مادام پادیفوت جام آب کدوحلوایی را روی میز کوبیید و از او دور شد.
مرد جوان آهی کشید و دست دردناکش را روی میز جا به جا کرد.
فلش بک - 24 ساعت پیش - هاگوارتز:- پروفسور دامبلدور، تو رو به ریش ِ مرلین! چیزی نیست که. یه کتابه چارتا ورد. بلدم خودم. درس میدم. سخت نگیر انقد!
- نــــــــــــــــخیرم.
نمیدم. سخته. نمیخوام.
- آلبوســ..
-
- پروفسور! من بیکارم. بیکاری بحرانه ها. میرم جادوگر سیاه میشم نتونی جمم کنیا.
- تام! پسرم! تو دیپلمه ای! استادی توی هاگوارتز حداقل فوق لیسانس میخواد خب.
- بابا دفاع رو نخواستم اصن. یه واحد پرواز کوییدیچ بده بهم. یه کوافل میندازم تو زمین بازیشونو بکنن خودم میام میشینم تو دفتر چایی میخورم. این که دیگه لیسانس نمیخواد!
- دیر اومدی!
همین ده دقیقه ی پیش دادمش به هوچ!
لرد ولدمورت جوان فریاد زد:
-
من سه ساعته اینجا معطلم!! تو چجوری ده دقیقه پیش دادیش به هوج!؟آلبوس دامبلدور دبه کرد:
- دیگه دادم دیگه. زورم رسید دادم!
-دامبلدور...این کارو نکن با من...من یتیمم..مال یتیم خوردن نداره وا!
- دیگه حالا! ما که خوردیم یه آبم روش!
تام ریدل آهی کشید و چشمانش را بست. قطره اشکی خونآلود از گوشه ی چشمش روی گونه اش چکید.
فوکس در بک گراند می خواند:
بر قطره ی سرشک یتیمان نظاره کن یا ریش!..تام سرش را تکان داد و "باشه! عیبی نداره!" گویان،بی آن که به دامبلدور نگاه کند به سمت در دفتر مدیر رفت. اما در آستانه ی در ایستاد و به سمت پیرمرد نقره فام (!) برگشت و در حالیکه با مشت به سینه اش می کوبید فریاد زد:
-
جزغاله شی الهی جز جگر بگیری! از بالای برج ستاره شناسی پرت شی چار دست و پا صاف ِ زمین شی دل و روده تو جم کنن! و به محض دیدن دامبلدور خشمگین که با حرکتی غیر دامبلدورانه(!) چوبدستی اش را کشید و اشعه پراکنان! به طرفش دوید، پا به فرار گذاشت.
لرد در حال دويدن بود كه ناگهان آخرین طلسم دامبلدور از كنارش رد شد و دست راستش را زخمي كرد ، جاي زخم همانند زخم شمشيري شكافته شده بود و در زیر نور نقره ای ماه خونش میدرخشید.
پایان فلش بکلرد ولدمورت انعکاس چهره ی خسته اش را در آب کدوحلوایی اش می دید. بیکار بود و حتی مطمئن نبود که گالیون کافی برای پرداخت بهای نوشیدنی اش را دارد یا نه؟
فلش بک - ساعتی قبل - انجمن سیاه شروران جهان:- خب شما اسمت چی بود؟ آهان..ولدمورت!
ببین ولدمورت، ما هم برات مشنگ می گیریم ، هم اینكه آقای برونکا.. خانوم سامارا.... آقای دکتر کلاو ...اینا رو میاریم كه یه سكوی پرتابی هم باشه برات.
تو هم عوضش شرارت های اولتو پولی نمیگیری... شرارت بعدی رو هم حالا یك چهارم شرور های اینور میدیم بهت.ببین .. پیشنهاد بهتری هم بهت.. نمیدم!!
لرد ولدمورت جوان با مشت روی میز دبیر انجمن کوبید:
- هه... با این همه زحمت سكوی پرتابم میخواین ؟
هیچ سكوی پرتابی بهتر از زیرزمین خونه ریدل نی ... میبینمتون!!
پایان فلش بک آب کدوحلوایی اش را سر کشید و دور دهانش را با آستین ردایش پاک کرد. بلند شد. چوبدستی اش را در مشت فشرد. وقتی برای تلف کردن نداشت. شرورهای کوچک و گم نامی در آن دنیا بودند که باید لقب مرگخوار را بهشان می داد.
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۳/۱/۴ ۱۵:۰۲:۴۲