هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۴:۴۵ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
-ببین پسرم....
-نه بابا.نگیر بهونه.بوس بده به مامان یکی یه دونه.

لرد با خودش فکر کرد که حداقل شعر هایی که مامان لودو برای او میخواد رو لودو فراموش نکرده.برای دومین بار سعی کرد تات لودو رو بدون این که بلاتریکس رو ببوسه راضی کنه.
-ارباب نه بابا مریضه.اگه بابا ببوسدتش مامانی هم مریض میشه.
لودو با زرنگی گفت:پس به بابا دارو بدیم خوب بشه.
بعد از مورفین که اصلا از قضیه خبر نداشت خواست که یک دارو بده.مورفین هم با یک آسیو اولین دارویی که به دستش رسید رو به لودو داد.لودو با خوشحالی داروی ضد چین و چروک پوست رو به ارباب داد.
-حالا باباب باید اینو بخوره.بعد بره لالا کنه خوب شه.
به آرومی پوزخند غیر ارادی ای روی لب مرگخواران نشست.لرد با بی میلی مقداری از شربت را خورد و به اصرار لودو خوابید.

فردا صبح:

-ارباب،ارباب...پیام امروز یه گذارشی داده.
ریگولس آرکچروس بلک،مرگخوار مطلع لرد ولدمورت کمی بلندتر گفت:ارباب،خواهش میکنم بلند شید.
لرد به آرومی بلند شد و گفت:چیه؟در مورد ظاهر زیابی اربابه؟
-نه.
-در مورد هیکل خوش اندام اربابه؟
-نه.
-در مورد چشمان سرخ و قشنگ اربابه؟در مورد روی زیبای اربابه؟در مورد بینی عمل کرده کوچک اربابه؟
-نه ارباب.خودتون بخونید.در مورد گم شدن لودوئه.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۰:۰۷ جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۱

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
ملت که نمیدانستند بخندند یا به حال خود اشک تمساح بریزند، تخمه و زیر انداز آوردند و مشغول تماشا شدند.
-یالا مامانی...بابا رو منتظر نذاریم دیگه. :pretty:
-بلاتریکس...از جلو چشمم فقط برو یه ور که نبینمت.

بلاتریکس که تا نیمه های چشمانش اشک بود، نگاهی به اربابش انداخت.
-ارباب من فقط میخواستم طبیعی جلوه کنیم...

و ناگهان با صدای گریه ای همه ی نگاه ها مجذوب لودو شد:
-
ارباب:
بلا:
تری: ووی...عشقم...ام یعنی داداشی جون چی شده؟؟
-مامان و بابا دارن دعوا میکنن...من خانواده ی سالم میخــــــــــــوام...من روحیم با دعوا سازگـــــــــــار نیـــــست...!
-الهی تری فدات شه...دعوا نمک زندگیه...اینا الان دعوا میکنن دو ثانیه دیگه آشتی میکنن ! زن و شوهر دعوا کنن ابلهان باور !! بیا ...تا تو اینو امضا کنی اینا آشتی میکنن.

لودو چشم ها و بینی اش را با ردای تری پاک کرد.
-نوموخــــــــــوام. تا آشتی نکنن امضا نمیکنم...دست بدن و روی همو ببوسن تا امضا کنم.
لرد:
بلاتریکس:
ملت:



پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۳:۱۵ چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
در کمال تعجب لرد سکوت کرد.اما بعد از چند لحظه لبخند ملیحی زد و گفت:پسرم،این چه طرز حرف زدن با پدرته؟
-پدر؟
-بله لودو.پدر.من پدر تو هستم و تو پسر منی.
بلاتریکس پارازیت انداخت.
-منم مادرتم. :pretty:

لرد نگاه ترسناکی به بلاتریکس کرد و با مهربانی گفت:بیا پسرم.از قرار معلوم تو یک مریضی داری و باید قبل از این که کسی بفهمه؛تو باید وزارتیو به من بسپاری تا از دستمون نپره.
-واقعا؟
-بله پسرم.

لرد در حالی که لودو رو در آغوش داشت از کنار جمع مرگخواران گذشت و در جایی کمی دور از جمع به تری اشاره کرد.
-بیا این جا.
تری بوت با لبخند گفت:اومدم ارباب.
لودو با گیجی گفت:اگه تو پدر منی...

