکر در میاره:

- چه وزیر باهوشی داریم. یعنی بعد از این همه وزارت هنوز نفهمیدی که اینجا زیر زمینه؟ یادت نگرفتی این پنجره ها الکی هستن و با جادو درست شدن؟ بیخود به فکر بیرون پرت کردن خودت نباش!

لودو که میفهمه کاملا گرفتار شده با ترس شروع به صحبت میکنه:

- ارباب، خیلی خوشحال شدم که...شما رو اینجا دیدم. میگم که خب...شما دستور میدادین من خدمت میرسیدم. چرا شما زحمت...

لرد که از صحبت های لودو خسته شده بود کروشیویی به سمت لودو میفرسته و بعد دوباره به کاغذ اشاره میکنه و میگه:

- هوم. منو ارباب صدا کردی. ولی تا جاییکه یادمه گفته بودی نباید من رو ارباب صدا کنن. میبینی که. مجوزمون تبدیل به یه تیکه کاغذ پوستی بی مصرف شده.

بلاتریکس و هوگو دو قدم جلوتر میان و به لودو خیره میشن. از قیافه هاشون مشخصه که زیاد هم خوشحال نیستن. لودو که موقعیت رو خوب درک کرده بالاخره لبخند مصنوعی رو تحویل لرد میده و میگه:

- خ...خب چه کمکی از دستم بر میاد ارباب؟

لرد به جلو خم میشه و با صدای نه چندان آرومی میگه:

- بذار رک باشم. ما اومدیم اینجا که یا یه مجوز درست و حسابی بگیریم، یا تو رو با خودمون ببریم یه دوری باهات بزنیم. خیلی وقته نیومدی شکنجه گاه. گمونم دلت برای اونجا تنگ شده. میتونیم بریم اونجا و بیشتر گب بزنیم! البته اگه مجوزی که میخوام تا دو دقیقه دیگه روی میزت نباشه!





پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۷:۴۷ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
در راه هوگو با آرنجش به بلاتریکس سلقمه میزد.
- میگم،تو که هاگوارتزو دوس نداری،به ارباب بوگو مدیریتش مال من باشه.

بلاتریکس لسترنج که هیچ نتوجهی به هوگو نمیکرد گفت:ارباب...
هوگو با شوق فت:مرسی بلا!
- ارباب،این هوگو تنش میخاره.نه این که دستاش پودر شدن،نمیتونن بخارونن.من براش بخارونم؟
- هر چی میلته.

هوگو عقب عقب رفت.
- نه .نه.من اینقدر تو رو دوس دارم بلا!خواهش میکنم.بلاتریکس،نه!

لودو بگمن،اتاق خودش،همون وقت:

من نتونستم اون شرطه رو بگم.الان باید چی کار کنم؟اون شرط خیلی مهم بود.چی شد که یادم رفت؟نه.نه.نباید اینطوری میشد.خیلی بده.از این که ارباب بیاد اینجا و منو کروشیو کنه هم بد تره.
کروشیو پست شده از ارباب از سوراخ کلید لودو به سر لودو خورد.

-ممنون که یاد آوری کردین،ارباب.از کروشیو شما دیگه بدتر نیست.

لودو بگمن به خودش اومد و ادامه داد:این کروشیو از کجا اومد؟کی اونو فرستاد؟باز این منشی احمق گذاشت بیان تو؟ این بار کی مهمونمه؟
سوسکی که در آستانه له شدن در زیر پای لودو بود،پرواز کرد و با زبان بیزبانی لودو رو مجبور کرد که به در نگاه کنه.در باز شد.لرد سیاه با جمعی از مرگخواران،روبروی لودو ایستاده بود و به او نگاه میکرد.لرد سیاه به طرف لودو حرکت کرد.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۷:۱۱ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۹۱

پروفسور.ویریدیان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۷ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۱
از قبرسون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 235
آفلاین
همه به سمت وزارتخونه رفتن جلوی در یکی جلوشونو گرفت

یکیه : هوی کچل لندهور از پشت کو ه اومدی الان تعطیله

ولدی به روفوس اشاره میکنه که به هوگو اشاره کنه که به بلا اشاره کنه که مرده رو محو کنه

بلا اول انگشتای هوگجو رو داغون کرد چون فک میکرد هوگو منظور بدی داره

بلا : مگه خودت خواهر مادر نداری

ارباب که میبینه این طوریه خودش نکهبانه رو پودر میکنه بهد چوبدستیشو میگیره سمت دسای هوگو

