تدریس جلسه ی اول درس مراقبت از موجودات جادویی
هوا بی اندازه سرد بود. عده ای از دانش آموزان انتظار داشتند که مدیریت به دلیل سرما، جلسه ی امروز درس مراقبت از موجودات جادویی را تعطیل کنند ولی خیال کرده بودند! جلسه ی امروز اجباری بود. به هر حال، دانش آموزان هر گروه به سمت کلبه ی قدیمی هاگرید حرکت کردند. برف ها آرام آرام بر روی زمین جمع می شدند. پروفسور اسلینکرد در حالی که همان ردای قدیمی و شالگردن سبز را پوشیده بود، دانش آموزان را به سوی پشت کلبه هدایت می کرد.
- وای! این دیگه چیه؟
این صدای یکی از دانش آموزان بود که با انگشت به اتاق شیشه ای اشاره می کرد. ویلبرت کمی جلو آمد و گفت:
- این کلاس جدید ماست! از امروز داخل این اتاق شیشه ای کلاس رو برگذار خواهیم کرد. حالا، همه برید داخل. برید که سرما نخورید.
دانش آموزان به سرعت وارد کلبه شدند. عجیب بود ولی هوای داخل اتاق بسیار خوب بود. ولی هر چیزی همراه جادو ممکن است! ویلبرت اسلینکرد، شروع به سخنرانی کرد:
- خب، خیلی خوش حالم که باز هم تدریس این درس رو در اختیار من قرار داده اند. امروز می خواهیم درباره ی موجودات به ظاهر دوست داشتنی ولی بسیار خطرناک صحبت کنیم. بله! وزغ ها!
همه ی دانش آموزان با شنیدن نام وزغ خندیدند ولی ویلبرت توجهی نمی کرد. او ادامه داد:
- درسته که وزغ ها خنده دار هستند ولی دلیلی نداره که ازشون نترسیم. خب، ما انواع گوناگونی وزغ داریم. یکی از این نوع وزغ ها، وزغ های منفجر شونده است.
-وزغ های چی؟
- وزغ منفجر شونده؟
- یعنی منفجر میشه؟
ویلبرت با دست، همه را ساکت کرد، سپس گفت:
- تا سال ۲۰۰۵ مشنگ ها فکر می کردند که این ها وزغ های معمولی هستند. حتی اداره ی امور جادویی آلمان هم نمی دانست که این وزغ ها خاص هستند! در ماه آوریل سال ۲۰۰۵، وزغ های یکی از برکه های هامبورگِ آلمان، به طور ناگهانی شروع به منفجر شدن کردند! جسد بیش از هزار وزغ در اطراف دریاچه پراکنده شده بودند. به گفته ی شاهدان عینی وزغ ها خود را تا دو یا سه برابر اندازه ی طبیعیشان باد می کردند و بعد می ترکیدند. وزغ ها بعد از منفجر شدن نمی مردند. آن ها چند دقیقه بعد از بیرون ریخته شدن اعضای بدنشان جانشان را از دست می دادند. اعضای بدن بعضی از وزغ ها به اندازه ی یک متر مربع به اطراف پخش شده بود. به همین دلیله که میگم با وزغ ها شوخی نکنید، چون شاید اون آخرین شوخی هستش که توی عمرتون انجام دادید!
ویلبرت با چوبدستی، عکس شخصی را ظاهر کرد. او گفت:
- این عکس فرانک ماچمن، عضو کمیتیه ی موجودات جادویی هستش. بعد از چند هفته، فرانک ماچمن نظریه ی عحیبی درباره ی دلیل مرگ وزغ ها ارائه داد. ماچمن کلاغ ها را قاتل وزغ های هامبورگ معرفی کرد. وقتی که ماچمن جسد وزغ ها را بررسی می کرد متوجه زخم کوچکی در پشت آن ها شد و بعد از بررسی متوجه شد که کبد همه ی وزغ ها از جایش کنده شده است. ماچمن به این نتیجه رسید که به طریقی کلاغ ها یاد گرفته اند که چگونه کبد وزغ را به سرعت از بدن آن بیرون بکشند و از پوست سمی وزغ دوری کنند. ماچمن می گفت وزغ ها تنها بعد از خارج شدن کبد از بدنشان متوجه می شوند که مورد حمله قرار گرفته اند. آن ها به عنوان عکس العمل دفاعی خودشان را باد می کنند ولی چون کبد ندارند و بدنشان سوراخ است، می ترکند.
از وزغ ها در صنعت نیز استفاده می شود. برای مثال:
ویلبرت به ساعت دیواری اتاق نگاهی کرد. وقت کلاس رو به اتمام بود. او گفت:
- خب بچه ها، امیدوارم هفته ی خوبی رو با وزغ های منفجر شونده ی خودتون طی کنید!
بدن دانش آموزان کمی لرزید. پروفسور می خواست یکی از آن وزغ های منفجری را به دانش آموزان بدهد ولی سکوت شکست.
- شوخی کردم! ولی مراقب باشید که با وزغ ها شوخی نکنید.
پروفسور اسلینکرد از کلاس خارج شد و تخته ی جادویی کلاس شروع به نوشتن کرد:
تکالیف
1. به نظر شما، دلیل ترکیدن وزغ ها چیست؟ آیا نظریه ی ماچمن درست است؟ توضیح دهید؟ ( 5 نمره )
2. الف) انواع وزغ ها را نام برده؟ ( حداقل 2 مورد )... ( 2.5 نمره )
ب) نظرتان درباره ی کلاس چه بود؟ راضی بودید؟ ( 2.5 نمره )
3. چهرا مورد از کاربرد های وزغ ها را در صنعت و تجارت نام ببرید؟ ( اعم از پوست، گوشت، ظاهر، معده، روده و ... ) ... ( 5 نمره )
4. یک خاطره از زبان خودتان یا آشنایان ـتان درباره ی وزغ ها بنویسید؟ ( رول نویسی ) ... ( 15 نمره )
شاد و سربلند باشید!
ـ_ـ_ـ_ـ_ــ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ-ـ-ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ــ_ـ_ـ
نکته: درباره ی جواب ها، نیازی به منبع نیست! از طنز نویسی خود استفاده کنید!