لرد سری تکون داد و گفت:بله.اینم خواهرته.
و به نجینی اشاره کرد.بعد با تظاهر به بی اعتنایی خمیازه ای کشید و گفـت:حالا این رو امضا کن پسرم.
بلاتریکس بار دیگر دخالت کرد.
-بابا راس میگه.حرفشو گوش کن عزیز مامان.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۳:۰۹ چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۱

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
تمام مرگخوارانن با دیدن این صحنه شروع به عق زدن کردند ، فلور که از عق زدن هم فراتر رفته بود و با شدت تمام سرش را به دیوار می کوبید و به دنبال راهی برای کروشیو زدن به لودو بود .

در آن طرف لرد هم با نگاه خشمگینی به آن دو خیره شد سپس لبخند بسی مرموزی بر روی لبانش نشست .

لودو که انگار غریزه ی ساحره دوستی اش را از دست نداده بود با صمیمیت (!) تری را در آغوش رفت .

لرد که صبر و شکیبایی و تمام این نوع چیزهایش به پایان رسیده بود ، دستور داد : تری ، یه جوری مجبورش کن وزارتو بده به من .

لودو نگاهی به لرد کرد و گفت : چی گفتی کچل ؟! وزارت ؟!

لرد با عصبانیت جواب داد : بله ، ابله وزارت .

لودو پرسید: یعنی من وزیرم ؟

لرد هم جواب داد : نه خیر تو الآن اینارو امضا می کنی ارباب وزیر می شن .

چشمان لودو برقی زد و لودو با همان چشمان براقش به لرد دستور داد : کچل بی خاصیت ، ناخن های پای اربابت احتیاج به سوهان کشیدن داره . در ضمن حمام آب گرمو واسم آماده کن .

مرگخواران با وحشت به پوست لرد که از شدت عصبانیت تغییر رنگ می داد نگاه کردند و در نزدیک ترین پناهگاه پناه گرفتند تا عکس العمل اولیه و ثانویه ی لرد را ببینند .


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۷:۱۴ جمعه ۱۴ مهر ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
لودو بگمن با حالت گیج و منگی گفت:هی کچل بیریخت!بیا اینجا؟
لرد ولدمورت با حالت ترسناکی نگاه کرد و چشم های قرمزش رو تا حد وحشتناکی باز کرد و با صدای زیری گفت:تو چی گفتیـــ؟
لرد ولدمورت با صدای زنونه ای ادامه داد:هوی!آودا کدا ورا
تری بوت گوش لودو رو کشید و اون رو به کناری انداخت و داد کشید:تو حقـــــ نداری با اون این کار رو....
تری سرشو پایین انداخت و گفت:منظورم این بود که اگه اون رو بکشین یه نفر دیگه وزیر میشه و شما نمیتونین وزیر بشین و تازه اون شما رو نمیشناسه.
لرد ولدمورت که از خشم سرخ شده بود گفت:اما اگه ارباب رو نشناسه دلیل نمیشه بهمافوق مافوق یه مرد به این زیبایی بگه کچل و بیریخت.

بلاتریکس در حالی که با سر حرف لرد ولدمورت رو تایید میکرد گفت:قبول دارم.قبول دارم.

در آنطرف شکنجه گاه لودو گوششو میمالید و به اون زن عینکی فوش میداد.در همون حال چشمش به یه چوبی افتاد و اون رو گرفت و با دیدن جرغه هایی که از اون خارج میشد خندید و گفت:چه باحال.
همون طور که بی هدف چوبدستی رو تکون میداد نگاهش به همون کچلی افتاد که چشم قرمز داشت.شنید که گفت:کروشیو.
وزیر سحر و جادو با لبخندی بر لب اون رو امتحان کرد:کروشیو.
طلسمی که از چوبدستی شلیک شد،به مردی خورد که به نظر میومد زامبی باشه.قیافه رنگ پریده و موهای به هم ریختش بیشتر شبیه یک هیولا بود تا آدم.مورفین گانت از درد جیغی کشید و نالید:آی!!
لودو با خوشحالی روی چند نفر دیگه هم این طلسم عجیب و غریب رو امتحان کرد.هر ثانیه مرگخواری به هوا میپرید و از درد مینالید.لودو در حالی که نخودی میخندید به تری بوت نزدیک شد و گفت:کروش...
زن قبل از این که اون بتونه این طلسم رو کامل به زبون بیاره اون رو در بغلش گرفت و گفت:حالت خوبه؟


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۵:۲۸ چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۱

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
لرد کروشیویی به منظور تشکر به سمت بلا فرستاد و رو به سوروس گفت:
-این تسترالِ مانتیکورو بفرست بره وزارت خونه تا کسی شک نکرده.