هوگو: ارباب ممنونم که دسمو درس میکنین

ارباب : درستش نمیکنم مرگخواری که نتونه8 منظور اربابو برسونه اینطوری میشه

و دو تا دس هو گو رو پودر میکنه

ارباب خب حالا میریم تو و بگمنو می دزدیم میاریم از ش پذیرایی (منظور هس ) میکنیم

بعدش مجبورش میکنیم همه ی مجوزارو امضا کنه دامبلو هم زندانی کنه مدیریت هاگوارتزو هم از اسنیپ

می گیریم میدیم به بلا

ارباب پس از سخنرانی آبخوردند و به سمت وزارتخانه روان شدند



پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۶:۲۵ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
تری زیر لب گفت:هر چه با دا باد!
بلاتریکس نعره کشید:اربــــــارب،آماده ایم.
رودولف،همسر بلاتریکس پوزخندی زد.

-یه جوری میگی که انگار منتظر تو ایم.
- مگه نیستین؟

رودولف لسترنج از لحن بلاتریکس متوجه شد که باید زودتر خودشو گم و گور کنه.لرد سیاه پس از چندی بعد آماده شد و نجینی بخت برگشته رو از سرشس باز کرد.چون به قدری اونو محکم به سرش بسته بود که رنگ صورتش از آبی به قرمز تغییر کرد.لرد سیاه شروع به سخنرانی کرد.
-مرگخوان من،به طرف وزارت حرکت میکنیم.ما لودو بگمن،اون احمق روانی(هق هق تری لحظه ای حرف اونو قطع کرد.)
رو سر جاش مینشونیم.فکر کرده دو روز وزیر شده رتبش از من بالا تر رفته.
لرد سیاه صداشو بالا برد.چند فوش گفت و دوباره با آرامش قبلی ادامه داد.

چند دقیقه بعد،ورودی وزارت خانه:

در جایی که هیچ پرنده ای پر نمیزد،ناگهان چند پرنده پر زدند. مرگخوار به همراه اربابشان،لرد ولدمورت کبیر ظاهر شدند.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۵:۰۳ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۹۱

پروفسور.ویریدیان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۷ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۱
از قبرسون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 235
آفلاین
همه ی مرگخوارا با پول پیش ولدک برگشتند

ارباب هی تو سر خودش میزد

بلا : ارباب چیزی شده ؟

ولدی : ارباب ناراحته .

بلا : چرا ارباب ؟

ولدمورت : ارباب چه مرگخوارای خنگی دارن که اربابو کجبور به اعتراف کیکنن کروشیو ارباب به جای مجوز
گفت موز کروشیو خب که چی حالا آماده شین میریم وزارت خونه

ملت مرگخوار : باااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشه

سه ساعت بعد

مرگخوارا هنوز دارن آماده میشن ارباب هی نجینی رو به شکلای مختلغ روی سرشون گره میزنن

ولی نمیبسندن و دوباره یه مدل دیگه میپیچن

هی میپیچن و هی باز میکنن نجینی هم داره با نیشش ب سازمان کودک آزاری مینویسه و از باباش شکایت میکنه

فلور هی موهاشو رنگ میکنه هی نمیپسنده رنگشو عوض میکنه

بلا لباسای خوشگلشو که مال قرن 16 میلادیه پوشیده و داره کتاب هارو انتخاب میکنه تا با خودش بیاره

بلا : مروشیو برای مبتدیان . نه این که منو میبره زیر سوال کروشیوی آتشین آها این خوبه رمز کروشیو . اینم بد نیس


وتری داره فک میکنه که آیا دلش میاد به شوهرش و محل کار شوهرش حمله کنه یا نه



پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۷:۵۹ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
بلاتریکس به طرف یخچال رفت و نعره کشید:ارباب،موز نداریم.
لرد ولدمورت خمیازه ای کشید و گفت:مشکلی نیست.با پرتغال عوضش میکنیم.

بلاتریکس لرزید.
-اما..واقعایتش اینه که هیچ میوه ای نداریم.
لرد ولدمورت چوبدستیشو رو کروشیو اتوماتیک تنظیم کرد و به طرف بلا گرفت.
-زود میرین میوه میخرین.همین الان.

بلاتریکس کپه موهای برق گرفته اش را جمع کرد و به طرف در شیرجه رفت.با نگاهی عاشقانه به روفوس گفت:به من توجه کرد!
سالازار با چهره ای گرفته به کیف پول خالیش نگاهی کرد و گفت:میریم گرینگوتز.