لودو که بر اثر صدای بی روح لرد، موهای سرش سیخ شده بود، کمی سرش را چرخاند و با دیدن لرد منفجر شد:
لودو:
ارباب:
مرگخوارا:
لودو:
ارباب:
مرگخوارا:

لرد با چوبدستیش که به شکل کاردک درامده بود، لودو را از وسط زمین جمع کرد.
-الان داری به من میخندی؟
- واااااای تو چه را دماغ نداری؟
-تو؟!
لودو:

لرد نفس عمیقی کشید.
-کروشیو بلاتریکس ! کروشیو همه ی مرگخوارا ! چیکارش کردین اینو؟ تعطیل بود تبدیل به تعطیل رسمی شده . جواب بدیــــــــن !

بلاتریکس که به زحمت از جایش بلند شده بود، با ترس و لرز نگاهی به ریگولوس کرد.
-راستش...

و داستان را تعریف کرد و در کمال تعجب نه خبری از کروشیو بود و نه خشم!
-یعنی الان این بوقی هیچی یادش نمیاد؟
-نه ارباب.

صدای قهقه ی لرد به هوا برخواست .
-یعنی الان همه چی واسه ی وزارت من آمادس !

ایوان در حالی که آخرین تکه ی دنده اش را از روی زمین بر میداشت تا سر جایش بگذارد، پرسید:
-یعنی میخواین...؟!
-یعنی میخوام یه طلسمه فرمان خرج این کنم تا بره سر کارش تو وزارت خونه و فقط و فقط از من فرمان بگیره !



پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۰:۱۱ چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

مرگخوارا(هوگو ویزلی و بلاتریکس) قصد دارن برای آموزگاه مرگخواری از وزیر(لودو بگمن) مجوز بگیرن.لودو برای دادن مجوز شرایطی تعیین میکنه.ولی لرد و مرگخوارا که از شرایط راضی نیستن لودو رو به شکنجه گاه میبرن.ریگولوس اشتباها حافظه لودو رو پاک میکنه...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

درحالکه ریگولوس منتظر دست کم آواداکداورایی از طرف بلا بود،بلاتریکس لبخندی به ریگولوس زد که باعث تعجب او و خشم رودولف شد.
-هی....ارباب کافی نبود، الان داری به جادوگرای متاهلم لبخند میزنی؟!

بلا بدون توجه به داد و فریاد شوهرش بطرف لودو رفت.
-هوووم...چه فکر خوبی.کاش زودتر همین کارو انجام داده بودیم.جناب وزیر لطفا این مجوز رو امضا کنین.

لودو که مشخص بود از دیدن چهره و موهای بلاتریکس بشدت متوحش شده با تعجب به تکه کاغذ نگاه کرد.
-جناب وزیر؟مجوز؟امضا؟!

بلا کاغذ را جلوی لودو گذاشت و قلم پر را به دستش داد.
-تو کاری به این کارا نداشته باش.امضا کن ببینم.دو هفتس وقت ما رو گرفتی.

لودو با حالتی گیج و منگ خطوط نا مفهومی را روی کاغذ کشید.با ورود لرد، بلا پیروزمندانه کاغذ را به او نشان داد.
-ارباب گرفتیم...بالاخره مجوزمونو گرفتیم.الان میتونیم این بی مصرف رو برگردونیم وزارتخونه.

لودو ناله ای کرد.
-وزارتخونه کجاس؟...بی مصرف کیه...




پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۶:۵۰ چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
بیهوشی لودو چندان طول نکشید.هنگامی که بیدار شد از این که روی هوا غوطه ور شده و پرواز میکرد هول شد.سپس با طلسمی خودش رو پایین آورد و داد زد:کجا میریم؟
لودو از این که میدید همه اونا دارن به طرف شکنجه گاه میرن نگران شد و و دوباره تکرار کرد.
-کجا میریم؟
روفوس با پوزخندی گفت:خونه اقا شجاع.
بلا با بیتوجهی وردی رو زمزمه کرد که باعث شد لودو نتونه حرف بزنه.بعد با چاپلوسی زمزمه کرد:ارباب،میشه من قسمت کروشیو هاشو انجام بدم؟شاید شما خسته شین.
لرد تایید کرد.