دست چند مرگخوار را گرفت و غیب شد.چند ثانیه بعد مرگخوار ها کنار گرینگوتز ظاهر شدن.اسلیترین،جد لرد ولدمورت یاد حساب خالیش افتاد.با نگاهی دلربا خنده عصبی ای کرد و دست بانو لسترنج خر پول رو کشید و به داخل برد.سالازار آهی در بساط نداشت.سالازار به بلا تعارف کرد ه جلو بره.بلاتریکس،با وقار شروع به راه رفتن کرد.وقتی جن تقاضای کلید کرد،بانو لسترنج مردد شد.اما با نگاهی به سالازار دریافت چاره دیگ ای نداره.کلید رو داد و با هم به صندوق لسترنج ها رفتند.لبخند بزرگی روی لبان سالازار به چشم میخورد.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۲:۲۲ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۱

پروفسور.ویریدیان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۷ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۱
از قبرسون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 235
آفلاین
یلا و هوگو جلو در خونه ی ریدل ظاهر میشن و با ترس میرن تو خونه

تو خونه ارباب داره با نجینی و سالازار و باسیلیسک سالازار با هم آواز می خونن

هوگو :سلام اس . اس . اسمشو نبر .

هوگو انتظار داشت ارباب بپره گازش بگیره ولی ارباب با بی تفاوتی گفت :چیزی خورده . سرش جاییی خورده .

بلاتریکس : نه اسمشو نبر .

ارباب این دفعه مصلحت در این دیدند که بر بیا شفتند ( )

ارباب: کروشیو به من بگین ارباب ارباب ارباب ارباب

بلا میبینه همهی مجوز پاک شده واسه همین میگه : ارباب لودو چن تا شرط گذاشت

و شرطارو تو ضیح میده

ارباب فریاد های سهمگین میکشن و حونه ی ریدلو رو سر ساکنینش خراب میکنن غفقط اتاق خودشو سالم نگه میدارن

ارباب : همه ی مرگخوارا راجمع کنیذ تو آشپزخونه .

سالازار که داشت با باسیلیسکش بازی می کرد گفت : پسریم ؟آشپزخانه ندارییم . خراب شدی یست هل هل هل هل
کر کر کر کر

ارباب که احترام به والدینو همیشه رعایت میکردن چیزی نگفتن و فقطگفتن ( ما فهمیدیم گفتن یا نگفتن )


نیم ساعت بعد

همه رو زمین ولو شدن وارباب رو صندلی نشه مرگخوارا دارن به خرابه های خونه نیگاه میکنن.

سالازار از راه میرسه . ارباب پامیشه و جاشو میده به بزرگتر

بلا :آفرین ازارباب یاد بگیرن . .یه صندلی واسه ارباب ظاهر میکنه .

ارباب: بسیار خب ماباید بریم تو وزارت خونه یواشکی لودو رو بدزدیم بعد با موز عوضش کنیم

روفوس: ارباب موز ؟

ارباب : کروشیو



پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۹:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱

لی جردن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۳ پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۰۸ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۶
از سوسک سیاه به خاله خرسه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
لودو توسط امداد های غیبی() مجوزی از ناکجا آباد صادر کرد و به هوگو داد. بعد با صدای نسبتا بلندی گفت:
- این مجوز طلسم شده، اگه کسی لرد رو اسمشونبر صدا نکنه جوهرش کمرنگ میشه و اینقدر کمرنگ میشه و هی کمرنگ میشه تا کلا پاک میشه. پس یادتون باشه. ارباب رو اسمشونبر صدا کنید!

وقتی لودو لفظ ارباب رو به کار برد ناگهان جوهر مجوز کمرنگ شد. هوگو نگران نگاهی به مجوز کرد و گفت:
- تو که همین الان گفتی ارباب

جوهر باز هم کمرنگ شد. بلا که داشت از عصبانیت می ترکید فریاد زد:
- اینقدر نگید ارباب!:vay:

جوهر خیلی کمرنگ شد.هوگو در جواب گفت:
-باشه حالا، چرا دعوا راه میندازی؟ دیگه نمی گم ارباب!

جوهر دیگه خیلی خیلی کمرنگ شد. لودو که داشت کفرش در میومد گفت:
- میشه خواهش کنم دعوا سر ارباب گفتنتون رو بزارید واسه خونه ی ریدل؟

جوهر خدایی کمرنگ شده بود هوگو رفت چیزی بگوید که بلا جلوی دهنش رو گرفت. لودو با تعجب به آن دو نگاه کرد و گفت:
- این با ده تا ارباب گفتن باطل میشه. برید دیگه، بقیه شرط ها رو هم یادتون نره.

هوگو و بلا دفتر لودو را ترک کردند. لودو که از سرکار گزاشتن آن ها خعلی خوشش آمده بود،روی صندلی وزارتش لم داد. یادی از خاطرات دوران جوانی اش با دامبل کرد. کمی فکر کرد. به این نتیجه رسید که بهتر است آن دوران را از یاد ببرد کلاه وزارتش را پیش کشید. ناگهان چیزی به یادش آمد... یکی از شرط ها را نگفته بود... شرطی که می توانست وزارتش و خانه ی ریدل را به فنا ببرد. از روی صندلی بلند شد. به دنبال هوگو و بلا رفت. اما اثری از آنها نبود. آنها آپارات کرده بودند... به...به خانه ی ریدل:worry:


ویرایش شده توسط لی جردن در تاریخ ۱۳۹۱/۶/۱۳ ۲۰:۰۴:۴۴

Modir look at that ticket
I work out
Modir look at that ticket
I work out
When I go to "contact us", this is what I see
Modirs are in bed and they wont answer me
I got passion in my head and I ain’t afraid to show it

I’m ANGRY and I know it


تصویر کوچک شده



پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۶:۵۴ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

مرگخوارا(هوگو ویزلی و بلاتریکس) قصد دارن برای آموزگاه مرگخواری از وزیز(لودو بگمن) مجوز بگیرن.لودو برای دادن مجوز شرایطی تعیین میکنه.اولیش اینه که ساحره ها با حجاب به آموزشگاه برن.که به دلیل اینکه ردای مرگخواریشون کلاه داره قبول میکنن.شرط دوم ممنوعیت طلسمهای ممنوعه هست که با اعتراض هوگو و بلا حذف میشه.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-شرط سومم اینه که ارباب رو هرگز ارباب خطاب نکنید!

هوگو با بی تقاوتی شانه هایش را بالا انداخت.
-خب نمیکنیم.مای لرد خطاب میکنیم.سرورم خطاب میکنیم.

بلاتریکس ادامه داد:
-عشق خطاب میکنیم...شیرینم، عزیزم، گلم!

لودو سرش را به نشانه مخالفت تکان داد.پرونده ای را از کشوی مخصوصش در آورد و روی میز گذاشت.
-نه نه...اینا هم نمیشه.لرد یه جادوگر تحت تعقیبه.با توجه به نوشته های اینجا تنها واژه های تصویب شده وزارت "اسمشو نبر" و لرد ولدمورت" هستن.شماها جرات دارین لرد رو ولدمورت خطاب کنین؟

هوگو و بلا:

لودو پرونده اش را بست.
-پس با این حساب تنها گزینه باقیمونده اسمشو نبره!

هوگو و بلاتریکس با ترس و لرز این شرط را هم قبول کردند.




پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۷:۴۹ شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۱

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
لودو قصد ادامه دادن داشت که بلا جلویش را گرفت.
بلا:صبر کن ببینم.من هنوز متوجه نشدم.ساحره ها با چی چی وارد بشن؟
لودو :حجاب.
بلاتریکس به هوگو نگاه کرد و پرسید:
تو میدونی حجاب چیه؟
هوگو با سرش جواب منفی داد.بلاتریکس چوب جادویش را بطرف لودو گرفت.
همین الان توضیح میدی ببینم حجاب چیه؟ساحره ها باید با چی وارد بشن؟تو الان به ساحره ها توهین کردی؟

لودو خنده بلندی کرد و جواب داد:نه.توهین نکردم.حجاب یعنی باید موهاتون پوشیده باشه که آسلام درخطر نیفته.متوجه شدی؟
بلاتریکس به ردای مرگخواریش اشاره کرد و پرسید:خب کلاه این ردا کافیه؟موهام دیده نمیشه.
لودو جواب داد:آره.همین کافیه.گرچه با این وضعی که موهای تو داره فکر نمیکنم دیده شدنش هم ضرری برای اسلام داشته باشه.شرط دومم اینه که طلسمهای ممنوعه تو آموزشگاه آموزش داده نشه.
فریاد بلاتریکس به هوا بلند شد:
هیچ معلومه چی داری میگی؟طلسمهای ممنوعه آموزش داده نشه؟پس چی آموزش داده بشه؟تنها طلسمهای کاربردی و به درد بخور همین طلسمهای ممنوعه هستن.اگه ارباب اینو بشنوه...
لودو با شنیدن اسم ارباب کمی وحشتزده شد.شرط دوم را از لیست خط زد.
لودو:باشه.این یکیو خط زدم.الان شرط سومو بهت میگم.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.