چند دقیقه بعد:

شکنجه گاه ترسناکتر از همیشه برای لودو آواز میخواند.لودو به زور روی اون صندلی مخوف نشست و گفت:خواهش میکنم ارباب.
-کروشیو لودو.همین الان مجوزو مینویسی.
-ارباب چرا خشونت؟
لرد ولدمورت نگاهی به بلاتریکس کرد.به معنای "کار خودته.میتونی هر کاری باهاش بخوای بکنی.مجوزو میخوام.همین حالا."
بلاتریکس در حالی که با خودش فکر میکرد که چجوری لرد ولدمورت تونسته این همه حرفو تو یه نگاه به اون بفهمونه به لودو نزدیک شد و داد کشید:ایمپریو لودو.
ایوان که کنج شکنجه گاه نشسته بود نگاهی به در کرد و داد کشید:رفت!بیاین.
همزمان 30 طلسم مختلف به لودو اصابت کرد که بعضی هایشان برای باز کدن در بودن تا حرف کشیدن از انسان.

-کروشیو.
-آلوهومورا!
-اکسپلیارموس!
-دیفندو!
-استیوپفای!
-آبلیوی ایت.

بلاتریکس اعتراض کرد:اما مسئولیت شکنجه ردنش با من بود.کروشیو مرگخواران!
-بلاتریکس،دوباره بگو.کروشیو مرگخواران؟
-آره.من کروشیو دسته جمعی هم بلدم.نکنه بازم میخوای روف؟
روفوس ابدهنشو قورت داد و گفت:نه.بلاتریکس.لودو مال خودت.
مرگخوار های دیگر هم حرف روفوس رو تایید کردند.بلاتریکس با شادی لودو رو به هوش آورد و گفت:لودو بریم سراغ کروشیو.
-لودو کیه؟
-مسخره بازی در نیار.
-کروشیو چیه؟تو کی هستی؟این جا کجاست؟
بلاتریکس گفت:کدوم احمقی آبلیوی ایت به این زد؟
ریگولس با کمرویی دستشو بالا آورد!


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۵:۵۵ چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۱

پروتی پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۱۰ یکشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۱
از آغازی که پایانم بود...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 483
آفلاین
لودو که با آخرین حرکت ارباب سخت ترسیده و تحت تاثیر قرار گرفته بود چند قدمی عقب عقب رفت .لرد و مرگخوار ها هم به لودو نگاه می کردند و منتظر مجوز بودن .لرد که کم کم داشت حوصله اش سر می رفت گفت:
خب؟
-خب چی ارباب؟
ارباب سرش رو بالا آورد و گفت:احمق مجوز.
لودو وقتی نگاه ارباب رو دید آب دهنش رو قورت داد و با ترس کفت:آهان .بله ارباب .
سپس برگه ی سفیدی برداشت و شروع کرد به نوشتن مجوز اما یکدفعه دست از نوشتن کشید و گفت :ارباب من نمی تونم.
لرد یکدفعه چوبدستیشو بالا آورد و گفت:کروشیو لودو.
لودو روی زمین غلط میزد و جیغ می کشید .لرد چوبدستیشو به سمت دیگری گرفت لودو هم از جاش بلند شد.
لرد که هنوز عصبانی بود گفت:حوصلمو سر بردی.
سپس به بلا گفت:بلا اینو با خودمون می بریم .
-چشم ارباب.
بلاتریکس به سوی لودو رفت و با طلسمی اونو بیهوش کرد سپس همه ی مرگخوار ها به همراه وزیر سحر و جادو از وزارتخونه خارج شدند.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲:۳۸ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۱

پروفسور.ویریدیان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۷ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۱
از قبرسون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 235
آفلاین
لودو یه کاغذ میاره و شروع به نوشتن میکنه . آخرشم زیر مجوزو امضا میکنه بعد یهو از وسط جرش میده.

ارباب : چه غلطی کردی ؟

لودو : من نمیتونم . وجدان کاریم بهم اجازه نمیده.

ارباب : آها .بلا میای بازی ؟

بلا : چه بازی ؟

ارباب : بازی خونه سازی ( )

نیم ساعت بعد

ارباب لودو رو تبدیل به هزاران قطعه ی لوگو کردن و با هم دارن خونه میسازن نجینی هم که گرهش شل شده

واسه تلافی هروق ارباب خونه می سازن قبل از اینکخ تموم بشه با دمش خونهه رو خراب میکنه

اون طرف بلا سرانجام خونه ی بلندی می سازه که به لطف دوستان خراب میشه

ارباب : خب بسه بعد همه ی قطعه ها رو میچسبونه به هم و لودو تشکیل میشه








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.